Date: Tuesday, November 30, 2021 - 10:45
*خوب به سراغ سینا میرویم تا صحبتهای او را هم در این زمینه بشنویم. سینا جان میدانیم که شما یک background هنری هم دارید و خیلی با دنیای هنر بیگانه نبودهاید و با پیشنهاد موژان به این گروه پیوستید و خوب خیلی هم خوب کار کردید. از تجربه هنریتان بگویید و اینکه فکر میکنید فرشیده خانم چطوری توانستند تکنیکهای شما را ارتقا دهند و چه کمکی به شما کردند. لطفا بیشتر در این زمینه برای ما توضیح دهید.
من دانشجوی بازیگری بودم، بازیگری برای تاتر، تلویزیون و سینما اما بیشترین تجربه من در بازی در فیلم کوتاه بود و خیلی هم کم در تاتر، اما من هیچ وقت صدا پیشگی نکرده بودم و چیزی که حتما همه ما بهتر میدانیم این است که بازیگر وسایل مختلفی دارد تا از آن استفاده کند که مهمترین آن چشم است و بدن است و صداست و من هیچ موقع نشده بود که یک مقداری از این وسایل را نداشته باشم و همیشه تلاشم را میکردم و از همه آنها استفاده میکردم. یک چیزی که در کار کردن با فرشیده جان خیلی جذاب بود و چیزی که یاد گرفتم این است که حالا من دیگه نمیتوانم از چشمهایم استفاده کنم و دیگر آن دروازهای که به دنیای درونم باز میشد را ندارم و فقط باید از صدایم استفاده کنم.
*منظور این است که دیگر نمیتوانستید از زبان بدن استفاده کنید و همه چیز معطوف میشد به صدا و شنیدن. و ایشان توانستند که فن بیان شما را ارتقا دهند و کمک کنند که شما بتوانید قابلیتهای متفاوت خودتان را هم ارتقا دهید.
بله، دقیقا.
*بسیار عالی و ممنونم. کدام یک از کارهایتان را بیشتر دوست داشتید؟
فکر میکنم بارانی سفارتی را خیلی دوست داشتم که اولین کاری بود که انجام دادم برای اینکه همیشه از بچگی دوست داشتم با لهجه آذری و ترکی حرف بزنم با اینکه آذری هم بلد نیستم، آن خیلی جالب بود. سختترین کاری که کردهام و چالش داشت اتفاقا کاری بود که لهجه نداشت نقش یک دایی را بازی میکردم که نقش کوتاهی بود و آن برایم خیلی سخت بود برای اینکه نقش مردی سن دار را بازی میکردم و خیلی چالش برانگیز بود. ولی شیرینترین کار یکی آن بود و یکی پروژه صف طویل که خیلی جذاب بود و آن هم باز با لهجه آذری بود ولی نه به خاطر لهجهاش کلا خیلی جذاب بود که اینها همه در یک صف دارند به سر و کله هم میزنند.
*ممنونم از پاسخ شما. فرشیده خانم شما انتخاب نقشها را بر چه اساسی به بچهها میدهید آیا مثلا به کسی که شیرازی است نقش یک شیرازی را میدهید و بر اساس لهجههایشان است؟ انتخاب نقش بازیگران بر چه اساس است؟
تقریبا من نمیدانم که هر کسی کجایی است و از آها سوال نکردهام، ولی این را سوال کردهام که آیا میتوانید یک لهجه دیگری را بازی کنید یا نه؟ علت آن هم این است که بعضی از نویسندهها کاملا نمایش را مثلا در شهرستان شیراز دارند صحبت میکنند یا مثلا در شهر اهواز صحبت میکنند. لهجه ترکی، گاهی وقتها به این دلیل پیش میآید که یک نفر مثلا دو نقش را بازی میکرد. بجز بارانی سفارتی که البته قبل از آن سینا تست داده بودو خوب بود، دو نقش بازی میکرد و من چون آن تعداد آدم نداشتم به فرض از مازیار میخواستم که یک جا به طور معمولی صحبت کند و جای دیگر با لهجه صحبت کند. خوب بعضی از بچهها خیلی خوب میتوانستند این ادا را بیایند. یک جاهایی هم هست که ما اصلا لغت را نمیشناسیم من مثلا در لغتنامهها هم جستجو میکردم و آن لغتی را که آنجا هست پیدا نمیکردم که چطور باید تلفظ شود و معنی آن چیست؟ به هر حال از دوستانی که میشناختم سوال میکردم و این آخر سر خوشبختانه این شانس را داشتم که خود نویسنده را پیدا کنم. مثلا در مورد نمایش شاه پریان من موفق شدم که خود نویسنده را پیدا کنم، با علاقه با من همکاری کردند و بعضی از لغاتی را که سخت بود و نمیدانستم چی هستند گفتند. ولی در مورد بچهها فقط همینطوری پیش آمد که چه کسی میتواند لهجه دیگری داشته باشد؟ بعضی از لهجهها را شاهین خیلی خوب میگیرد، مرجان همانطور که خودش گفت نقش دختر افغان را خیلی قشنگ اجرا کرد، مازیار خیلی خوب لهجه گیلانی میگیرد و سینا هم که ترکی را خیلی خوب صحبت میکند.
*الان شاهین جان هم به جمع ما پیوستند و خوشحالم که شما را میبینم. سوالی که از شما داشتم این است که ارتباط شما با فرشیده خانم خیلی ارتباط گرم و صمیمی است به طوری که در اوایل بچهها فکر میکردند که شما برادرزاده ایشان هستید، آیا این درست است؟ شما با ایشان ارتباط خویشاوندی دارید؟
اولا که سلام عرض میکنم و خیلی ممنونم به این خاطر که از من برای مصاحبه دعوت کردید و خیلی هم از شما عرفانه جان متشکرم که برای گروه ما زحمت میکشید. خیر، من به این شکل ارتباط خویشاوندی ندارم، من داشتن دوست و پشتیبان و استاد عزیزی مثل فرشیده جان را در واقع مدیون دوست عزیز و دانشمند خودم آقای دکتر مهدی نسرین هستم. سابقه دوستی من با دکتر نسرین برمیگردد به دوران دبیرستان و زمانی که من به کانادا آمدم ایشان بنده را با فرشیده جان آشنا کردند و در واقع فرشیده جان عمه دکتر نسرین هستند. و به این ترتیب آشنایی ما از صفر شروع نشده بود و یک مقداری از اعتبار مهدی عزیز پیش فرشیده جان استفاده کردم و بهره بردم و وارد خانواده فرهیخته نسرین شدم. البته رابطه حرفهای که داشتیم همیشه بر پایه احترام متقابل و محبت و پشتیبانی همه جانبه فرشیده جان بوده است، در عین حال فکر میکنم من هم در جاهای حرفهای که با هم کار کردیم شاگرد خوبی برایشان بودهام به این ترتیب است که من شخصا ایشان را بسیار بسیار دوست دارم و برایشان احترام قائل هستم.
*از کارها هم معلوم است که شما اوایل انرژی بسیار زیادی داشتید و کار میکردید و جا دارد که من توضیح دهم که صدای تیتراژ تمام نمایشهایی که تا الان داشتیم صدای شما به همراه فرشیده جان بود. آیا فکر میکنید که در آینده هم میتوانید به همین قوت و انرژی به همکاریتان ادامه دهید یا اینکه مشغلههای کاری به شما این اجاره را نمیدهد؟
عرض شود که من شخصا خیلی هم به این گروهی که داریم عادت کردهام و هم همه بچهها را خیلی دوست دارم از این کار هم خیلی لذت میبرم، یک مقداری صرفا محدودیت زمانی به واسطه مشغلههایی که دارم برایم بوجود آمده است که یک مقداری فاصله افتاده بین دیدارهایمان. امیدوارم که در آینده بیشتر بتوانم در خدمت همگی باشم.
*ممنونم و متشکرم از شما. کدام یک از نقشها و اجراهایتان برای شما خاطره انگیز بوده و بیشتر ذهن شما را درگیر کرده است و با آن challenge داشتهاید؟ میشود راجع به یکی از آن نقشهایتان بیشتر برای ما توضیح دهید.
کلا از زمانی که ما کارها را شروع کردیم به تدریج وقتی آدم کارهای خودش را گوش میدهد کارهای اول و دوم و سوم و چهارم هر چه جلوتر میرود بیشتر به نظر میآید که کار پختهتر میشود. از منظر شخصی خودم میگویم، یعنی وقتی خودم را گوش میکنم هر چه میگذرد از کار خودم بیشتر خوشم میآید. ولی میان کارهای خودم شخصا از آقای عدل طباطبایی بیشتر خوشم آمد. شاید یک جورهایی در دور و بر خودم همچین شخصیتهایی را در زندگیام دیدهام و هر چقدر تجربهام بیشتر شده سعی کردم که judgmentام را کمتر کنم. آقای عدل طباطبایی یک شخصیتی است که به خاطر تروماهایی که در زندگیاش بوجود آمده است، آدمی پرخاشگر و بداخلاق و بدخلق است ولی واقعیت این است که دل مهربان و دلسوزی دارد این است که از نظر شخصیتی با آقای عدل طباطبایی ارتباط برقرار کردم، شاید هم علت اینکه خودم فکر میکنم این اجرا را خوب انجام دادهام به همین علت باشد.
*ممنونم از پاسخ شما. اگر موافق باشید برویم و گوشهای از اجرای شما را بشنویم. با ما همراه باشید.
*برویم به سراغ دو نفر از عزیزانی که تازه به جمع ما و این گروه پیوستند و قرار است در آینده ما بیشتر صدایشان را بشنویم و فعالیتشان را ببینیم. دو برادر عزیز به نامهای امیر حسین و آقا عرفان قابوسی. حالا از امیرحسین شروع میکنیم. نحوه آشناییتان را بفرمایید و درمورد اولین کارتان توضیح بفرمایید.
ما موقعی که تازه از ایران به کانادا آمده بودیم خوب اوایل خیلی سخت است تا جا بیفتی و همزبان پیدا کنی و ما با فرشیده خانم تقریبا همسایه بودیم و من نمیدانستم. فرشیده خانم یک کار جالبی که کرده بودند و من خیلی دوست داشتم، فرهنگ کتابخانی را در اینجا داشتند جا میانداختند به این نحو که من یک روز داشتم از جلوی خانه رد میشدم و دیدم یک box جلوی درب منزلشان است که توی آن پر از کتاب است و هر کس که رد میشود، میایستد و کتابها را میبیند. برایم جالب شد رفتم جلو و دیدم که یک boxی است که داخلش کتاب گذاشتهاند و میتوانید بردارید و بخوانید و دوباره برگردانید. از همسایهمان سوال کردم که این همسایه روبرویی ما ایرانی هستند یا خارجی هستند؟ بعد گفتند که ایرانی هستند و اتفاقا در کار تاتر هستند و من خیلی خوشحال شدم و اتفاقی که من با فرشیده خانم آشنا شدم یک اتفاق خیلی خوب در اینجا بود. همانطور که بدن انسان نیاز به غذا دارد روح ما هم همینطور است، روح من اینطور است که از هنر تغذیه میکند و اینطور شد که ما با فرشیده خانم آشنا شدیم و الان در خدمت شما هستیم.
*خوب عرفان جان برادرتان در مورد نحوه آشنایی گفتند، شما هم به همان اندازه کتابخوان بودید یا نه؟
من یک مدت بیشتر در ایران کتاب میخواندم ولی خوب همین صحنه خیلی جالبی بود که یک boxی گذاشتند و همه به سمت آن میروند و ما اصلا نمیدانستیم چیست.
*چقدر عالی، خیلی پدیده زیبایی است. از کار مونتاژ بگویید. شما داشتید کاری را مونتاژ میکردید که اصلا نه بچهها را دیده بودید و نه صداهایشان را شنیده بودید و اصلا نمیدانستید که موقع اجرا چه اتفاقی افتاده. آیا مونتاژ صدا برایتان سخت بود؟
خوب قبلا کار مونتاژ کرده بودم و برایم کار سختی نیست ولی خوب یک حس جالبی بود که من بچهها را ندیده بودم و فقط از راه صدا با آنها آشنایی داشتم ولی خوب زمانی که به اینجا آمدیم و بچهها را دیدیم خیلی اتفاق جالبی برایمان بود.
*برنامه شما برای آینده چیست؟ آیا دوست دارید این همکاری را ادامه دهید؟
اگر فرشیده خانم صلاح بدانند باعث افتخار است.
*در خدمت فیروزه عزیز هستیم. ممنونم که به جمع ما پیوستی. از خودتان بگویید از علاقهتان به صدا پیشگی و همچنین نحوه آشناییتان با فرشیده خانم بفرمایید. اینطور که به نظر میرسد سالهای زیادی را شما با هم در ارتباط بودید و دوستی داشتید، لطفا در این زمینه بیشتر برای ما توضیح دهید.
خواهش میکنم و خیلی ممنونم که این فرصت را به من دادید که در اینجا صحبت کنم. در مورد فرشیده جان، بله ما خیلی سال است که همدیگر را میشناسیم و با هم دوست هستیم. در واقع آشنایی ما از طریق همسرانمان اتفاق افتاد، همسر من و همسر ایشان هم دوره تحصیلی بودند در دانشگاه تهران و در رشته حقوق تحصیل کردهاند و بعد دوستی آنها ادامه پیدا کرد و طبیعتا ما هم به جمع آنها اضافه شدیم. من در عروسی فرشیده جان اولین بار دیدمشان و بعد از آن هم دوستیمان ادامه داشت تا اینکه آنها مهاجرت کردند و ما در ایران ماندیم و مدتی از هم بیخبر بودیم. تا اینکه آمدیم اینجا و مجددا ارتباطمان برقرار شد.
*بسیار عالی. از علاقه خودتان بگویید و اینکه چه شد که این ارتباط و دوستیتان را در قالب کارهای نمایشی تقویت کردید؟
والا حقیقتش این است که فرشیده جان از من خواست که در این برنامه شرکت کنم و من هم چون یک زمینه ذهنی روی این قضیه داشتم برای من هم جالب بود. حقیقتش من در دوره لیسانسم با خانم فیروزه امیرمعز که از مجریان رادیو بودند و در برنامه گلها دکلمه میکردند، یک روز در دانشکده با ایشان آشنا شدم و ایشان به من گفتند تو صدای خوبی برای دوبلوری داری و تو را من معرفی میکنم که بروی آنجا و ببینی کار چطور است. خوب طبیعتا در آن سن و سال و در آن موقعیت برای من خیلی موقعیت خوبی بود و خیلی خوشحال شدم و رفتم استودیو مانی و برای اولین بار دیدم که دوبلورها چکار میکنند و این خودش برای من تجربه جالبی بود. میدیدم که دوبلورها میآمدند جلو و پشت میکروفون قرار میگرفتند و جیغ میزدند یا گریه میکردند و یا میخندیدند و بعد خیلی عادی میرفتند کنار و نفر دیگر میآمد و این برای من خیلی جالب بود. به هر حال من این تجربه را پیدا کردم ولی همان جا یکی از دوبلورهای قدیمی وقتی که فهمید من دانشجوی دوره لیسانس ادبیات انگلیس هستم به من گفت که این کار ما کاری است که زمان ندارد و شما ممکن است که لازم باشد نصفه شب هم مثلا بیایید و یک چیزی را ضبط کنید و یا به هر حال وقت و بیوقت باید در اختیار باشی و فکر میکنم که برایت سخت باشد بخصوص که الان دانشجو هستی و برای خودت برنامههای دیگری را داری. این حرفش روی من تاثیر کرد و به همین دلیل من ترجیح دادم که درسم را ادامه دهم و همین کار را هم کردم و به هر حال رفتم در کار معلمی.
*همه نقشها را شما خیلی خوب اجرا کردید و از میان این نقشها دو تا از نقشهای شما خیلی برجسته است یکی نقش مونس مادر اسفندیار و یکی مادربزرگی که در نمایشنامه دزد محترم بود. بفرمایید که در اجرای این نقشها ضمن توانمندیهایی که خودتان دارید فرشیده خانم چقدر موثر بودند و ایشان چقدر توانستند در اجرای نمایشها به شما کمک کنند.
خیلی موثر بود فرشیده جان برای اینکه ایشان واقعا در این زمینه هم علمی و هم عملی در واقع میشود گفت که تخصص دارد خیلی قشنگ هم معلمی میکند و خیلی قشنگ میآموزد و نه تنها من بلکه فکر میکنم بقیه دوستانمون هم که الان با ایشان همکاری میکنند همه خیلی از ایشان یاد گرفتیم و یاد میگیریم. واقعا برای اینکه ما به هر صورت هیچ کداممان فکر نمیکنم که در این زمینه حرفهایی بودیم و بنابراین نظرات و راهنماییهای ایشان خیلی موثر بوده است. ضمن اینکه البته خود من هم علاقه داشتم و سعی میکردم که واقعا آن حس را بگیرم و آنطور که باید و شاید کارم را درست انجام دهم.
*ممنونم. اگر موافق باشید برویم و باقی مصاحبه را از استودیو با هم تماشا کنیم.
*میشود توضیح دهید که مشکلات و چالشهای ضبط آنلاین که بچهها اینجا نیستند و هر کدام یک شرایط صدایی دارند، یکی میکروفون دارد یکی ندارد یکی ممکن است اتاقش اکو داشته باشد آیا اشکالاتی بوجود آمده؟ میشود در این زمینه برای ما بیشتر توضیح دهید.
خوب تمام اشکالات را شما توضیح دادید واقعیتش این است که ما با ابتداییترین شکل داریم کار رادیویی میکنیم. نکته مهم این است که ما هیچ کمکی نمیگیریم، کمک مالی نداریم که به فرض بتوانیم بگوییم بسیار خوب بعد از اینکه کرونا تمام شد میرویم و یک استودیو میگیریم و اجارهاش را میدهیم و مینشینیم و در آن استودیو کار میکنیم. تا الان هم مساله مالی توسط خود بچهها حل شده است یعنی قلکی است و هر کسی هر چقدر دلش خواست در آن قلک میاندازد و ما با کمک بچهها مثلا زوم اجاره کردیم و میتوانیم کار را بگذریم. حالا هزینههای دیگری هم درکنارش است که خود بچهها تقبل کردند و من از همه آنها دانه به دانه ممنونم. این مشکلاتی است که داریم.
*فرشیده خانم ما دیدهایم که شما در اجراهایتان به صورت مثال همیشه نقش راوی را اجرا میکنید، به عنوان اسکلت کار و بدنه کار که ثابت است، اما بلافاصله بعضی جاها و در بعضی از نمایشها نقش راوی را گفتهاید و صحبت کردید و یک دفعه یک نقش دیگری را هم اجرا کردهاید. یعنی دو صدای کاملا متفاوت که ما که به صورت زنده اجرا میکنیم میدانیم شما هستید، کسی که گوش میکند شاید تشخیص ندهد که شاید خود شما بودهاید که صدایتان اینطور است و تغییر صدا دادهاید. اگر موافق باشید برویم و با هم گوشهای از این توانایی را ببینیم.
*چطور این تجربه و تکنیک را به بچهها انتقال دادید؟ و چطوراز آنها میخواهید که فن بیان کار کنند و صداهایشان را پرورش دهند؟
واقعیت این است که من با بچهها کار صدا نمیکنم شاید به این خاطر است که امکانش نیست و بچهها خیلی سخاوتمندانه دو روز در هفته وقتشان را در اختیار من میگذارند و من نمیتوانم از آنها بیشتر از این بخواهم که خوب حالا بیایید و یک روز هم workshop داشته باشیم و صدا کار کنیم. بیس انتخاب بچهها روی همین بوده است که احتیاج به آن کار نه اینکه ندارند حتما دارند ولیکن به هر حال صداهای بهتری بوده و یک گوناگونی خوبی داشته، ولی امیدوارم یک روزی برسد که اگر ما بخواهیم ادامه دهیم یک اتاقی داشته باشیم که بتوانیم در آن فن بیان کار کنیم. و گذشته از آن من کاملا مخالفم با اینکه هنرمند بابت کاری که میکند دستمزد نگیرد. الان بچهها در واقع دارند خودشان دستمزد خودشان را میدهند، گذشته از آن و همانطور که گفتم واقعا دارند لطف میکنند و به این کار عشق دارند و میآیند و کار میکنند. من دلم میخواهد یک روز بگویم که خیلی خوب من بابت 6 تا کاری که شما کردید میخواهم مثلا این مبلغ به شما دستمزد کار بدهم، برای اینکه من مخالفم با اینکه چون هنرمند هستی و عاشق رشتهات هستی پس بیا و مجانی برای من اینکار را بکن.
*قباد جان امیدوارم خوب باشید. تا به حال شده است که به فرشیده خانم اعتراض کنید که چرا این نقشها را به من میدهید و نقشهایی را که به شما دادهاند دوست داشتهاید؟
نقشهایی که به من دادهاند همهاش خوب بوده و من عاشق نقشهایی بودم که به من دادهاند و من دوست دارم و خیلی هم خوشحال هستم که در این گروه هستم و خیلی هم دوست دارم که این همکاری را با خانم فرشیده جان ادامه دهم و انشاالله که پلههای ترقی را طی کنم و بتوانم در زنده برای همه اجرا کنم.
*ممنونم از پاسخ خوبتان، سختترین نقشی که فرشیده خانم به شما دادند چه بود؟
سختترین نقشی که فرشیده جان به من دادند نمایشی بود به اسم بارانی سفارتی که من در آن صداپیشگی یک پدری را اجرا میکردم و خیلی برای من سخت بود چون سن من قد نمیدهد که بخواهم آن طرف اجرا کنم و یک مقدار برای من سخت بود ولی هرطور بود من توانستم از پس آن بربیایم و خیلی هم خوشحال هستم که این نقش را به من دادند و انشاالله که نقشهای بیشتری به من بدهند.
*فرشیده خانم شما سر میز مونتاژ هم حضور دارید، میشود از تجربهتان در این زمینه هم برایمان بگویید.
مونتاژ و در واقع تدوین صدا را خودت انجام میدهی و من فقط بغل میز شما نشستهام و دارم شاگردی میکنم. ولی خوب تجربهای که دارم از زمان دانشجویی است، میتوانم بگویم با یکی از بزرگترین کارگردانهای سینمای ایران این شانس را به من دادند که من پشت میز موویلا بنشینم و اصلا تدوین را بدانم چیست. باز میز موویلا و این تکنولوژی جدید آن موقع نبود و بسیار علاقمند شدم دلم میخواست که این کار را ادامه دهم ولی متاسفانه انقلاب شد و من سراغ کار دیگری رفتم. گذشته از اینکه تو کار مونتاژ را میکنی ولی کسی دیگری باید با خود تو هم مصاحبه میکرد ولی حالا که نکردی من میگویم. مثلا در مورد صدا صحبت کردی تو خودت وقتی نقش دیگری را میگیری و صدایت عوض میشود من حتی با اینکه پشت کامپیوتر نشستهام و دارم میبینم که تو هستی اگر سرم را بیندازم پایین باورم نمیشود که این عرفانه است که دارد این صدای قوی مثلا یک پلیس خیلی فعال را درمیآورد یا این عرفانه است که در نقش یک مادر ذلیل و بدبخت صحبت میکند. در نتیجه خیلی ممنون از کار خودت که خیلی خوب است. و همینطور ممنونم که کمک میکنی و کارهای ما را تدوین میکنی و از همه مهمتر اینکه ما را امروز دور هم جمع کردی.
*آیا صحبتی یا پیامی دارید که دوست داشته باشید با مخاطبین برنامه درمیان بگذارید؟
من واقعا اهل نصیحت کردن نیستم جز اینکه به بچهها بگویم سیگار نکشید بیشتر از این نمیگویم. ولیکن امیدوارم که مثلا عرفان و امیر حسین که نزدیک به سه ما است که آمدهاند و امیدوارم بچهها هر چه زودتر راه خودشان را پیدا کنند بخصوص چون هنری هستند امیدوارم زود جا بیفتند. بقیه بچهها را واقعا دلم میخواهد که این رشته پاره نشود و ما بتوانیم ادامه بدهیم، شاید ما تجربههایی داشتهایم که کسی آمده و با ما کار کرده و دو روز بعد زده زیرش، بچهها ماندهاند. مرجان یکسال است دارد کار میکند، بابک خیلی وقت است، بچهها فکر میکنم 9 ماه است که شما دارید کار میکنید و خود تو خیلی وقت است که با ما کار میکنی. فقط امیدوارم این ادامه پیدا کند و واقعا به یک جایی برسد که بچهها خودشان متوجه شوند که صدایشان دارد استفاده میشود و حالا آن صدا را قوی کنند و پرورش دهند و شاید یک جایی برسد که شاید ما بتوانیم در نمایشهای مختلف تمام لهجههای ایرانی را کار بکنیم.
من دانشجوی بازیگری بودم، بازیگری برای تاتر، تلویزیون و سینما اما بیشترین تجربه من در بازی در فیلم کوتاه بود و خیلی هم کم در تاتر، اما من هیچ وقت صدا پیشگی نکرده بودم و چیزی که حتما همه ما بهتر میدانیم این است که بازیگر وسایل مختلفی دارد تا از آن استفاده کند که مهمترین آن چشم است و بدن است و صداست و من هیچ موقع نشده بود که یک مقداری از این وسایل را نداشته باشم و همیشه تلاشم را میکردم و از همه آنها استفاده میکردم. یک چیزی که در کار کردن با فرشیده جان خیلی جذاب بود و چیزی که یاد گرفتم این است که حالا من دیگه نمیتوانم از چشمهایم استفاده کنم و دیگر آن دروازهای که به دنیای درونم باز میشد را ندارم و فقط باید از صدایم استفاده کنم.
*منظور این است که دیگر نمیتوانستید از زبان بدن استفاده کنید و همه چیز معطوف میشد به صدا و شنیدن. و ایشان توانستند که فن بیان شما را ارتقا دهند و کمک کنند که شما بتوانید قابلیتهای متفاوت خودتان را هم ارتقا دهید.
بله، دقیقا.
*بسیار عالی و ممنونم. کدام یک از کارهایتان را بیشتر دوست داشتید؟
فکر میکنم بارانی سفارتی را خیلی دوست داشتم که اولین کاری بود که انجام دادم برای اینکه همیشه از بچگی دوست داشتم با لهجه آذری و ترکی حرف بزنم با اینکه آذری هم بلد نیستم، آن خیلی جالب بود. سختترین کاری که کردهام و چالش داشت اتفاقا کاری بود که لهجه نداشت نقش یک دایی را بازی میکردم که نقش کوتاهی بود و آن برایم خیلی سخت بود برای اینکه نقش مردی سن دار را بازی میکردم و خیلی چالش برانگیز بود. ولی شیرینترین کار یکی آن بود و یکی پروژه صف طویل که خیلی جذاب بود و آن هم باز با لهجه آذری بود ولی نه به خاطر لهجهاش کلا خیلی جذاب بود که اینها همه در یک صف دارند به سر و کله هم میزنند.
*ممنونم از پاسخ شما. فرشیده خانم شما انتخاب نقشها را بر چه اساسی به بچهها میدهید آیا مثلا به کسی که شیرازی است نقش یک شیرازی را میدهید و بر اساس لهجههایشان است؟ انتخاب نقش بازیگران بر چه اساس است؟
تقریبا من نمیدانم که هر کسی کجایی است و از آها سوال نکردهام، ولی این را سوال کردهام که آیا میتوانید یک لهجه دیگری را بازی کنید یا نه؟ علت آن هم این است که بعضی از نویسندهها کاملا نمایش را مثلا در شهرستان شیراز دارند صحبت میکنند یا مثلا در شهر اهواز صحبت میکنند. لهجه ترکی، گاهی وقتها به این دلیل پیش میآید که یک نفر مثلا دو نقش را بازی میکرد. بجز بارانی سفارتی که البته قبل از آن سینا تست داده بودو خوب بود، دو نقش بازی میکرد و من چون آن تعداد آدم نداشتم به فرض از مازیار میخواستم که یک جا به طور معمولی صحبت کند و جای دیگر با لهجه صحبت کند. خوب بعضی از بچهها خیلی خوب میتوانستند این ادا را بیایند. یک جاهایی هم هست که ما اصلا لغت را نمیشناسیم من مثلا در لغتنامهها هم جستجو میکردم و آن لغتی را که آنجا هست پیدا نمیکردم که چطور باید تلفظ شود و معنی آن چیست؟ به هر حال از دوستانی که میشناختم سوال میکردم و این آخر سر خوشبختانه این شانس را داشتم که خود نویسنده را پیدا کنم. مثلا در مورد نمایش شاه پریان من موفق شدم که خود نویسنده را پیدا کنم، با علاقه با من همکاری کردند و بعضی از لغاتی را که سخت بود و نمیدانستم چی هستند گفتند. ولی در مورد بچهها فقط همینطوری پیش آمد که چه کسی میتواند لهجه دیگری داشته باشد؟ بعضی از لهجهها را شاهین خیلی خوب میگیرد، مرجان همانطور که خودش گفت نقش دختر افغان را خیلی قشنگ اجرا کرد، مازیار خیلی خوب لهجه گیلانی میگیرد و سینا هم که ترکی را خیلی خوب صحبت میکند.
*الان شاهین جان هم به جمع ما پیوستند و خوشحالم که شما را میبینم. سوالی که از شما داشتم این است که ارتباط شما با فرشیده خانم خیلی ارتباط گرم و صمیمی است به طوری که در اوایل بچهها فکر میکردند که شما برادرزاده ایشان هستید، آیا این درست است؟ شما با ایشان ارتباط خویشاوندی دارید؟
اولا که سلام عرض میکنم و خیلی ممنونم به این خاطر که از من برای مصاحبه دعوت کردید و خیلی هم از شما عرفانه جان متشکرم که برای گروه ما زحمت میکشید. خیر، من به این شکل ارتباط خویشاوندی ندارم، من داشتن دوست و پشتیبان و استاد عزیزی مثل فرشیده جان را در واقع مدیون دوست عزیز و دانشمند خودم آقای دکتر مهدی نسرین هستم. سابقه دوستی من با دکتر نسرین برمیگردد به دوران دبیرستان و زمانی که من به کانادا آمدم ایشان بنده را با فرشیده جان آشنا کردند و در واقع فرشیده جان عمه دکتر نسرین هستند. و به این ترتیب آشنایی ما از صفر شروع نشده بود و یک مقداری از اعتبار مهدی عزیز پیش فرشیده جان استفاده کردم و بهره بردم و وارد خانواده فرهیخته نسرین شدم. البته رابطه حرفهای که داشتیم همیشه بر پایه احترام متقابل و محبت و پشتیبانی همه جانبه فرشیده جان بوده است، در عین حال فکر میکنم من هم در جاهای حرفهای که با هم کار کردیم شاگرد خوبی برایشان بودهام به این ترتیب است که من شخصا ایشان را بسیار بسیار دوست دارم و برایشان احترام قائل هستم.
*از کارها هم معلوم است که شما اوایل انرژی بسیار زیادی داشتید و کار میکردید و جا دارد که من توضیح دهم که صدای تیتراژ تمام نمایشهایی که تا الان داشتیم صدای شما به همراه فرشیده جان بود. آیا فکر میکنید که در آینده هم میتوانید به همین قوت و انرژی به همکاریتان ادامه دهید یا اینکه مشغلههای کاری به شما این اجاره را نمیدهد؟
عرض شود که من شخصا خیلی هم به این گروهی که داریم عادت کردهام و هم همه بچهها را خیلی دوست دارم از این کار هم خیلی لذت میبرم، یک مقداری صرفا محدودیت زمانی به واسطه مشغلههایی که دارم برایم بوجود آمده است که یک مقداری فاصله افتاده بین دیدارهایمان. امیدوارم که در آینده بیشتر بتوانم در خدمت همگی باشم.
*ممنونم و متشکرم از شما. کدام یک از نقشها و اجراهایتان برای شما خاطره انگیز بوده و بیشتر ذهن شما را درگیر کرده است و با آن challenge داشتهاید؟ میشود راجع به یکی از آن نقشهایتان بیشتر برای ما توضیح دهید.
کلا از زمانی که ما کارها را شروع کردیم به تدریج وقتی آدم کارهای خودش را گوش میدهد کارهای اول و دوم و سوم و چهارم هر چه جلوتر میرود بیشتر به نظر میآید که کار پختهتر میشود. از منظر شخصی خودم میگویم، یعنی وقتی خودم را گوش میکنم هر چه میگذرد از کار خودم بیشتر خوشم میآید. ولی میان کارهای خودم شخصا از آقای عدل طباطبایی بیشتر خوشم آمد. شاید یک جورهایی در دور و بر خودم همچین شخصیتهایی را در زندگیام دیدهام و هر چقدر تجربهام بیشتر شده سعی کردم که judgmentام را کمتر کنم. آقای عدل طباطبایی یک شخصیتی است که به خاطر تروماهایی که در زندگیاش بوجود آمده است، آدمی پرخاشگر و بداخلاق و بدخلق است ولی واقعیت این است که دل مهربان و دلسوزی دارد این است که از نظر شخصیتی با آقای عدل طباطبایی ارتباط برقرار کردم، شاید هم علت اینکه خودم فکر میکنم این اجرا را خوب انجام دادهام به همین علت باشد.
*ممنونم از پاسخ شما. اگر موافق باشید برویم و گوشهای از اجرای شما را بشنویم. با ما همراه باشید.
*برویم به سراغ دو نفر از عزیزانی که تازه به جمع ما و این گروه پیوستند و قرار است در آینده ما بیشتر صدایشان را بشنویم و فعالیتشان را ببینیم. دو برادر عزیز به نامهای امیر حسین و آقا عرفان قابوسی. حالا از امیرحسین شروع میکنیم. نحوه آشناییتان را بفرمایید و درمورد اولین کارتان توضیح بفرمایید.
ما موقعی که تازه از ایران به کانادا آمده بودیم خوب اوایل خیلی سخت است تا جا بیفتی و همزبان پیدا کنی و ما با فرشیده خانم تقریبا همسایه بودیم و من نمیدانستم. فرشیده خانم یک کار جالبی که کرده بودند و من خیلی دوست داشتم، فرهنگ کتابخانی را در اینجا داشتند جا میانداختند به این نحو که من یک روز داشتم از جلوی خانه رد میشدم و دیدم یک box جلوی درب منزلشان است که توی آن پر از کتاب است و هر کس که رد میشود، میایستد و کتابها را میبیند. برایم جالب شد رفتم جلو و دیدم که یک boxی است که داخلش کتاب گذاشتهاند و میتوانید بردارید و بخوانید و دوباره برگردانید. از همسایهمان سوال کردم که این همسایه روبرویی ما ایرانی هستند یا خارجی هستند؟ بعد گفتند که ایرانی هستند و اتفاقا در کار تاتر هستند و من خیلی خوشحال شدم و اتفاقی که من با فرشیده خانم آشنا شدم یک اتفاق خیلی خوب در اینجا بود. همانطور که بدن انسان نیاز به غذا دارد روح ما هم همینطور است، روح من اینطور است که از هنر تغذیه میکند و اینطور شد که ما با فرشیده خانم آشنا شدیم و الان در خدمت شما هستیم.
*خوب عرفان جان برادرتان در مورد نحوه آشنایی گفتند، شما هم به همان اندازه کتابخوان بودید یا نه؟
من یک مدت بیشتر در ایران کتاب میخواندم ولی خوب همین صحنه خیلی جالبی بود که یک boxی گذاشتند و همه به سمت آن میروند و ما اصلا نمیدانستیم چیست.
*چقدر عالی، خیلی پدیده زیبایی است. از کار مونتاژ بگویید. شما داشتید کاری را مونتاژ میکردید که اصلا نه بچهها را دیده بودید و نه صداهایشان را شنیده بودید و اصلا نمیدانستید که موقع اجرا چه اتفاقی افتاده. آیا مونتاژ صدا برایتان سخت بود؟
خوب قبلا کار مونتاژ کرده بودم و برایم کار سختی نیست ولی خوب یک حس جالبی بود که من بچهها را ندیده بودم و فقط از راه صدا با آنها آشنایی داشتم ولی خوب زمانی که به اینجا آمدیم و بچهها را دیدیم خیلی اتفاق جالبی برایمان بود.
*برنامه شما برای آینده چیست؟ آیا دوست دارید این همکاری را ادامه دهید؟
اگر فرشیده خانم صلاح بدانند باعث افتخار است.
*در خدمت فیروزه عزیز هستیم. ممنونم که به جمع ما پیوستی. از خودتان بگویید از علاقهتان به صدا پیشگی و همچنین نحوه آشناییتان با فرشیده خانم بفرمایید. اینطور که به نظر میرسد سالهای زیادی را شما با هم در ارتباط بودید و دوستی داشتید، لطفا در این زمینه بیشتر برای ما توضیح دهید.
خواهش میکنم و خیلی ممنونم که این فرصت را به من دادید که در اینجا صحبت کنم. در مورد فرشیده جان، بله ما خیلی سال است که همدیگر را میشناسیم و با هم دوست هستیم. در واقع آشنایی ما از طریق همسرانمان اتفاق افتاد، همسر من و همسر ایشان هم دوره تحصیلی بودند در دانشگاه تهران و در رشته حقوق تحصیل کردهاند و بعد دوستی آنها ادامه پیدا کرد و طبیعتا ما هم به جمع آنها اضافه شدیم. من در عروسی فرشیده جان اولین بار دیدمشان و بعد از آن هم دوستیمان ادامه داشت تا اینکه آنها مهاجرت کردند و ما در ایران ماندیم و مدتی از هم بیخبر بودیم. تا اینکه آمدیم اینجا و مجددا ارتباطمان برقرار شد.
*بسیار عالی. از علاقه خودتان بگویید و اینکه چه شد که این ارتباط و دوستیتان را در قالب کارهای نمایشی تقویت کردید؟
والا حقیقتش این است که فرشیده جان از من خواست که در این برنامه شرکت کنم و من هم چون یک زمینه ذهنی روی این قضیه داشتم برای من هم جالب بود. حقیقتش من در دوره لیسانسم با خانم فیروزه امیرمعز که از مجریان رادیو بودند و در برنامه گلها دکلمه میکردند، یک روز در دانشکده با ایشان آشنا شدم و ایشان به من گفتند تو صدای خوبی برای دوبلوری داری و تو را من معرفی میکنم که بروی آنجا و ببینی کار چطور است. خوب طبیعتا در آن سن و سال و در آن موقعیت برای من خیلی موقعیت خوبی بود و خیلی خوشحال شدم و رفتم استودیو مانی و برای اولین بار دیدم که دوبلورها چکار میکنند و این خودش برای من تجربه جالبی بود. میدیدم که دوبلورها میآمدند جلو و پشت میکروفون قرار میگرفتند و جیغ میزدند یا گریه میکردند و یا میخندیدند و بعد خیلی عادی میرفتند کنار و نفر دیگر میآمد و این برای من خیلی جالب بود. به هر حال من این تجربه را پیدا کردم ولی همان جا یکی از دوبلورهای قدیمی وقتی که فهمید من دانشجوی دوره لیسانس ادبیات انگلیس هستم به من گفت که این کار ما کاری است که زمان ندارد و شما ممکن است که لازم باشد نصفه شب هم مثلا بیایید و یک چیزی را ضبط کنید و یا به هر حال وقت و بیوقت باید در اختیار باشی و فکر میکنم که برایت سخت باشد بخصوص که الان دانشجو هستی و برای خودت برنامههای دیگری را داری. این حرفش روی من تاثیر کرد و به همین دلیل من ترجیح دادم که درسم را ادامه دهم و همین کار را هم کردم و به هر حال رفتم در کار معلمی.
*همه نقشها را شما خیلی خوب اجرا کردید و از میان این نقشها دو تا از نقشهای شما خیلی برجسته است یکی نقش مونس مادر اسفندیار و یکی مادربزرگی که در نمایشنامه دزد محترم بود. بفرمایید که در اجرای این نقشها ضمن توانمندیهایی که خودتان دارید فرشیده خانم چقدر موثر بودند و ایشان چقدر توانستند در اجرای نمایشها به شما کمک کنند.
خیلی موثر بود فرشیده جان برای اینکه ایشان واقعا در این زمینه هم علمی و هم عملی در واقع میشود گفت که تخصص دارد خیلی قشنگ هم معلمی میکند و خیلی قشنگ میآموزد و نه تنها من بلکه فکر میکنم بقیه دوستانمون هم که الان با ایشان همکاری میکنند همه خیلی از ایشان یاد گرفتیم و یاد میگیریم. واقعا برای اینکه ما به هر صورت هیچ کداممان فکر نمیکنم که در این زمینه حرفهایی بودیم و بنابراین نظرات و راهنماییهای ایشان خیلی موثر بوده است. ضمن اینکه البته خود من هم علاقه داشتم و سعی میکردم که واقعا آن حس را بگیرم و آنطور که باید و شاید کارم را درست انجام دهم.
*ممنونم. اگر موافق باشید برویم و باقی مصاحبه را از استودیو با هم تماشا کنیم.
*میشود توضیح دهید که مشکلات و چالشهای ضبط آنلاین که بچهها اینجا نیستند و هر کدام یک شرایط صدایی دارند، یکی میکروفون دارد یکی ندارد یکی ممکن است اتاقش اکو داشته باشد آیا اشکالاتی بوجود آمده؟ میشود در این زمینه برای ما بیشتر توضیح دهید.
خوب تمام اشکالات را شما توضیح دادید واقعیتش این است که ما با ابتداییترین شکل داریم کار رادیویی میکنیم. نکته مهم این است که ما هیچ کمکی نمیگیریم، کمک مالی نداریم که به فرض بتوانیم بگوییم بسیار خوب بعد از اینکه کرونا تمام شد میرویم و یک استودیو میگیریم و اجارهاش را میدهیم و مینشینیم و در آن استودیو کار میکنیم. تا الان هم مساله مالی توسط خود بچهها حل شده است یعنی قلکی است و هر کسی هر چقدر دلش خواست در آن قلک میاندازد و ما با کمک بچهها مثلا زوم اجاره کردیم و میتوانیم کار را بگذریم. حالا هزینههای دیگری هم درکنارش است که خود بچهها تقبل کردند و من از همه آنها دانه به دانه ممنونم. این مشکلاتی است که داریم.
*فرشیده خانم ما دیدهایم که شما در اجراهایتان به صورت مثال همیشه نقش راوی را اجرا میکنید، به عنوان اسکلت کار و بدنه کار که ثابت است، اما بلافاصله بعضی جاها و در بعضی از نمایشها نقش راوی را گفتهاید و صحبت کردید و یک دفعه یک نقش دیگری را هم اجرا کردهاید. یعنی دو صدای کاملا متفاوت که ما که به صورت زنده اجرا میکنیم میدانیم شما هستید، کسی که گوش میکند شاید تشخیص ندهد که شاید خود شما بودهاید که صدایتان اینطور است و تغییر صدا دادهاید. اگر موافق باشید برویم و با هم گوشهای از این توانایی را ببینیم.
*چطور این تجربه و تکنیک را به بچهها انتقال دادید؟ و چطوراز آنها میخواهید که فن بیان کار کنند و صداهایشان را پرورش دهند؟
واقعیت این است که من با بچهها کار صدا نمیکنم شاید به این خاطر است که امکانش نیست و بچهها خیلی سخاوتمندانه دو روز در هفته وقتشان را در اختیار من میگذارند و من نمیتوانم از آنها بیشتر از این بخواهم که خوب حالا بیایید و یک روز هم workshop داشته باشیم و صدا کار کنیم. بیس انتخاب بچهها روی همین بوده است که احتیاج به آن کار نه اینکه ندارند حتما دارند ولیکن به هر حال صداهای بهتری بوده و یک گوناگونی خوبی داشته، ولی امیدوارم یک روزی برسد که اگر ما بخواهیم ادامه دهیم یک اتاقی داشته باشیم که بتوانیم در آن فن بیان کار کنیم. و گذشته از آن من کاملا مخالفم با اینکه هنرمند بابت کاری که میکند دستمزد نگیرد. الان بچهها در واقع دارند خودشان دستمزد خودشان را میدهند، گذشته از آن و همانطور که گفتم واقعا دارند لطف میکنند و به این کار عشق دارند و میآیند و کار میکنند. من دلم میخواهد یک روز بگویم که خیلی خوب من بابت 6 تا کاری که شما کردید میخواهم مثلا این مبلغ به شما دستمزد کار بدهم، برای اینکه من مخالفم با اینکه چون هنرمند هستی و عاشق رشتهات هستی پس بیا و مجانی برای من اینکار را بکن.
*قباد جان امیدوارم خوب باشید. تا به حال شده است که به فرشیده خانم اعتراض کنید که چرا این نقشها را به من میدهید و نقشهایی را که به شما دادهاند دوست داشتهاید؟
نقشهایی که به من دادهاند همهاش خوب بوده و من عاشق نقشهایی بودم که به من دادهاند و من دوست دارم و خیلی هم خوشحال هستم که در این گروه هستم و خیلی هم دوست دارم که این همکاری را با خانم فرشیده جان ادامه دهم و انشاالله که پلههای ترقی را طی کنم و بتوانم در زنده برای همه اجرا کنم.
*ممنونم از پاسخ خوبتان، سختترین نقشی که فرشیده خانم به شما دادند چه بود؟
سختترین نقشی که فرشیده جان به من دادند نمایشی بود به اسم بارانی سفارتی که من در آن صداپیشگی یک پدری را اجرا میکردم و خیلی برای من سخت بود چون سن من قد نمیدهد که بخواهم آن طرف اجرا کنم و یک مقدار برای من سخت بود ولی هرطور بود من توانستم از پس آن بربیایم و خیلی هم خوشحال هستم که این نقش را به من دادند و انشاالله که نقشهای بیشتری به من بدهند.
*فرشیده خانم شما سر میز مونتاژ هم حضور دارید، میشود از تجربهتان در این زمینه هم برایمان بگویید.
مونتاژ و در واقع تدوین صدا را خودت انجام میدهی و من فقط بغل میز شما نشستهام و دارم شاگردی میکنم. ولی خوب تجربهای که دارم از زمان دانشجویی است، میتوانم بگویم با یکی از بزرگترین کارگردانهای سینمای ایران این شانس را به من دادند که من پشت میز موویلا بنشینم و اصلا تدوین را بدانم چیست. باز میز موویلا و این تکنولوژی جدید آن موقع نبود و بسیار علاقمند شدم دلم میخواست که این کار را ادامه دهم ولی متاسفانه انقلاب شد و من سراغ کار دیگری رفتم. گذشته از اینکه تو کار مونتاژ را میکنی ولی کسی دیگری باید با خود تو هم مصاحبه میکرد ولی حالا که نکردی من میگویم. مثلا در مورد صدا صحبت کردی تو خودت وقتی نقش دیگری را میگیری و صدایت عوض میشود من حتی با اینکه پشت کامپیوتر نشستهام و دارم میبینم که تو هستی اگر سرم را بیندازم پایین باورم نمیشود که این عرفانه است که دارد این صدای قوی مثلا یک پلیس خیلی فعال را درمیآورد یا این عرفانه است که در نقش یک مادر ذلیل و بدبخت صحبت میکند. در نتیجه خیلی ممنون از کار خودت که خیلی خوب است. و همینطور ممنونم که کمک میکنی و کارهای ما را تدوین میکنی و از همه مهمتر اینکه ما را امروز دور هم جمع کردی.
*آیا صحبتی یا پیامی دارید که دوست داشته باشید با مخاطبین برنامه درمیان بگذارید؟
من واقعا اهل نصیحت کردن نیستم جز اینکه به بچهها بگویم سیگار نکشید بیشتر از این نمیگویم. ولیکن امیدوارم که مثلا عرفان و امیر حسین که نزدیک به سه ما است که آمدهاند و امیدوارم بچهها هر چه زودتر راه خودشان را پیدا کنند بخصوص چون هنری هستند امیدوارم زود جا بیفتند. بقیه بچهها را واقعا دلم میخواهد که این رشته پاره نشود و ما بتوانیم ادامه بدهیم، شاید ما تجربههایی داشتهایم که کسی آمده و با ما کار کرده و دو روز بعد زده زیرش، بچهها ماندهاند. مرجان یکسال است دارد کار میکند، بابک خیلی وقت است، بچهها فکر میکنم 9 ماه است که شما دارید کار میکنید و خود تو خیلی وقت است که با ما کار میکنی. فقط امیدوارم این ادامه پیدا کند و واقعا به یک جایی برسد که بچهها خودشان متوجه شوند که صدایشان دارد استفاده میشود و حالا آن صدا را قوی کنند و پرورش دهند و شاید یک جایی برسد که شاید ما بتوانیم در نمایشهای مختلف تمام لهجههای ایرانی را کار بکنیم.