بنابراین جوانان، دانشجویان و علاقمندان باید با دید روشن و شناخت کاملا علمی با پدیدههای فلسفی و اندیشههای مبتنی بر آن برخورد کنند
فلسفه در ایران بعد از اسلام همواره در حوزه اندیشههای اعتقادی و مذهبی مورد بحث، بررسی و توسعه قرار گرفته است. این فرایند آن فلسفهای نیست که در یونان قدیم یا در ایران قبل از اسلام شناخته شده بود. چون فلسفه با الهیات در تعارض است. بنابراین میتوان گفت جامعه ما با ارزشهای واقعی فلسفه آشنایی درست ندارد و نمیداند که فلسفه یک اندیشه، یک تحول و یک نوع آزادی فکر است.
در این دوره اگر ما با نام افرادی همچون فارابی، ابنسینا، بیرونی، غزالی، ملاصدرا، سهروردی و... در زمینههای فلسفه اسلامی آشنا میشویم، آنها کسانی بودند که به تاویل و تفسیر و اندیشههای فلاسفه یونانی و اغلب سقراط، افلاطون و ارسطو از دریچه الهیات پرداختهاند که اینکار اصولا از فلسفه اصیل یونانی به دور است. فارابی که لقب معلم ثانی دارد(ارسطو معلم اول) هنرش شرح نوشتن بر آثار ارسطو آن هم به زبان عربی است که قطعا به علت تعصبات مذهبی زمان خود سخت دچار خود سانسوری نیز بوده است. ما اگر همت کنیم و بتوانیم او و امثال او را از تملک اعراب تازه به دوران رسیده معاصر که قدمت ترک زندگی قبیلهای و بدوی آنها به چند ده سال اخیر هم نمیرسد، بیرون آوریم و نام ایرانی بر آنها نهیم، عطا و لقای آثارشان حاشیهنویسی بر نوشتههای ارسطو است، آن هم از روی آثار ترجمه شده این فیلسوف یونانی به زبان عربی که معلوم نیست چه مترجمی و با چه سطح اطلاع از ریزهکاریهای زبان یونانی توانسته متون پیچیده فلسفی را به عربی ترجمه کند. آن هم در چندی بعد از زمانی که خلفای متعصب صدر اسلام اعتقاد داشتند متون دینی آنها برای جوامع اسلامی کفایت میکند و احتیاج به هیچ کتاب دیگری نیست، چون اگر مفاهیم آن کتابها بر ضد دین اسلام باشد، کفر است و اگر موافق باشد، کاملترین کتاب کلام خدا است که در جامعه اسلامی موجود است.
یکی از چهرههای معروف که عوامل و تفکرات درونی و عرفانی خود را فلسفه میپنداشت سهروردی بود. مکتب سهروردی که به نام حکمت اشراق نامیده میشود هم فلسفه است و هم نیست. فلسفه است از اینجهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از ایننظر که کشف شهود و اشراق را شریفترین و بلند مرتبهترین مرحله شناخت میشناسد.
سهروردی در تصوف از مشایخ بود و سفرها به سوریه و شام کرد. با پسر صلاحالدین ایوبی فاتح جنگهای انسانکش صلیبی دوست بود و در نزد او در شهر حلب که اکنون بر اثر جنگ به خرابهای تبدیل شده، حکمتالاشراق خود را پایهگذاری کرد. وی که به علت تضاد اندیشههای دینی و باورهای التقاطی با صراحت در گفتار بر خلاف اصول دین حرف میزد و از علم کیمیا و علوم غریبه مانند سحر و جادو آگاهی کافی داشت و به او نسبت ساحری و جادوگری داده بودند، سرانجام به الحاد(کفر) متهم گشت و به زندان افتاد و در زندان آنقدر گرسنه نگهداشته شد تا آنکه در سن 38 سالگی درگذشت.
شیخ شهابالدین سهروردی، رهبر افلاطونی جهان اسلام لقب داشت. او رای افلاطون، ارسطو و حتی زرتشت و صوفیان را بههم آمیخت و ملغمهای درست کرد که نمیتوان طبق اصول کلاسیک تعریف شده از فلسفه، به آن فلسفه گفت.
سهروردی دشمن درجه یک ابنسینا بود. وی عرفانی درست کرد به نام عرفان آریایی و حکمت خسروانی که حرف درستی نیست چون آریاییها به درویشی و گوشهنشینی و اینگونه تظاهرهای عزلتگزینی و عرفاننمایی و دکانداری اعتقاد نداشتند. آریاییها اهل علم، عمل، کار، نجوم و شناخت طبیعت بودند. هیچگاه زرتشت ادعا نکرد که کتابش اوستا را خدا بر او نازل کرده است. وی ریاضیدان، منجم، شاعر، اندیشمند و موسیقیدان زبردست بود که ارزشهای والای زندگی و احترام به یکدیگر و دوری از پلیدی، بدی، دروغ و خرافات را بهصورت مجموعهای انسانگرا و انسانساز در کتابش جمع کرد و به مردمان آموزه پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک داد.
من این مطالب را پس از سالها مطالعه و دربدری و سرگردانی در متون کتابهای گوناگون مینویسم و در حقیقت نوعی درونشویی میکنم تا ثقل سنگینیهای نشسته بر روانم را پالایش کنم و روح و اندیشهام را سبک نمایم. در حقیقت دارم تسویه حساب میکنم. اول با خودم و ذهنم و بعدا با نسلهای آینده که نگویند پدران ما چه کسانی بودند که تفاوت هذیان ارواح سرگردان را با اندیشههای درست و صحیح تشخیص نمیدادند. به همین علت است که من اعتقاد دارم اگر انسان به فلسفه علاقهای نداشته باشد، آشنایی با اندیشههای متفاوت و گوناگون دیگران لازم است. حداقل استفاده اینکار این است که مطالعه آثار اینگونه افراد، انسان را از ابتلاء به آلزایمر و افسردگی که این روزها بیماری مد روز زندگی ماشینی و تکنولوژی زده شده است، دور نگهمیدارد. همچنین به این فکر میکنم که اگر ما با عقاید کانت آشنا نشویم نمیدانیم روشنگری یعنی چه؟ و تا از اندیشههای دکارت سر در نیاوریم معنی مدرنیته را نمیفهمیم و تعریف هستی را نمیدانیم. دکارت همان کسی است که گفت:"من میاندیشم، پس هستم." از طرف دیگر تا روزی که ما فلسفه را از اندیشههای اعتقادی و دینی جدا نسازیم نمیتوانیم فلسفه را فرایندی عقلایی و منطقی تلقی کنیم. چون آنچه که در این سالیان دراز در جامعه ما بعنوان فلسفه مطرح شده با فلسفه واقعی طبق تعاریف یونانی و افلاطونی آن تفاوتهای فراوانی دارد.
از آن گذشته اکنون که به هر علتی مهاجرت کردهایم و در جامعهای دموکرات و علم باور زندگی میکنیم به جای آن که در کامیونیتی ما هستههای علمی و اندیشههای نوین بنیانگذاری شود و نسلهای مختلف مهاجران را به خود جلب کند، باز هم در اینجا عدهای که از سطح سواد و آگاهیهای آکادمیک برخوردار نیستند معلوم نیست با چه هدف و رسالتی مبادرت به تشکیل کلاسها و مراکز و کانونهایی میکنند که از اطراف و اکناف جهان افرادی را برای تدریس و سخنرانی دعوت بهعمل میآورند تا دوباره همان مسائل مبتنی بر اندیشههای غیرعلمی و خرافی را برای علاقمندانی که با یک دنیا شور و شوق دور هم جمع شدهاند، تکرار کنند و اجازه ندهند تا ذهنهای فرار کرده از اندیشههای التقاطی و عقبنگهدارنده، با دنیای تفکرات ناب و مدرن دانشگاهی و آکادمیک آشنا شوند. بنابراین یکی از دلایل نوشتن اینگونه مطالب هم احساس وظیفهای است که در جهت روشنگری افراد کامیونیتی ایرانی در اینجا میکنم.
داشتم درباره سهروردی و اندیشههای او مینوشتم. اغلب کتب و تالیفاتی که در جهت شناسایی سهروردی و حکمتالاشراق او منتشر شده همه به تعریف و تمجید وی پرداخته است. حتی کسی مانند هانری کربن که با ماموریت خاصی در رژیم گذشته به ایران آمد نیز در نوشتههایش از سهروردی یاد میکند و میگوید سرنوشت او با شناخت شیخاشراق برای عبور از این جهان رقم زده شده است. بسیاری نیز از سهروردی و مکتب او به دکانداری و استفاده مادی پرداخته اند، چه در داخل کشور و چه در خارج. از آن گذشته اگر کسی بخواهد از دیدگاههای علمی و واقعی به نقد آثار و اعمال افرادی نظیر سهروردی بپردازد، آنچنان مورد هجوم مقلدان خودباخته او قرار میگیرد که صلاح کار را در سکوت میبیند. اما واقعیت امر این است که تفکرات و تالیفات سهروردی دچار التقاطهای گوناگون بوده که ترکیب آموزههای مختلف ادیان، مذاهب و تفکرات فلسفی را در بر میگرفت و این نشان از رویکرد غیرعقلانی و غیرمنطقی او است. سهروردی با استفاده از حمایتهای ملکظاهر پسر صلاحالدین ایوبی، آثار و رفتاری از خود نشان داد که آنها در شان او نبودند و همینگونه حرکتها بوده است که افکار و تفکرات او مورد رد و انکار علمای بلاد شام قرار گرفت و حتی او را به الحاد و کفر محکوم کردند.
یکی دیگر از مباحثی که میتوان مطرح کرد دشمنی سهروردی با ابنسینا بود. سهروردی سعی کرد منطقی در مقابل ابنسینا مطرح کند. ابنسینا نظامهستی را بر پایه وجود تبیین میکند ولی سهروردی آن را بر اساس نور و ظلمت میداند. به نظر میرسد که کلام ابنسینا در رابطه با این موضوع درستتر است. چون اگر وجود را پایه کار قرار دهیم، شامل همه مراتب هستی میشود در حالی که نور همه واقعیتها نیست. بنابراین اینکه نور به جای وجود، موضوع فلسفه قرار گیرد، صحیح بهنظر نمیرسد و قول ابنسینا درست است.بهطور کلی با مقایسه دیدگاههای سهروردی با ابنسینا به این نتیجه میرسیم که ملاحظات، تفکرات و اندیشههای ابنسینا دقیقتر و درستتر از سهروردی است. این موضوع مطلبی بود که موجب اختلاف نظر بین این دو نفر شد و دشمنی بیمورد سهروردی از ابنسینا را باعث گردید.
نکته قابلتوجهی که باید به آن اشاره کرد آن است که در سالهای اخیر توجه به اینگونه اندیشهها و آرای فلسفی برای مقاصد خاص در جوامع اسلامی توسط مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی در سطح جهان مطرح شده است و آنها در صدد هستند با ایجاد شور و شوق در نخبگان، علاقمندان و دانشجویان رشتههای فلسفی، به آنها جهتهای فکری مورد نظر خود را القاء کنند. بنابراین ما باید هوشیار باشیم که بسیاری از نتایج این تحقیقات و تالیف برای شناخت درست از فلسفه قابل اعتماد نمیباشند.
جوانان و جویندگان واقعیت باید بدانند که هانری کربن و حلقه دور او نظیر دکتر حسین نصر، داریوش شایگان، احسان نراقی و امثال اینگونه افراد، در تحریف اندیشههای فلسفی افرادی نظیر ابنسینا و بهطور کلی در تحریف فلسفه اسلامی سهم زیادی دارند. در همین رابطه محققین بسیاری نظیر دیمتری گوتاس در تحقیقات خود اثبات کردهاند که درک و برداشت کربن از فلسفه ابنسینا و سهروردی نادرست است و پیوندی که او بین تفکرات شیعی، سهروردی، ملاصدرا، ابنعربی، زرتشتی و... ایجاد مینماید درک ما را از واقعیتهای فلسفه اساسی دور میکند.
بنابراین جوانان، دانشجویان و علاقمندان باید با دید روشن و شناخت کاملا علمی با پدیدههای فلسفی و اندیشههای مبتنی بر آن برخورد کنند و به جای آنکه ذهن و توجه خود را به سمت و سوی بنیادها، سازمانها و کانونهای ایجاد با هدفهای خاص معطوف کنند و جذب سخنرانیها، سمینارها و جلسات آنها گردند، بهسوی منابع دانشگاهی معتبر و علمی روی آورند تا با واقعیتهای درست به نیازهای خود برسند و دچار افکار و اندیشههای جهتدار التقاطی و گمراهکننده نگردند.
در این دوره اگر ما با نام افرادی همچون فارابی، ابنسینا، بیرونی، غزالی، ملاصدرا، سهروردی و... در زمینههای فلسفه اسلامی آشنا میشویم، آنها کسانی بودند که به تاویل و تفسیر و اندیشههای فلاسفه یونانی و اغلب سقراط، افلاطون و ارسطو از دریچه الهیات پرداختهاند که اینکار اصولا از فلسفه اصیل یونانی به دور است. فارابی که لقب معلم ثانی دارد(ارسطو معلم اول) هنرش شرح نوشتن بر آثار ارسطو آن هم به زبان عربی است که قطعا به علت تعصبات مذهبی زمان خود سخت دچار خود سانسوری نیز بوده است. ما اگر همت کنیم و بتوانیم او و امثال او را از تملک اعراب تازه به دوران رسیده معاصر که قدمت ترک زندگی قبیلهای و بدوی آنها به چند ده سال اخیر هم نمیرسد، بیرون آوریم و نام ایرانی بر آنها نهیم، عطا و لقای آثارشان حاشیهنویسی بر نوشتههای ارسطو است، آن هم از روی آثار ترجمه شده این فیلسوف یونانی به زبان عربی که معلوم نیست چه مترجمی و با چه سطح اطلاع از ریزهکاریهای زبان یونانی توانسته متون پیچیده فلسفی را به عربی ترجمه کند. آن هم در چندی بعد از زمانی که خلفای متعصب صدر اسلام اعتقاد داشتند متون دینی آنها برای جوامع اسلامی کفایت میکند و احتیاج به هیچ کتاب دیگری نیست، چون اگر مفاهیم آن کتابها بر ضد دین اسلام باشد، کفر است و اگر موافق باشد، کاملترین کتاب کلام خدا است که در جامعه اسلامی موجود است.
یکی از چهرههای معروف که عوامل و تفکرات درونی و عرفانی خود را فلسفه میپنداشت سهروردی بود. مکتب سهروردی که به نام حکمت اشراق نامیده میشود هم فلسفه است و هم نیست. فلسفه است از اینجهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از ایننظر که کشف شهود و اشراق را شریفترین و بلند مرتبهترین مرحله شناخت میشناسد.
سهروردی در تصوف از مشایخ بود و سفرها به سوریه و شام کرد. با پسر صلاحالدین ایوبی فاتح جنگهای انسانکش صلیبی دوست بود و در نزد او در شهر حلب که اکنون بر اثر جنگ به خرابهای تبدیل شده، حکمتالاشراق خود را پایهگذاری کرد. وی که به علت تضاد اندیشههای دینی و باورهای التقاطی با صراحت در گفتار بر خلاف اصول دین حرف میزد و از علم کیمیا و علوم غریبه مانند سحر و جادو آگاهی کافی داشت و به او نسبت ساحری و جادوگری داده بودند، سرانجام به الحاد(کفر) متهم گشت و به زندان افتاد و در زندان آنقدر گرسنه نگهداشته شد تا آنکه در سن 38 سالگی درگذشت.
شیخ شهابالدین سهروردی، رهبر افلاطونی جهان اسلام لقب داشت. او رای افلاطون، ارسطو و حتی زرتشت و صوفیان را بههم آمیخت و ملغمهای درست کرد که نمیتوان طبق اصول کلاسیک تعریف شده از فلسفه، به آن فلسفه گفت.
سهروردی دشمن درجه یک ابنسینا بود. وی عرفانی درست کرد به نام عرفان آریایی و حکمت خسروانی که حرف درستی نیست چون آریاییها به درویشی و گوشهنشینی و اینگونه تظاهرهای عزلتگزینی و عرفاننمایی و دکانداری اعتقاد نداشتند. آریاییها اهل علم، عمل، کار، نجوم و شناخت طبیعت بودند. هیچگاه زرتشت ادعا نکرد که کتابش اوستا را خدا بر او نازل کرده است. وی ریاضیدان، منجم، شاعر، اندیشمند و موسیقیدان زبردست بود که ارزشهای والای زندگی و احترام به یکدیگر و دوری از پلیدی، بدی، دروغ و خرافات را بهصورت مجموعهای انسانگرا و انسانساز در کتابش جمع کرد و به مردمان آموزه پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک داد.
من این مطالب را پس از سالها مطالعه و دربدری و سرگردانی در متون کتابهای گوناگون مینویسم و در حقیقت نوعی درونشویی میکنم تا ثقل سنگینیهای نشسته بر روانم را پالایش کنم و روح و اندیشهام را سبک نمایم. در حقیقت دارم تسویه حساب میکنم. اول با خودم و ذهنم و بعدا با نسلهای آینده که نگویند پدران ما چه کسانی بودند که تفاوت هذیان ارواح سرگردان را با اندیشههای درست و صحیح تشخیص نمیدادند. به همین علت است که من اعتقاد دارم اگر انسان به فلسفه علاقهای نداشته باشد، آشنایی با اندیشههای متفاوت و گوناگون دیگران لازم است. حداقل استفاده اینکار این است که مطالعه آثار اینگونه افراد، انسان را از ابتلاء به آلزایمر و افسردگی که این روزها بیماری مد روز زندگی ماشینی و تکنولوژی زده شده است، دور نگهمیدارد. همچنین به این فکر میکنم که اگر ما با عقاید کانت آشنا نشویم نمیدانیم روشنگری یعنی چه؟ و تا از اندیشههای دکارت سر در نیاوریم معنی مدرنیته را نمیفهمیم و تعریف هستی را نمیدانیم. دکارت همان کسی است که گفت:"من میاندیشم، پس هستم." از طرف دیگر تا روزی که ما فلسفه را از اندیشههای اعتقادی و دینی جدا نسازیم نمیتوانیم فلسفه را فرایندی عقلایی و منطقی تلقی کنیم. چون آنچه که در این سالیان دراز در جامعه ما بعنوان فلسفه مطرح شده با فلسفه واقعی طبق تعاریف یونانی و افلاطونی آن تفاوتهای فراوانی دارد.
از آن گذشته اکنون که به هر علتی مهاجرت کردهایم و در جامعهای دموکرات و علم باور زندگی میکنیم به جای آن که در کامیونیتی ما هستههای علمی و اندیشههای نوین بنیانگذاری شود و نسلهای مختلف مهاجران را به خود جلب کند، باز هم در اینجا عدهای که از سطح سواد و آگاهیهای آکادمیک برخوردار نیستند معلوم نیست با چه هدف و رسالتی مبادرت به تشکیل کلاسها و مراکز و کانونهایی میکنند که از اطراف و اکناف جهان افرادی را برای تدریس و سخنرانی دعوت بهعمل میآورند تا دوباره همان مسائل مبتنی بر اندیشههای غیرعلمی و خرافی را برای علاقمندانی که با یک دنیا شور و شوق دور هم جمع شدهاند، تکرار کنند و اجازه ندهند تا ذهنهای فرار کرده از اندیشههای التقاطی و عقبنگهدارنده، با دنیای تفکرات ناب و مدرن دانشگاهی و آکادمیک آشنا شوند. بنابراین یکی از دلایل نوشتن اینگونه مطالب هم احساس وظیفهای است که در جهت روشنگری افراد کامیونیتی ایرانی در اینجا میکنم.
داشتم درباره سهروردی و اندیشههای او مینوشتم. اغلب کتب و تالیفاتی که در جهت شناسایی سهروردی و حکمتالاشراق او منتشر شده همه به تعریف و تمجید وی پرداخته است. حتی کسی مانند هانری کربن که با ماموریت خاصی در رژیم گذشته به ایران آمد نیز در نوشتههایش از سهروردی یاد میکند و میگوید سرنوشت او با شناخت شیخاشراق برای عبور از این جهان رقم زده شده است. بسیاری نیز از سهروردی و مکتب او به دکانداری و استفاده مادی پرداخته اند، چه در داخل کشور و چه در خارج. از آن گذشته اگر کسی بخواهد از دیدگاههای علمی و واقعی به نقد آثار و اعمال افرادی نظیر سهروردی بپردازد، آنچنان مورد هجوم مقلدان خودباخته او قرار میگیرد که صلاح کار را در سکوت میبیند. اما واقعیت امر این است که تفکرات و تالیفات سهروردی دچار التقاطهای گوناگون بوده که ترکیب آموزههای مختلف ادیان، مذاهب و تفکرات فلسفی را در بر میگرفت و این نشان از رویکرد غیرعقلانی و غیرمنطقی او است. سهروردی با استفاده از حمایتهای ملکظاهر پسر صلاحالدین ایوبی، آثار و رفتاری از خود نشان داد که آنها در شان او نبودند و همینگونه حرکتها بوده است که افکار و تفکرات او مورد رد و انکار علمای بلاد شام قرار گرفت و حتی او را به الحاد و کفر محکوم کردند.
یکی دیگر از مباحثی که میتوان مطرح کرد دشمنی سهروردی با ابنسینا بود. سهروردی سعی کرد منطقی در مقابل ابنسینا مطرح کند. ابنسینا نظامهستی را بر پایه وجود تبیین میکند ولی سهروردی آن را بر اساس نور و ظلمت میداند. به نظر میرسد که کلام ابنسینا در رابطه با این موضوع درستتر است. چون اگر وجود را پایه کار قرار دهیم، شامل همه مراتب هستی میشود در حالی که نور همه واقعیتها نیست. بنابراین اینکه نور به جای وجود، موضوع فلسفه قرار گیرد، صحیح بهنظر نمیرسد و قول ابنسینا درست است.بهطور کلی با مقایسه دیدگاههای سهروردی با ابنسینا به این نتیجه میرسیم که ملاحظات، تفکرات و اندیشههای ابنسینا دقیقتر و درستتر از سهروردی است. این موضوع مطلبی بود که موجب اختلاف نظر بین این دو نفر شد و دشمنی بیمورد سهروردی از ابنسینا را باعث گردید.
نکته قابلتوجهی که باید به آن اشاره کرد آن است که در سالهای اخیر توجه به اینگونه اندیشهها و آرای فلسفی برای مقاصد خاص در جوامع اسلامی توسط مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی در سطح جهان مطرح شده است و آنها در صدد هستند با ایجاد شور و شوق در نخبگان، علاقمندان و دانشجویان رشتههای فلسفی، به آنها جهتهای فکری مورد نظر خود را القاء کنند. بنابراین ما باید هوشیار باشیم که بسیاری از نتایج این تحقیقات و تالیف برای شناخت درست از فلسفه قابل اعتماد نمیباشند.
جوانان و جویندگان واقعیت باید بدانند که هانری کربن و حلقه دور او نظیر دکتر حسین نصر، داریوش شایگان، احسان نراقی و امثال اینگونه افراد، در تحریف اندیشههای فلسفی افرادی نظیر ابنسینا و بهطور کلی در تحریف فلسفه اسلامی سهم زیادی دارند. در همین رابطه محققین بسیاری نظیر دیمتری گوتاس در تحقیقات خود اثبات کردهاند که درک و برداشت کربن از فلسفه ابنسینا و سهروردی نادرست است و پیوندی که او بین تفکرات شیعی، سهروردی، ملاصدرا، ابنعربی، زرتشتی و... ایجاد مینماید درک ما را از واقعیتهای فلسفه اساسی دور میکند.
بنابراین جوانان، دانشجویان و علاقمندان باید با دید روشن و شناخت کاملا علمی با پدیدههای فلسفی و اندیشههای مبتنی بر آن برخورد کنند و به جای آنکه ذهن و توجه خود را به سمت و سوی بنیادها، سازمانها و کانونهای ایجاد با هدفهای خاص معطوف کنند و جذب سخنرانیها، سمینارها و جلسات آنها گردند، بهسوی منابع دانشگاهی معتبر و علمی روی آورند تا با واقعیتهای درست به نیازهای خود برسند و دچار افکار و اندیشههای جهتدار التقاطی و گمراهکننده نگردند.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, July 11, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو