میدانیم که اصولا ایران دارای اقتصادی به شدت درونگرا است، به این معنی که واحدهای تولیدی آن (به جز نفت) رو به بازار داخلی دارند و از توانایی لازم برای صدور کالا به خارج (جز چند بازار محدود منطقهای) محروماند. ولی از سوی دیگر ایران، اگر تنها از لحاظ صدور مواد خام در نظر گرفته بشود، دارای یک اقتصاد به شدت برونگرا است، زیرا با تکیه بر صدور انبوه تنها یک کالا (نفت) به بازارهای جهانی و واردات بخش بزرگی از نیازهای خود، از جمله مواد غذایی، روزگار میگذراند
تب و تاب روزهای اخیر در بازار آزاد ارز تهران رویداد تازهای نیست. از حدود چهل سال پیش به این سو، نوسانهای ریال در رابطه با دلار در صدر خبر سازترین رویداد های اقتصادی ایران جای داشته و ایرانیان را در زمره "ارز شناس" ترین مردمان جهان قرار داده است.
سلطه دلار
اروپاییها و آمریکاییها نرخ برابری پول ملی خود در برابر دیگر ارزها را عمدتا در جریان جابهجاییشان به خارج از کشور کشف میکنند. ایرانیها اما، به رغم شعارهای غلیظ و شدید رسمی علیه آمریکا، دلار را به عنوان ملاک اندازهگیری ارزش واقعی شمار زیادی از کالاها و نیز ابزار پسانداز پذیرفتهاند و در عمل آنرا، به صورت موازی با پول ملی، مبنای محاسبه اقتصادی قرار میدهند. حتی در محاسبات و گزارشهای بانک مرکزی جمهوری اسلامی نیز دلار حرف اول را میزند. در این شرایط پیگیری لحظه به لحظه نوسانهای دلار دستکم از سوی بخش مهمی از جمعیت شهرهای بزرگ و متوسط ایران به هیچ وجه شگفتآور نیست
نسلهای چهار دهه گذشته "قله"های پی در پی دلار را به چشم دیدهاند. روزگاری دلار هزار تومانی برای آنها قلهای دست نیافتنی بود، پیش از آنکه با دلار دو هزار تومانی، سه هزار تومانی و، امروز، چهار هزار تومانی کنار بیآیند. قله اخیر را ایرانیها در دی ماه سال گذشته تجربه کرده بودند، ولی اسکناس سبز آمریکا به دلیل تزریق ارز در بازار از سوی بانک مرکزی، به طور موقت عقب نشست. این بار اما به نظر میرسد که دلار چهار هزار تومانی به احتمال فراوان در بازار ارز جا خوش کرده و پرسشها بر امکان پیشروی یا عدم پیشروی آن به سوی قله پنج هزار تومان متمرکز شده است
حتی اگر دلار چهار هزار تومانی (کمی بالاتر یا کمی پایینتر) را پدیدهای پایان یافته تلقی کنیم، یک پرسش پرهیز ناپذیر این خواهد بود که چرا بازار ارز بار دیگر به تب و تاب افتاده و دلار را تا آن سوی مرز چهار هزار تومان پیش برده است؟
بعضی از پاسخها برای توضیح این رویداد عمدتا بر عوامل درونی تاکید کردهاند، از جمله این که کاهش نرخ سود بانکی باعث شده است بخشی از پسانداز کنندگان از بازار پول به بازار ارز بروند، بخصوص از این نظر که بازار سهام وضع چندان درخشانی ندارد و بازار مسکن هم که تکلیفش روشن است. چند عامل مقطعی دیگر هم در توضیح این رویداد مورد تاکید قرار گرفته، از جمله این که در کردستان عراق، با توجه به تنشی که پیش آمده، بانکها و صرافیها تلاش میکنند بخشی از نیازهای ارزی خودشان را از بازار ایران تامین کنند و همین امر تقاضای ارز را در کشور بالا برده است.
اگر تحریم بینالمللی علیه ایران، حتی به صورت محدود، دوباره برقرار شود، آیا ایران منابع ارزی لازم برای انجام سیاستهای اقتصادیاش را هم چنان در اختیار خواهد داشت؟ در رابطه با نرخ ارز، پرسش بالا به این صورت مطرح میشود: در صورت افزایش فشارهای بینالمللی، آیا بانک مرکزی جمهوری اسلامی از منابع ارزی مورد نیاز برای"بازار سازی" به روش گذشته برخوردار خواهد بود و خواهد توانست جلوی جهش نرخ ارز و پیشروی آنرا به سوی قلههای پنج هزار و شش هزار تومان بگیرد؟
این عوامل برای توضیح آن چه هم اکنون در بازار ارز ایران میگذرد کافی نیستند. به نظر میرسد که این بار هم، مثل بسیاری از موارد پیشین، نرخ دلار در ایران به صورت عمده در رابطه با رویداد های جاری در روابط بین المللی کشور افزایش یافته است. نگاهها طبعا به سرنوشت "برجام" در ارتباط با تصمیم رییس جمهوری آمریکا دوخته شده است. این تصمیم هر چه باشد، افکار عمومی و محافل اقتصادی ایران به این نتیجه رسیدهاند که موافقتنامه هستهای جولای ۲۰۱۵ میان ایران و گروه معروف به "پنج به علاوه یک" دیگر آن نیست که انتظار میرفت. ایالات متحده آمریکا، مهمترین قدرت فراهم آورنده "برجام"، رفتار خود را در مورد آن تغییر داده و بیم آن می رود که در آینده بسیار نزدیک یکی از بالهای این توافق و یا همه آن را، که آن همه به آن امید بسته شده بود، از کار بیندازد.
سیاست خارجی و ارزش پول
این چشم انداز، به دلایل آشکار، نمیتواند بر سرنوشت پول ملی ایران بی تاثیر باشد. در همه مناطق جهان، اعم از توسعه یافته یا در حال توسعه، فضای سیاسی داخلی و خارجی بر شماری از متغیرهای اقتصادی تاثیر میگذارد. به تازگی دیدیم که بحران کاتالونیا و دور نمای فروپاشی احتمالی اسپانیا، یورو پول واحد اروپا را در برابر دلار آمریکا تضعیف کرد. در کشوری مانند ایران، با ویژگیهای اقتصادیاش، تاثیر سیاست خارجی بر بازار ارز طبعا شدت بیشتری دارد.
میدانیم که اصولا ایران دارای اقتصادی به شدت درونگرا است، به این معنی که واحدهای تولیدی آن (به جز نفت) رو به بازار داخلی دارند و از توانایی لازم برای صدور کالا به خارج (جز چند بازار محدود منطقهای) محروماند. ولی از سوی دیگر ایران، اگر تنها از لحاظ صدور مواد خام در نظر گرفته بشود، دارای یک اقتصاد به شدت برونگرا است، زیرا با تکیه بر صدور انبوه تنها یک کالا (نفت) به بازارهای جهانی و واردات بخش بزرگی از نیازهای خود، از جمله مواد غذایی، روزگار میگذراند. به بیان دیگر ایران، با این برونگرایی منفعلانه و تک محصولی، وابستگی زیادی به بازرگانی خارجی دارد.
اگر درجه وابستگی یک اقتصاد به بازرگانی خارجی بر پایه نسبت صادرات و واردات به تولید ناخالص داخلی اندازه گیری بشود، وابستگی ایران به بازرگانی خارجی در سطحی بالاتر از ایالات متحده آمریکاست. تاثیر تحریمهای اقتصادی خارجی علیه یک اقتصاد نیز باید در رابطه با همین عامل در نظر گرفته بشود. همین جا است که مقایسه میان ایران و کره شمالی از لحاظ درجه تاثیر پذیری آنها از تحریمهای خارجی مطرح میشود.
کره شمالی یکی از بستهترین اقتصادهای دنیا را دارد، بخش عمده مبادلاتش به صدور مواد معدنی به چین محدود میشود و عملا خود را بر اساس"خودکفایی" سازمان داده است. به همین دلیل قدرت مقاومت کره شمالی در برابر تحریمهای اقتصادی بینالمللی به مراتب بیشتر از ایران است که بودجه سالانهاش عملا سر چاههای نفت بسته میشود،همه صاحب امتیازانش اعم از نظامی و غیر نظامی به دلارهای نفتی معتادند، یارانههای نقدی ماهانه و صندوقهای بازنشستگیاش با پول نفت گره خوردهاند و نفوذ منطقهایاش را نیز بر پایه هزینه کردن رانت نفتی به دست آورده است.
در این شرایط هر گونه رویدادی که بتواند فضای بینالمللی ایران را دگرگون کند و احتمال تغییراتی ولو محدود را در صدور نفت و واردات کالا به وجود بیآورد، بر متغیرهای اقتصادی کشور تاثیر میگذارد و این تاثیر بیش از همه در بازار ارز منعکس میشود. در واقع حدود هشتاد و پنج در صد منابع ارزی سالانه ایران در دست دولت متمرکز است، به این دلیل که عمده این منابع از صدور نفت به دست میآید که به خزانه دولت ریخته میشود. به گزارش "سازمان جهانی تجارت"، ایران در سال گذشته میلادی شصت و شش میلیارد دلار کالا صادر کرده از این مقدار، بر پایه آن چه از آمار بازرگانی خارجی ایران به دست میآید، چهل و دو میلیارد دلار از محل صدور نفت و میعانات گازی حاصل شده که همه آن متعلق به دولت است. از بیست و چهار میلیارد دلار صادرات سالانه غیر نفتی نیز بخش مهمی توسط بنگاه های دولتی انجام میگیرد و ارز آن به خزانه عمومی ریخته میشود.
بازار سازی (در عرصه ارز)
البته ایران منابع ارزی دیگری هم دارد. توریستهای خارجی با خودشان ارز میآورند. سرمایهگذاران خارجی هم منشا ورود ارز به کشور هستند. ولی حتی همین عوامل بعدی تامین منابع ارزی ایران نیز، با زیر پرسش رفتن "برجام" آنهم از سوی مهمترین قدرت جهانی، طبعا متزلزل خواهند شد.
کوتاه سخن آنکه هر گونه تغییری در فضای بینالمللی و داخلی که بتواند منابع کسب درآمدهای ارزی از سوی ایران را محدود کند، نمیتواند بر بازار ارز کشور تاثیر نگذارد. در واقع دولت و بانک مرکزی با استفاده از موجودی ارزی خود جلوی افزایش نرخ دلار را میگیرند و یا، در واقع، نرخ برابری ریال در برابر دلار را به صورت مصنوعی بالا نگه میدارند. به بیان دیگر بانک مرکزی در عرصه ارزی "بازار سازی" میکند و هر زمان لازم بداند، اگر موجودی ارزیاش اجازه دهد، برای پشتیبانی از ریال، ارز به بازار تزریق میکند. اگر این "بازار سازی" نمیبود، دلار آمریکا مدتها پیش قله ۵۰۰۰ تومان را فتح کرده بود
چرا بانک مرکزی برای جلوگیری از پیش روی باز هم بیشتر قیمت ارز، هر سال میلیاردها دلار از ذخایر ارزی خود را به باد میدهد؟
هدف از این کار، از دیدگاه استراتژهای بانک مرکزی، بیش از همه جلوگیری از اوجگیری تورم است. به بیان دیگر رساندن نرخ تورم به محدوده ده در صد به بهای تزریق مبلغ عظیمی دلار به دست آمده و دولت از آن بیم دارد که با دلار ۵۰۰۰ تومانی یا بیشتر، اقتصاد ایران یک بار دیگر در گرد باد تورم بالا گرفتار شود. شماری از اقتصاددانهای ایران از طیف لیبرال با این گونه "بازار سازی" برای ارز به شدت مخالفند و آنرا خطرناک ارزیابی میکنند. از دیدگاه آنها دولت باید اجازه دهد دلار در بازار قیمت واقعی خود را پیدا کند و اگر جلوی انجام این کار گرفته بشود، تک نرخی کردن ارز هیچ گاه تحقق نخواهد یافت. پرداختن به این نکته، که بسیار مهم است، به فرصتی دیگر نیاز دارد.
امروز کسی به درستی نمیداند دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا چه طرحی برای آینده برجام در سر دارد. سناریوهای گوناگونی که بر پایه گمانه زنی عرضه میشوند، محاسبات را دشوار میکنند. با این همه یک نکته مسلم به نظر میرسد و آن این که مهمترین قدرت اقتصادی جهان و قطب اصلی مذاکره و تنظیم و امضای "برجام"، امروز با این موافقتنامه کج افتاده است. در این شرایط شبح تحریمهای گذشته، به حق یا به ناحق، دوباره سر برآورده است
در پیوند با این ترس، این پرسش مطرح میشود: اگر تحریم بینالمللی علیه ایران، حتی به صورت محدود، دوباره بر قرار شود، آیا ایران منابع ارزی لازم برای انجام سیاستهای اقتصادیاش را همچنان در اختیار خواهد داشت؟ در رابطه با نرخ ارز، پرسش بالا به این صورت مطرح میشود: در صورت افزایش فشارهای بینالمللی،آیا بانک مرکزی جمهوری اسلامی از منابع ارزی مورد نیاز برای"بازار سازی" به روش گذشته برخوردار خواهد بود و خواهد توانست جلوی جهش نرخ ارز و پیشروی آنرا به سوی قلههای پنج هزار و شش هزار تومان بگیرد؟
در این ترس ایرانیها تنها نیستند. شماری از بنگاههای اقتصادی اروپایی، که در دوران "پسا برجام" ریسک سرمایهگذاری در ایران را پذیرفتهاند، پرسشهای مشابهی را مطرح میکنند. هم چنین بر اساس پارهای گزارشها، بعضی از خریداران آسیایی نفت ایران، با توجه به وضع احتمالی تحریمهای تازه علیه جمهوری اسلامی، در حال بررسی کاهش حجم خرید نفت از ایران هستند.
سلطه دلار
اروپاییها و آمریکاییها نرخ برابری پول ملی خود در برابر دیگر ارزها را عمدتا در جریان جابهجاییشان به خارج از کشور کشف میکنند. ایرانیها اما، به رغم شعارهای غلیظ و شدید رسمی علیه آمریکا، دلار را به عنوان ملاک اندازهگیری ارزش واقعی شمار زیادی از کالاها و نیز ابزار پسانداز پذیرفتهاند و در عمل آنرا، به صورت موازی با پول ملی، مبنای محاسبه اقتصادی قرار میدهند. حتی در محاسبات و گزارشهای بانک مرکزی جمهوری اسلامی نیز دلار حرف اول را میزند. در این شرایط پیگیری لحظه به لحظه نوسانهای دلار دستکم از سوی بخش مهمی از جمعیت شهرهای بزرگ و متوسط ایران به هیچ وجه شگفتآور نیست
نسلهای چهار دهه گذشته "قله"های پی در پی دلار را به چشم دیدهاند. روزگاری دلار هزار تومانی برای آنها قلهای دست نیافتنی بود، پیش از آنکه با دلار دو هزار تومانی، سه هزار تومانی و، امروز، چهار هزار تومانی کنار بیآیند. قله اخیر را ایرانیها در دی ماه سال گذشته تجربه کرده بودند، ولی اسکناس سبز آمریکا به دلیل تزریق ارز در بازار از سوی بانک مرکزی، به طور موقت عقب نشست. این بار اما به نظر میرسد که دلار چهار هزار تومانی به احتمال فراوان در بازار ارز جا خوش کرده و پرسشها بر امکان پیشروی یا عدم پیشروی آن به سوی قله پنج هزار تومان متمرکز شده است
حتی اگر دلار چهار هزار تومانی (کمی بالاتر یا کمی پایینتر) را پدیدهای پایان یافته تلقی کنیم، یک پرسش پرهیز ناپذیر این خواهد بود که چرا بازار ارز بار دیگر به تب و تاب افتاده و دلار را تا آن سوی مرز چهار هزار تومان پیش برده است؟
بعضی از پاسخها برای توضیح این رویداد عمدتا بر عوامل درونی تاکید کردهاند، از جمله این که کاهش نرخ سود بانکی باعث شده است بخشی از پسانداز کنندگان از بازار پول به بازار ارز بروند، بخصوص از این نظر که بازار سهام وضع چندان درخشانی ندارد و بازار مسکن هم که تکلیفش روشن است. چند عامل مقطعی دیگر هم در توضیح این رویداد مورد تاکید قرار گرفته، از جمله این که در کردستان عراق، با توجه به تنشی که پیش آمده، بانکها و صرافیها تلاش میکنند بخشی از نیازهای ارزی خودشان را از بازار ایران تامین کنند و همین امر تقاضای ارز را در کشور بالا برده است.
اگر تحریم بینالمللی علیه ایران، حتی به صورت محدود، دوباره برقرار شود، آیا ایران منابع ارزی لازم برای انجام سیاستهای اقتصادیاش را هم چنان در اختیار خواهد داشت؟ در رابطه با نرخ ارز، پرسش بالا به این صورت مطرح میشود: در صورت افزایش فشارهای بینالمللی، آیا بانک مرکزی جمهوری اسلامی از منابع ارزی مورد نیاز برای"بازار سازی" به روش گذشته برخوردار خواهد بود و خواهد توانست جلوی جهش نرخ ارز و پیشروی آنرا به سوی قلههای پنج هزار و شش هزار تومان بگیرد؟
این عوامل برای توضیح آن چه هم اکنون در بازار ارز ایران میگذرد کافی نیستند. به نظر میرسد که این بار هم، مثل بسیاری از موارد پیشین، نرخ دلار در ایران به صورت عمده در رابطه با رویداد های جاری در روابط بین المللی کشور افزایش یافته است. نگاهها طبعا به سرنوشت "برجام" در ارتباط با تصمیم رییس جمهوری آمریکا دوخته شده است. این تصمیم هر چه باشد، افکار عمومی و محافل اقتصادی ایران به این نتیجه رسیدهاند که موافقتنامه هستهای جولای ۲۰۱۵ میان ایران و گروه معروف به "پنج به علاوه یک" دیگر آن نیست که انتظار میرفت. ایالات متحده آمریکا، مهمترین قدرت فراهم آورنده "برجام"، رفتار خود را در مورد آن تغییر داده و بیم آن می رود که در آینده بسیار نزدیک یکی از بالهای این توافق و یا همه آن را، که آن همه به آن امید بسته شده بود، از کار بیندازد.
سیاست خارجی و ارزش پول
این چشم انداز، به دلایل آشکار، نمیتواند بر سرنوشت پول ملی ایران بی تاثیر باشد. در همه مناطق جهان، اعم از توسعه یافته یا در حال توسعه، فضای سیاسی داخلی و خارجی بر شماری از متغیرهای اقتصادی تاثیر میگذارد. به تازگی دیدیم که بحران کاتالونیا و دور نمای فروپاشی احتمالی اسپانیا، یورو پول واحد اروپا را در برابر دلار آمریکا تضعیف کرد. در کشوری مانند ایران، با ویژگیهای اقتصادیاش، تاثیر سیاست خارجی بر بازار ارز طبعا شدت بیشتری دارد.
میدانیم که اصولا ایران دارای اقتصادی به شدت درونگرا است، به این معنی که واحدهای تولیدی آن (به جز نفت) رو به بازار داخلی دارند و از توانایی لازم برای صدور کالا به خارج (جز چند بازار محدود منطقهای) محروماند. ولی از سوی دیگر ایران، اگر تنها از لحاظ صدور مواد خام در نظر گرفته بشود، دارای یک اقتصاد به شدت برونگرا است، زیرا با تکیه بر صدور انبوه تنها یک کالا (نفت) به بازارهای جهانی و واردات بخش بزرگی از نیازهای خود، از جمله مواد غذایی، روزگار میگذراند. به بیان دیگر ایران، با این برونگرایی منفعلانه و تک محصولی، وابستگی زیادی به بازرگانی خارجی دارد.
اگر درجه وابستگی یک اقتصاد به بازرگانی خارجی بر پایه نسبت صادرات و واردات به تولید ناخالص داخلی اندازه گیری بشود، وابستگی ایران به بازرگانی خارجی در سطحی بالاتر از ایالات متحده آمریکاست. تاثیر تحریمهای اقتصادی خارجی علیه یک اقتصاد نیز باید در رابطه با همین عامل در نظر گرفته بشود. همین جا است که مقایسه میان ایران و کره شمالی از لحاظ درجه تاثیر پذیری آنها از تحریمهای خارجی مطرح میشود.
کره شمالی یکی از بستهترین اقتصادهای دنیا را دارد، بخش عمده مبادلاتش به صدور مواد معدنی به چین محدود میشود و عملا خود را بر اساس"خودکفایی" سازمان داده است. به همین دلیل قدرت مقاومت کره شمالی در برابر تحریمهای اقتصادی بینالمللی به مراتب بیشتر از ایران است که بودجه سالانهاش عملا سر چاههای نفت بسته میشود،همه صاحب امتیازانش اعم از نظامی و غیر نظامی به دلارهای نفتی معتادند، یارانههای نقدی ماهانه و صندوقهای بازنشستگیاش با پول نفت گره خوردهاند و نفوذ منطقهایاش را نیز بر پایه هزینه کردن رانت نفتی به دست آورده است.
در این شرایط هر گونه رویدادی که بتواند فضای بینالمللی ایران را دگرگون کند و احتمال تغییراتی ولو محدود را در صدور نفت و واردات کالا به وجود بیآورد، بر متغیرهای اقتصادی کشور تاثیر میگذارد و این تاثیر بیش از همه در بازار ارز منعکس میشود. در واقع حدود هشتاد و پنج در صد منابع ارزی سالانه ایران در دست دولت متمرکز است، به این دلیل که عمده این منابع از صدور نفت به دست میآید که به خزانه دولت ریخته میشود. به گزارش "سازمان جهانی تجارت"، ایران در سال گذشته میلادی شصت و شش میلیارد دلار کالا صادر کرده از این مقدار، بر پایه آن چه از آمار بازرگانی خارجی ایران به دست میآید، چهل و دو میلیارد دلار از محل صدور نفت و میعانات گازی حاصل شده که همه آن متعلق به دولت است. از بیست و چهار میلیارد دلار صادرات سالانه غیر نفتی نیز بخش مهمی توسط بنگاه های دولتی انجام میگیرد و ارز آن به خزانه عمومی ریخته میشود.
بازار سازی (در عرصه ارز)
البته ایران منابع ارزی دیگری هم دارد. توریستهای خارجی با خودشان ارز میآورند. سرمایهگذاران خارجی هم منشا ورود ارز به کشور هستند. ولی حتی همین عوامل بعدی تامین منابع ارزی ایران نیز، با زیر پرسش رفتن "برجام" آنهم از سوی مهمترین قدرت جهانی، طبعا متزلزل خواهند شد.
کوتاه سخن آنکه هر گونه تغییری در فضای بینالمللی و داخلی که بتواند منابع کسب درآمدهای ارزی از سوی ایران را محدود کند، نمیتواند بر بازار ارز کشور تاثیر نگذارد. در واقع دولت و بانک مرکزی با استفاده از موجودی ارزی خود جلوی افزایش نرخ دلار را میگیرند و یا، در واقع، نرخ برابری ریال در برابر دلار را به صورت مصنوعی بالا نگه میدارند. به بیان دیگر بانک مرکزی در عرصه ارزی "بازار سازی" میکند و هر زمان لازم بداند، اگر موجودی ارزیاش اجازه دهد، برای پشتیبانی از ریال، ارز به بازار تزریق میکند. اگر این "بازار سازی" نمیبود، دلار آمریکا مدتها پیش قله ۵۰۰۰ تومان را فتح کرده بود
چرا بانک مرکزی برای جلوگیری از پیش روی باز هم بیشتر قیمت ارز، هر سال میلیاردها دلار از ذخایر ارزی خود را به باد میدهد؟
هدف از این کار، از دیدگاه استراتژهای بانک مرکزی، بیش از همه جلوگیری از اوجگیری تورم است. به بیان دیگر رساندن نرخ تورم به محدوده ده در صد به بهای تزریق مبلغ عظیمی دلار به دست آمده و دولت از آن بیم دارد که با دلار ۵۰۰۰ تومانی یا بیشتر، اقتصاد ایران یک بار دیگر در گرد باد تورم بالا گرفتار شود. شماری از اقتصاددانهای ایران از طیف لیبرال با این گونه "بازار سازی" برای ارز به شدت مخالفند و آنرا خطرناک ارزیابی میکنند. از دیدگاه آنها دولت باید اجازه دهد دلار در بازار قیمت واقعی خود را پیدا کند و اگر جلوی انجام این کار گرفته بشود، تک نرخی کردن ارز هیچ گاه تحقق نخواهد یافت. پرداختن به این نکته، که بسیار مهم است، به فرصتی دیگر نیاز دارد.
امروز کسی به درستی نمیداند دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا چه طرحی برای آینده برجام در سر دارد. سناریوهای گوناگونی که بر پایه گمانه زنی عرضه میشوند، محاسبات را دشوار میکنند. با این همه یک نکته مسلم به نظر میرسد و آن این که مهمترین قدرت اقتصادی جهان و قطب اصلی مذاکره و تنظیم و امضای "برجام"، امروز با این موافقتنامه کج افتاده است. در این شرایط شبح تحریمهای گذشته، به حق یا به ناحق، دوباره سر برآورده است
در پیوند با این ترس، این پرسش مطرح میشود: اگر تحریم بینالمللی علیه ایران، حتی به صورت محدود، دوباره بر قرار شود، آیا ایران منابع ارزی لازم برای انجام سیاستهای اقتصادیاش را همچنان در اختیار خواهد داشت؟ در رابطه با نرخ ارز، پرسش بالا به این صورت مطرح میشود: در صورت افزایش فشارهای بینالمللی،آیا بانک مرکزی جمهوری اسلامی از منابع ارزی مورد نیاز برای"بازار سازی" به روش گذشته برخوردار خواهد بود و خواهد توانست جلوی جهش نرخ ارز و پیشروی آنرا به سوی قلههای پنج هزار و شش هزار تومان بگیرد؟
در این ترس ایرانیها تنها نیستند. شماری از بنگاههای اقتصادی اروپایی، که در دوران "پسا برجام" ریسک سرمایهگذاری در ایران را پذیرفتهاند، پرسشهای مشابهی را مطرح میکنند. هم چنین بر اساس پارهای گزارشها، بعضی از خریداران آسیایی نفت ایران، با توجه به وضع احتمالی تحریمهای تازه علیه جمهوری اسلامی، در حال بررسی کاهش حجم خرید نفت از ایران هستند.
Date: Thursday, October 19, 2017 - 20:00
Shahpour Tanbakoee شاپور تنباکویی روزنامهنگار و متخصص امور ارزی است. وی مدیریت ارز ملل در تورنتو را بعهده دارد. 416-830-6500 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو