خواندن اين اشعار در فضاى خارج از ايران شهامت نيست. بسيار خوانده اند و مى خوانند. نوعى اعتراض است
تابستانمان امسال بيشتر بارانيست و كمتر افتابى. وقتى افتابيست پنجره سقف ماشين را باز مى كنم و با صداى بلند اواز مى خوانم. نوعى ارامش اعصاب است براى من. حدود يكماهى است كه به فرهاد، فريدون فروغى، فرامرز اصلانى و حبيب گوش مى كنم. به كرات. به توالى و نامنظم.
حبيب از بقيه خوانندگانى كه نام بردم برايم غريبه تر است. فقط با مرد تنهاى شب مى شناختمش و شهلاى من كجايى تا زمانى كه مردو عكس جنازه اش را در شبكه هاى اجتماعى به نمايش گذاشتند. سرى كه از كفن بيرون زده بود. يك خبر. يك عكس و پست بعدى. تا اينكه اهنگ "بزن بارانش" را شنيدم. اين روزها فقط به اين اهنگ گوش مى كنم. دنبال ارتباط اين اهنگ با بارانهاى گاه و بيگاه اين شهرم. گاهى با خودم شرط مى بندم كه اگر به اين اهنگ گوش نكنم باران نمى بارد. بعضى وقتها مى بازم و گاهى هم نه.
اگر به اين اهنگ گوش داده ايد حتما شنيده ايد كه مى گويد:
" بزن باران كه دين را دام كردند
شكار خلق و صيد خام كردند
بزن باران خدا بازيچه اى شد
كه با ان كسب ننگ و نام كردند"
خواندن اين اشعار در فضاى خارج از ايران شهامت نيست. بسيار خوانده اند و مى خوانند. نوعى اعتراض است. بيان عدم رضايت از انچه در ايران مى گذرد است. دلايل ديگرى هم حتما هست كه براى من مهم نيست.
حبيب اما قصد برگشت به ايران كرد. قصد اقامت. خواندن در ايران. اينجاست كه من از بى مهرى و خشونت انسانها متحير مى شوم. از طرد كردن. بى اعتبار كردن. زير سوال بردن. حبيب با رفتنش به ايران مورد بى مهرى بسيارى قرار گرفت و در ايران هم با محبتى روبرو نشد. نتوانست توقعات مردم را براورده كند. انقلابى بماند.
حبيب در خواب سكته كرد و مرد. جمعيتى چند هزار نفرى جنازه اش را تا مزارش دنبال نكردند. در قطعه هنرمندان جايش ندادند و عكس جنازه اش را به تماشا گذاشتند.
مردم مرگ را ترسناكتر از انچه كه هست مى كنند و زندگى را هم سختر. حبيب در اهنگ "شنيدم كه چون قوى زيبا بميرد" انگار مرگ خودش را تصوير مى كند:
"شب مرگ تنها
نشيند به موجى رود گوشه اى دور و تنها بميرد
چو روزى ز اغوش دريا بر امد
شبى هم در اغوش دريا بميرد"
حبيب در ايران زاده شد و در ايران مرد. كمى بيش از يكسال از مرگ حبيب مى گذرد. حتى سالمرگش هم نيست، ولى اين هواى بارانى و "بزن باران" دست از سرم بر نمى دارد.
يادش بخير
حبيب از بقيه خوانندگانى كه نام بردم برايم غريبه تر است. فقط با مرد تنهاى شب مى شناختمش و شهلاى من كجايى تا زمانى كه مردو عكس جنازه اش را در شبكه هاى اجتماعى به نمايش گذاشتند. سرى كه از كفن بيرون زده بود. يك خبر. يك عكس و پست بعدى. تا اينكه اهنگ "بزن بارانش" را شنيدم. اين روزها فقط به اين اهنگ گوش مى كنم. دنبال ارتباط اين اهنگ با بارانهاى گاه و بيگاه اين شهرم. گاهى با خودم شرط مى بندم كه اگر به اين اهنگ گوش نكنم باران نمى بارد. بعضى وقتها مى بازم و گاهى هم نه.
اگر به اين اهنگ گوش داده ايد حتما شنيده ايد كه مى گويد:
" بزن باران كه دين را دام كردند
شكار خلق و صيد خام كردند
بزن باران خدا بازيچه اى شد
كه با ان كسب ننگ و نام كردند"
خواندن اين اشعار در فضاى خارج از ايران شهامت نيست. بسيار خوانده اند و مى خوانند. نوعى اعتراض است. بيان عدم رضايت از انچه در ايران مى گذرد است. دلايل ديگرى هم حتما هست كه براى من مهم نيست.
حبيب اما قصد برگشت به ايران كرد. قصد اقامت. خواندن در ايران. اينجاست كه من از بى مهرى و خشونت انسانها متحير مى شوم. از طرد كردن. بى اعتبار كردن. زير سوال بردن. حبيب با رفتنش به ايران مورد بى مهرى بسيارى قرار گرفت و در ايران هم با محبتى روبرو نشد. نتوانست توقعات مردم را براورده كند. انقلابى بماند.
حبيب در خواب سكته كرد و مرد. جمعيتى چند هزار نفرى جنازه اش را تا مزارش دنبال نكردند. در قطعه هنرمندان جايش ندادند و عكس جنازه اش را به تماشا گذاشتند.
مردم مرگ را ترسناكتر از انچه كه هست مى كنند و زندگى را هم سختر. حبيب در اهنگ "شنيدم كه چون قوى زيبا بميرد" انگار مرگ خودش را تصوير مى كند:
"شب مرگ تنها
نشيند به موجى رود گوشه اى دور و تنها بميرد
چو روزى ز اغوش دريا بر امد
شبى هم در اغوش دريا بميرد"
حبيب در ايران زاده شد و در ايران مرد. كمى بيش از يكسال از مرگ حبيب مى گذرد. حتى سالمرگش هم نيست، ولى اين هواى بارانى و "بزن باران" دست از سرم بر نمى دارد.
يادش بخير
Date: چهارشنبه, اوت 9, 2017 - 20:00
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو