چند وقتى بود كه خيال داشتم ايميلهايم را سرو سامان بدهم. خوشحال از اينكه IPad نازنينم را با خودم آورده بودم كار پاكسازى را شروع كردم
پرواز مادرم سه ساعت تاخير داشت. فكر برگشتن به شهر و دوباره به فرودگاه امدن يك لحظه از ذهنم گذشت ولى زود منصرف و دست به دامن دوست هميشگيم فيسبوك شدم. دوستى آهنگى از فريدون فروغى پست كرده بود (ديوانه من). اهنگ عاشقانه زيبائيست ولى مخاطب خواننده در اين آهنگ بر من معلوم نيست. پروانه من، نغمه من، مستانه من وووو. حالا فرق چندانى هم نمىكند. مدتى سرگرم اهنگ بودم كه علامت تمام شدن باطرى مانع تفحص بيشتر فيسبوكى شد.
چند وقتى بود كه خيال داشتم ايميلهايم را سرو سامان بدهم. خوشحال از اينكه IPad نازنينم را با خودم آورده بودم كار پاكسازى را شروع كردم. اولين هايى كه شامل پاكسازى شد ايميلهايى بود كه از احزاب مختلف مى آيند. روزى چند تا از هر كدام. بعد ايميل هايى كه معلوم نيست به چه دليل براى من فرستاده شده اند. با هر اشاره به سطل آشغال ايميلى از جلوى چشمانم به پرواز در مى آمد و حذف مى شد و انگار من سبك مى شدم.
دو هزار و هفده ای ها را پاكسازى كردم. از دوهزار و شانزدهى ها هم آنهايى ماند كه قصد مراجعه مجدد به آنها را داشتم. در بين ايميل هاى دوهزار و پانزده اسم دوستى را ديدم كه چند ساليست كه ديگر نيست. باز هم پايينتر ايميل هايى از او داشتم خوانده و نخوانده. دلم گرفت. چرا جواب ايميل هايش را نداده بودم؟ شروع به خواندنشان كردم. ايميل هاى زيادى نخوانده از او پشت سر هم رديف شده بود. انگار پشت ايميل هايش پنهان شده بود. تصميم گرفتم همه آنها را نگهدارم.
بايد در پاك كردن ايميلها دقت بيشترى مى كردم. ناگهان تمام فرستندگان ايميل، آنهايى كه شخصى واقعى بودند پشت ايميلهايشان صف كشيدند. ديگر حذف ايميلها كار آسانى نبود. ايميل نخوانده از يك دوست ايميلى يادم انداخت كه مدتهاست از او بى خبرم و ارتباطمان قطع شده. شايد او هم ديگر نبود. ايميل هاى نخوانده او را هم گذاشتم در يك فرصت مناسب بخوانم.
بلاتكليف در اينكه پيغامى بفرستم و سراغى بگيرم يا نه. هنوز در ترديدم. حالا او هم بخشى از حافظه مرا كه تقريبا گنجايشش پر است اشغال كرده.
حالا كه ارتباطات انسانى بيشتر گفتارى و نوشتاريست تا ديدارى ظهور يك ايميل نخوانده، حضور نويسنده ايميل است حتى بعد چند سال و بعد از وفات. با احساس گناه نخوانده ها و افسوس در اهمال در نوشته ها به آن فكر مى كنم كه كاش آنها را نرنجانده باشم.
تصميمدارم هر از گاهى جواب ايميل هايشان را بدهم. ارتباط با جهان رفتگانشايد ترس از راه نرفته را كمتر كند.
چند وقتى بود كه خيال داشتم ايميلهايم را سرو سامان بدهم. خوشحال از اينكه IPad نازنينم را با خودم آورده بودم كار پاكسازى را شروع كردم. اولين هايى كه شامل پاكسازى شد ايميلهايى بود كه از احزاب مختلف مى آيند. روزى چند تا از هر كدام. بعد ايميل هايى كه معلوم نيست به چه دليل براى من فرستاده شده اند. با هر اشاره به سطل آشغال ايميلى از جلوى چشمانم به پرواز در مى آمد و حذف مى شد و انگار من سبك مى شدم.
دو هزار و هفده ای ها را پاكسازى كردم. از دوهزار و شانزدهى ها هم آنهايى ماند كه قصد مراجعه مجدد به آنها را داشتم. در بين ايميل هاى دوهزار و پانزده اسم دوستى را ديدم كه چند ساليست كه ديگر نيست. باز هم پايينتر ايميل هايى از او داشتم خوانده و نخوانده. دلم گرفت. چرا جواب ايميل هايش را نداده بودم؟ شروع به خواندنشان كردم. ايميل هاى زيادى نخوانده از او پشت سر هم رديف شده بود. انگار پشت ايميل هايش پنهان شده بود. تصميم گرفتم همه آنها را نگهدارم.
بايد در پاك كردن ايميلها دقت بيشترى مى كردم. ناگهان تمام فرستندگان ايميل، آنهايى كه شخصى واقعى بودند پشت ايميلهايشان صف كشيدند. ديگر حذف ايميلها كار آسانى نبود. ايميل نخوانده از يك دوست ايميلى يادم انداخت كه مدتهاست از او بى خبرم و ارتباطمان قطع شده. شايد او هم ديگر نبود. ايميل هاى نخوانده او را هم گذاشتم در يك فرصت مناسب بخوانم.
بلاتكليف در اينكه پيغامى بفرستم و سراغى بگيرم يا نه. هنوز در ترديدم. حالا او هم بخشى از حافظه مرا كه تقريبا گنجايشش پر است اشغال كرده.
حالا كه ارتباطات انسانى بيشتر گفتارى و نوشتاريست تا ديدارى ظهور يك ايميل نخوانده، حضور نويسنده ايميل است حتى بعد چند سال و بعد از وفات. با احساس گناه نخوانده ها و افسوس در اهمال در نوشته ها به آن فكر مى كنم كه كاش آنها را نرنجانده باشم.
تصميمدارم هر از گاهى جواب ايميل هايشان را بدهم. ارتباط با جهان رفتگانشايد ترس از راه نرفته را كمتر كند.
Date: Wednesday, July 26, 2017 - 20:00
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو