این سه بازیگر روایتهایشان را به همان گونهای که "شهرزاد قصهگو" روایت میکند، به اجرا مینشاندند
دُنا رُباطی
هم روایتیِ "هم هوایی"
از زمانی که "اندی وارهول" به میدان آمد و تا اوج نقطه عطفهای هنریاش که همانا به باور من تصاویر "مونرو" و "کنسروهای سوپ" هستند و تا مُهر هنرمندِ تئوری مصرف؛ پروسه مصرف چونان تودهِ برفی کوچک از بالای شیب و بهمنی مهار نشدنی در پی، همچنان در جریان است.
امروزه مصرفگرایی به گونه ای مویرگی وجوه زیست اجتماعی و فردی را شامل خود کرده و می کند. این غول بلعنده خود نیز با مصرف "زمان" به عنوان سوختِ اصلی اش حرکت و ادامه حیات می کند. تاثیر این سرعت را به عنوان مثال میتوان در آشپزخانهها مشاهده کرد که معمولا مالامال هستند از غذاهای زودپز و یکبار مصرف و یا مثلا بخش داروها در یخچال منازل یا کمدِ پشتِ آینههای دستشوییها که در وجه غالب پُر هستند از داروهای رنگارنگ با بستهبندیهای شکیل و اغواگر که اکثرا هم علاجِ امراضیاند نوظهور و در بسیاری موارد اختراع شده توسط شرکتهای داروسازی و یا نمونه بارزتر در شبکههای اجتماعی که مطالب کوتاه و یک خطی و یک پاراگرافی به مراتب بیشتر خوانده میشوند تا مطالب بلند.
قصه بلند کوتاه کنم و آن اینکه بشر امروزی سرعتی بسیار بالاتر از امکان وجودیاش را دارد تحمل میکند و مهمترین آسیب آن سهم مغز میشود که آن را یک سویه و عادت میدهد به یک شکل ارتباط با آنچه خارج از او وجود دارد و این ارتباط هر قدر کم مقدارتر، کم طول تر و کم عرض تر و فاقد بلندی با پردازش در سطح؛ قابل قبولتر.
حال در چنین شرایط اجتماعی نمایش "هم هوایی" اثر "مهین صدری" معطوف به روایتهای بلند مدت به لحاظ طولی، عرضی و بلندی باید از چه تمهیدات تئاتری استفاده کند که تماشاگر سرعتی امروز را روی صندلی بنشاند و او را همراه کند با دنیایی با ساختارهای تاملی و تعاملی، تا بتواند لذت هنری را در او منتشر کند؟ و این همان جایی است که کار "کیارش سلیمیان" با عنوان کارگردان این نمایش کلید میخورد.
صحنه
صحنه نمایش "هم هوایی" به هنجار و معطوف به کمترین استفاده از اشیاء برای تولید بیشترین تاثیر بود که به باور من اشیاء هر چقدر کمتر و محوتر؛ حرکت جوهری نمایش به سوی خود مستقیمتر و بیواسطهتر. اشیاء در صحنه حکم یادداشتی کوچک در دست یک سخنران را دارد که هر از گاه نگاهی به آن میاندازد تا فراز بعدی سخنرانیاش را بشناسد و نانوشته پیداست که کل سخنرانی هم معادل میشود با اجرای نمایش و از آنجا که این نمایش معطوف به روایت است، بازیگرها در اوج و حضیض آن محور اصلیاند.
متن
به شخصه نمایشنامه را نخواندهام ولی آنچه که "کیارش" از متن کارگردانی کرد به هنجار، به قاعده و کافی بود به این دلیل که بازی هر سه بازیگر، با در تعادل قرار دادن زمان در حوزهی داستانیِ پیشنهاد شده از درون متن، منطقی و باورپذیر شده بود چرا که توالی زمانی اگرچه به خصوص در مورد دو کاراکتری که "آزاده چاووشی" و "سارا ایمانزاده" اجرا کردند - غیر خطی بود، اما در ایستگاههای مختلف و خلجانهای زمانی و با استفاده از همپوشانیهای محتوایی با کارکتر سوم "بهنو ش عامری" ، یک صدا و همچنین روان بود.
بازیگرها، سه زن
این سه بازیگر روایتهایشان را به همان گونهای که "شهرزاد قصهگو" روایت میکند، به اجرا مینشاندند.
"بهنو ش عامری" (مهناز دلیلی فرد - بیوه شهید)، "آزاده چاووشی" (لیلا اسفندیاری - کوهنورد) و "سارا ایمانزاده" (شهلا جاهد – عاشق).
در این میان بیوه شهید هنوز زنده است و روایت خود را از زمان حال پی میگیرد. در تمام کنشها و واکنشها با همان امکانِ وجودی کنونیاش که یک زن پا به سن گذاشته است، روایت میکند - اما دو بازیگر دیگر در قید حیات نیستند؛ به صحنه میآیند تا روای چگونه زیستن و مردن خود باشند و نحوه روایت شان از گذشته تا زمان مرگ در رفت و آمد و غیرخطی است و همین اجرای متن را آرام به سوی حجم حرکت میدهد که هم صدایی ان با بازیگر سوم، اجرا را به هنجاری دلنشین به هم روایتی می نشاند که نبض و طپش ان تماشاگر کمحوصله و سرعتی امروز را به خود معطوف می کند. در همن راستاست که بازیهای اندازه، منطبق و هماهنگ با خود و دیگری به تولید "زمان تئاتری" می رسد که در این وقت تماشاگر (شاه) شمشیرش را زمین میگذارد تا انرژی تولید شدهی صحنه را از آن خود کند.
این سه بازیگر، متن به هم آمده و بیشکافِ "مهین صدری" را از روی کاغذ تا فرم کلی اجرا با روایتمداری هماهنگ با استفاده از تِرمهای فرهنگی، لهجه، لحن (بهنوش عامری)؛ کمترین تغییر لحن، تِرمهای زبانی دوره بچهگی، جوانی (آزاده چاووشی)؛ با تغییر کمِ صدا، شادابی صدا، لحن و مختصر حرکت (سارا ایمانزاده) بر متن منطبق کردند.
"هم هوایی" این نمایش میسر نمیشد مگر با هم روایتی اجرایی که به شکلی باورپذیر و زیبا در ذهن من تماشگر میز تنیس سه گوشی را میساخت که روایتها گاه به راوی روبرو و گاه به راوی مجاور تحویل میشد، که کار "کیارش" را به عنوان کارگردان در ادیت ،کاملا زیر پوستی، بازیگرانش قابل احترام و تحسین میکرد.
هم روایتیِ "هم هوایی"
از زمانی که "اندی وارهول" به میدان آمد و تا اوج نقطه عطفهای هنریاش که همانا به باور من تصاویر "مونرو" و "کنسروهای سوپ" هستند و تا مُهر هنرمندِ تئوری مصرف؛ پروسه مصرف چونان تودهِ برفی کوچک از بالای شیب و بهمنی مهار نشدنی در پی، همچنان در جریان است.
امروزه مصرفگرایی به گونه ای مویرگی وجوه زیست اجتماعی و فردی را شامل خود کرده و می کند. این غول بلعنده خود نیز با مصرف "زمان" به عنوان سوختِ اصلی اش حرکت و ادامه حیات می کند. تاثیر این سرعت را به عنوان مثال میتوان در آشپزخانهها مشاهده کرد که معمولا مالامال هستند از غذاهای زودپز و یکبار مصرف و یا مثلا بخش داروها در یخچال منازل یا کمدِ پشتِ آینههای دستشوییها که در وجه غالب پُر هستند از داروهای رنگارنگ با بستهبندیهای شکیل و اغواگر که اکثرا هم علاجِ امراضیاند نوظهور و در بسیاری موارد اختراع شده توسط شرکتهای داروسازی و یا نمونه بارزتر در شبکههای اجتماعی که مطالب کوتاه و یک خطی و یک پاراگرافی به مراتب بیشتر خوانده میشوند تا مطالب بلند.
قصه بلند کوتاه کنم و آن اینکه بشر امروزی سرعتی بسیار بالاتر از امکان وجودیاش را دارد تحمل میکند و مهمترین آسیب آن سهم مغز میشود که آن را یک سویه و عادت میدهد به یک شکل ارتباط با آنچه خارج از او وجود دارد و این ارتباط هر قدر کم مقدارتر، کم طول تر و کم عرض تر و فاقد بلندی با پردازش در سطح؛ قابل قبولتر.
حال در چنین شرایط اجتماعی نمایش "هم هوایی" اثر "مهین صدری" معطوف به روایتهای بلند مدت به لحاظ طولی، عرضی و بلندی باید از چه تمهیدات تئاتری استفاده کند که تماشاگر سرعتی امروز را روی صندلی بنشاند و او را همراه کند با دنیایی با ساختارهای تاملی و تعاملی، تا بتواند لذت هنری را در او منتشر کند؟ و این همان جایی است که کار "کیارش سلیمیان" با عنوان کارگردان این نمایش کلید میخورد.
صحنه
صحنه نمایش "هم هوایی" به هنجار و معطوف به کمترین استفاده از اشیاء برای تولید بیشترین تاثیر بود که به باور من اشیاء هر چقدر کمتر و محوتر؛ حرکت جوهری نمایش به سوی خود مستقیمتر و بیواسطهتر. اشیاء در صحنه حکم یادداشتی کوچک در دست یک سخنران را دارد که هر از گاه نگاهی به آن میاندازد تا فراز بعدی سخنرانیاش را بشناسد و نانوشته پیداست که کل سخنرانی هم معادل میشود با اجرای نمایش و از آنجا که این نمایش معطوف به روایت است، بازیگرها در اوج و حضیض آن محور اصلیاند.
متن
به شخصه نمایشنامه را نخواندهام ولی آنچه که "کیارش" از متن کارگردانی کرد به هنجار، به قاعده و کافی بود به این دلیل که بازی هر سه بازیگر، با در تعادل قرار دادن زمان در حوزهی داستانیِ پیشنهاد شده از درون متن، منطقی و باورپذیر شده بود چرا که توالی زمانی اگرچه به خصوص در مورد دو کاراکتری که "آزاده چاووشی" و "سارا ایمانزاده" اجرا کردند - غیر خطی بود، اما در ایستگاههای مختلف و خلجانهای زمانی و با استفاده از همپوشانیهای محتوایی با کارکتر سوم "بهنو ش عامری" ، یک صدا و همچنین روان بود.
بازیگرها، سه زن
این سه بازیگر روایتهایشان را به همان گونهای که "شهرزاد قصهگو" روایت میکند، به اجرا مینشاندند.
"بهنو ش عامری" (مهناز دلیلی فرد - بیوه شهید)، "آزاده چاووشی" (لیلا اسفندیاری - کوهنورد) و "سارا ایمانزاده" (شهلا جاهد – عاشق).
در این میان بیوه شهید هنوز زنده است و روایت خود را از زمان حال پی میگیرد. در تمام کنشها و واکنشها با همان امکانِ وجودی کنونیاش که یک زن پا به سن گذاشته است، روایت میکند - اما دو بازیگر دیگر در قید حیات نیستند؛ به صحنه میآیند تا روای چگونه زیستن و مردن خود باشند و نحوه روایت شان از گذشته تا زمان مرگ در رفت و آمد و غیرخطی است و همین اجرای متن را آرام به سوی حجم حرکت میدهد که هم صدایی ان با بازیگر سوم، اجرا را به هنجاری دلنشین به هم روایتی می نشاند که نبض و طپش ان تماشاگر کمحوصله و سرعتی امروز را به خود معطوف می کند. در همن راستاست که بازیهای اندازه، منطبق و هماهنگ با خود و دیگری به تولید "زمان تئاتری" می رسد که در این وقت تماشاگر (شاه) شمشیرش را زمین میگذارد تا انرژی تولید شدهی صحنه را از آن خود کند.
این سه بازیگر، متن به هم آمده و بیشکافِ "مهین صدری" را از روی کاغذ تا فرم کلی اجرا با روایتمداری هماهنگ با استفاده از تِرمهای فرهنگی، لهجه، لحن (بهنوش عامری)؛ کمترین تغییر لحن، تِرمهای زبانی دوره بچهگی، جوانی (آزاده چاووشی)؛ با تغییر کمِ صدا، شادابی صدا، لحن و مختصر حرکت (سارا ایمانزاده) بر متن منطبق کردند.
"هم هوایی" این نمایش میسر نمیشد مگر با هم روایتی اجرایی که به شکلی باورپذیر و زیبا در ذهن من تماشگر میز تنیس سه گوشی را میساخت که روایتها گاه به راوی روبرو و گاه به راوی مجاور تحویل میشد، که کار "کیارش" را به عنوان کارگردان در ادیت ،کاملا زیر پوستی، بازیگرانش قابل احترام و تحسین میکرد.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, June 13, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو