نهادینه کردن، همان کاری بوده که محققین عصر رنسانس انجام دادند. آنها برای حفظ، ترجمه وکپی کردن اسناد یافت شده، خود به فراگیری زبان یونانی اقدام میکردند و یا به تعلیم زبانهای یونانی، عبری، لاتین و ... در دانشگاهها دست میزدند. به این ترتیب علوم تحقیقی در درون بنیاد گذاشته و نهادینه شد
ای کاش این ادعاها حقیقت میبودند، ای کاش. پس ادامه دهیم شاید طعنه و کنایه مردم ما را از خواب غفلت به در آورد.
" البته یک مشکل بسیار کوچک دیگر هم وجود دارد. اینکه عموم آنها فراموش کار بودهاند. آنها هم فراموش کردهاند که در سرزمین ما به دنیا بیایند و هم فراموش کردهاند که ماحصل کار خود را به زبان مادری به نگارش در بیاورند. مثلا افلاطون و ارسطو یادشان رفته بوده که در تهران به دنیا آمده و به فارسی مطالب خود را مکتوب کنند. مطمئنا اگر آنها متولد قزوین میشدند دیگر یونانی لقب نمیگرفتند".
متاسفانه، سرزمین ما با کمبود آزاداندیشانِ غیراندیش مواجهه بوده که هرگاه نیز اینگونه افراد نمایان میشدهاند یا همانند مابقی به نگارش عقاید خویش اهمیت کافی را نداده و یا بسان مانی، مزدک، بابک . کسروی، هدایت و شریعتی از سوی محافظان مالی " سنت" بنوعی خاموش شدهاند.
حقیقتش، هرچه در هر موردی به کاوش میپردازم، خواه ناخواه مجبور میشوم به منابع خارجی رجوع کنم. بسیاری از نقاط تاریخ ما تاریک و نامشخص هستند. علت اصلی هم نه این بوده که مدارک و اسناد به نگارش درآمده از بین رفتهاند، بلکه این است که اساسا چندان چیزی من باب تاریخنویسی و مستند کردن از سوی گذشتگان ما به وقوع نپیوسته است. البته محدود مدارکی نظیر گِلنوشته های تخت جمشید وجود دارند که سالهاست در کشور آمریکا بایگانی شدهاند. متاسفانه جای تاسف و خجالت وجود دارد که بگوییم که شاید همین بهتر بوده که در آمریکا باقی بمانند، چراکه اگر نزد ما میبودند به احتمال زیاد، دیگر آثاری از آنها باقی نمیماند. همانگونه که آقای خلخالی قصد تخریب تخت جمشید را داشت و همین سان که کمتر وطن دوستی بوده که همت کرده و همانند پژوهشگران اروپایی عهد رنسانس به نگهداری و بایگانی کردن اسناد در ایران بپردازد. عموما آثار تاریخی ما به خارج منتقل و مفت فروخته شدهاند. چنین است که میگویند "هنر نزد ایرانیان هست و بس"!
اگر همت و جانفشانی هنر – دانش – حقیقت گرایان دوره رنسانس نبود، شاید اغراق نباشد که بگوییم یا همه یا اکثریت آثار فلسفی یونانیان و رومیان اولیه همانند بسیاری از کتب دیگر در کلیساها گرفتار ایجاد گرما و آتش میشدند. در مقام مقایسه با آنان، به جز چند مورد کوچک آثاری موجود نیست که گواهی بر تلاش توده مردم، عالمین و یا حاکمین برای حفظ آثار گذشتگان خویش در سرزمین ما باشد. تنها موارد نادر، تلاش معدود وزیران ایرانی مسلک برای حفظ آثار باقی مانده از دوران ساسانیان از قصد تخریب آنان از سوی بعضی از سران اولیه عباسی بوده است.*
ای کاش محمد رضا پهلوی به جایاصراف و هدر دادن منابعمالی کشور در اجرایجشن کاذب و بیهوده "2500 ساله"، همان هزینه را خرج ایجاد تشكيلاتی میکرد که با پرورش و تعلیم افراد خودی، علوم باستان شناسی و تحقیقی را در درون کشور بنیاد بگذارد.
تنها نهادینه کردن یک پدیده میتواند در یک جامعه اثرات پیشرونده بگذارد نه اقدامات روبنایی و تظاهری.
نهادینه کردن، همان کاری بوده که محققین عصر رنسانس انجام دادند. آنها برای حفظ، ترجمه وکپی کردن اسناد یافت شده، خود به فراگیری زبان یونانی اقدام میکردند و یا به تعلیم زبانهای یونانی، عبری، لاتین و ... در دانشگاهها دست میزدند. به این ترتیب علوم تحقیقی در درون بنیاد گذاشته و نهادینه شد. آیا میدانید که تعداد افرادی که متخصص در زبان های قدیمی ایرانی میباشند و خود ایرانی نیستند بسیار بیشتر از زاده های ایران هستند؟ چرا؟ چرا به جز ادعا کاری دیگر از سوی ما برای شناخت اجداد خویش انجام نمیشود؟
اگر همین جستجوها و اکتشافات خارجی ها نبود چه بسا ما چنگیز و اعراب و امثالهم را جزو اجداد خود حساب میکردیم. همانگونه که بر اساس آموزشهای غلط گذشته و حال مدارس، بسیاری از آنهایی که نظیر تیمور، نادر شاه و بسیاری از شاهان صفوی و قاجار الان جزو همان شاهان ۲۵۰۰ ساله ایرانی محسوب میشوند نسب و افتخار خود را به چنگیز میدادهاند نه به ساسانیان. آیا اگر روش تحقیقاتی علمی جدید نبود، چگونه ما به همین اطلاعات ناقص دسترسی پیدا میکردیم؟
حال پس از گله و نالیدن از گذشتگان، به چند نکتهایکه مدتیست جزو مباحث مهم تاریخی شده، اشاره کنم. یکی، مسائلی است که حول و حوش رژیم ساسانیان و دیگری مسائلی حول و حوش ماهیت نژادی ترکها میباشد.
متاسفانه هر دو نکته از جمله مسائل مهم تاریخی ما میباشند و باز هم متاسفانه کم نیستند کسانی که صحت و سقم و اهمیت حقیقی بودن نگارش تاریخ را قربانی عقاید خویش میکنند. مثلا نظرات جدایی خواهانهایکه از طرف عوامل روسها به درون ترکهای آذری مبتنی بر" اجحافات نژادی " تزریق میشود.
از طرف دیگر هرچه منابع و کاوشگران خودی کم و نادر میباشند، پژوهشگران غیر ایرانی با پشتیبانی قوی مالی سازمانها و دولتهای اروپایی در پی کار خویش هستند. بر خلاف پژوهشگران خودی کارهای آنان بیجهت و پراکنده نمیباشد. یکی از این سازمانها تشکل BBC میباشد که با پشتوانه بسیار قوی حتی قادر بوده توسط اشاعه نظرات و تبلیغات جهتمند خود چندین انقلاب و جنبش را در چند دهه اخیر به سوی اهداف خویش به بیراهه بکشاند. آیا بوی اعمال آنها در پشت خانه خویش حس نمیکنید؟
یکی از عقاید غلطی که بیش از دو قرن است به درون فرهنگ ما تزریق شده است ایجاد خطوط قهرآمیزی است که بین ترک، فارس، عرب و کرد کشیده شده است.
شکی نیست که تاریخ ما سرتاسر کشت و کشتار بوده است. ولی تا قبل از دویست سال پیش کمتر مدرک مستندی دال بر کشتار قومی و نژادی وجود دارد. این کشتارها عموما مذهبی بوده اند. تنها مسئله کشتار ارمنیان توسط رژیم ترکیه میباشد که دلیل اصلی آن هم سیاسی بوده است نه نژادی. چراکه ارمنیان و یونانی ها تا پیش از برتری دریایی اروپاییان، قرن ها در جنگ ها با عثمانی ها بر علیه اروپایی ها همکاری میکرده اند.
برخی از اختلاط و التقاط هایی که به تحقیق بیشتر نیازمند میباشند:
1 - در آنچه به عنوان مجموعه نژاد ترک معرفی شده، ایرادهای فراوانی وجود دارد که صحت تعریف متداول از یک نژاد را به زیر سوال میبرد. یکی از ایرادها تعداد بیش از معمول قبایلی است که به یک نژاد شکل میدهند. هیچ نژادی با تعاریف کلاسیک مثل ترک ها متعدد، متفاوت و گوناگون نیستند. شباهت ساختار فیزیکی بدن یکی از این معیارهای تعریف یک نژاد می باشد که در مجموعه ترکها بسیار کمتر از نژادهای دیگر موجود میباشد.
2 - از دیگر نکاتی که احتیاج به تحقیق دارد، اول این است که پارتها دقیقا کی بودهاند و بعد روابط خویشاوندی پارتها با مردمانی که در قسمت شمالی فلات ایران تا هند و چین زندگی میکردهاند چه بوده و همخونی آنان با اجداد اقوامی که بعدها ترکها را بوجود آوردند، چه بوده است.
3 - به نظر میآید که ترک ها مجموعهای از پارتها و آن مردمان آریایی بوده ( تورانیان) که بخشهایی از آنها تدریجا با اقوام زردپوست اختلاط نژادی پیدا کرده و برخی از اقوام تاتار و بعدها ترک ها را متولد شدهاند. عموم اشتباهات ریشه در بخشهایی دارد که به این پیوند با زردها برمیگردد.
4 - کتابی به نام " مهاجران توران زمین " نوشته آقای نادر بیات وجود دارد که کار بسیار ارزشمند تحقیقی میباشد. ایرادهای کوچک آن به کنار، کمتر ایرانی بوده که چنین کار ارزشمندی از خود ارائه داده باشد. این کار ارزشمند و مستقل یک ایرانی میباشد.
خلاصه این کتاب دال بر همخونی نژادی پارتها و ترکها دارد. البته این پژوهشگر به این اقوام تورانیان اطلاق میکند. یکی از نکاتی که میتواند گواهی بر صادق بودن نظرات ایشان باشد، نقش سلسله سلجوقیان میباشد. سلجوقیان ( که به ترکمن ملقوب هستند ) باعث شدند که زبان پارسی پس از حمله اعراب دوباره در بسیاری نقاط احیا و تقویت بشود. اگر نقش و همت سلجوقیان نبود، چه بسا که زبان پارسی از بین رفته بود. حکومت عثمانی نیز که خود را ادامه دهنده راه سلجوقیان میدانست حکومتی سه زبانه بوده است. هر سه زبان ترکی، پارسی و عربی در حکومت عثمانی رایج بوده است. چه دلایلی به جز خویشاوندیدیرینه میتوانسته باعث چنین کارسلجوقیان بوده باشد؟ اکثر اسامی شاهان آنان، اسامی شاهنامهای همانند کیخسرو بوده است. چرا؟
5 – اخیرا آشکارتر شده است که در اواخر حکومت ساسانیان همانند اواخر حکومت عباسیان مردمان شمال شرق ایران مراتب اصلی را در ارتش به دست گرفته بودند. حتی گفته میشود که رستم فرخزاد نیز نه زاده پارس بلکه از مردم شمال بوده است. تا چندی پیش به این افراد ترک میگفتند. با گذشت زمان بیشتر آشکار میشود که ترکها با پارتها از مدتها پیش همخون شده و یا از یک ریشه بوده باشند.
* - خالد بن برمک و یحیی بن خالد، پدر و پسری بودند که خدمت عباسیان کردند و به دریافت جایزه قتل خویش نائل آمدند. خالد، منصور عباسی را از تخریب ایوان کسری بر حذر داشت. ( تاریخ سیاسی اسلام – حسن ابراهیم حسن – جلد دوم - ص 68) 1549کلمه.