با ازسرگیری مجدد و رو به گسترش ضبط و تولید موسیقی استودیو های معدود آن زمان با حجم عظیمی از اطلاعات روز و تجهیزات گران قیمت برای به روز شدن روبرو شدند که در اکثر موارد مقرون به صرفه نبودند و استودیوها نمیتوانستند بطور استاندارد خود را تجهیز به ادوات و اطلاعات مورد نیاز روز کنند. این عوامل باعث شد که بخش عمده ای از تولیدات ضبط شدهی این دوره حاصل آزمون و خطا و استفادهی تجربی از تجهیزات استودیویی باشند که باعث میشد خروجی نهایی که به گوش شنونده میرسید از کیفیت لازم برخوردار نباشد
از نگاه یک جامعهشناس، افرادی که در بروز و ظهور هنر در جامعه نقش دارند خلاصه به هنرمندان نمیشوند. آنها با نگاهی گستردهتر این افراد را به گروه های مختلف اجتماعی تقسیم میکنند و در بررسی جداگانهی هرکدام از این گروه ها به نتایج مشخص و قابل توجهای میرسند. همانطور که در بخش اول گفتیم در دنیای هنر موسیقی علاوه بر موسیقی دانان و هنرمندان که نقش اصلی تولید یک قطعه موسیقی را دارند گروه هایدیگری نقش اصلی را در انتشار، ارائه و شنیده شدن آن ایفا میکنند، موسیقیدانان، مخاطبان موسیقی، کسانی که برای تولید موسیقی سرمایهگذاری میکنند، توزیع کننده و ارائه کنندگان موسیقی، برگزارکنندگان کنسرت و همینطور رسانهها که بطورمشخص سهم عمده ای در پخش و گسترش موسیقی دارند.
در ادامه مقدمهای با محوریت تاریخ معاصر بعد از سال ۱۳۵۷/۱۹۷۹ در ایرانوتاثیر گذاری تحولات سیاسی اجتماعی بر تولیدات هنری و به خصوص موسیقی را بر اساس دسته بندی بالا میخوانید.
هنرمندان و تولید کنندگان
در کشور ما بعد از تحولات سیاسی و اجتماعی سال ۱۳۵۷ حدود ۲۰ سال جامعهی هنری و هنرمندان با محدودیتهای بسیاری برای ارائهی آثارشان روبرو بودند. محدودیتهایی که میتوان گفت بطور مطلق هرگونه تولید و ارائهی آثار هنری را غیر ممکن میساخت. در این میان موسیقی به صورت مطلق غیر قانونی اعلام شده بود و هرگونه فعالیتی در این زمینه حتی آموزش و یادگیری سازهای اصیل ایرانی با برخورد شدید امنیتی و قضایی روبرو میشد. در چنین فضایی موقعیت ادامهی روند درستی که قبل از سال ۱۳۵۷ در جریان بود غیر ممکن شد. روندی که به صورت اصولی و همگام با الگوهای جهانی به پیش میرفت تا موسیقی ایران در تمام فرمها و سبک ها مانند تمام کشورهای بزرگ دنیا تبدیل به صنعتی بزرگ و قابل اعتنا شود.
پس از این دوران و بعد از حدود ۲۰ سال موسیقی به مثابه موجودی نیمهجان در ایران، دوباره از حالت پدیدهای غیر قانونی که به همت و جسارت بخشی از هنرمندان زنده نگه داشته شده بود از زیرزمینها به صورت خیلی محدود، کنترل شده و دولتی به جریان اصلی جامعه بازگشت که در واقع بخش عمدهای از آن افراد هیچ وقت نتوانستند در فضای ایجاد شده بطور رسمی به فعالیت خود ادامه دهند. البته در تمام این سالها بخشی از خوراک موسیقیایی داخل ایران از تولیدات ایرانیان خارج ازکشور که عمدتا در لسآنجلس فعالیت داشتند تامین میشد، که تحت تاثیر شدید کسب درآمد در مکانهایی مثل مهمانیهای خصوصی و کابارهها در آن سالها تولید میشد و همینطور دوری پدیدآورندگان آن از بدنهی اصلی جامعه هیچگاه نتوانست خلل و حفرهی بوجود آمده را پر کند.
در آن زمان با توجه به دسترسی محدود به منابع و اطلاعات روز موسیقی دنیا، نبود الگوی مناسب شنیداری بومی، نبود اینترنت، همینطور نظارت شدید ارگانهای دولتی و ممیزی وسیع و شدید، تولیدات موسیقی به صورتی شروع شد که باز هم شباهتی به آنچه به عنوان موسیقی استاندارد در دنیا تولید میشد نداشت. میتوان گفت که این تولیدات هنری متصل به ریشه های چند دهسالهی معاصر خود بعنوان موسیقی مردمی نبود.
همزمان موسیقی دنیا به صورت تصاعدی در تمام ابعاد پیشرفت کرده بود وموسیقی ایران فقط ۲۰ سال عقب نمانده بود بلکه دهه ها به عقب رانده شده بود. در بخش تکنولوژی ثبت و ضبط موسیقی که در مقالات قبل به اهمیت آن در تولیدات موسیقی پرداختیم به علت احساس عدم نیاز به روز نشده بودند و بهترین تکنولوژیها در بخش ضبط صدا از قبل از ۱۳۵۷ به جای مانده بود، وبا ازسرگیری مجدد و رو به گسترش ضبط و تولید موسیقی استودیو های معدود آن زمان با حجم عظیمی از اطلاعات روز و تجهیزات گران قیمت برای به روز شدن روبرو شدند که در اکثر موارد مقرون به صرفه نبودند و استودیوها نمیتوانستند بطور استاندارد خود را تجهیز به ادوات و اطلاعات مورد نیاز روز کنند. این عوامل باعث شد که بخش عمده ای از تولیدات ضبط شدهی این دوره حاصل آزمون و خطا و استفادهی تجربی از تجهیزات استودیویی باشند که باعث میشد خروجی نهایی که به گوش شنونده میرسید هم از کیفیت لازم برخوردار نباشد. که البته این مورد بجز معدود افراد هنوز هم به نقطهی استانداردی نرسیده است.
شنوندگان و مخاطبان موسیقی
در دوران معاصر و پس از سال ۱۳۵۷ به صورت آسیب زنندهای تعادل شنیداری افراد جامعه هم از لحاظ محتوی و ساختاری و هم از لحاظ کمیت از بین رفت. تنها کمتر از۲ سال بعد از مستقر شدن نظام جدید سیاسی، ایران درگیر جنگ ۸ ساله شد. این امر نه تنها به خودی خود جامعه را دچار عدم تمرکز کرد بلکه بطور خاص در مورد موضوع مورد صحبت ما باعث شد تنها نوای آهنگین که مجال ارائه پیدا کند نواهای تک صدایی از یک خواننده با مضامین مذهبی/حماسی (مداحی) و بر گرفته از موسیقی دنیای عرب و نواهای قرآنی باشد. در واقع، ساز هیچ نقشی در این بخش نداشت. در نقطهی مقابل انتخاب دیگر برای شنوندگان، موسیقی تولید شده در لسآنجلس بود که با سختی های فراوانی در ایران تهیه میشد و به اقتضای شرایط آن زمان در اکثر قریب به اتفاق موارد کاربرد تفریحی و کابارهای داشت. این دو سر طیف گسترده ی شنیداری جامعهی آن زمان را تشکیل میدادند که بین این دو راس خلا بزرگی به وجود آمد و در واقع طی سالها افراد بدنهی جامعه، انتخابی بغیر از موسیقی تک صدایی مذهبی/فرمایشی و موسیقی تفریحی نداشتند.
افراد بسیار کمی به دلایل شرایط متفاوت زندگیشان با اغلب افراد جامعه دسترسی به انواع دیگری از موسیقی داشتند. البته در این گروه هم تعداد کمی مایل به شنیدن آثاری متفاوت از آنچه در جامعه رواج داشت بودند.این امر بیشتر از ۲ دهه به طول انجامید. در چنین شرایطی نگاه افراد جامعه ناخواسته به مقولهی هنر و موسیقی به مثابه امریست که در درجهی چندم اهمیت زندگی اجتماعی قرار میگیرد که این امر بطور بی رحمانهای تاثیر مخربی بر اصل عرضه و تقاضا محصولات هنری گذاشت. زیبایی شناسی در چنین جامعهای از بین رفته و درطول چنین زمانی نسلی پرورش پیدا میکند که بخشی از آنها هنرمندان آیندهی اجتماعی را تشکیل میدهند که هیچ ذهنیتی از زیبایی، زیبایی شناسی و خلق و قدرت تاثیرگذاری هنر ندارند. و اغلب در سنین جوانی و میانسالی با مفاهیم عمیق و ساختاری هنر آشنا میشوندکه این از نگاه جامعه شناسی هنر خلا و کمبود بسیار بزرگی تلقی میشود. به این معنی که وقتی یک شخص در موردعلت وجودی هنر و هنرمند در جوامع انسانی که در بخش اول هم در مورد آن نوشتم، اطلاعی ندارد یا بطور ملموس و محسوس نمونه ای در جامعهای که در آن رشد کرده در ذهن ندارد، چطور میتواند بعنوان یک هنرمند زایندهی اتفاقات تاثیر گذار به معنای واقعی آن که میتوان از آن مثال های زیادی در طول تاریخ زد باشد.