کسب روزی حلال عیب و عار نیست بویژه در این روزگار وانفسا که کلاهبرداری، دزدی و فرار به کانادا در ایران به یک فرایند اپیدمی مبدل شده است
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد در بیان این نکته که ضربالمثلها عصاره اندیشهها، تجربهها، شکستها و موفقیتهای انسانهای روی کره زمین بوده و از هر زبان و قومیتی شنیده شود در آن دنیایی از دانستههای پنهان و پیدا مستتر است. از جمله این ضربالمثلها یکی این است:"سلمانیها که بیکار میشوند سر یکدیگر را میتراشند." اتفاقا این یک مورد را خودمان به عینه مشاهده کردهایم. روزی که برای کوتاه کردن موی سرمان به سلمانی آشنا در پلازای رستوران شمال رفته بودیم، وقتی وارد دکان سلمانی که مردی میان سال اهل رشت به اسم آقا جهان بود، شدیم، دیدیم که در مغازه کسی نیست و آقا جهان دارند موهای سر همکارش را کوتاه میکنند. بنابراین بر اساس تحقیق و پژوهش میدانی به سبک آکادمیک، این ضربالمثل به دلمان نشست و دریافتیم که واقعا مفهوم آن عین حقیقت است.
از آن پس یک فکر مرموز به سرمان افتاد که راستی صاحبان مشاغل دیگر وقتی بیکار میشوند چه میکنند؟ اولین شغل هم به نظرمان خلبانی رسید. مدتی در این فکر بودیم تا آنکه روزی سوار"اوبر" شدیم و مطابق معمول این روزها پس از چند دقیقه سکوت، راننده اوبر که مرد مو سفیدی بود سر صحبت را باز کرد و برایمان شرح داد که در ایران خلبان هواپیما بوده و اخراج شده. مدتی معلم انگلیسی بود تا اینکه مهاجرت کرد و اکنون روی این اتومبیل که متعلق به یکی از دوستانش است، کمکی کار میکند. ما که از حرفهای راننده خیلی ناراحت شده بودیم گفتیم در مهاجرت هیچ کاری برای کسب روزی حلال عیب و عار نیست بویژه در این روزگار وانفسا که کلاهبرداری، دزدی و فرار به کانادا در ایران به یک فرایند اپیدمی مبدل شده است.
پس از فرار از این مشغله ذهنی، به فکرمان رسید که راستی عزیزانی که به شغل مقدس نمایندگی در پارلمان مشغول بودند یا بر ارکان سیاسی کشوری تکیه داشتند، پس از رای نیاوردن چه میکنند؟ در اینباره به تفحص پرداختیم و مشاهده کردیم که مثلا رئیس جمهور اسبق ممالک محروسه ینگه دنیا حضرت حسین جان اوباما به اینور و آنور جهان میروند و سخنرانی میکنند و عدهای هم فکر میکنند ایشان چیزی برای گفتن دارند صدها دلار میدهند و میروند پای منبر حضرتش مینشینند و به حرفهای تکراری گذشته دل خوش میکنند و اگر هم شد با او سلفی میگیرند. همچنین نمایندگان ریجکت شده از پارلمانها این روزها در بورس هستند و به پیشنهادهای کاری مهمه و مشاغل پر آب و نان عدیده سر عنایت و قبول خم نمیکنند، چون آنها قطعا از حق و حقوق و امتیازاتی برخوردارند که مادامالعمر میتوانند به اینطرف و آنطرف بروند و از خاطرات خوش گذشته خود تعریف کنند و با مریدان، شاگردان و اسپانسرهای قبلی عکسهای سلفی بگیرند، این کار سالهای سال طول خواهد کشید و اشتغالی بهتر از این برای ایشان متصور نیست.
در هر حال به این افکار و اندیشههای عجق وجق مشغول بودیم که یکهو به سرمان زد با توجه به اینکه ما نیز موی سرمان را در میان کاغذ، روزنامه، کتاب، مجله و قلم سفید کردهایم، باید بدانیم که اگر به لجاجت و جبر تکنولوژی این مجلات کاغذی پس از چندی تعطیل گردند که اینکار با توجه به وضعیت روز بعید نیست، این همه روزنامهنگار، قلم بدست، شاعر، نویسنده، پژوهشگر، کنشگر، ناشر، سردبیر، مدیر هیات تحریریه، ویراستار، روشنفکرنما، مترجم و... با یک دنیا فیس و افاده، اهن و تلپ، هارت و پورت، دبدبه و کبکبه و فکل کراوات چه خواهند کرد؟ مدتها در این فکر بودیم که واقعا آنها به درد چه کاری میخورند؟
در این درگیریهای فکری ناگهان جرقهای به ذهنمان خورد و مثل حضرت اقلیدس فریاد برآوردیم: یافتیم، یافتیم. علت این کشف هم تلفن عزیزی از این همکاران قلمدار بود که چند ساعت قبل به اطلاعمان رساند که دائی جانشان قهوهخانه تیم هورتنی را پس از چندین سال نوبت با پول آب آورده(پول بیحساب و کتابی که از آنور آب میآید) ابتیاع کرده و ما همه بیکاران(خیل قلمچی) میتوانیم گوشهای از سالن این قهوهخانه را به خود اختصاص دهیم و به رتق و فتق امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از جابلقا تا جابلسا بپردازیم و انرژی لایزال نبوغ خود را هر روزه مستهلک کنیم تا وقتی که به خانه برگشتیم غُرغُر عیال برایمان از خستگی کار، به نوایی دلنواز تبدیل گردد و راحت سر به بالین استراحت بگذاریم و بخوابیم و صبح روز بعد دوباره به قول معروف روز از نو و روزی از نو... راهی تیم هورتن دایی جان دوستمان گردیم.
از آن پس یک فکر مرموز به سرمان افتاد که راستی صاحبان مشاغل دیگر وقتی بیکار میشوند چه میکنند؟ اولین شغل هم به نظرمان خلبانی رسید. مدتی در این فکر بودیم تا آنکه روزی سوار"اوبر" شدیم و مطابق معمول این روزها پس از چند دقیقه سکوت، راننده اوبر که مرد مو سفیدی بود سر صحبت را باز کرد و برایمان شرح داد که در ایران خلبان هواپیما بوده و اخراج شده. مدتی معلم انگلیسی بود تا اینکه مهاجرت کرد و اکنون روی این اتومبیل که متعلق به یکی از دوستانش است، کمکی کار میکند. ما که از حرفهای راننده خیلی ناراحت شده بودیم گفتیم در مهاجرت هیچ کاری برای کسب روزی حلال عیب و عار نیست بویژه در این روزگار وانفسا که کلاهبرداری، دزدی و فرار به کانادا در ایران به یک فرایند اپیدمی مبدل شده است.
پس از فرار از این مشغله ذهنی، به فکرمان رسید که راستی عزیزانی که به شغل مقدس نمایندگی در پارلمان مشغول بودند یا بر ارکان سیاسی کشوری تکیه داشتند، پس از رای نیاوردن چه میکنند؟ در اینباره به تفحص پرداختیم و مشاهده کردیم که مثلا رئیس جمهور اسبق ممالک محروسه ینگه دنیا حضرت حسین جان اوباما به اینور و آنور جهان میروند و سخنرانی میکنند و عدهای هم فکر میکنند ایشان چیزی برای گفتن دارند صدها دلار میدهند و میروند پای منبر حضرتش مینشینند و به حرفهای تکراری گذشته دل خوش میکنند و اگر هم شد با او سلفی میگیرند. همچنین نمایندگان ریجکت شده از پارلمانها این روزها در بورس هستند و به پیشنهادهای کاری مهمه و مشاغل پر آب و نان عدیده سر عنایت و قبول خم نمیکنند، چون آنها قطعا از حق و حقوق و امتیازاتی برخوردارند که مادامالعمر میتوانند به اینطرف و آنطرف بروند و از خاطرات خوش گذشته خود تعریف کنند و با مریدان، شاگردان و اسپانسرهای قبلی عکسهای سلفی بگیرند، این کار سالهای سال طول خواهد کشید و اشتغالی بهتر از این برای ایشان متصور نیست.
در هر حال به این افکار و اندیشههای عجق وجق مشغول بودیم که یکهو به سرمان زد با توجه به اینکه ما نیز موی سرمان را در میان کاغذ، روزنامه، کتاب، مجله و قلم سفید کردهایم، باید بدانیم که اگر به لجاجت و جبر تکنولوژی این مجلات کاغذی پس از چندی تعطیل گردند که اینکار با توجه به وضعیت روز بعید نیست، این همه روزنامهنگار، قلم بدست، شاعر، نویسنده، پژوهشگر، کنشگر، ناشر، سردبیر، مدیر هیات تحریریه، ویراستار، روشنفکرنما، مترجم و... با یک دنیا فیس و افاده، اهن و تلپ، هارت و پورت، دبدبه و کبکبه و فکل کراوات چه خواهند کرد؟ مدتها در این فکر بودیم که واقعا آنها به درد چه کاری میخورند؟
در این درگیریهای فکری ناگهان جرقهای به ذهنمان خورد و مثل حضرت اقلیدس فریاد برآوردیم: یافتیم، یافتیم. علت این کشف هم تلفن عزیزی از این همکاران قلمدار بود که چند ساعت قبل به اطلاعمان رساند که دائی جانشان قهوهخانه تیم هورتنی را پس از چندین سال نوبت با پول آب آورده(پول بیحساب و کتابی که از آنور آب میآید) ابتیاع کرده و ما همه بیکاران(خیل قلمچی) میتوانیم گوشهای از سالن این قهوهخانه را به خود اختصاص دهیم و به رتق و فتق امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از جابلقا تا جابلسا بپردازیم و انرژی لایزال نبوغ خود را هر روزه مستهلک کنیم تا وقتی که به خانه برگشتیم غُرغُر عیال برایمان از خستگی کار، به نوایی دلنواز تبدیل گردد و راحت سر به بالین استراحت بگذاریم و بخوابیم و صبح روز بعد دوباره به قول معروف روز از نو و روزی از نو... راهی تیم هورتن دایی جان دوستمان گردیم.
"فضولخان کامیونیتی"
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, August 22, 2018 - 20:00