English


زهرا خانم

khalili-zahra-khanoom
نمى‌دونم چقدر زهرا خانم رو مى‌شناسيد براى همين از توصيف وجناتش شروع مى‌كنم.
زهرا خانم زنى بود تقريبا كوتاه قد. نه چاق نه لاغر، با صورتى عصبانى و چادرى كه اگر درست به يادم مانده باشد سورمه‌اى. با طرح‌هاى سفيد به سرش كه بخش انتهايى آن‌را دور كمرش مى‌پيچيد و گره مى‌زد.
حول و حوش چهل سال پيش زمانى كه بيشتر فعالان اجتماعى سياسى جلوى دانشگاه تهران جمع مى‌شدند و گفتگو مى‌كردند ناگهان سر و كله زهرا خانم پيدا شد. با همين تعاريف بالا يک تنه به قلب جماعت مشغول گفتگو مى‌آمد و شروع به داد و بيداد و فحاشى مى‌كرد.
Sub-Category: Views
Happened at: World
Wednesday, February 7, 2018 - 19:00
  

هالوین

halowen
در طول سال جدا از تولد عزيزان و نزديكان روزهاى خاص ديگرى هم هست كه در ابعاد مختلف ذهن و جيب افراد را به خود مشغول مى‌كند.  روز پدر و روز مادر كه جهانيست گر چه روز برگزاريشان متفاوت است اما نحوه برگزاريش تقريبا يكى است. روز دوست، روز عشق، روز قلب و شكلات و گل و اين روزها هالويين.
Sub-Category: Views
Happened at: World
Thursday, November 2, 2017 - 20:00


دنيا خانه من است

Donaya-khaneyeAmn
اينجا رسم است وقتى در سمينارهاى كارى شركت مى‌كنى براى باز شدن يخ شركت‌كنندگان و آغاز گفتگو تمهيداتى مى‌بينند. سوالاتى مطرح مى‌كنند كه افراد بر محور مشتركاتشان در گروه‌هاى مختلف قرار بگيرند و با هم حرف بزنند.
در يكى از اين سمينارها كسى كه صحبت افتتاحيه را به عهده داشت از همه خواست كه از روى صندلي‌هايشان بلند شوند و به جلوى سالن بيايند. وقتى همه در يكجا جمع شدند خواست كه بر مبناى تابعيت شهرونديشان گروه‌هاى مختلف تشكيل بدهند. اروپائيها، امريكائيها، شهروندان خاور‌ميانه، آسيايى.
Sub-Category: Views
Happened at: World
Thursday, October 12, 2017 - 20:00


محله ما

mahaleye-ma
وقتى براى سال‌هاى طولانى در يک محله زندگى كنى بخشى از تاريخ آن محله مى‌شوى. مثل من. ذهنت پر مى‌شود از خاطرات كوتاه و بلند از همسايه‌ها. مرگها، عروسيها، طلاقها و اسباب كشی‌ها.
خانه پهلو دستى ما تا حالا چندين صاحبخانه عوض كرده. خانواده اول خانواده‌اى بودند پر جمعيت با چندين بچه قد و نيم قد. هميشه در حياط خانه به كارى مشغول بودند. يكروز يك آمبولانس آمد و پدر خانواده را با خود برد و بقيه خانواده هم كمى بعد اسباب كشى كردند و رفتند.
Sub-Category: Views
Happened at: World
Thursday, October 5, 2017 - 20:00


مرگ و من

margvaman
مدتى است كه دائما با مرگ روبرو مى‌شوم. مطمئن نيستم كه تعداد متوفيان زياد شده است يا دايره آنهايى كه من مى‌شناسم تنگتر.
Sub-Category: Views
Happened at: World
Wednesday, September 27, 2017 - 20:00


نامه‌هاى ناشناس

name-bineshani
در محل كار من چندين و چند كامپيوتر و جود دارد و به همين تعداد پرينتر. ماجرايى كه برايتان تعريف مى‌كنم مربوط به دو سال پيش است و اتفاقى كه ديروز افتاد دليل نوشتهاينهفته من.
Sub-Category: Views
Happened at: World
Wednesday, September 13, 2017 - 20:00


در كنار هم باشيم

community-shole-khalili-garage-sale
با خانم مريم رشيديان از طريق يک دوست آشنا شدم. برقرارى ارتباط كمى به درازا كشيد ولى خوشبختانه عملى شد و من شانس آن را پيدا كردم كه با فعاليت‌هاى او و كانونى كه پايه‌گزارى كرده است آشنا شوم كانون نوجوانان ايرانى كانادايى يا Iranian Canadian Teens Club
Sub-Category: Community
Happened at: Canada
Wednesday, August 1, 2018 - 20:00


بهار

Sholeh-bahar-dobareh
عجب حوصله‌اى دارد اين بهار. دوباره آمده است. انگار در خواب چندين ماه از ياد برده است كه پارسال و پس پارسال و سال‌هاى قبل از آن فراموش كرد كه با خود بياورد شادمانى را و برآورده كند آرزوى دور هفت‌سين نشينان را. فراموش كرد كه بيارايد قلب‌ها را به آرزوى سالى خوش و بيفشاند بذر دوستى را در دل خاک.
فراموش كرد كه ماهى قرمز دوام نياورد در تنگ بلور تا رسيدن نوروز و نارنج ندانست كه زمين در كدام جهت مى‌چرخد و بى‌حركت ماند در دل آب زمان تحويل سال.
Sub-Category: Views
Happened at: Canada
Wednesday, March 14, 2018 - 20:00

Pages

Share this with: ارسال این مطلب به