تمام فعالیتها، وقت صرف کردنها، تلاش زیاد برای زندگی بهتر که باعث حرکات مداوم و بیوقفه در روز بودند، دیگر مهم نیستند و همه بنظر بیارزش میآیند. در اینجاست که اولویتها بسرعت تغییر میکنند و بسیاری از محرکها که شخص را برای تکمیل کار و پیشرفت بیشتر در طول روز آماده میکردند فراموش میشوند
اگر در جمع افراد کار میکنید و یا در خانواده خود هستید به دقت به تفاوتهای فیزیکی (بدنی) و روانی افراد اطراف خودتان توجه نمائید. با در نظر گرفتن تفاوتها اگر شما بخواهید دقیقا خود را با آنها مقایسه و یا انطباق دهید و اگر شخصی کم حوصله و دستپاچه هستید احتمالا این شیوه رفتاری شما از حد و توان آنها بیشتر میشود و در نتیجه آرامش از همسر و یا همکار سلب میگردد. هر شخصی بهتر است با توجه به وضع بدنی و عاطفی روانی خود پیش رود و کمبودها و اشکالات خود را خوب بداند. از محدوده توانایی خود عبور کردن نه تنها تولید آرامش و آسایش نمیکند، چه بسا شخص را نسبت به خود خشمگین و ناراحت مینماید.
بسیاری از ما فکر میکنیم که در زندگی هرچه بیشتر بهتر است و هر چه سریعتر خوبتر است و پس از مدتی فرد برچسب اعتماد به کم حوصلگی و دستپاچگی به خود میگیرد و آنرا میپذیرد. اگر فرد بتواند از این عادت دستپاچگی و هول هولی عمل کردن خود را رها نماید، زندگیاش به مراتب شیرینتر میشود. ناگفته پیداست که این تغییر عادت چندان آسان نخواهد بود. مثل همه عادات و رفتارهای بد که به کوشش، زحمت و مدارا نیاز دارد تا فرد ترک عادت نماید.
زمانیکه صبح این افراد میخواهند خود را آماده بیرون آمدن از رختخواب نمایند باید کلی با خود طفره تقلا نمایند تا بالاخره بتوانند از رختخواب خود بیرون آیند و صبح را آغاز نمایند. این افراد صدای ذهنی خود را خوب میشنوند که به آنها نهیب میزند: بلند شو، وقت خود را ضایع مکن، تنبل مباش، باید کار کنی، همه کارها مانده است.
آنها اغلب زمانیکه میخواهند زودتر به رختخواب بروند و پس از یک روزه پُر مشغله قدری آرامش پیدا کنند عامل انتقادی درون آنها را متهم میکند که فردی ضعیف هستند و به آنها اصرار میورزد که به خود فشار آورند که تا دیر وقت کار کنند و مفید باشند. آنها به زور خود را وادار میکنند که فعالیتهای فراوانی مثل مکالمات زیاد قرار ملاقاتهای متعدد، تلفن و پیامهای مختلفی را هر روز انجام دهند. بنظر آنها هرکسی که در اطراف آنها باشد فکر میکنند دارند به سرعت و یا حتی سریعتر از آنها با فرد رقابت میکنند تا همه از نفس بیفتند و او اجازه نمیدهد کسی جلوتر برود و کار بیشتری انجام دهد. این دسته از افراد زمانی به خود میآیند که به یک بیماری مهلک مثل سرطان مبتلا شوند، آنوقت یک شبه همه چیز تغییر میکند. هیچ چیز در دنیا مثل یک بیماری تهدید کننده جان و زندگی نمیباشد. بیماری مهلک و سخت است که شخص را مجبور میکند همه چیز را از نقطه نظر واقعیتها ببیند و روشن نماید. در اینگونه موقعیتهاست که ناگهان تمام چیزهایی که برای فرد بسیار مهم بودهاند بنظر مبتذل، جزئی و بیارزش جلوه میکنند.
تمام فعالیتها، وقت صرف کردنها، تلاش زیاد برای زندگی بهتر که باعث حرکات مداوم و بیوقفه در روز بودند، دیگر مهم نیستند و همه بنظر بیارزش میآیند. در اینجاست که اولویتها بسرعت تغییر میکنند و بسیاری از محرکها که شخص را برای تکمیل کار و پیشرفت بیشتر در طول روز آماده میکردند فراموش میشوند.
آنها از اینکه میبایست عنوان فردیرا داشته باشد که فقط کار میکند به انسانی که باید باشند تغییر مینماید یعنی از Human being به Human doing تبدیل میشوند. آنها بیشتر آگاهی پیدا میکنند که چه چیزهایی برای آنها مهم است و چه چیزهایی واقعا آرزوی آنرا دارند که داشته باشند و به آن برسند. این افراد به اولین چیزی که توجه مینمایند احساس نیاز بیشتر به روابط نزدیک با همسر خود میباشد و زمانیکه به آن نمیرسند احساس غم وغصه مینمایند. اگرچه در اثر ابتلای به بیماری، زن و شوهر وقت زیادی را با همدیگر صرف مینمایند اما حقیقت اینست که آنها نیاز خیلی بیشتری دارند که با هم باشند لیکن به خود میگویند که این چه بسا نوعی زیادهخواهی است.
عامل اینگونه تغییر احساس و فکر بیماریهای سخت و مهلک مثل سرطان است. پس زوجین هرچه بیشتر از پیش وقت خود را صرف با هم بودن نمایند. حتی اگر کوتاهترین فرصت را در حین کار و یا تعطیلات آخر هفته پیدا کردند بیشتر با هم باشند و بیشتر به همدیگر برسند. آنها میتوانند حتی چند روز تعطیلات آخر هفته را بدون فرزندان به یک مسافرت کوتاه بروند که البته در زمان سلامتی به ندرت افراد این کار را میکنند. در اینجا بهتر است از مسابقه و کار زیاد صرف نظر نمود و اگر امکان بود فرد دیگری را استخدام نمود که به جای فرد کار کند. خلاصه اینکه هر روشی را که فرد میتواند به کار ببرد تا بلکه قدری slow down (کوتاه بیاید) کمتر کار کند و بیشتر با هم باشند. این را به سادگی میتوان کشف کرد که هر چند سرعت زندگی در این زمان عامل تهییج و تحریک میباشد لیکن ضرورتا عشق و علاقه و روابط زناشویی را به هیچ وجه رشد نمیدهد زیرا در این گونه موارد ذهن و مغز سریعتر از دل و قلب به جلو میرود. در واقع ایجاد روابط و داشتن ارتباط دو نفر که میخواهند عاشق یکدیگر بمانند نیازمند کاهش سرعت در کار و کوتاه آمدن است. بنابراین اگر فرد قصد و یا نیاز به آرام ماندن و کوتاه آمدن دارد، بایستی آمادگی داشته باشد که نوعی تجربه نگرانی و کمحوصلگی نماید زیرا عوض نمودن سرعت رفتار با آرامش تولید نگرانی و کم حوصلگی میکند. آرام بودن و از سرعت خود کاستن و توجه بیشتر به احساسات و نیازهایمان و نیز احساسات و نیازهای شریک زندگیمان باعث میشود که تندرستی خود را باز یابیم و زندگی خود و روابط زناشویی را بهتر نمائیم و این از هر چیز دیگر که بتوان در زندگی انجام داد به مراتب مهمتر و بهتر است. حال اگرچه ممکن است زمانی طولانی صرف شود تا فرد عادت عجله کردن و سرعت در کار و عمل خود را کمتر نماید اما وقتی این عادت و این دایره یکنواخت به نحوی شکسته شود زندگی فرد بصورت دائم و مثبت تبدیل میشود که کارها منظمتر و کم اشتباهتر میشود. شخص پر شتاب اشتباهات زیادی میکند که چه بسا مجبور میشود کارها را مجددا انجام دهد و این خود باعث عصبی شدن و نگرانی بیشتر میشود. عادت به آرام بودن و عجله نداشتن نه برای خود فرد بلکه برای زندگی زناشویی و کاری او نیز بسیار مفید است
بسیاری از ما فکر میکنیم که در زندگی هرچه بیشتر بهتر است و هر چه سریعتر خوبتر است و پس از مدتی فرد برچسب اعتماد به کم حوصلگی و دستپاچگی به خود میگیرد و آنرا میپذیرد. اگر فرد بتواند از این عادت دستپاچگی و هول هولی عمل کردن خود را رها نماید، زندگیاش به مراتب شیرینتر میشود. ناگفته پیداست که این تغییر عادت چندان آسان نخواهد بود. مثل همه عادات و رفتارهای بد که به کوشش، زحمت و مدارا نیاز دارد تا فرد ترک عادت نماید.
زمانیکه صبح این افراد میخواهند خود را آماده بیرون آمدن از رختخواب نمایند باید کلی با خود طفره تقلا نمایند تا بالاخره بتوانند از رختخواب خود بیرون آیند و صبح را آغاز نمایند. این افراد صدای ذهنی خود را خوب میشنوند که به آنها نهیب میزند: بلند شو، وقت خود را ضایع مکن، تنبل مباش، باید کار کنی، همه کارها مانده است.
آنها اغلب زمانیکه میخواهند زودتر به رختخواب بروند و پس از یک روزه پُر مشغله قدری آرامش پیدا کنند عامل انتقادی درون آنها را متهم میکند که فردی ضعیف هستند و به آنها اصرار میورزد که به خود فشار آورند که تا دیر وقت کار کنند و مفید باشند. آنها به زور خود را وادار میکنند که فعالیتهای فراوانی مثل مکالمات زیاد قرار ملاقاتهای متعدد، تلفن و پیامهای مختلفی را هر روز انجام دهند. بنظر آنها هرکسی که در اطراف آنها باشد فکر میکنند دارند به سرعت و یا حتی سریعتر از آنها با فرد رقابت میکنند تا همه از نفس بیفتند و او اجازه نمیدهد کسی جلوتر برود و کار بیشتری انجام دهد. این دسته از افراد زمانی به خود میآیند که به یک بیماری مهلک مثل سرطان مبتلا شوند، آنوقت یک شبه همه چیز تغییر میکند. هیچ چیز در دنیا مثل یک بیماری تهدید کننده جان و زندگی نمیباشد. بیماری مهلک و سخت است که شخص را مجبور میکند همه چیز را از نقطه نظر واقعیتها ببیند و روشن نماید. در اینگونه موقعیتهاست که ناگهان تمام چیزهایی که برای فرد بسیار مهم بودهاند بنظر مبتذل، جزئی و بیارزش جلوه میکنند.
تمام فعالیتها، وقت صرف کردنها، تلاش زیاد برای زندگی بهتر که باعث حرکات مداوم و بیوقفه در روز بودند، دیگر مهم نیستند و همه بنظر بیارزش میآیند. در اینجاست که اولویتها بسرعت تغییر میکنند و بسیاری از محرکها که شخص را برای تکمیل کار و پیشرفت بیشتر در طول روز آماده میکردند فراموش میشوند.
آنها از اینکه میبایست عنوان فردیرا داشته باشد که فقط کار میکند به انسانی که باید باشند تغییر مینماید یعنی از Human being به Human doing تبدیل میشوند. آنها بیشتر آگاهی پیدا میکنند که چه چیزهایی برای آنها مهم است و چه چیزهایی واقعا آرزوی آنرا دارند که داشته باشند و به آن برسند. این افراد به اولین چیزی که توجه مینمایند احساس نیاز بیشتر به روابط نزدیک با همسر خود میباشد و زمانیکه به آن نمیرسند احساس غم وغصه مینمایند. اگرچه در اثر ابتلای به بیماری، زن و شوهر وقت زیادی را با همدیگر صرف مینمایند اما حقیقت اینست که آنها نیاز خیلی بیشتری دارند که با هم باشند لیکن به خود میگویند که این چه بسا نوعی زیادهخواهی است.
عامل اینگونه تغییر احساس و فکر بیماریهای سخت و مهلک مثل سرطان است. پس زوجین هرچه بیشتر از پیش وقت خود را صرف با هم بودن نمایند. حتی اگر کوتاهترین فرصت را در حین کار و یا تعطیلات آخر هفته پیدا کردند بیشتر با هم باشند و بیشتر به همدیگر برسند. آنها میتوانند حتی چند روز تعطیلات آخر هفته را بدون فرزندان به یک مسافرت کوتاه بروند که البته در زمان سلامتی به ندرت افراد این کار را میکنند. در اینجا بهتر است از مسابقه و کار زیاد صرف نظر نمود و اگر امکان بود فرد دیگری را استخدام نمود که به جای فرد کار کند. خلاصه اینکه هر روشی را که فرد میتواند به کار ببرد تا بلکه قدری slow down (کوتاه بیاید) کمتر کار کند و بیشتر با هم باشند. این را به سادگی میتوان کشف کرد که هر چند سرعت زندگی در این زمان عامل تهییج و تحریک میباشد لیکن ضرورتا عشق و علاقه و روابط زناشویی را به هیچ وجه رشد نمیدهد زیرا در این گونه موارد ذهن و مغز سریعتر از دل و قلب به جلو میرود. در واقع ایجاد روابط و داشتن ارتباط دو نفر که میخواهند عاشق یکدیگر بمانند نیازمند کاهش سرعت در کار و کوتاه آمدن است. بنابراین اگر فرد قصد و یا نیاز به آرام ماندن و کوتاه آمدن دارد، بایستی آمادگی داشته باشد که نوعی تجربه نگرانی و کمحوصلگی نماید زیرا عوض نمودن سرعت رفتار با آرامش تولید نگرانی و کم حوصلگی میکند. آرام بودن و از سرعت خود کاستن و توجه بیشتر به احساسات و نیازهایمان و نیز احساسات و نیازهای شریک زندگیمان باعث میشود که تندرستی خود را باز یابیم و زندگی خود و روابط زناشویی را بهتر نمائیم و این از هر چیز دیگر که بتوان در زندگی انجام داد به مراتب مهمتر و بهتر است. حال اگرچه ممکن است زمانی طولانی صرف شود تا فرد عادت عجله کردن و سرعت در کار و عمل خود را کمتر نماید اما وقتی این عادت و این دایره یکنواخت به نحوی شکسته شود زندگی فرد بصورت دائم و مثبت تبدیل میشود که کارها منظمتر و کم اشتباهتر میشود. شخص پر شتاب اشتباهات زیادی میکند که چه بسا مجبور میشود کارها را مجددا انجام دهد و این خود باعث عصبی شدن و نگرانی بیشتر میشود. عادت به آرام بودن و عجله نداشتن نه برای خود فرد بلکه برای زندگی زناشویی و کاری او نیز بسیار مفید است
Date: Tuesday, September 19, 2017 - 20:00
Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو