مصدق در دادگاه غیرقانونی فرمایشی نظامی، گفت که "من تنها یک گناه دارم که پنجه در پنجه مخوفترین استعمارگر دنیا انداختم و نفت ایران را ملی کردم
اخیراً کتابی درششصد وهفتاد و سه صفحه بقلم هموطن گرامی نادیده،آقای امیرعباس فخرآور، را تحت عناوین حیرتانگیز در حد ناباوری، "رفیق آیت ا..نقش سازمان امنیت شوروی درانقلاب اسلامی..." که قسمت اعظم کتاب بدان اختصاص دارد و سلسله مسائل دیگر اعجاب برانگیز را، مطالعه کردم که درعین حال از صفحه 575 تا 593 تحت عنوان "مرداد 1332خورشیدی کودتای شاه علیه نخست وزیر یا کودتای نخست وزیر علیه شاه" مطالبی بشرح ذیل مرقوم داشتهاند:
1- شاه تقصیرکار بوده یا نخست وزیر
2- رفراندم مصدق در12 مرداد 1332در تهران و در 19 مرداد 32 در شهرستانها و انحلال مجلس هفدهم غیر قانونی و صندوقهای مخالفین و موافقین جدا و رفراندم مهندسی شده و توأم با تهدید و ارعاب بوده.
3- برکناری مصدق توسط شاه در 25 مرداد 1332 کاملاً قانونی بوده که اصل 46 قانون اساسی مشروطه عزل نخست وزیر را تنها در اختیار یکنفر در کشور دانسته که آنهم شخص پادشاه ایران بوده
4- کودتای آمریکائی درایران، دروغ بزرگ سازمان سیا و داستانسرائی کرمیت روزولت و از شایعات سازمان امنیت شوروی است!
از آنجائیکه کودتای شوم 28مرداد 32 را باتمامی گوشت و پوست و جسم و جان خود لمس کردهام که شومیاش هم درنهایت آوار بر سر شاه آواره در جهان شد چرا که نطفۀ انقلاب 57 درجنین همان کودتا کاشته شد و در بهمن 57 تولد یافت و همچون سیل بنیانکن،طومار نظام پادشاهی 2700 ساله را درنوردید و به تاریخ سپرد وهم برای ملت و مملکت ایران که پس ازقرنها از یوغ استثمار داخلی و خارجی رهائی یافته و میرفت تا خود حاکم برسرنوشت خویش گردد که همان استعمار به یاری مشتی خیانتپیشگان و خودفروختگان داخلی رجعت نامبارک یافت، وهم بواسطه علاقه شخصیام بخواندن آن قضیه و بخصوص بعنوان سنجش و معیاری که نویسندۀ فرهیختۀ محترم کتابی این چنین مفصل، درنوشتارخود رعایت بیطرفی را بحکم وجدان و اینکه مطلب اولاً درخصوص ملت و تاریخ کشوراست و بیگانه ازتعصبات شخصی و ثانیاً فرد مورد بحث در آن (نخست وزیر وقت) حضور فیزیکی ندارد تا ازخود دفاع کند (هرچند حضور میلیونی مردم در ابتدای پس از انقلاب در سر مزار او برهان قاطع بر محبوبیت لایزال او در نزد ملت هوشیار و قدردان ایران است) معمول داشته یاخیر ،لذا اول این قسمت ازکتاب را خواندم که ذیلا و بترتیب شماره و برحسب وظیفه ملی و ندای وجدانی توضیحاتی داده میشود.
اما قبل از پاسخ به مطالب معنون، پاسخ به سؤال تشکیکی "مرداد 1332کودتای شاه علیه نخست وزیر یا کودتای نخست وزیرعلیه شاه؟" را در تبیین وضوح امر و در قالب یک سؤال تمثیلی همانند، میپرسم که "فرمان قتل ناصرالدین شاه علیه امیرکبیر یا فرمان قتل امیرکبیر علیه ناصرالدین شاه؟!"
اما- تا کودتای 25مرداد 32 هیچیک از آن دو دشمن شخصی دیگری نبودند تا ما بدنبال تقصیر یا مقصر باشیم و حتی دکتر مصدق به منظور نفی هرگونه شائبه اختلاف که دشمنان ملت وابسته به اجنبی بدان دامن میزدند، درجلد قرآن کتباً قسم یاد کرد و امضاء کرد و نزد اعلیحضرت شاه فرستاد که هرگز قصد تغییر نظام شاهنشاهی و مشروطه و ضدیت با شاهنشاه را ندارد"که تنها افتراق در بینش آنان اولاً- در پیرامون اختیار و اقتدار شاه در نظام مشروطه بود که دکتر مصدق معتقد به سلطنت شاه در نظام مشروطه بود و نه حکومت شاه، که حکومت تنها حق دولت به نمایندگی ملت در نظام مشروطه است و معنی مشروطه هم همین است که شاه مشروطه بشرطی شاه خواهد بود که صرفاً جنبه سمبلیک و نمادین و تشریفاتی داشته و هیچگونه دخالتی در امور اجرائی نداشته باشد که در ایران علی ماشاءا.. شاه چه در خانواده قاجار و چه در خانواده پهلوی، درعین حال که به موجب اصل 44 متمم، مبری از مسئولیت بوده و نتیجتا ممنوع از دخالت در امور اجرائی، همه کاره و خارج از دایره اقتدارات و اختیارات سلطنتی موضوعاصل57 متمم و عملاً عامل و آمر و ناظر نه تنها در اموراجرائی که در امور مقننه و قضائیه حتیتشکیل حزب و انحلال حزب بطور مکرر همچون حزب معروف رستاخیز با تهدید به اخراج مخالفین از کشور و... که به هر رو تخلف از قانون اساسی مشروطه و مغایر با سوگند به قرآن در مجلس در ابتدای سلطنت خود براساس اصل 39 به اینکه "قانون اساسی مشروطیت را (که ازجمله عدم مداخله درامور اجرائی است) نگهبان و براساس آن سلطنت نمایند" بوده که من باب مثال، بموجب اصل 56 متمم، پادشاه باید هر ساله دخل وخرج دربار خود را به مجلس ارائه دهد که هرگز چنین اتقاقی در هیچ دورهای نیافتاد.
ثانیاً- درچگونگی عمل در قضیه نفت بود که شاه معتقد به سازش با انگلیس بصورت پنجاه پنجاه معروف به " قراداد گس- گلشائیان) بودکه تیمسار سپهبد رزم آراء هم که برای گذراندن همین قرارداد از مجلس به مقام صدارت برگزیده شده بود (5 تیر 1329 تا 16/12/1329) که در جهت توجیه قرارداد پنجاه پنجاه و درمقام تحقیر و بیلیاقت خواندن ملت ایران در اداره صنعت نفت، خود در دوره شانزدهم مجلس و در اول دیماه 1329، گفت: "ما لیاقت لولهنگ (آفتابهی گلی) سازی را هم نداریم 50 سال است که آنرا میسازیم ولی ترقی نکردهایم چطور میتوانیم صنعت نفتمان را اداره کنیم و همچنین او گفت که شما شبها بیائید بیرون از خانه و ببینید که چقدر مردم گرسنه در حاشیه خیابانها با زن و بچه نشستهاند و گدائی میکنند و... " ولی اراده ملی به ملی کردن نفت، به رهبری دکتر مصدق و یاران وی ازجمله شادروان دکترحسین فاطمی جوانترین وزیر امور خارجه در تاریخ ایران و اولین پیشنهاد دهنده ملی کردن صنعت نفت، در 29 اسفند 1329 به تصویب مجلس رسید و لایحه گس- گلشائیان مسترد و به تاریخ سپرده شد.
ثالثاً- رفراندم دکترمصدق کاملاً قانونی بوده و ذاتاً نیازی به تجویز قبلی قانون نداشته زیرا رفراندم مراجعه مستقیم به آراء خود مردم است درمسائلی که حکومت خود قادر بر اتخاذ تصمیم نیست و نتیجتاً تصمیمگیری در خصوص مورد را به رای مستقیم مردم وامیگذارند که خود ملت هر آنچه را که صلاح خویش میداند به همان عمل گردد که چه در تاریخ کشورخودمان و چه در تاریخ دیگر کشورها نیز اعمال گردیده که یکی ازنمونههای بارز آن رفراندم ژنرال دوگل در سپتامبر 1958 بود که قانون اساسی فرانسه را که پایهی جمهوری پنجم فرانسه قرار گرفت و 80% مردم بدان رای مثبت دادند و نیز رفراندوم دیگر در 1969 ژنرال دوگل به اصلاح قانون اساسی بود که با این شرط به رفراندم گذارد که اگر ملت فرانسه بدان رای منفی دهند او استعغا خواهد داد که ملت فرانسه با اینکه دوگل را منجی و قهرمان ملی فرانسه درجنگ جهانی دوم میدانستند، بدان رای منفی دادند و ژنرال دوگل هم بدون رنجشی ازمردم فرانسه استعفا داد و در یک دِه مقیمو مشغول نوشتن خاطرات خود شد و دیگری درکشورخودمان در پس ازانقلاب بودکه نظام جمهوری اسلامی را بدون اینکه قانونی آنرا تجویزکرده باشد به رای مردم گذاشتند که 2/ 98% به الغاء نظام 2700 ساله سلطنت و در حقیقت خالی کردن عقدههای گره خورده در گلو ظرف 25 سال و تولد جنین خفته در رحم کودتای 28مرداد و برپائی جمهوری اسلامی رای مثبت داد که اجبار و تهدیدی هم در آن روزها در کار نبود و اینکه مسئولین جمهوری اسلامی که آنرا من البدوالی الختم و در لباس روحانیت و درمقام پیشوائی دینی و مذهبی، مدیریت کردهاند، پاسخ شایستهای هم به چنین خیزش کم سابقهای دادهاند یا نه قضاوتش با ملت ایران است و تاریخ لذا رفراندم دکترمصدق هم بر همین پایه کاملاً قانونی بود که هر آنچه را که اکثریت مردم هر کشوری مستقیماً بخواهند خود، قانون است چرا که تعیین سرنوشت ملتی بدست خود ملت است و من شخصاً در آن رفراندم حضور داشتم و رأی دادم و شهادت میدهم که الزام و اجبار و تهدید آشکار و پنهانی هم در کار نبود و مضافاً تودهایها هم ایرانی بودند و حق رای داشتند اما ایرادی که بنحوه عمل در رفراندم گرفتهاند این است که صندوق مخالفین و موافقین را جدا از هم قرار دادهاند که آری درست است صندوقها جدا بودند که مجریان امر انتخابات به زعم خود میخواستند که اکثریت طرفداران دکتر مصدق را پیش چشم جهانیان به نمایش بگذارند که عملاً کار درستی نبود ولی به راستی سوگند که این عمل هر چند ناپخته ولی تاثیری در مقدار رای به نفع رفراندم (هرچند بد یُمن) نداشت چه مردم ایران در آن روزها بر همین معیار طرفدار دکتر مصدق بودند که پس از 2700 سال تازه مشاهده میکردند که یک فردی آمده که در کمال صمیمیت و براستی حقوق از دست رفته مردم مملکت را بدون انتظاری و دریافت دیناری حقوق از بودجه مملکتی (که به گفته آقای حسین مکی معروف در نزد همه، در توصیف شخصیت دکتر مصدق"حقوق نخست وزیری نمیگرفت، اتومبیل نخست وزیری سوار نمیشد، خرج دستگاه نخست وزیری را به خانه منتقل کرده بود نهارشان را میداد.. مبلغ 280 هزار تومان را برای مدت 227 روز زمامداریش از خودش خرج کرد، آدم وطنفروشی نیز نبود... و مضافا تمامی هزینه سفر تاریخی رفت و برگشت پیروزمندانه خود و همراهان (از جمله شادروان دکتر سنجابی استاد دانشکده حقوق و وکیل اختصاصی ایران در دادگاه لاهه) به دادگاه لاهه را از جیب شخصی خود پرداخت و....)، ارج مینهد و در پی برانداختن استعمار و استثمار بیگانه و خودی در طول تاریخ است و بس که به تمامی گفتار و کردار او اطمینان قلبی داشتند و عملکردها و خواستههای او را بهاء میدادند که از نمونههایش همان رفراندم و رای 99% مردم برابقای دولت و انحلال مجلس بود که تنها چهار روز بعد زدند تودهن 99% مردم و کودتا کردند که در عین حال طولی هم نکشید که کودتاچیان مکافات عمل خود دیدند و طعم تلخ ابدی آنرا چشیدند و یادگاری بس تلخ در تاریخ ایران از خود به یادگار گذاشتند که:
هر بد که میکنی تو مپندارکان بدی – ایزد فروگذارد و گردون رها کند
دینی است کردههای تو بر دوش روزگار – تاهرزمان که وقت ببیند ادا کند
چرا که از اولین دولت ماد تا مشروطه، نظام حکومتی ایران، استبدادی مطلق وحکومت فردی بود که از حکومت فردی هم جز استبداد ذاتی (مگر ندرتاً) انتظاری نتوان داشت که جنگ و شکستشان آواری از هزینه جنگ ب رسرملت بود و فتح و پیروزی و غنائم، انباشت ثروت باز هم بیشتر برای خودشان که من باب مثال از آن همه ثروت و جواهراتی را که پادشاه نامدار نادرشاه افشار از هند آورد چیزی هم عاید مردم مستمندی (که هزینه سنگین لشگرکشی را داده بودند) شد؟! که البته خیر.هر چند که در حکومت مشروطه هم (همانطوریکه در خود کتاب ص 580 نیز تحت عنوان 28 مرداد ضربه مهلکی بر پیکره دموکراسی جوان پارلمانی ایران وارد کرد و انتخابات پارلمانی همیشه فرمایشی بود و... بتفصیل بیان گردیده) جز در مقاطع کوتاهی عملاً خبر از آزادی عقیده و بیان و قلم و انتخابات آزاد و مردمی(که در شأن یک نظام مشروطه باشد) نبوده که مطالب مندرج در مطبوعات همان بود که محرمعلیخان و یا سپس ساواک اجازه میدادکه این مثل در جامعه جا افتاده بود که "اگر اخبار راست و صحیح از مطبوعات و رسانهها میخواهی صفحه متوفیات را بخوان " و نمایندگان مجلس هم قبلاً تعیین میشدند و سپس انتخابات و یا درحقیقت امر انتصابات به هزینه ملت، برگزار میگردید که نمایندهای در آخر تعریف شیرین و مفصل از انتخاب خود در نهایت و عیناً گفت که "... مارا فُکُل کراوات زدند و بردند تهران و بردند در جایی و گفتند که اینجا مجلس است و تازه ما فهمیدیم که ما شدیم نماینده...!!!"
از نمایندهای شخصاً پرسیدم که امروز در مجلس چه خبر بود که تا چهار بعدازظهر طول کشید گفت وال... چه عرض کنم نمیدانم! گفتم مثلاً چه لایحهای و یا لوایحی مطرح بود گفت وال.. چندتا ناحیه ماحیه بود ولی من نفهمیدم چه بود!!.
رابعاً- درباره اینکه مرقوم فرمودهاند "برکناری مصدق توسط شاه در 25 مرداد 1332 کاملاً قانونی و براساس اختیارات داده شده به پادشاه دراصل 46 قانون اساسی مشروطه بوده که بسیارصریح و روشن عزل و نصب وزراء که نخست وزیر هم یکی از همین وزراء است تنها در حدود اختیارات یک نفر درکشور دانسته که آنهم شخص پادشاه کشوربود"؛ عرض میکنم که اتفاقاً برکناری دکتر مصدق وسیله شاه کاملاً غیر قانونی بود زیرا، آنچه را که ما میگوئیم و مینویسیم یا برمبنای احساسات صرف شخصی است و یابیطرفانه و نتیجتاً بر مبنای علم، عقل و قانون است که نویسنده گرامی خود استناد به اصل 46 قانون اساسی کرده و بخصوص برکناری وزراء را "تنها و مستنداً به اصل 46 در اختیار یکنفر آن هم پادشاه" دانستهاند که متاسفانه جناب ایشان: اولاً به دیگراصول مرتبط قانون اساسی توجه نفرموده ثانیا و بخصوص به ذات و معنی و مفهوم قانونی و عرفی "مشروطه" نیاندیشیدهاند که در یک کلام شاه مشروطه تنها و تنها سمبل و بنیاد حکومت است وهیچگونه اختیار اجرائی ندارد که بزرگترین وروشنترین نمونه آن در دنیا از جمله پادشاه بریتانیا است که به چندین کشور دنیا هم اکنون سلطنت دارد از جمله به کشور متمدن و پیشرفته و مترقی در جریان برگذاری یکصد و پنجاهمین سالگرد تولد خود یعنی کاناداست که اگر بنا باشد که پادشاه مشروطه اختیار اجرائی هم داشته باشد دیگر چه فرقی بین پادشاه نظام مشروطه و پادشاه نظام استبداد خواهد بود؟!! ثالثاً – در اصل 46 مورد استناد خودشان آمده است که "عزل و نصب وزراء بموجب (فرمان) همایون پادشاه است" معنی و مفهوم فرمان "اختیار" نیست که هر موقع که شاه خود بخواهد وزیر و یا نخست وزیر را برکنار کند والا میگفت "با شخص" پادشاه است همانطوریکه در اصل پنجاه و پنجاه و یکم گفته "فرمان فرمائی کل قشون ... اعلان جنگ (با) پادشاه است". ثانیاً- وزراء بموجب اصول شصتم و شصت و یکم به تنهائی و یا به هیئت اتفاق در کلیه امور در مقابل مجلس مسئول و ضامن اعمال یکدیگرند "و مضافاً به اینکه بموجب اصل 67"عدم رضایت اکثریت تامه مجلس از هیات وزراء یا وزیری، آن هیات یا وزیر، ازمقام وزارت منعزل میشود" و بموجب اصل 69 مجلس تقصی روزراءرا در محضر دیوان خانه تمیز عنوان خواهند کرد (و نه فیالمثل همچون محاکمه بدون گناه دکترمصدق را در بیدادگاه نظامی) و بالاخره بموجب اصل 45 "کلیه قوانین و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجراء میشود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و نیز اصل 64 متمم که: وزراء نمیتوانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند".که بنا به دلائل یاد شده و دیگر دلائل متقن هیچ پادشاه مشروطهای حق و اختیار اجرایی از جمله عزل وزیر را جز از طریق مجلس ندارد. رابعاً – در خصوص کودتای 25 و 28مرداد 32 که مرقوم داشتهاند که "شاه که حاکم قانونی کشور بوده نمیتوانست در شمار کودتاگران باشد بلکه اگر هم کودتایی صورت گرفته باشد بدون شک در نتیجه اشتباه و درک ناصحیح نخست وزیر و هوادارانش از قانون بوده" که اولاً کودتا یعنی شورش گروهی از نظامیان کشوری برضد رئیس دولت حاکم وقت (که نمونه بارز آن شورش ژنرال زاهدی علیه دولت قانونی دکتر مصدق است) در حالیکهدکترمصدق پیرمردی در ساعت 5/12شب پیژامه به پا و در حالت استراحت و بیخبر از همه جا وهمه چیز است که با یک جو انصاف و حقیقتبینی میتوان به این حقیت تاریخی تلخ اذعان کرد که کودتا علیه دکترمصدق بوده که شکست خورده که سرهنگ نصیری همراه توپ تانگ و مسلسل و قشون به درب خانه مصدق آمده که فرمان عزل را (که یک نامهرسان هم میتوانست ببرد و رسید بگیرد) ابلاغ کند! و بعلاوه چرا در نیمه شب و آن هم با تجهیزات نظامی!!! که در نتیجه،کودتا نه از ناحیه مصدق که از ناحیه دو دولت بریتانیا وآمریکا "آمریکا با انگیسیها به توافق رسید که مصدق را از کار برکنار و در عوض در بهرهبرداری از منابع نفتی ایران با انگلستان شریک و سهیم گردد {ص57} در کنارپادشاه اردشیر زاهدی" با تسلیم و سرسپردگی ستون پنجم داخلی بود، که تاکنون چندین مقام و سازمان بلند پایه در راس هرم قدرت آمریکا از جمله وزرای خارجه امریکا خانم مادلین آلبرایت و آقای جان کری و رئیس جمهور پرزیدنت اوباما در دانشگاه الازهر مصر در 14 جون 2009 و در برابر جهانیان بدین عبارت صریح که "در بحبوحه جنگ سرد، ایالت متحده آمریکا در سرنگونی دولتی در ایران نقش داشت که بطور دموکراتیک در این کشور انتخاب شده بود" و نیز اخیراً انتشار مجموعهای یکهزارصفحهای با 375 سند از اسناد محرمانه مربوط به وقایع مرداد 32 از طرف وزارت امورخارجه آمریکا به آن اقرار و اعتراف صریح کردهاند و گویاتر ازاینها خاطرات ملکه ثریا است که میگوید ساعت چهار صبح 25 مرداد، شاه را بالای سرخود دیدم که با نگرانی گفت بازی (کودتا) را باختیم نصیری دستگیرشد باید فوراً ازاینجا برویم... دیگر همه چیز تمام شد، لوازم ضروری را در کیف دستی جا داده و با هواپیمای یک موتوره از کلاردشت به رامسر پرواز و ازآنجا با خلبان خاتم و یک آجودان به سوی بغداد پروازکردیم ... از پشت پنجره میدیدم که ملک فیصل از برابر گارد احترام میگذرد بدون آنکه بداند چند متر آنطرفتر شاه و ملکه کشور همسایه خود از او تقاصای پناهندگی دارند ... روز بعد با یک هواپیمای اجارهای عازم رم شدیم و نیز بیان خانم فریده دیبا در کتاب دخترم فرح صفحه150 چنین آمده است :...محمدرضا میگفت موقعی که از رامسر به بغداد ... بسیار ناراحت و روانی آشفته داشتم، در آن روزهای بحرانی ثریا با دلداریهای بیوقفه خود مرا امیدوار نگه میداشت ...."و نیز آقای اردشیر زاهدی ص82 و83 " کودتا در ایران بدون نظر موافق آمریکا و هدایت و حمایت آنها اصلاً امکانپذیر نبود. مداخله به موقع آمریکا و انگلستان در اوضاع نابسامان ایران و سرنگون ساختن مصدق در 28 مرداد 32 نه فقط موجب تثبیت سلطنت پهلوی گردید بلکه اقتصاد غرب را هم نجات داد..." که نادیده گرفتن این همه مدارک و اسناد و بالاتر و برتر از همه شهادتعینی ملت ایران از جمله خود من شاهد حاضر و ناظر در حضور، این حقیقت تلخ تاریخ را نمیپذیرند و آنرا قیام ملی میخوانند یعنی که ملت ایران علیه دکتر مصدق به گناه ملی کردن صنعت نفت قیام کرده و دولت ملی خود را ساقط کردهاند!!
صد انداختی تیر و هر صد خطا است – اگرهوشمندی یک انداز و راست
گیریم که شاه درغیاب مجلس حق عزل نخست وزیر را داشته (که نداشته) ومصدق هم عزل شده دیگر چرا اجازه دادند و حتی دستور دادند که مشتی اوباش و چاقوکش به خانه او هجوم برند و اثاث خانه و زندگیش را به غارت برند و خانهاش را با خاک یکسان کنند؟!!" این هم (به فرض ارتکاب جرمی) جزئی ازمجازات قانونی اوبود؟! درهمان بعدازظهر، طرفدارن والا حضرت اشرف و ملکه پهلوی... به سرپرستی آقای! شعبان جعفری و ملکه اعتضادی و خانم زیبا روی.. دوست دختر اعلیحضرت به منزل دکتر مصدق حمله کرده و خانه او را طبق خواسته والا حضرت با خاک یکسان کردند. اردشیر زاهدی" که خود نیز سه سال زندانی و دراسارت ارتش و سپس نیز تا آخر عمر در خانه خود در حصر (که الگوئی نامبارک شد و اکنون نیز در تداوم است) باشد آخر به چه گناهی؟!! که خود در دادگاه غیرقانونی فرمایشی نظامی، گفت که "من تنها یک گناه دارم که پنجه در پنجه مخوفترین استعمارگر دنیا انداختم و نفت ایران را ملی کردم" که نه تنها نفت ایران را ملی کرد که آبروی ایران و ایرانی را هم با بیرون کردن انگلیسیها و نتیجتاً بستن باشگاه آنان که در سر در آن نوشته بودند: "ورود سگ و ایرانی به باشگاه ممنوع است" خرید که کودتای 28 مرداد 1332 ظلم و بیدادگری علنا نه تنها درحق مصدق که در حق ملت و کشور و تاریخ ایران بود و در نهان در حق شاه که امان از دست اطرافیان پای بوس متملق دروغگوی تشنه قدرت و جاه که همیشه در ایران مایه فساد و بدبختی بودهاند وگرنه کودتا از مخیله شاه هم خطور نکرده بود و فرمان عزل هم به نیرنگ و خدعه و در فضای وحشت و دهشت مجازی در تهران نوشته شد و در کلاردشت به امضای او رسید، هرچند که خود آنان نیز از نتیجه شوم آن بیبهره نماندند و طعم تلخ آنرا چشیدند که یا در کشور خود به جوخه اعدام گروهی در پشت بام مدرسه علوی گرفتار آمدند و یا در کشور بیگانه و با درد جانکاه غربت جان به جانآفرین تسلیم کردند که:
آری آه سحر زگنبد گردون اثرکند – امروز اگر نکرد روز دگر کند
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را – چندان امان نداد که شب راسحرکند؟!
اما درمقابل اینکه گفته شده و یا گفته شود که به هنگام صدور فرمان عزل مصدق، مجلس تعطیل بوده و در نتیجه دست شاه برای عزل نخست وزیر باز بوده که این استدلال استدلالی درست و قانونی نیست چرا؟ در حالیکه بموجب اصول اشاره شده و دیگر اصول قانون اساسی مشروطه وزراء فقط در مقابل مجلس مسئولیت دارند که اگر قصد و قرار قانونگذار بر این بوده که به هنگام تعطیل مجلس، شاه اختیار عزل وزیر یا نخست وزیر را داشته باشد، درمقام بیان بوده و بر اساس اصول و روش قانونگذاری، بیان میکرده که بیان نکرده و ما خود نیز با وجود اصول یاد شده و دیگر اصول مشروطه نمیتوانیم از خودمان قانون وضع کنیم یا بتراشیم و نتیجتاً شاه مشروطه نه تنها قانوناً حق عزل نخست وزیر را مطلقا نداشته که صدور فرمان عزل خود عملی خلاف قانون مشروطه سلطنتی بوده و علاوه بر همه اینها اصولاً فرمان عزل با خدعه و فشار داخلی و خارجی و در یک حالت غیر عادی و تشویش ذهنی آن هم در شمال و در حال آمادگی خروج از کشور(!) از شاه گرفته شده است فتآمل.
در پایان یادآور میشوم که متاسفانه پس ازکودتای شوم 28 مرداد که نحوستش گریبان شاه تا گدا را فشرد، دوباره نفت ایران نه تنها به یک شوهر و کمپانی که به چند شوهر و چند کمپانی بیگانه دیگر از آن جمله باز انگلیس به همراه آمریکا، به نام کنسرسیوم آن هم نه یکبارکه دوبار به غارت داده شد و کار به دادگاه بینالمللی کشید و درنهایت پرونده به بایگانی دادگاه سپرده شد و نتیجتاً قراردادها عملاً کان لم یکن، و نفت در ید مالکانه ملت ایران وصندلی خالی رهبر در دادگاه لاهه به یادگار از فرزانه فرزند ایران یعنی دکترمحمد مصدق، استقرارابدی یافت.
گر همه صورت خوبان جهان جمع کنند – روی زیبای تو دیباچه اوراق آید
که درقلب تک تک مردم ایران جا داری و دربهشت جاودان مقام چرا که حسین زمان شدی و جان و مال و فرزند و زندگیت را در راه آزادی و سربلندی ملت ایران جانانه و در اوج شجاعت فدا کردی و پرچم آزادی را در سطح جهانی و به بلندای آسمان به اهتزاز درآوردی و روح تازهای در کالبد تاریخ ایران بدمیدی و تاجی بر تارک تاریخ ایران گشتی که روحت شاد و نامت جاودان باد.
پاینده ایران سرفراز باد ملت ایران
1- شاه تقصیرکار بوده یا نخست وزیر
2- رفراندم مصدق در12 مرداد 1332در تهران و در 19 مرداد 32 در شهرستانها و انحلال مجلس هفدهم غیر قانونی و صندوقهای مخالفین و موافقین جدا و رفراندم مهندسی شده و توأم با تهدید و ارعاب بوده.
3- برکناری مصدق توسط شاه در 25 مرداد 1332 کاملاً قانونی بوده که اصل 46 قانون اساسی مشروطه عزل نخست وزیر را تنها در اختیار یکنفر در کشور دانسته که آنهم شخص پادشاه ایران بوده
4- کودتای آمریکائی درایران، دروغ بزرگ سازمان سیا و داستانسرائی کرمیت روزولت و از شایعات سازمان امنیت شوروی است!
از آنجائیکه کودتای شوم 28مرداد 32 را باتمامی گوشت و پوست و جسم و جان خود لمس کردهام که شومیاش هم درنهایت آوار بر سر شاه آواره در جهان شد چرا که نطفۀ انقلاب 57 درجنین همان کودتا کاشته شد و در بهمن 57 تولد یافت و همچون سیل بنیانکن،طومار نظام پادشاهی 2700 ساله را درنوردید و به تاریخ سپرد وهم برای ملت و مملکت ایران که پس ازقرنها از یوغ استثمار داخلی و خارجی رهائی یافته و میرفت تا خود حاکم برسرنوشت خویش گردد که همان استعمار به یاری مشتی خیانتپیشگان و خودفروختگان داخلی رجعت نامبارک یافت، وهم بواسطه علاقه شخصیام بخواندن آن قضیه و بخصوص بعنوان سنجش و معیاری که نویسندۀ فرهیختۀ محترم کتابی این چنین مفصل، درنوشتارخود رعایت بیطرفی را بحکم وجدان و اینکه مطلب اولاً درخصوص ملت و تاریخ کشوراست و بیگانه ازتعصبات شخصی و ثانیاً فرد مورد بحث در آن (نخست وزیر وقت) حضور فیزیکی ندارد تا ازخود دفاع کند (هرچند حضور میلیونی مردم در ابتدای پس از انقلاب در سر مزار او برهان قاطع بر محبوبیت لایزال او در نزد ملت هوشیار و قدردان ایران است) معمول داشته یاخیر ،لذا اول این قسمت ازکتاب را خواندم که ذیلا و بترتیب شماره و برحسب وظیفه ملی و ندای وجدانی توضیحاتی داده میشود.
اما قبل از پاسخ به مطالب معنون، پاسخ به سؤال تشکیکی "مرداد 1332کودتای شاه علیه نخست وزیر یا کودتای نخست وزیرعلیه شاه؟" را در تبیین وضوح امر و در قالب یک سؤال تمثیلی همانند، میپرسم که "فرمان قتل ناصرالدین شاه علیه امیرکبیر یا فرمان قتل امیرکبیر علیه ناصرالدین شاه؟!"
اما- تا کودتای 25مرداد 32 هیچیک از آن دو دشمن شخصی دیگری نبودند تا ما بدنبال تقصیر یا مقصر باشیم و حتی دکتر مصدق به منظور نفی هرگونه شائبه اختلاف که دشمنان ملت وابسته به اجنبی بدان دامن میزدند، درجلد قرآن کتباً قسم یاد کرد و امضاء کرد و نزد اعلیحضرت شاه فرستاد که هرگز قصد تغییر نظام شاهنشاهی و مشروطه و ضدیت با شاهنشاه را ندارد"که تنها افتراق در بینش آنان اولاً- در پیرامون اختیار و اقتدار شاه در نظام مشروطه بود که دکتر مصدق معتقد به سلطنت شاه در نظام مشروطه بود و نه حکومت شاه، که حکومت تنها حق دولت به نمایندگی ملت در نظام مشروطه است و معنی مشروطه هم همین است که شاه مشروطه بشرطی شاه خواهد بود که صرفاً جنبه سمبلیک و نمادین و تشریفاتی داشته و هیچگونه دخالتی در امور اجرائی نداشته باشد که در ایران علی ماشاءا.. شاه چه در خانواده قاجار و چه در خانواده پهلوی، درعین حال که به موجب اصل 44 متمم، مبری از مسئولیت بوده و نتیجتا ممنوع از دخالت در امور اجرائی، همه کاره و خارج از دایره اقتدارات و اختیارات سلطنتی موضوعاصل57 متمم و عملاً عامل و آمر و ناظر نه تنها در اموراجرائی که در امور مقننه و قضائیه حتیتشکیل حزب و انحلال حزب بطور مکرر همچون حزب معروف رستاخیز با تهدید به اخراج مخالفین از کشور و... که به هر رو تخلف از قانون اساسی مشروطه و مغایر با سوگند به قرآن در مجلس در ابتدای سلطنت خود براساس اصل 39 به اینکه "قانون اساسی مشروطیت را (که ازجمله عدم مداخله درامور اجرائی است) نگهبان و براساس آن سلطنت نمایند" بوده که من باب مثال، بموجب اصل 56 متمم، پادشاه باید هر ساله دخل وخرج دربار خود را به مجلس ارائه دهد که هرگز چنین اتقاقی در هیچ دورهای نیافتاد.
ثانیاً- درچگونگی عمل در قضیه نفت بود که شاه معتقد به سازش با انگلیس بصورت پنجاه پنجاه معروف به " قراداد گس- گلشائیان) بودکه تیمسار سپهبد رزم آراء هم که برای گذراندن همین قرارداد از مجلس به مقام صدارت برگزیده شده بود (5 تیر 1329 تا 16/12/1329) که در جهت توجیه قرارداد پنجاه پنجاه و درمقام تحقیر و بیلیاقت خواندن ملت ایران در اداره صنعت نفت، خود در دوره شانزدهم مجلس و در اول دیماه 1329، گفت: "ما لیاقت لولهنگ (آفتابهی گلی) سازی را هم نداریم 50 سال است که آنرا میسازیم ولی ترقی نکردهایم چطور میتوانیم صنعت نفتمان را اداره کنیم و همچنین او گفت که شما شبها بیائید بیرون از خانه و ببینید که چقدر مردم گرسنه در حاشیه خیابانها با زن و بچه نشستهاند و گدائی میکنند و... " ولی اراده ملی به ملی کردن نفت، به رهبری دکتر مصدق و یاران وی ازجمله شادروان دکترحسین فاطمی جوانترین وزیر امور خارجه در تاریخ ایران و اولین پیشنهاد دهنده ملی کردن صنعت نفت، در 29 اسفند 1329 به تصویب مجلس رسید و لایحه گس- گلشائیان مسترد و به تاریخ سپرده شد.
ثالثاً- رفراندم دکترمصدق کاملاً قانونی بوده و ذاتاً نیازی به تجویز قبلی قانون نداشته زیرا رفراندم مراجعه مستقیم به آراء خود مردم است درمسائلی که حکومت خود قادر بر اتخاذ تصمیم نیست و نتیجتاً تصمیمگیری در خصوص مورد را به رای مستقیم مردم وامیگذارند که خود ملت هر آنچه را که صلاح خویش میداند به همان عمل گردد که چه در تاریخ کشورخودمان و چه در تاریخ دیگر کشورها نیز اعمال گردیده که یکی ازنمونههای بارز آن رفراندم ژنرال دوگل در سپتامبر 1958 بود که قانون اساسی فرانسه را که پایهی جمهوری پنجم فرانسه قرار گرفت و 80% مردم بدان رای مثبت دادند و نیز رفراندوم دیگر در 1969 ژنرال دوگل به اصلاح قانون اساسی بود که با این شرط به رفراندم گذارد که اگر ملت فرانسه بدان رای منفی دهند او استعغا خواهد داد که ملت فرانسه با اینکه دوگل را منجی و قهرمان ملی فرانسه درجنگ جهانی دوم میدانستند، بدان رای منفی دادند و ژنرال دوگل هم بدون رنجشی ازمردم فرانسه استعفا داد و در یک دِه مقیمو مشغول نوشتن خاطرات خود شد و دیگری درکشورخودمان در پس ازانقلاب بودکه نظام جمهوری اسلامی را بدون اینکه قانونی آنرا تجویزکرده باشد به رای مردم گذاشتند که 2/ 98% به الغاء نظام 2700 ساله سلطنت و در حقیقت خالی کردن عقدههای گره خورده در گلو ظرف 25 سال و تولد جنین خفته در رحم کودتای 28مرداد و برپائی جمهوری اسلامی رای مثبت داد که اجبار و تهدیدی هم در آن روزها در کار نبود و اینکه مسئولین جمهوری اسلامی که آنرا من البدوالی الختم و در لباس روحانیت و درمقام پیشوائی دینی و مذهبی، مدیریت کردهاند، پاسخ شایستهای هم به چنین خیزش کم سابقهای دادهاند یا نه قضاوتش با ملت ایران است و تاریخ لذا رفراندم دکترمصدق هم بر همین پایه کاملاً قانونی بود که هر آنچه را که اکثریت مردم هر کشوری مستقیماً بخواهند خود، قانون است چرا که تعیین سرنوشت ملتی بدست خود ملت است و من شخصاً در آن رفراندم حضور داشتم و رأی دادم و شهادت میدهم که الزام و اجبار و تهدید آشکار و پنهانی هم در کار نبود و مضافاً تودهایها هم ایرانی بودند و حق رای داشتند اما ایرادی که بنحوه عمل در رفراندم گرفتهاند این است که صندوق مخالفین و موافقین را جدا از هم قرار دادهاند که آری درست است صندوقها جدا بودند که مجریان امر انتخابات به زعم خود میخواستند که اکثریت طرفداران دکتر مصدق را پیش چشم جهانیان به نمایش بگذارند که عملاً کار درستی نبود ولی به راستی سوگند که این عمل هر چند ناپخته ولی تاثیری در مقدار رای به نفع رفراندم (هرچند بد یُمن) نداشت چه مردم ایران در آن روزها بر همین معیار طرفدار دکتر مصدق بودند که پس از 2700 سال تازه مشاهده میکردند که یک فردی آمده که در کمال صمیمیت و براستی حقوق از دست رفته مردم مملکت را بدون انتظاری و دریافت دیناری حقوق از بودجه مملکتی (که به گفته آقای حسین مکی معروف در نزد همه، در توصیف شخصیت دکتر مصدق"حقوق نخست وزیری نمیگرفت، اتومبیل نخست وزیری سوار نمیشد، خرج دستگاه نخست وزیری را به خانه منتقل کرده بود نهارشان را میداد.. مبلغ 280 هزار تومان را برای مدت 227 روز زمامداریش از خودش خرج کرد، آدم وطنفروشی نیز نبود... و مضافا تمامی هزینه سفر تاریخی رفت و برگشت پیروزمندانه خود و همراهان (از جمله شادروان دکتر سنجابی استاد دانشکده حقوق و وکیل اختصاصی ایران در دادگاه لاهه) به دادگاه لاهه را از جیب شخصی خود پرداخت و....)، ارج مینهد و در پی برانداختن استعمار و استثمار بیگانه و خودی در طول تاریخ است و بس که به تمامی گفتار و کردار او اطمینان قلبی داشتند و عملکردها و خواستههای او را بهاء میدادند که از نمونههایش همان رفراندم و رای 99% مردم برابقای دولت و انحلال مجلس بود که تنها چهار روز بعد زدند تودهن 99% مردم و کودتا کردند که در عین حال طولی هم نکشید که کودتاچیان مکافات عمل خود دیدند و طعم تلخ ابدی آنرا چشیدند و یادگاری بس تلخ در تاریخ ایران از خود به یادگار گذاشتند که:
هر بد که میکنی تو مپندارکان بدی – ایزد فروگذارد و گردون رها کند
دینی است کردههای تو بر دوش روزگار – تاهرزمان که وقت ببیند ادا کند
چرا که از اولین دولت ماد تا مشروطه، نظام حکومتی ایران، استبدادی مطلق وحکومت فردی بود که از حکومت فردی هم جز استبداد ذاتی (مگر ندرتاً) انتظاری نتوان داشت که جنگ و شکستشان آواری از هزینه جنگ ب رسرملت بود و فتح و پیروزی و غنائم، انباشت ثروت باز هم بیشتر برای خودشان که من باب مثال از آن همه ثروت و جواهراتی را که پادشاه نامدار نادرشاه افشار از هند آورد چیزی هم عاید مردم مستمندی (که هزینه سنگین لشگرکشی را داده بودند) شد؟! که البته خیر.هر چند که در حکومت مشروطه هم (همانطوریکه در خود کتاب ص 580 نیز تحت عنوان 28 مرداد ضربه مهلکی بر پیکره دموکراسی جوان پارلمانی ایران وارد کرد و انتخابات پارلمانی همیشه فرمایشی بود و... بتفصیل بیان گردیده) جز در مقاطع کوتاهی عملاً خبر از آزادی عقیده و بیان و قلم و انتخابات آزاد و مردمی(که در شأن یک نظام مشروطه باشد) نبوده که مطالب مندرج در مطبوعات همان بود که محرمعلیخان و یا سپس ساواک اجازه میدادکه این مثل در جامعه جا افتاده بود که "اگر اخبار راست و صحیح از مطبوعات و رسانهها میخواهی صفحه متوفیات را بخوان " و نمایندگان مجلس هم قبلاً تعیین میشدند و سپس انتخابات و یا درحقیقت امر انتصابات به هزینه ملت، برگزار میگردید که نمایندهای در آخر تعریف شیرین و مفصل از انتخاب خود در نهایت و عیناً گفت که "... مارا فُکُل کراوات زدند و بردند تهران و بردند در جایی و گفتند که اینجا مجلس است و تازه ما فهمیدیم که ما شدیم نماینده...!!!"
از نمایندهای شخصاً پرسیدم که امروز در مجلس چه خبر بود که تا چهار بعدازظهر طول کشید گفت وال... چه عرض کنم نمیدانم! گفتم مثلاً چه لایحهای و یا لوایحی مطرح بود گفت وال.. چندتا ناحیه ماحیه بود ولی من نفهمیدم چه بود!!.
رابعاً- درباره اینکه مرقوم فرمودهاند "برکناری مصدق توسط شاه در 25 مرداد 1332 کاملاً قانونی و براساس اختیارات داده شده به پادشاه دراصل 46 قانون اساسی مشروطه بوده که بسیارصریح و روشن عزل و نصب وزراء که نخست وزیر هم یکی از همین وزراء است تنها در حدود اختیارات یک نفر درکشور دانسته که آنهم شخص پادشاه کشوربود"؛ عرض میکنم که اتفاقاً برکناری دکتر مصدق وسیله شاه کاملاً غیر قانونی بود زیرا، آنچه را که ما میگوئیم و مینویسیم یا برمبنای احساسات صرف شخصی است و یابیطرفانه و نتیجتاً بر مبنای علم، عقل و قانون است که نویسنده گرامی خود استناد به اصل 46 قانون اساسی کرده و بخصوص برکناری وزراء را "تنها و مستنداً به اصل 46 در اختیار یکنفر آن هم پادشاه" دانستهاند که متاسفانه جناب ایشان: اولاً به دیگراصول مرتبط قانون اساسی توجه نفرموده ثانیا و بخصوص به ذات و معنی و مفهوم قانونی و عرفی "مشروطه" نیاندیشیدهاند که در یک کلام شاه مشروطه تنها و تنها سمبل و بنیاد حکومت است وهیچگونه اختیار اجرائی ندارد که بزرگترین وروشنترین نمونه آن در دنیا از جمله پادشاه بریتانیا است که به چندین کشور دنیا هم اکنون سلطنت دارد از جمله به کشور متمدن و پیشرفته و مترقی در جریان برگذاری یکصد و پنجاهمین سالگرد تولد خود یعنی کاناداست که اگر بنا باشد که پادشاه مشروطه اختیار اجرائی هم داشته باشد دیگر چه فرقی بین پادشاه نظام مشروطه و پادشاه نظام استبداد خواهد بود؟!! ثالثاً – در اصل 46 مورد استناد خودشان آمده است که "عزل و نصب وزراء بموجب (فرمان) همایون پادشاه است" معنی و مفهوم فرمان "اختیار" نیست که هر موقع که شاه خود بخواهد وزیر و یا نخست وزیر را برکنار کند والا میگفت "با شخص" پادشاه است همانطوریکه در اصل پنجاه و پنجاه و یکم گفته "فرمان فرمائی کل قشون ... اعلان جنگ (با) پادشاه است". ثانیاً- وزراء بموجب اصول شصتم و شصت و یکم به تنهائی و یا به هیئت اتفاق در کلیه امور در مقابل مجلس مسئول و ضامن اعمال یکدیگرند "و مضافاً به اینکه بموجب اصل 67"عدم رضایت اکثریت تامه مجلس از هیات وزراء یا وزیری، آن هیات یا وزیر، ازمقام وزارت منعزل میشود" و بموجب اصل 69 مجلس تقصی روزراءرا در محضر دیوان خانه تمیز عنوان خواهند کرد (و نه فیالمثل همچون محاکمه بدون گناه دکترمصدق را در بیدادگاه نظامی) و بالاخره بموجب اصل 45 "کلیه قوانین و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجراء میشود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و نیز اصل 64 متمم که: وزراء نمیتوانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند".که بنا به دلائل یاد شده و دیگر دلائل متقن هیچ پادشاه مشروطهای حق و اختیار اجرایی از جمله عزل وزیر را جز از طریق مجلس ندارد. رابعاً – در خصوص کودتای 25 و 28مرداد 32 که مرقوم داشتهاند که "شاه که حاکم قانونی کشور بوده نمیتوانست در شمار کودتاگران باشد بلکه اگر هم کودتایی صورت گرفته باشد بدون شک در نتیجه اشتباه و درک ناصحیح نخست وزیر و هوادارانش از قانون بوده" که اولاً کودتا یعنی شورش گروهی از نظامیان کشوری برضد رئیس دولت حاکم وقت (که نمونه بارز آن شورش ژنرال زاهدی علیه دولت قانونی دکتر مصدق است) در حالیکهدکترمصدق پیرمردی در ساعت 5/12شب پیژامه به پا و در حالت استراحت و بیخبر از همه جا وهمه چیز است که با یک جو انصاف و حقیقتبینی میتوان به این حقیت تاریخی تلخ اذعان کرد که کودتا علیه دکترمصدق بوده که شکست خورده که سرهنگ نصیری همراه توپ تانگ و مسلسل و قشون به درب خانه مصدق آمده که فرمان عزل را (که یک نامهرسان هم میتوانست ببرد و رسید بگیرد) ابلاغ کند! و بعلاوه چرا در نیمه شب و آن هم با تجهیزات نظامی!!! که در نتیجه،کودتا نه از ناحیه مصدق که از ناحیه دو دولت بریتانیا وآمریکا "آمریکا با انگیسیها به توافق رسید که مصدق را از کار برکنار و در عوض در بهرهبرداری از منابع نفتی ایران با انگلستان شریک و سهیم گردد {ص57} در کنارپادشاه اردشیر زاهدی" با تسلیم و سرسپردگی ستون پنجم داخلی بود، که تاکنون چندین مقام و سازمان بلند پایه در راس هرم قدرت آمریکا از جمله وزرای خارجه امریکا خانم مادلین آلبرایت و آقای جان کری و رئیس جمهور پرزیدنت اوباما در دانشگاه الازهر مصر در 14 جون 2009 و در برابر جهانیان بدین عبارت صریح که "در بحبوحه جنگ سرد، ایالت متحده آمریکا در سرنگونی دولتی در ایران نقش داشت که بطور دموکراتیک در این کشور انتخاب شده بود" و نیز اخیراً انتشار مجموعهای یکهزارصفحهای با 375 سند از اسناد محرمانه مربوط به وقایع مرداد 32 از طرف وزارت امورخارجه آمریکا به آن اقرار و اعتراف صریح کردهاند و گویاتر ازاینها خاطرات ملکه ثریا است که میگوید ساعت چهار صبح 25 مرداد، شاه را بالای سرخود دیدم که با نگرانی گفت بازی (کودتا) را باختیم نصیری دستگیرشد باید فوراً ازاینجا برویم... دیگر همه چیز تمام شد، لوازم ضروری را در کیف دستی جا داده و با هواپیمای یک موتوره از کلاردشت به رامسر پرواز و ازآنجا با خلبان خاتم و یک آجودان به سوی بغداد پروازکردیم ... از پشت پنجره میدیدم که ملک فیصل از برابر گارد احترام میگذرد بدون آنکه بداند چند متر آنطرفتر شاه و ملکه کشور همسایه خود از او تقاصای پناهندگی دارند ... روز بعد با یک هواپیمای اجارهای عازم رم شدیم و نیز بیان خانم فریده دیبا در کتاب دخترم فرح صفحه150 چنین آمده است :...محمدرضا میگفت موقعی که از رامسر به بغداد ... بسیار ناراحت و روانی آشفته داشتم، در آن روزهای بحرانی ثریا با دلداریهای بیوقفه خود مرا امیدوار نگه میداشت ...."و نیز آقای اردشیر زاهدی ص82 و83 " کودتا در ایران بدون نظر موافق آمریکا و هدایت و حمایت آنها اصلاً امکانپذیر نبود. مداخله به موقع آمریکا و انگلستان در اوضاع نابسامان ایران و سرنگون ساختن مصدق در 28 مرداد 32 نه فقط موجب تثبیت سلطنت پهلوی گردید بلکه اقتصاد غرب را هم نجات داد..." که نادیده گرفتن این همه مدارک و اسناد و بالاتر و برتر از همه شهادتعینی ملت ایران از جمله خود من شاهد حاضر و ناظر در حضور، این حقیقت تلخ تاریخ را نمیپذیرند و آنرا قیام ملی میخوانند یعنی که ملت ایران علیه دکتر مصدق به گناه ملی کردن صنعت نفت قیام کرده و دولت ملی خود را ساقط کردهاند!!
صد انداختی تیر و هر صد خطا است – اگرهوشمندی یک انداز و راست
گیریم که شاه درغیاب مجلس حق عزل نخست وزیر را داشته (که نداشته) ومصدق هم عزل شده دیگر چرا اجازه دادند و حتی دستور دادند که مشتی اوباش و چاقوکش به خانه او هجوم برند و اثاث خانه و زندگیش را به غارت برند و خانهاش را با خاک یکسان کنند؟!!" این هم (به فرض ارتکاب جرمی) جزئی ازمجازات قانونی اوبود؟! درهمان بعدازظهر، طرفدارن والا حضرت اشرف و ملکه پهلوی... به سرپرستی آقای! شعبان جعفری و ملکه اعتضادی و خانم زیبا روی.. دوست دختر اعلیحضرت به منزل دکتر مصدق حمله کرده و خانه او را طبق خواسته والا حضرت با خاک یکسان کردند. اردشیر زاهدی" که خود نیز سه سال زندانی و دراسارت ارتش و سپس نیز تا آخر عمر در خانه خود در حصر (که الگوئی نامبارک شد و اکنون نیز در تداوم است) باشد آخر به چه گناهی؟!! که خود در دادگاه غیرقانونی فرمایشی نظامی، گفت که "من تنها یک گناه دارم که پنجه در پنجه مخوفترین استعمارگر دنیا انداختم و نفت ایران را ملی کردم" که نه تنها نفت ایران را ملی کرد که آبروی ایران و ایرانی را هم با بیرون کردن انگلیسیها و نتیجتاً بستن باشگاه آنان که در سر در آن نوشته بودند: "ورود سگ و ایرانی به باشگاه ممنوع است" خرید که کودتای 28 مرداد 1332 ظلم و بیدادگری علنا نه تنها درحق مصدق که در حق ملت و کشور و تاریخ ایران بود و در نهان در حق شاه که امان از دست اطرافیان پای بوس متملق دروغگوی تشنه قدرت و جاه که همیشه در ایران مایه فساد و بدبختی بودهاند وگرنه کودتا از مخیله شاه هم خطور نکرده بود و فرمان عزل هم به نیرنگ و خدعه و در فضای وحشت و دهشت مجازی در تهران نوشته شد و در کلاردشت به امضای او رسید، هرچند که خود آنان نیز از نتیجه شوم آن بیبهره نماندند و طعم تلخ آنرا چشیدند که یا در کشور خود به جوخه اعدام گروهی در پشت بام مدرسه علوی گرفتار آمدند و یا در کشور بیگانه و با درد جانکاه غربت جان به جانآفرین تسلیم کردند که:
آری آه سحر زگنبد گردون اثرکند – امروز اگر نکرد روز دگر کند
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را – چندان امان نداد که شب راسحرکند؟!
اما درمقابل اینکه گفته شده و یا گفته شود که به هنگام صدور فرمان عزل مصدق، مجلس تعطیل بوده و در نتیجه دست شاه برای عزل نخست وزیر باز بوده که این استدلال استدلالی درست و قانونی نیست چرا؟ در حالیکه بموجب اصول اشاره شده و دیگر اصول قانون اساسی مشروطه وزراء فقط در مقابل مجلس مسئولیت دارند که اگر قصد و قرار قانونگذار بر این بوده که به هنگام تعطیل مجلس، شاه اختیار عزل وزیر یا نخست وزیر را داشته باشد، درمقام بیان بوده و بر اساس اصول و روش قانونگذاری، بیان میکرده که بیان نکرده و ما خود نیز با وجود اصول یاد شده و دیگر اصول مشروطه نمیتوانیم از خودمان قانون وضع کنیم یا بتراشیم و نتیجتاً شاه مشروطه نه تنها قانوناً حق عزل نخست وزیر را مطلقا نداشته که صدور فرمان عزل خود عملی خلاف قانون مشروطه سلطنتی بوده و علاوه بر همه اینها اصولاً فرمان عزل با خدعه و فشار داخلی و خارجی و در یک حالت غیر عادی و تشویش ذهنی آن هم در شمال و در حال آمادگی خروج از کشور(!) از شاه گرفته شده است فتآمل.
در پایان یادآور میشوم که متاسفانه پس ازکودتای شوم 28 مرداد که نحوستش گریبان شاه تا گدا را فشرد، دوباره نفت ایران نه تنها به یک شوهر و کمپانی که به چند شوهر و چند کمپانی بیگانه دیگر از آن جمله باز انگلیس به همراه آمریکا، به نام کنسرسیوم آن هم نه یکبارکه دوبار به غارت داده شد و کار به دادگاه بینالمللی کشید و درنهایت پرونده به بایگانی دادگاه سپرده شد و نتیجتاً قراردادها عملاً کان لم یکن، و نفت در ید مالکانه ملت ایران وصندلی خالی رهبر در دادگاه لاهه به یادگار از فرزانه فرزند ایران یعنی دکترمحمد مصدق، استقرارابدی یافت.
گر همه صورت خوبان جهان جمع کنند – روی زیبای تو دیباچه اوراق آید
که درقلب تک تک مردم ایران جا داری و دربهشت جاودان مقام چرا که حسین زمان شدی و جان و مال و فرزند و زندگیت را در راه آزادی و سربلندی ملت ایران جانانه و در اوج شجاعت فدا کردی و پرچم آزادی را در سطح جهانی و به بلندای آسمان به اهتزاز درآوردی و روح تازهای در کالبد تاریخ ایران بدمیدی و تاجی بر تارک تاریخ ایران گشتی که روحت شاد و نامت جاودان باد.
پاینده ایران سرفراز باد ملت ایران
Date: Wednesday, August 23, 2017 - 20:00