Date: Tuesday, July 13, 2021 - 10:45

تازه‌واردی گفت پولش را به شخص دیگری داده‌ام؛ گفتم ما پولی نمی‌گیریم

چیزی که برای من جالب بود اشتباه بعضی از جوانان بود که می‌گفتند من به فلان مال رفتم و از یکی از فروشگاههای بزرگ مثل فروشگاه Bay یا سایمون چیزی برداشتم که بخرم و تصور‌م‌ این بود که در قسمت خروجی از مال باید وجه آن را پرداخت کنم ولی بعد از خروج از فروشگاه Bay یا سایمون شخصی که خود را عضو security معرفی می‌کرد جلوی ما را گرفت و به عنوان دله دزدی من را بازداشت کرد. و در نهایت به دادگاه مربوطه معرفی شدم و بعد از طی تشریفات اداری چون می‌دانستند که من تازه وارد هستم دادگاه برای من (یعنی آن شخص) 45 روز کار اجباری در یکی از کامیونیتی‌های رسمی رای داد.
و چون درباره مرکز اسلامی ولیعصر شنیده بودم آمده‌ام تا مرا کمک کنید. ما هم با مهربانی پدرانه راهنمایی‌های لازم را به این افراد می‌دادیم و چون احساس می‌کردیم که آنها ناچارا به ما مراجعه کرده‌اند، می‌گفتیم اشکالی ندارد و شما فقط شبهایی که ما برنامه داریم بیایید و مثل سایرین حضور داشته باشید و اگر خواستید مثلا برای چای دادن به دیگران کمک کنید، بد نیست و بعد از دو یا سه هفته به او گواهی رسمی می‌دادیم که ایشان دوره 45 روز کار اجباری را تمام کرده است و دادگاه پرونده را مختومه اعلام می‌کرد. البته من هرگز حضور شخص غریبه و دلیل آن را به احدی حتی مسئولین نمی‌گفتم تا مبادا آن فرد ناراحت شود. مشابه این موارد کم نبود چون هم تازه واردین به سیستم فروشگاه‌ها آشنا نبودند و یا احتمالا چیزی را لازم داشته و اشتباها قبل از پرداخت از فروشگاه خارج شده‌اند.
یک از این جوانها که به همین دلیل نزد من آمده بود در برخورد اولیه مرا مشکوک کرد زیرا انتظار داشت که ما بلافاصله گواهی انجام کار اجباری را به او بدهیم، ولی من گفتم شما باید حداقل چند هفته بیایید و فقط در برنامه‌ها شرکت کنید ولی او با تردید گفت: آخه! گفتم:آخه، یعنی چه؟ او گفت: من پولش را داده‌ام. گفتم: چه پولی؟ گفت من مبلغ 150 دلار به آقای X داده‌ام و او مرا به اینجا معرفی کرده است. به او گفتم ما هرگز برای انجام خدمتی وجهی را مطالبه نمی‌کنیم و شما باید به آن شخص مراجعه کنی و پول خود را پس بگیرید و برگردید تا ما شما را کمک کنیم.و همین کار را هم کرد. علاوه بر این حداقل 3 مورد داشتیم که طرف بازداشت شده بود و هیچ کسی را هم نداشت که ضمانت او را بکند ولی من با حضور در دادگاه و یا مراجع دیگر ترتیب آزادی همه آنها را دادم.
*در آن زمان به دلیل کثرت مهاجرین ایرانی به کانادا که ناشی از انقلاب اسلامی در ایران شده بود همیشه یک یا دو نفر مترجم فارسی زبان در فرودگاه برای کمک به تازه واردین در دسترس بودند و اداره مهاجرت کانادا در فرودگاه بعد از ورود این افراد از ایران ضمن خوش آمد فرم موقت اقامت و اجازه کار را به آنها می‌دادند به این سادگی تا سرگردان نشوند. یکی از این مترجمین که با من هم آشنا بود می‌گفت یک شب خانواده‌ای با زبان شیرین رشتی از ایران وارد کانادا شدند و با کمک این مترجم تشریفات اولیه انجام و ضمن دادن اقامت موقت و اجازه کار به آنها گفتند بفرمایید کار شما تمام شده است و می توانید بروید. مرد این خانواده گفت: کجا بروم؟ مترجم به او گفت که می‌توانی بروی داخل شهر و هر کاری می‌خواهی می‌توانید انجام دهید. با آن لهجه شیرین خودش گفت: نه، به من گفته‌اند اگر وارد کانادا شوی، منزل مجانی و اتومبیل در اختیارتان می‌گذارند، ولی شما به من می‌گویی برو؟! داستان‌هایی زیادی از ورود مهاجرین ایرانی است که باید از مترجمین آن زمان که در فرودگاه خدمت می‌کردند بشنوید. اکنون همه ما و شما می‌بینیم که جوامع محترم ایرانیان مهاجر در طی سالهای گذشته به خودکفایی کامل رسیده است و در تمام زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی و پزشکی، ساختمان سازی و سیاسی فعال بوده و سمت‌های بالایی را در قانون‌گذاری، اجرایی، دانشگاهی، و اقتصادی، دارا هستند که جای بسی افتخار و مباهات می‌باشد.
من عرایض خودم را با این جمله به پایان می‌رسانم که ‌ملت ایران، بخصوص جوانانمان افرادی استثنایی هستند و استعداد کافی در اخذ درجات بالا را دارند و می‌توانند در همه زمینه‌ها موفق گردند و استحقاق احترام، محبت و پشتیبانی کوتاه مدت از دیگران را دارند، تا از مشکلات اتفاقی و زود گذر رهایی پیدا کنند. لذا حفظ حرمت و شخصیت آنها و کمک در رفع مشکلاتشان به همه توصیه می‌شود، تا به جایگاهی که استحقاق آن را دارند برسند. انشاالله.
با تشکر فراوان تا فرصتی دیگر شما را به خدای بزرگ می‌سپارم. مرتضی هاشمی.
مرتضی هاشمی: دردسرهای تازه واردین

دیگر مطالب مرتبط

Share this with: ارسال این مطلب به