به نظر می آيد از آغاز دوران خلافت ابوبكر تا اواخر دوره زمامدارى عثمان مشكل حادى كه امت اسلامى را به مخاطره بيفكند وجود نداشته است، ليكن قتل عثمان منجر به شكل گيرى سه جنگ خونين جمل، صفين و نهروان در دوران خلافت حضرت علی گردید
این تاریخچه، بخشی از کتاب " پژوهشی در آثار و افکار شیخیه " است که توسط آقای جلال زارع به نگارش در آمده است. این کتاب را بایستی به عنوان یک کار تحقیقی ارج نهاد، هرچند که دارای نکاتیست که از نظر صحت تاریخی به آن خردههایی وارد است. در این قسمت ما با تکرار قسمتهای مهم قبلی سعی بر ارائه یک جمعبندی کلی در آخر مقاله میکنیم.
همانطور که در نوشته های قبلی مشاهده نمودید، نویسنده حرکت شیعه را اساسا به بعد از فوت عثمان ربط میدهد: " به نظر می آيد از آغاز دوران خلافت ابوبكر تا اواخر دوره زمامدارى عثمان مشكل حادى كه امت اسلامى را به مخاطره بيفكند وجود نداشته است، ليكن قتل عثمان منجر به شكل گيرى سه جنگ خونين جمل، صفين و نهروان در دوران خلافت حضرت علی گردید. پس از شهادت حضرت على(ع)، امام حسن(ع) مدت كوتاهى زمام خلافت را به دست گرفت و بنا به دلايلى از آن دست كشيد و آن را به معاویه بن ابی سفیان واگذار نمود. قيام امام حسين(ع) عليه حكومت يزيد و شهادت او و ياراش توسط عمال يزيد زمينه را براى ظهور هرچه سريع تر جنبشهای شيعى فراهم ساخت. در یک جمعبندى كلى میتوان گفت كه عوامل زير نقش قابل توجهى در ييدايش فرقههاى سياسى، كلامى و مذهبى در سه سده نخستين داشته اند: اختلاف بر سر تعيين جانشين پيامبر، قتل خلیفه سوم كه مآلأ به سه جنگ پياپى و خانمان برانداز منتهى شد، اختلاط و تعاملات فكرى و عقيد تى و فرهنكى با اقوام غير مسلمان، ستمگرى حاكمان اموى و عباسى، رواج مراسم عيش و نوش و خوشگذرانى حاکمین، فاصله طبقاتى شديد ميان بينوايان و ثروتمندان و..."
ما سعی میکنیم که بعدها بُعد و تصویرعلمی و حقیقیتری از این جنبش ها، با بیان برخی مطالب گفته نشده از انگیزه های اقتصادی – اجتماعی – سیاسی آنها، ارائه بدهیم. اما فعلا اجازه دهید تا آنچه در سه قسمت قبل خواندهایم را از دید و زاویه دیگری مرور کنیم . لطفا در مرور حوادث به چند نکته پایین دقت کنید:
۱- تعداد فرقه های متعددی که فقط با یکدیگر اختلاف کوچکی داشته اند ولی قادر به همکاری و همزیستی با دیگری نبوده اند. توگویی که تاریخ ما چیزی به جز تکرار و تکرار تکروی ها نبوده است.
۲- چگونه عقاید خرافی به درون فرقه های متفاوت تئوریزه شده و با تحکم به عنوان احکام مقدس جا افتاده میشوند. چگونه افراد و عقاید زرتشتی، مانوی، مزدکی، مسیحی، نصاری و یهودی از درون "جریان شیعه" نیش خود را به درون بدن رژیمها و حاکمین ناعادل وارد کرده و در عین حال به تداوم و شکلگیری "جریان شیعه" کمک میکنند. دقت کنید که این افراد عموما اجداد مجموع ماها محسوب میشوند.
۳- چگونه دیکتاتوری عقیدتی تدریجا با تدوین دکترین تقلید از " امام ناطق - رهبر"، یا " امام صامت " در بین فرقه های اصلی تئورریزه و به احکام مقدس بدل میشوند. چگونه به کشتار غیراندیشان به این ترتیب به عنوان مخالفت با " امام ناطق – امام صامت " توجیح مذهبی داده میشود.
۴- چگونه بارها و بارها "مهدی" های متعدد ساخته میشوند تا رهبران و رهروان برای اعمال خویش توجیح شرعی درست بکنند و چگونه مردم پس از گذشت مدتی کمتر از عمر یک نسل فراموش میکنند که "مهدی جدید"، جای " مهدی سابق"، را گرفته است ولی در ذهنیت عامه آب از آب تکان نمیخورد. کیسانیان که در مقاله بعدی به آنها خواهیم پرداخت، صاحبان اولیه یا اولین صاحبان این کارخانه "مهدی سازی" بودهاند. اولین "مهدی" محمد بن حنفیه پسر سوم امام علی ( ع) بوده است. پس از بن حنفیه فرزند او و پس از آن...
خوارج
" خوارج كه در اثنای جنگ صفين با شعار " لا حکم الا الله " از حضرت على(ع) جدا شدند بعدها خود به فرقه هاى اصلى از قبيل مُحَكّمَه، ازارقه، نجدات، بیهّسِيه٤ عجارده، ثعالبه، اباضيه و صفریه تقسیم شدند و ساير فرق خوارج از فروع اين فرق شمرده میشوند. اگرچه اين فرقهها در جزئيات با يكديگر تفاوت دارند اما در موارد زير با يكدیگر مشتركند: همگى على و عثمان، اصحاب جمل، حاكمين، راضی شوندگان به حكميت و داورى در ميان على و معاويه و ... را كافر شمردند و قيام و خروج بر پادشاه ستمگر را واجب دانستند. خوارج تاثير بسزايى در فرقه هاى شيعى و نهضتهاى مهدويت و قرمطيان داشته است".
فرقه های اصلی شیعه
" بطوركلی، شيعيان را به پنج دسته زيديه، كيسانيه، اماميه، غلاة و اسماعيليه دسته بندی کردهاند. همه شيعيان تقريبا بر تعيين و تنصيص ائمه، عصمت انبياء و ائمه از گناهان كبيره صغيره و... متفقند.
۱- زيديه، كه به زيد بن على بن حسين منسوبند، خود به سه دسته اصلى جاروديه سليمانيه يا جريريه و بتريه منشعب شدند. از هر یک از اين سه فرقه چندين فرقه فرعى ديگر نيز پديد آمد.
۲- در واقع، مختاريه ( که از کیسانیه منشعبند) براى نخستين بار مسئله غيبت و بازگشت يس از غيبت را در عالم اسلام مطرح ساختند كه اين امر بعدها به ساير فرق شيعى تسرى يافت.
۳- وجوه اشتراک تمامى فرقههاى كيسانيه بدين قرار است: دین عبارت از اطاعت امام است؛ تاويل اركان شريعت از قبيل نماز و روزه و حج و زكات و غيره بر وفق مراد امام؛ ترک فرايض شرعى پس از دستيابى به طاعت امام؛ عقيده به تناسخ و حلول و رجعت امام و بىمرگى امام و غيره.
۴- بنا به اذعان صاحبنظران، فرقة سبائيه، كه به عبدالله بن سبا منسوب شده است، نخستين فرقهاى بودند كه در حق حضرت على(ع) غلو كردند. ابن سبا در آغاز دعوت خود اظهار نمود كه حضرت على(ع) پيامبر است و سيس او را به مقام الوهيت رسانيد.... هنكامى كه خبر شهادت حضرت على(ع) را به اطلاع ابن سبأ رساندند، وى گفت كه او كشته نشده بلكه آن شيطان بوده كه به صورت على(ع) كشته شده است و او همانند عيسى بن مريم به آسمان رفته است وبزودی به دنياباز خواهد گشت و دشمنان را به كيفر اعمالشان خواهد رسانيد. گروهى از سبائيه اظهار كردند كه على(ع) در ابر جاى دارد و رعد بانگ او و برق تازيانه اوست. بعضى از ارباب معرفت گفته اند كه عبدالله بن سودا، كه يهودی الاصل اما به ظاهر مسلمان بود، نقش بسزايى در القاء عقايد يهودى خود به ابن سبا و سبائيه داشته است.
۵- مضافا، ابومنصور عجلی، بنیان گذار فرقه منصوریه، اظهار داشت که امامت از علی، حسن، حسین و علی بن الحسین به امام باقر(ع) رسید و سپس او جانشین باقر گردید. پس از آن که امام باقر(ع) او را از پیش خود طرد نمود، مردم را به امامت خود فرا خواند و ادعا کرد که به معراج رفته و خدا دست نوازش بر سر او کشیده و بدو گفته است: "پسرکم، از سوی من تبلیغ کن" منصوریه بهشت و دوزخ و معاد را انکار کردند و خفه کردن دشمنان خود را جایز دانستند. منصور معرفت امام را موجب ساقط شدن تکالیف و فرایض شرعی دانست و اظهار نمود اولین مخلوق عیسی بن مریم و دومین مخلوق حضرت علی است.
۶- فرقه جُناحیه، که به عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعغربن ابی طالب منسوب بودند، اظهار کردند که عبدالله گفته است که روح خدا از آدم به سایر انبیا، و سپس علی و حسن و حسین منتقل شده و سرانجام در تن او جای گرفته است. جناحیه بهشت و دوزخ را منکر شدند و خوردن می و مردار و زناکاری و غلام بارگی را جایز دانستند و عبادات را واجب ندانستند و گفتند که مقصود از عبادات همانا دوستی خاندان و آل علی و مراد از محرمات دشمنی و کینه با ابوبکر و عمر و طلحه و زبیر و عایشه است. ابومسلم خراسانی به جنگ عبدالله بن معاویه شتافت و او را از پای درآورد. جناحیه مرگ او را باور نکرده و گفتند که او زنده و جاودان است و به زودی باز خواهد گشت". بسیاری نیز مرگ ابومسلم را تکذیب کرده و گفتند که او نیز پس ازغیبت باز خواهد گشت.(به لیست آنهاییکه برمیگردند، اضافه شود).
۷- همچنین، یکی از شخصیتهایکه نقش بسزایی در ترویج باورهای غلوآمیز داشته است ابوالخطآب اسدی بود. وی که پایه گذار فرقه خطابیه بود نخست ادعا کرد که امامان پیامبرند و سپس انان را به مقام الوهیت رسانید و گفت که حسن و حسین پسران خدا و دوستان او هستند. سپس کار را به جایی رسانید که گفت او و جعفر و علی هرسه خدا هستند، لیکن مرتبه خدایی و الوهیت او برتر از جعفر و علی است! او برای نخستین بار ادعا نمود که در هر دورانی دو امام به سر می برند که یکی امام صامت و دیگری امام ناطق است.از نظر او ییامبر امام ناطق بود و علی در روزگار او امام صامت.
۸ - پس از قتل ابوالخطاب، پیروان او به پنج دسته تقسیم شدند و همه بر این باور بودند که امامان خدا هستند و از غیب آگاهی دارند. خطابیه ادعا کردند که امام صادق(ع) پوستی را به آنانداد که حاوی علوم غیبی بود و آن پوست را "جفر "نامیدند.
۹ - یکی دیگر از فرق غلاه غرابیه بودند. آنان گفتند که جبرییل به سبب شباهت علی و محمد اشتباهاٌ مقام نبوت و رسالت را به جای علی به محمد ابلاغ نمود. آنان بر جبرئیل و بر پیامبر اسلام لعنت میفرستادند.
۱۰- مفوضه، که از غالیان شمرده میشدند، ادعا کردند که خداوند محمد(ص) را آفرید و سپس آفرینش و تدبیر کار عالم را به وی واگذار نمود و خود از کار کناره گرفت و محمد(ص ) نیز پس از خود تدبیر کار جهان را به علی(ع) واگذاشت.
۱۱- ذمیه نیز گفتند که علی خداست و محمد را از جانب خود به پیامبری برگزید، اما محمد مردم را به خویشتن فرا خواند. از این رو، آنان به محمد دشنام میدادند.
۱۲- شریعیه، که پیروان شریعی بودند، گمان کردند که خداوند در پنج تن قرار گرفته است: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، لذا شریعیه آنان را خدا تلقی کردند و گفتند که این خدایان دارای اضداد هستند. شریعی ادعا کرد که روح خدا در او حلول کرده و پس از او یکی از پیروانش نیز به نام نمیر که پایه ریز فرقه نمیریه بود چنین ادعایی را نمود.
۱۳- یکی دیگر از شخصیتهای پر نفوذ در ترویج عقاید غلوآمیز عبدالکریم بنابیالعوجا، بود. وی که به ظاهر مسلمان اما در باطن مانوی بود نه تنها مروج عقاید تناسخ و قدر شمرده میشد، بلکه در حق امامان بسیار غلو می کرد و در این باره احادیث زیاد جعل و آنها را به امام صادق(ع ) نسبت داد.
بغدادی نه تنها سبائیه، بیانیه، جناحیه، خطابیه و نمیریه بلکه مقنعیه (سفید جامگان )، برکوکیه، حلمانیه، حلاجیه و عزافره را نیز در شمار حلولیه یاد کرده است.
تا اینجا
با توجه به آنچه گفته شد میتوان گفت که سباثیه نخستین فرقهای بودند که به الوهیت حضرت علی(ع) قایل شدند و گفتند که روح خدا در او حلول کرده است. بیانیه پا را فراتر گذاشتند و اظهار کردند روح خدا به پیامبران و امامان و سرانجام به بیان بن سمعان منتقل گردیده است. همچنین جناحیه درباره عبدالله بن معاویه بن ١٢۵ عبدالله بن جعغر و خطابیه درباره ابوالخطاب و راوندیه درباره ابومسلم چنین سخنانی را نیز بر زبان راندند و این عقیده را بسط و گسترش دادند.
چهارمین دسته از فرقههای شیعی امامیه است که خود طیف وسیعی از فرقه های مختلف را در بر میگیرد که اصلیترین آنها عبارتند از: باقریه و جعفریه، واقفیه. این فرقهها از پیروان امام محمدباقر(ع ا و فرزند او امام جعفر صادق(ع) بودند. آنان به امامت زین العابدین سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) قایل شدند منتها بعضی از فرقه ها امامت را به یکی از این امامان منحصر کردند و برخی امامت را به فرزندان دیگر آنان سرایت دادند.
۱- ناووسیه: گفتند که امام صادق هرگز نمرده و او مهدی قایم است و به زودی بازخواهد گشت.
۲- افطحیه: گفتند که امامت از امام صادق(ع) به فرزندش عبدالله، افطح برادر تنی اسماعپل منتقل شده است؛ همچنین اظهار داشتند چون عبدالله از سایر فرزندان بزرگتر بود، لذا جامه امامت برازنده او بود. با این همه، او پس از وفات پدرش بیش از هفتاد روز زنده نماند.
۳- شُمیطیه: گفتند امام صادق ( ع) بیان کرده است که نام امام شما همنام پیامبر است.
۴- اسماعیلیه واقفه : پیروان اسماعیلیه به امامت اسماعیل بن جعفر صادق قایل بودند، لیکن پس از وفات او به چند دسته منشعب شدند. گروهی مرگ او را باور نکردند و گفتند که او از بیم خلفای عباسی تظاهر به مرگ کرده است؛ عدهای دیگر مرگ او را پذیرفتند و به امامت پسرش معتقد شدند که آنان را "مبارکیه" مینامند. مبارکیه نیز به دو دسته تقسیم شدند: دستهای امامت را در محمدبن اسماعیل متوقف کردند و به غیبت و رجعت او قایل گردیدند و دستهای دیگر امامت را در "مستورین" و سپس در "ظاهران قائم" ساری و جاری دانستند که آنان را "باطنیه" مینامیدند.
۵- موسویه و مُفضلیه: این دو فرقه به امامت امام موسی(ع) قایل شدند..پس از وفات امام موسی (ع)، پیروان او به چند دسته تقسیم شدند: دستهای مرگ او را باور نکردند و گفتند پس از غیبت به زودی باز خواهد گشت و آنان را "واقفه" مینامند و دسته ای دیگر مرگ او را قطعی دانستند و به استمرار امامت در نسل او قایل شدند که آنان را " قطعیه" می خوانند.
ناگفته نماند که شیعیان پس از وفات امام حسن عسکری به یازده فرقه تقسیم شدند، اما امروزه تنها یک فرقه از آنها توانسته است به حیات مذهبی خود ادامه دهد. مذهب اثنی عشری، که امروزه به جعفریه و حتی امامیه شهرت دارد، بر این باور است که امام مهدی(ع) از بیم خلفای عباسی از سال ٢۶٠ تا ٣٢٩ قمری، که آن را غیبت صغری مینامند، از دید مردم پنهان گردید و سپس از سال ٣٢٩ قمری تاکنون در غیبت کبری به سر میبرد.
پس از درگذشت امام صادق(ع )، پیروان او به شش گروه تقسیم شدند که از میان آنها دو گروه هسته فرقه اسماعیلی را تشکیل دادند. برخی مرگ امام صادق را باور نکردند و او را مهدی موعود دانستند که آنها را ناووسیه می نامند.
از میان دو گروه اسماعیلی، که بعدها هسته فرقه اسماعیلیه را پدید آوردند، دستهای مرگ اسماعیل بن جعغر را قبول نکردند و او را به عنوان مهدی موعود تلقی نمودند.
۶- قرامطه در روزگار مامون ظهور یافتند و در زمان معتصم پراکنده شدند. گفته میشود که خرمیان و مزدکیان یار و و یاور قرمطیان در جنگهای مسلحانه علیه حاکمان عباسی بودند.
به باور بغدادی، بنیان گذاران باطنیه و قرامطیه در اصل زرتشتی بودند، اما از ترس مسلمانان کیش خود را آشکار نمیکردند. یکی از این قرمطیان به نام سلیمان بن حسن بود که در احسا، قیام کرد، کاروان حاجیان را غارت کرد و بسیاری از آنان را به قتل رسانید و به مکه حمله نمود و بسیاری از طوافکنندگان را کشت و پردههای کعبه را به تاراج برد.
متکلمان بر این باور بودند که سرچشمه عقاید باطنیه همان عقاید زرتشتی است، زیرا بنیانگذار این فرقه میمون بن دیصان یک زرتشتی بود و فرزند او عبدالله بن میمون در ترویج عقاید پدر از هیچ کوششی دریغ نکرد. از سوی دیگر، برخی از متکلمان گفتند که خاستگاه اندیشههای باطنیه صابئه حران و حرانیان به شمار میآمد. بغدادی معتقد است که پیروان باطنیه دهری مسلک و زندیقیاند و مروج عقاید مادهگرایی و خوشباشی بودند و برای اثبات نظریه خود به برخی از آثار و متون این فرقه استناد کرده است.هدف اصلی قرمطیان ..مبارزه با تبعیضها و بی عدالتیهای دستگاه خلافت عباسیان بود.
جعفر یکی از پیشوایان قرامطه در یمن در کتاب تاویل الزکوه خود آورده است: " هر امام در زمان خود برای هم عصرانش از اسما،الله است و پیروی از وی پرستش واقعی خداست".
۱ - بایستی از امام - رهبر اطاعت کنی. در حد اطاعت محض آزاد به اطاعت هستی.
۲ - اگر اطاعت نکنی، حکم کافر را داری و. حق اندیشیدن غیر را نداری.
حال بایستی صادقانه به تاریخ خود نگاهی بهتر بیندازیم که چه کسانی به جز اجداد ما این چاه دانها را برای ما به ارث گذاشته اند؟ ما مردمی بوده وهستیم که عموما (صادقانه هیچگاه) نخواستهایم به غیر اندیشان اجازه زیست و بیان عقاید بدهیم. برای همین است که جنبشهای قدماییکه که بر ضد بیعدالتی و نابرابریهای زمانه قد علم کردند، خود در ذات خویش نیز قادر به ایجاد نظمی نوین عاری از نابرابری و بیعدالتی نبودهاند. تمامی و یا عموم فرقههای گفته شده بالا به نحوی سعی در مبارزه با ظلم زمانه خود داشتهاند، فارق از اینکه عقاید خویش نیز چندان فرقی با روش نظم ظالم یا حاکم ناحق زمانه نداشته است.