اول آن که دیگر هیچ وقت به فضولبانو اجازه ندهیم ما را برای یک شب هم شده، ترک کنند
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد آن که در شب هالوین که همه خود را به شکلهای مختلف در میآورند و به شادی و خوشحالی میپردازند و بویژه کودکان برای فرا رسیدن این شب بیتابی میکنند تا با لباسهای جور و واجور بروند در خانه دیگران و با قاشقزنی شکلات بگیرند و کلی با این مراسم حال کنند، برای ما که فضولخان شما باشیم، چه ماجراهایی رخ داد.
اولا آن که فضول بانو برای اینکه بروند با دوستانشان حال کنند ما را به بهانههای مختلف با خود نبردند و گفتند: برو بابا تو حال این جور کارها را نداری و میآیی پیش دوستان من افتضاح بار میآوری. ما هم طبق قانون کانادا، لام تا کام حرفی نزدیم. در هر حال ایشان رفتند و آخرهای شب هم تلفن کردند و گفتند که با نوههایش است و شب برنمیگردد. لذا ما شب هالوین را بیبانو به سر بردیم که خودتان میدانید یعنی چه و چه حالی آدم داره وقتی که اختیارش ولو برای یک شب دست خودش باشد. اما خدا به روز بد یا شب بد شما را گرفتار نکند. ما که به علت شبهای هالوین هر شبکه تلویزیونی را باز کردیم، دیدیم افراد خود را به صورتهای مختلف از شکل و شمایل حیوانات گرفته تا پروانه دو پا از همه مهمتر به صورت اسکلت مردهها درآوردهاند و کلی میپرند هوا و به قول معروف خوشی در میکنند.
از خونه زدیم بیرون، دیدیم توی ساختمان هم به در و دیوار، پوسترها و مجسمههای ترسآور، زدهاند و نگهبان ما نیز یک لباس زورو پوشیده و تا ما را دید شمشیرش را از کمر کشید و دنبالمان افتاد و آنگاه شروع کرد به قاهقاه خندیدن، خلاصه دنیایی بود.
از ساختمان آمدیم بیرون، دیدیم در و همسایه و کوچه و خیابان شکل و شمایل دیگری دارد. همه از لباس معمولی مثل آدم بودن خسته شدهاند و به شکلهای دیگری درآمدهاند. پیش خودمان فکر کردیم عجب دنیایی شده این تکنولوژی و تمدن، انسان را از خودش بودن متنفر کرده. خلاصه ما هم پس از مدتی خیابانگردی و به قول معروف شلنگ و تخته انداختن برگشتیم خانه. یک پرس غذای لذتبخش دوران غربی یعنی نیمروی تخممرغ را با عشق و علاقه وافر نوستالژیک دوران مجردی درست کردیم و نوش جان نمودیم و چون از آمدن فضولبانو خبری نبود به رختخواب رفتیم تا بخوابیم.
وسطهای چرت دوم بودیم که خدا برایتان قسمت نکند، خواب دیدم از لای پنجره اتاق خواب اسکلت کفنپوشی عین مردههای از قبر فرار کرده به درون اتاق آمد و در یک چشم بر هم زدن مثل بختک روی ما افتاد، تا رفتیم بجنبیم، گردنمان را گرفت و نمیگذاشت حرکتی کنیم. هر چه زور زدیم نشد که نشد، توی خواب و بیداری به هر زحمتی بود تکانی به خودمان دادیم، اسکلت کفنپوش غرشکنان از پنجره اتاق خواب فرار کرد. ولی دوباره همین که چشمانمان از خواب سنگین شد، باز آن اسکلت که کفن تنش بود از پنجره آمد تو و این بار یک کفن هم با خودش آورده بود که ما را توی آن بپیچد و با خود ببرد. این دفعه دیگر واقعاً وحشت کرده بودیم و از شدت ترس از خواب پریدیم، دیدم خبری نیست، همه این ماجراها خواب و هذیان بر اثر دیدن برنامههای شب هالوین بوده است.
چند مرتبه نترس، نترس، ما همه با هم هستیم، گفتیم و دوباره خوابیدیم. چندی که گذشت و نوای خروپف استریو فونیکمان در فضا پیچید، (چون ما در خواب صدای خروپف خودمان را می شنویم) در خواب عمیقی فرو رفته بودیم که باز دوباره خواب دیدیم، همان اسکلت کفنپوش، این بار با دو نفر مثل خودش و با یک تابوت آمدهاند بالای سر ما. ما بکش و آنها بکش. خلاصه هر چه زور زدیم، نشد. ما را گذاشتند توی کفن و تابوت، اما هر چه سعی کردند نتوانستند تابوت را از پنجره نیمه بازی که تو آمده بودند، بیرون ببرند. لذا ما را با تابوت رو هوا ول کردند و رفتند. از صدای زمین خوردن تابوتمان از خواب بیدار شدیم. از ترس خیس عرق بودیم. ترسان و لرزان به کنار پنجره آمدیم، دیدیم خبری از اسکلت کفنپوش و تابوت و اینگونه چیزها نیست. همسایه روبروی ماکه تازه از ایران آمده و کالچر خود را نیز به اینجا آورده پس از حمام کردن حوله سفید خود را روی بند تراس آپارتمانشان که روبروی اتاق خواب ما است برای خشک شدن پهن کرده و این حوله حمام از درز پنجره، به خوابمان آمده و آن ماجراهای ترسناک را برایمان درست کرده بود.
خلاصه از این شب زیبای هالوین نتایج اخلاقی فراوانی گرفتیم. اول آن که دیگر هیچ وقت به فضولبانو اجازه ندهیم ما را برای یک شب هم شده، ترک کنند و به جای دیگری بروند. دوم آن که چون ما نمیتوانیم در این کشور مالتیکالچر به همسایه جدیدمان بگوییم، بابا تراس آپارتمان در کانادا برای بند کشیدن و لباس و حوله حمام روی آن انداختن نیست، بهتر آن است که ما از اینجا اسبابکشی کنیم و برویم جای دیگری که پنجره اتاقهایش مشرف به جایی که بتوان در آن بند لباس برای خشک شدن آویزان کرد، نباشد. توضیح آن که آپارتمانهای ما قدیمی هستند و دارای لباسشویی و خشککن نیستند، آدمهای رند در این باره، ایراد نگیرند. همسایه گرامی ما هم خشککن نداشتند که حولههای حمامشان را روی بند تراس برای خشک شدن انداخته بودند. والسلام، دیگر فضولی تمام.
اولا آن که فضول بانو برای اینکه بروند با دوستانشان حال کنند ما را به بهانههای مختلف با خود نبردند و گفتند: برو بابا تو حال این جور کارها را نداری و میآیی پیش دوستان من افتضاح بار میآوری. ما هم طبق قانون کانادا، لام تا کام حرفی نزدیم. در هر حال ایشان رفتند و آخرهای شب هم تلفن کردند و گفتند که با نوههایش است و شب برنمیگردد. لذا ما شب هالوین را بیبانو به سر بردیم که خودتان میدانید یعنی چه و چه حالی آدم داره وقتی که اختیارش ولو برای یک شب دست خودش باشد. اما خدا به روز بد یا شب بد شما را گرفتار نکند. ما که به علت شبهای هالوین هر شبکه تلویزیونی را باز کردیم، دیدیم افراد خود را به صورتهای مختلف از شکل و شمایل حیوانات گرفته تا پروانه دو پا از همه مهمتر به صورت اسکلت مردهها درآوردهاند و کلی میپرند هوا و به قول معروف خوشی در میکنند.
از خونه زدیم بیرون، دیدیم توی ساختمان هم به در و دیوار، پوسترها و مجسمههای ترسآور، زدهاند و نگهبان ما نیز یک لباس زورو پوشیده و تا ما را دید شمشیرش را از کمر کشید و دنبالمان افتاد و آنگاه شروع کرد به قاهقاه خندیدن، خلاصه دنیایی بود.
از ساختمان آمدیم بیرون، دیدیم در و همسایه و کوچه و خیابان شکل و شمایل دیگری دارد. همه از لباس معمولی مثل آدم بودن خسته شدهاند و به شکلهای دیگری درآمدهاند. پیش خودمان فکر کردیم عجب دنیایی شده این تکنولوژی و تمدن، انسان را از خودش بودن متنفر کرده. خلاصه ما هم پس از مدتی خیابانگردی و به قول معروف شلنگ و تخته انداختن برگشتیم خانه. یک پرس غذای لذتبخش دوران غربی یعنی نیمروی تخممرغ را با عشق و علاقه وافر نوستالژیک دوران مجردی درست کردیم و نوش جان نمودیم و چون از آمدن فضولبانو خبری نبود به رختخواب رفتیم تا بخوابیم.
وسطهای چرت دوم بودیم که خدا برایتان قسمت نکند، خواب دیدم از لای پنجره اتاق خواب اسکلت کفنپوشی عین مردههای از قبر فرار کرده به درون اتاق آمد و در یک چشم بر هم زدن مثل بختک روی ما افتاد، تا رفتیم بجنبیم، گردنمان را گرفت و نمیگذاشت حرکتی کنیم. هر چه زور زدیم نشد که نشد، توی خواب و بیداری به هر زحمتی بود تکانی به خودمان دادیم، اسکلت کفنپوش غرشکنان از پنجره اتاق خواب فرار کرد. ولی دوباره همین که چشمانمان از خواب سنگین شد، باز آن اسکلت که کفن تنش بود از پنجره آمد تو و این بار یک کفن هم با خودش آورده بود که ما را توی آن بپیچد و با خود ببرد. این دفعه دیگر واقعاً وحشت کرده بودیم و از شدت ترس از خواب پریدیم، دیدم خبری نیست، همه این ماجراها خواب و هذیان بر اثر دیدن برنامههای شب هالوین بوده است.
چند مرتبه نترس، نترس، ما همه با هم هستیم، گفتیم و دوباره خوابیدیم. چندی که گذشت و نوای خروپف استریو فونیکمان در فضا پیچید، (چون ما در خواب صدای خروپف خودمان را می شنویم) در خواب عمیقی فرو رفته بودیم که باز دوباره خواب دیدیم، همان اسکلت کفنپوش، این بار با دو نفر مثل خودش و با یک تابوت آمدهاند بالای سر ما. ما بکش و آنها بکش. خلاصه هر چه زور زدیم، نشد. ما را گذاشتند توی کفن و تابوت، اما هر چه سعی کردند نتوانستند تابوت را از پنجره نیمه بازی که تو آمده بودند، بیرون ببرند. لذا ما را با تابوت رو هوا ول کردند و رفتند. از صدای زمین خوردن تابوتمان از خواب بیدار شدیم. از ترس خیس عرق بودیم. ترسان و لرزان به کنار پنجره آمدیم، دیدیم خبری از اسکلت کفنپوش و تابوت و اینگونه چیزها نیست. همسایه روبروی ماکه تازه از ایران آمده و کالچر خود را نیز به اینجا آورده پس از حمام کردن حوله سفید خود را روی بند تراس آپارتمانشان که روبروی اتاق خواب ما است برای خشک شدن پهن کرده و این حوله حمام از درز پنجره، به خوابمان آمده و آن ماجراهای ترسناک را برایمان درست کرده بود.
خلاصه از این شب زیبای هالوین نتایج اخلاقی فراوانی گرفتیم. اول آن که دیگر هیچ وقت به فضولبانو اجازه ندهیم ما را برای یک شب هم شده، ترک کنند و به جای دیگری بروند. دوم آن که چون ما نمیتوانیم در این کشور مالتیکالچر به همسایه جدیدمان بگوییم، بابا تراس آپارتمان در کانادا برای بند کشیدن و لباس و حوله حمام روی آن انداختن نیست، بهتر آن است که ما از اینجا اسبابکشی کنیم و برویم جای دیگری که پنجره اتاقهایش مشرف به جایی که بتوان در آن بند لباس برای خشک شدن آویزان کرد، نباشد. توضیح آن که آپارتمانهای ما قدیمی هستند و دارای لباسشویی و خشککن نیستند، آدمهای رند در این باره، ایراد نگیرند. همسایه گرامی ما هم خشککن نداشتند که حولههای حمامشان را روی بند تراس برای خشک شدن انداخته بودند. والسلام، دیگر فضولی تمام.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, November 6, 2019 - 19:00