روانشناسی در marketing. هفته پیش قول دادم و گفتم که میخواهم در مورد روانشناسی در بازاریابی صحبت کنم و امروز همین کار را میکنم. سلام و عرض ادب و احترام فرید قاسم اسد هستم، موسس و بنیانگذار و مدرس موسسه education pixel man وPixel man marketing.
در رابطه با روانشناسی بازاریابی میخواهم صحبت کنم که یک مبحث بسیار پیچیده و عجیب و غریبی است که هم ریشه در branding دارد و هم ریشه در technology دارد و هم ریشه در فروش دارد. ما خیلی بحثمان فروش نیست برای اینکه من اصلا تخصصی در فروش ندارم، ولی میدانم که چقدر خوب بازاریابی را تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی میگوییم psychology در بازاریابی یا روانشناسی در بازاریابی باید به این نکته توجه کنیم که طرف حساب ما کیست؟ یعنی ما داریم سرویس یا product یا محصولمان یا هر چیزی که هست را به چه کسی میفروشیم؟ یک زمانی است که به یک سرویس دیگر میفروشیم، یک زمانی هم است که به یک شخص دیگر میفروشیم. چون 99% کارهایی که ما انجام میدهیم، client ما انسان است و انسان از یک پیچیدگیهایی عجیب روانشناختی برخوردار است، پس باید بدانیم که چه میگوییم و از چه رنگی استفاده میکنیم، کجا این را عنوان میکنیم و چطوری عنوانش میکنیم که میرود در خانواده PR یاpublic relation.
در روانشناسی مربوط به بازاریابی، یکی از مهمترین چیزهایی که باید قبل از همه چیز ردیابی بکنید target audience شما است، برای روانشناسی مثلا افراد بین 15-16 سال تا 20 سال یک داستان است، از 20 سال به بالا یک داستان است و همینطور میرویم تا 70-80 سال. باید ببینیم این محصول یا سرویس ما خریدارش چه کسی است؟ یک داستان جالبی که فکر کنم پارسال یا پیرارسال بود که میخواندم، دقیقا حضور ذهن ندارم، میگفت که بیشترین تعداد add to cart یعنی اضافه کردن به سبد خرید در ساعت 11 شب انجام میشود، در تمام نقاط دنیا، ولی هیچدام از اینها منجر به خرید نمیشود و اینها ساعت 1 شب همه را از سبدهایشان خالی میکنند و یا سبد را رها میکنند و میروند. ببینیم چه اتفاقی میافتد! این درست جایی است که serotonin و آن هورمون خوشحالی در مغز دارد به یک stability و آرامشی میرسد که میخواهد بخوابد، خوب همه اینها در امر marketing موثر است و استفاده میشود، ما باید بتوانیم از این بالا و پایین شدن هورمونهای مغزی استفاده کنیم.
در marketing ما یک شاخه یا گرایشی داریم که ما اینجا در college آن را درس میدهیم، به اسم Neuromarketing یعنی بازاریابی سیستم عصبی انسان که چه موقع بتوانیم بهترین و اثرگذارترین hit را داشته باشیم، این hit گذاشتن بسیار مهم است. اولین benchmarkی که تولید میکنیم، اولین Adی که بیرون میدهیم، اولین شعاری که بیرون میدهیم، اولین پستی که در social media میگذاریم، همه اینها یک چیزی را در ذهن بیننده یا مشتریهای ما میگذارد که این دیگر به این سادگی قابل جمع شدن نیست. یعنی باید خیلی حواسمان باشد، وقتی یک چیزی را میگذاریم، بخصوص اولین پست، همه تحقیقات و تفحصهایی را که باید انجام دهیم، انجام بدهیم و بعد آن را publish کنیم. خوب به همین خاطر هم است که باید از همه ابزارهای طراحی به بهترین نحو استفاده کنیم. Photoshop هست برای Digital imaging، Illustrator هست برای illustrate کردن، اگر که دارید motion graphic میسازید باید از after effect استفاده کنید یا از خود Photoshop استفاده کنید. در بخش advance میتوانید از سه بعدیها استفاده کنید.
یک جوری باید درگیری مشتری با آن موضوعتان را که همان اصلاcustomer engagement که یک داستان مفصل است در marketing را ببرید بالا تا این درگیری روانی بین محصول یا product شما و مشتری ایجاد شود. همه اینها را که کنار هم میگذاریم دیگر به یک بحث جدید میرسیم، این بحث جدید چیست؟ این بحث جدید customer journey است. customer journey یعنی اینکه اگر یک مشتری یک جایی Ad ما را دید چه فرایندهایی را تولید کنیم که درست بتوانیم این را هدایت کنیم به همان جایی که میخواهیم و بیشتر میتوانیم صحبت کنیم، بیشتر میتوانیم اثرگذار باشیم و یک آرامش فکری خاصی را به مشتری بدهیم. همه اینها در Category یا داستان روانشناسی در بازاریابی میدانم بحث بسیار مشکلی است، این روانشناسی در بازاریابی بخصوص digital marketing، چون ما نمیبینیم بحث مشکلی است و اگر واقعا در این زمینه سوال دارید، ایمیل بزنید، تماس بگیرید، من در خدمتتان خواهم بود.
امیدوارم بتوانم هفته بعد expand کنم به advertising و video graphic خیلی صحبت کردم، ببخشید. خدانگهدار شما.
در رابطه با روانشناسی بازاریابی میخواهم صحبت کنم که یک مبحث بسیار پیچیده و عجیب و غریبی است که هم ریشه در branding دارد و هم ریشه در technology دارد و هم ریشه در فروش دارد. ما خیلی بحثمان فروش نیست برای اینکه من اصلا تخصصی در فروش ندارم، ولی میدانم که چقدر خوب بازاریابی را تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی میگوییم psychology در بازاریابی یا روانشناسی در بازاریابی باید به این نکته توجه کنیم که طرف حساب ما کیست؟ یعنی ما داریم سرویس یا product یا محصولمان یا هر چیزی که هست را به چه کسی میفروشیم؟ یک زمانی است که به یک سرویس دیگر میفروشیم، یک زمانی هم است که به یک شخص دیگر میفروشیم. چون 99% کارهایی که ما انجام میدهیم، client ما انسان است و انسان از یک پیچیدگیهایی عجیب روانشناختی برخوردار است، پس باید بدانیم که چه میگوییم و از چه رنگی استفاده میکنیم، کجا این را عنوان میکنیم و چطوری عنوانش میکنیم که میرود در خانواده PR یاpublic relation.
در روانشناسی مربوط به بازاریابی، یکی از مهمترین چیزهایی که باید قبل از همه چیز ردیابی بکنید target audience شما است، برای روانشناسی مثلا افراد بین 15-16 سال تا 20 سال یک داستان است، از 20 سال به بالا یک داستان است و همینطور میرویم تا 70-80 سال. باید ببینیم این محصول یا سرویس ما خریدارش چه کسی است؟ یک داستان جالبی که فکر کنم پارسال یا پیرارسال بود که میخواندم، دقیقا حضور ذهن ندارم، میگفت که بیشترین تعداد add to cart یعنی اضافه کردن به سبد خرید در ساعت 11 شب انجام میشود، در تمام نقاط دنیا، ولی هیچدام از اینها منجر به خرید نمیشود و اینها ساعت 1 شب همه را از سبدهایشان خالی میکنند و یا سبد را رها میکنند و میروند. ببینیم چه اتفاقی میافتد! این درست جایی است که serotonin و آن هورمون خوشحالی در مغز دارد به یک stability و آرامشی میرسد که میخواهد بخوابد، خوب همه اینها در امر marketing موثر است و استفاده میشود، ما باید بتوانیم از این بالا و پایین شدن هورمونهای مغزی استفاده کنیم.
در marketing ما یک شاخه یا گرایشی داریم که ما اینجا در college آن را درس میدهیم، به اسم Neuromarketing یعنی بازاریابی سیستم عصبی انسان که چه موقع بتوانیم بهترین و اثرگذارترین hit را داشته باشیم، این hit گذاشتن بسیار مهم است. اولین benchmarkی که تولید میکنیم، اولین Adی که بیرون میدهیم، اولین شعاری که بیرون میدهیم، اولین پستی که در social media میگذاریم، همه اینها یک چیزی را در ذهن بیننده یا مشتریهای ما میگذارد که این دیگر به این سادگی قابل جمع شدن نیست. یعنی باید خیلی حواسمان باشد، وقتی یک چیزی را میگذاریم، بخصوص اولین پست، همه تحقیقات و تفحصهایی را که باید انجام دهیم، انجام بدهیم و بعد آن را publish کنیم. خوب به همین خاطر هم است که باید از همه ابزارهای طراحی به بهترین نحو استفاده کنیم. Photoshop هست برای Digital imaging، Illustrator هست برای illustrate کردن، اگر که دارید motion graphic میسازید باید از after effect استفاده کنید یا از خود Photoshop استفاده کنید. در بخش advance میتوانید از سه بعدیها استفاده کنید.
یک جوری باید درگیری مشتری با آن موضوعتان را که همان اصلاcustomer engagement که یک داستان مفصل است در marketing را ببرید بالا تا این درگیری روانی بین محصول یا product شما و مشتری ایجاد شود. همه اینها را که کنار هم میگذاریم دیگر به یک بحث جدید میرسیم، این بحث جدید چیست؟ این بحث جدید customer journey است. customer journey یعنی اینکه اگر یک مشتری یک جایی Ad ما را دید چه فرایندهایی را تولید کنیم که درست بتوانیم این را هدایت کنیم به همان جایی که میخواهیم و بیشتر میتوانیم صحبت کنیم، بیشتر میتوانیم اثرگذار باشیم و یک آرامش فکری خاصی را به مشتری بدهیم. همه اینها در Category یا داستان روانشناسی در بازاریابی میدانم بحث بسیار مشکلی است، این روانشناسی در بازاریابی بخصوص digital marketing، چون ما نمیبینیم بحث مشکلی است و اگر واقعا در این زمینه سوال دارید، ایمیل بزنید، تماس بگیرید، من در خدمتتان خواهم بود.
امیدوارم بتوانم هفته بعد expand کنم به advertising و video graphic خیلی صحبت کردم، ببخشید. خدانگهدار شما.