فرد انتقامجو بصورت اختیاری و ارادی نسبت به شخصی که فکر میکند کار اشتباهی کرده است در جستجوی وسیلهایست که به هر نحوی که شده به او آسیب برساند و یا باعث شود که او رنج فراوان ببرد
افرادی که توانایی و یا قدرت مواجه شدن مستقیم با رفتارهای نامطلوب دیگران را ندارند، تصمیم میگیرند که از آن افراد بصورت پنهانی انتقام بگیرند، غافل از آنکه این انتقام گرفتن عاقبت خود آنها را اذیت و آزار خواهد نمود. این انتقامگیری را معمولا در رفتار و گفتار افراد انتقامجو به خوبی میتوان ملاحظه نمود. برای انتقامگیری نیازی به چوب و چماق نیست. بیتوجهی، انتقادهای بیپایه و بیمعنی، قهر و سکوت و خود را به نشنیدن زدن، خود نوعی انتقامجویی است. افرادی که رفتارشان باعث میشود که دیگران حالت دفاعی به خود بگیرند، ناپسندتر و بدتر از افرادی میباشند که کینهتوز و کینهجو هستند. این افراد به ظاهر کمتر از دیگران انتقاد مینمایند اما در درون کینه و انتقامجویی خود را حفظ نمودهاند. برای بسیاری از افراد دارا بودن این صفت و نیز انتقامجویی خیلی بدتر و حتی منفیتر از اینست که شخص خودپسند، خودخواه، تنبل و یا کنترل کننده باشد. فرد انتقامجو بصورت اختیاری و ارادی نسبت به شخصی که فکر میکند کار اشتباهی کرده است در جستجوی وسیلهایست که به هر نحوی که شده به او آسیب برساند و یا باعث شود که او رنج فراوان ببرد.
هرچند ممکن است که شخص بپذیرد که انتقامجوست، انتقام خواهد گرفت لیکن اکثر افراد هر موقع که به نحوی احساس نمایند که صدمهای به آنها وارد شده است واکنش انتقامجویی نسبت به برخورد ناجور از خود بروز میدهند. هر موقع که ما کلماتی به کار میبریم که حالت تنبیه کردن یک شخص، کنترل نمودن او و یا تلافی نمودن نسبت به فردی را داشته باشیم ما در واقع داریم انتقامجویی میکنیم. بعضی مواقع افراد فکر میکنند که چون دست خود را برای آسیب رساندن بدنی نسبت به فردی و یا همسر خود بلند نکردهاند پس افراد انتقامجویی نیستند. این البته درست نیست، انتقامجویی تنها در میدان جنگ و یا واکنش خشن نسبت به آزار بدنی فرد دیگر نیست، بلکه کلمات زشت و زننده و توهینهای لفظی خود حالت انتقامجویی است. این دسته از افراد به خود تسکین خاطر میدهند و یا حتی نوعی احساس برتریطلبی میکنند که واقعا انتقامجو نیستند، زیرا به شخص دیگر آزار بدنی نزدهاند. اما زمانیکه تشخیص دادند که کلمات آنها بسیار تحریککننده و بدتر از عمل فیزیکی میباشد، تازه به خود میآیند که بیجهت به خود "کردیت" دادهاند و خود را برتر داشتهاند.
بسیاری از افراد نمیدانند چگونه طرف مقابل خود را به آنچه میگویند به گوش دادن وادار نمایند و یا نقطه نظر خود را بیان نمایند و چگونه نظر افراد را جلب کنند. متاسفانه آنها خودآگاه و یا ناخودآگاه دوست، همسر و شریک زندگی خود را با کوشش و پنهانکاری نامناسب بیشتر تنبیه میکنند و این رفتار آنها احتمالا حالت انتقامجویی پیدا میکند.
زمانیکه آنها به این عمل زشت خود پی میبرند، احساس شرم و گناه میکنند و اغلب خود را مجبور میکنند که این ویژگی ناجور و نامناسب خود را که سایهای از آنها بوده است را ازبین ببرند. این البته زمانی اتفاق خواهد افتاد که شخص عمل و رفتار خود را خوب تجزیه و تحلیل نماید و با خود روراست باشد و بخواهد زندگی و روابط زناشویی و یا روابط دیگر خود را اصلاح نماید. این عده از افراد ابتدا باید به درستی تاوان آنچه را که با حالت انتقامجویی خود انجام دادهاند بپذیرند. مثل حالتی که ناگهان از کوره دررفتن و داد و فریاد نمودن به این گمان و حدس اشتباه که مورد حمله دیگران قرار گرفتهاند و یا زمانیکه ترسیده و یا به نحوی صدمه دیدهاند. حرف و یا عملی که از فرد در اثر خشم و عصبانیت سر میزند، او را کاملا خاموش و به سکوت وامیدارد و باعث میشود که فرد اطمینان خود را از دیگران سلب نماید و قلب و روح خود را به روی دیگران ببندد و احساس تنهایی و انزوا پیدا کند.
در واقع این رفتار هم مثل خشم و عصبانی شدن است که شخص فکر میکند که دیگری او را خشمگین و عصبانی نموده است و احساس بدی پیدا کرده است. در واقع این حالت دفاعی خود شخص و واکنشهای فوری و تجزیه و تحلیل نکردن موقعیت است که این وضع را برای او به وجود آورده است. هرچه شخص بیشتر به خود حق دهد و تسلیم نفس احساسی و افراطی خود شود، بیشتر عمل انتقامجویی خود را توجیه مینماید و آنرا درست و حقیقی میپندارد.
تنها زمانیکه شخص متوجه شود که خودش باعث ناراحتی خود شده است، و خودش مسئول درد و رنج خود شده است، نیروی ذاتی انتقامجویی او از بین میرود. در اینگونه موارد هرچند تمایل به حملههای کلامی در جهت انتقامجویی گاهگاهی هنوز هم اتفاق میافتد، اما شخص انتقامجو دیگر بوسیله آن رفتارها از پای درنمیآید و بتدریج این ویژگی نامناسب رنگ میبازد. البته مثل بسیاری از اشکالات فردی و شخصیتی فرد باید خود بخواهد و توجه کند که عمل و رفتارش نامناسب میباشد و باید آنرا تغییر دهد. در چنین مواردی نه صرفا به خاطر اینکه شخص فکر میکند که انتقامجویی کار اشتباهی است، بلکه او دیگر نمیخواهد خود را در چنین مهلکهای بیاندازد و برای خود تولید نوعی درد و رنج بنماید. این زمانی واقعا اتفاق میافتد که فرد تشخیص دهد که مشکل اصلی را او دارد و نه همسر و یا شخص دیگری. او به احتمال قوی تشخیص میدهد که خود برای شخص خود تولید مشکل نموده است و در این رهگذر خود را در زندانی که خود ساخته زندانی نموده است. زمانیکه فرد این تشخیص را به خوبی داد، میتواند نیروی آزاد شدن خود را به دست آورد و از جهنمی که خود ساخته به شادی و خوشبختی انتقال پیدا کند.
به ندرت میتوان شنید که فردی اذعان کند که او خود مقصر بوده و او خود را خشمگین نموده است. زیرا برای توجیه رفتار نامناسب خود شخص دیگر و یا حتی جمعی را مقصر میداند. اگر به یک پیشآمد توجه نمائید، افراد حاضر در آن جمع واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. شخصی دیگر با خشم و عصبانیت دیگران را متهم میکند که آن واقعه را ایجاد نموده است. در واقع اینگونه اشخاص خودشان را بشدت خشمگین میکند در حالیکه تقصیری بر دیگران نمیتوان شمرد. البته اینگونه ابراز خشم و کینه به عوامل مختلفی مثل مسائل فیزیکی شخص، خانوادهای که در آن رشد نموده، عوامل بیولوژیکی و عوامل روانشناختی فرد بستگی دارد. مجموعه اینها و عوامل دیگر شخصیت فرد خشمگین و انتقامجو را میسازد.
هرچند ممکن است که شخص بپذیرد که انتقامجوست، انتقام خواهد گرفت لیکن اکثر افراد هر موقع که به نحوی احساس نمایند که صدمهای به آنها وارد شده است واکنش انتقامجویی نسبت به برخورد ناجور از خود بروز میدهند. هر موقع که ما کلماتی به کار میبریم که حالت تنبیه کردن یک شخص، کنترل نمودن او و یا تلافی نمودن نسبت به فردی را داشته باشیم ما در واقع داریم انتقامجویی میکنیم. بعضی مواقع افراد فکر میکنند که چون دست خود را برای آسیب رساندن بدنی نسبت به فردی و یا همسر خود بلند نکردهاند پس افراد انتقامجویی نیستند. این البته درست نیست، انتقامجویی تنها در میدان جنگ و یا واکنش خشن نسبت به آزار بدنی فرد دیگر نیست، بلکه کلمات زشت و زننده و توهینهای لفظی خود حالت انتقامجویی است. این دسته از افراد به خود تسکین خاطر میدهند و یا حتی نوعی احساس برتریطلبی میکنند که واقعا انتقامجو نیستند، زیرا به شخص دیگر آزار بدنی نزدهاند. اما زمانیکه تشخیص دادند که کلمات آنها بسیار تحریککننده و بدتر از عمل فیزیکی میباشد، تازه به خود میآیند که بیجهت به خود "کردیت" دادهاند و خود را برتر داشتهاند.
بسیاری از افراد نمیدانند چگونه طرف مقابل خود را به آنچه میگویند به گوش دادن وادار نمایند و یا نقطه نظر خود را بیان نمایند و چگونه نظر افراد را جلب کنند. متاسفانه آنها خودآگاه و یا ناخودآگاه دوست، همسر و شریک زندگی خود را با کوشش و پنهانکاری نامناسب بیشتر تنبیه میکنند و این رفتار آنها احتمالا حالت انتقامجویی پیدا میکند.
زمانیکه آنها به این عمل زشت خود پی میبرند، احساس شرم و گناه میکنند و اغلب خود را مجبور میکنند که این ویژگی ناجور و نامناسب خود را که سایهای از آنها بوده است را ازبین ببرند. این البته زمانی اتفاق خواهد افتاد که شخص عمل و رفتار خود را خوب تجزیه و تحلیل نماید و با خود روراست باشد و بخواهد زندگی و روابط زناشویی و یا روابط دیگر خود را اصلاح نماید. این عده از افراد ابتدا باید به درستی تاوان آنچه را که با حالت انتقامجویی خود انجام دادهاند بپذیرند. مثل حالتی که ناگهان از کوره دررفتن و داد و فریاد نمودن به این گمان و حدس اشتباه که مورد حمله دیگران قرار گرفتهاند و یا زمانیکه ترسیده و یا به نحوی صدمه دیدهاند. حرف و یا عملی که از فرد در اثر خشم و عصبانیت سر میزند، او را کاملا خاموش و به سکوت وامیدارد و باعث میشود که فرد اطمینان خود را از دیگران سلب نماید و قلب و روح خود را به روی دیگران ببندد و احساس تنهایی و انزوا پیدا کند.
در واقع این رفتار هم مثل خشم و عصبانی شدن است که شخص فکر میکند که دیگری او را خشمگین و عصبانی نموده است و احساس بدی پیدا کرده است. در واقع این حالت دفاعی خود شخص و واکنشهای فوری و تجزیه و تحلیل نکردن موقعیت است که این وضع را برای او به وجود آورده است. هرچه شخص بیشتر به خود حق دهد و تسلیم نفس احساسی و افراطی خود شود، بیشتر عمل انتقامجویی خود را توجیه مینماید و آنرا درست و حقیقی میپندارد.
تنها زمانیکه شخص متوجه شود که خودش باعث ناراحتی خود شده است، و خودش مسئول درد و رنج خود شده است، نیروی ذاتی انتقامجویی او از بین میرود. در اینگونه موارد هرچند تمایل به حملههای کلامی در جهت انتقامجویی گاهگاهی هنوز هم اتفاق میافتد، اما شخص انتقامجو دیگر بوسیله آن رفتارها از پای درنمیآید و بتدریج این ویژگی نامناسب رنگ میبازد. البته مثل بسیاری از اشکالات فردی و شخصیتی فرد باید خود بخواهد و توجه کند که عمل و رفتارش نامناسب میباشد و باید آنرا تغییر دهد. در چنین مواردی نه صرفا به خاطر اینکه شخص فکر میکند که انتقامجویی کار اشتباهی است، بلکه او دیگر نمیخواهد خود را در چنین مهلکهای بیاندازد و برای خود تولید نوعی درد و رنج بنماید. این زمانی واقعا اتفاق میافتد که فرد تشخیص دهد که مشکل اصلی را او دارد و نه همسر و یا شخص دیگری. او به احتمال قوی تشخیص میدهد که خود برای شخص خود تولید مشکل نموده است و در این رهگذر خود را در زندانی که خود ساخته زندانی نموده است. زمانیکه فرد این تشخیص را به خوبی داد، میتواند نیروی آزاد شدن خود را به دست آورد و از جهنمی که خود ساخته به شادی و خوشبختی انتقال پیدا کند.
به ندرت میتوان شنید که فردی اذعان کند که او خود مقصر بوده و او خود را خشمگین نموده است. زیرا برای توجیه رفتار نامناسب خود شخص دیگر و یا حتی جمعی را مقصر میداند. اگر به یک پیشآمد توجه نمائید، افراد حاضر در آن جمع واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. شخصی دیگر با خشم و عصبانیت دیگران را متهم میکند که آن واقعه را ایجاد نموده است. در واقع اینگونه اشخاص خودشان را بشدت خشمگین میکند در حالیکه تقصیری بر دیگران نمیتوان شمرد. البته اینگونه ابراز خشم و کینه به عوامل مختلفی مثل مسائل فیزیکی شخص، خانوادهای که در آن رشد نموده، عوامل بیولوژیکی و عوامل روانشناختی فرد بستگی دارد. مجموعه اینها و عوامل دیگر شخصیت فرد خشمگین و انتقامجو را میسازد.
Date: Thursday, November 16, 2017 - 19:00
Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو