تاریخ گواه بر این است که نوع روابط اجتماعی، سیاسی جوامع اروپایی که ملهم از فرهنگ یونانی بوده‌اند. شدیدا متفاوت از نوع روابط حاکم بر جوامعی است که ملهم از سیستم پادشاهی، دیکتاتوری و فردگرایی بوده‌اند. همین تفاوت در روابط بوده که باعث شده که بطور مثال جوامع سویسی قرنها بشکل کمونی، جمهوری زندگی کنند و یا مناطق سومریایی بشکل انواع متفاوت دیکتاتور منشی و تقبل دیکتاتورها به عنوان رهبران سیاسی، مذهبی جامعه
نحوه قرار گرفتن کلمات در یک جمله و یا بیان آنها به ایجاد تعابیر گوناگون منتهی میشود. مثلا:
۱ - هر جامعه‌ای برای خود فلسفه‌ای را اساس کار خویش قرار میدهد که سبک زندگی عموم مردم بر آن شکل گرفته و استوار میشود.
۲ - در هر جامعه‌ای یک سبک فکری یا فلسفه اجتماعی اساس رفتارها و روابط فیمابین افراد را شکل داده و محک میزند.
۳ - افکار متداول و رویه زندگی معمول مجموعه افراد یک جامعه نحوه‌ای از افکار را از بقیه طوری متمایز میکند که برجستگی آن نوع خاص به صورت فلسفه عام یا روش فکری، فلسفی آن جامعه عرض اندام میکند و بعدا همین فلسفهای که در اثر رویه زندگی" عامه "شکل گرفته خود مجددا بر نحوه روابط فی مابین افراد تاثیر متقابل میگذارد.
شاید به نظر بیاید که این عبارتها همگی یک واقعیت را به اشکال متفاوت بیان میکنند. اما چنین نیست.
در تعریف اول این اعضا هستند که نحوه فکری و فلسفه اجتماعی خود را شکل میدهند.
در تعریف دوم، این فلسفه و یا عقاید است که نحوه روابط را معین میکند.
در تعریف سوم، رابطه‌ای متقابل و دینامیک بین عقایدی که بر اثر عادات و تکرار بر جامعه حاکم میشوند و تاثیر متقابل آن بر رفتارهای اجتماعی تشریح میشود.
اینکه ما به فرمولبندی بالا چگونه مینگریم و چگونه کلمات را در کنار هم قرار میدهیم، رابطه تنگاتنگی با این نحوع تفکر دارد که آیا سیستم فکری شیعه ماحصل نحوه دنیانگری اجداد ما و ساختار روابط اجتماعی فیمابین آنها بوده است  و یا اینکه این شیعه گری بوده  که به نحوه نگرش ما به مسائل دنیوی شکل داده است.
آیا انسان است که سازنده عقاید میباشد و یا اینکه عقاید سازنده رابطه‌های اجتماعی و فیمابین افراد هستند؟
تاریخ گواه بر این است که نوع روابط اجتماعی، سیاسی جوامع اروپایی که ملهم از فرهنگ یونانی بوده‌اند. شدیدا متفاوت از نوع روابط حاکم بر جوامعی است که ملهم از سیستم پادشاهی، دیکتاتوری و فردگرایی بوده‌اند. همین تفاوت در روابط بوده که باعث شده که بطور مثال جوامع سویسی قرنها بشکل کمونی، جمهوری زندگی کنند و یا مناطق سومریایی بشکل انواع متفاوت دیکتاتور منشی و تقبل دیکتاتورها به عنوان رهبران سیاسی، مذهبی جامعه.
در جوامع اروپایی بارها و بارها مردم شهرهای مختلف با هم به دفاع مشترک و یا کارهای بزرگ جمعی دست زده اند. در هیچ جای تاریخ ما اثری از کار مشترک نبوده است. اگر شخصی مثل تیمور قرار بوده به ونیز حمله بکند مطمئنا مردم ژنو، رم، فلورانس و شهرهای مورد هجوم با هم متحد میشدند. زمانیکه تیمور به قصد جنوب حرکت کرد، مقاومت مردم اصفهان تقریبا باعث برگشت سپاه تیمور شد. فقط کافی بوده که تعدادی افراد غیور در شیراز پیدا شده و به کمک مردم اصفهان بشتابند. سیاست شیرازی‌ها در عوض متضاد با اصفهانی‌ها و تقبل شکست حتی قبل از دفاع بوده و بنا به روایتهای متفاوت با پذیرایی مالی و  غیره تیمور را از جنگ منصرف و به عیش و نوش متمایل کردند. در حقیقت جنگی احتیاج نبوده، چونکه یکی از طرفین شکست و دادن خسارت را از قبل متقبل شده است. در آن روایتها صحبت از هدیه تعداد سیصد تا هفتصد دختر باکره به تیمور هم بوده است. خوب، فرهنگ‌ها متفاوت است و توان‌های تاریخی گونه‌گون.
عموما در تاریخ ما کار جمعی منفور شده میباشد، حتی اگر به تخریب و صدمه زدن به خود نیز ختم بشود. باری برگردیم به موضوع مقاله مذکور.  
هرچند که در نامه فرستاده شده به هر دو مجله ذکر کرده بودم که به دیگری نیز کپی آنرا فرستاده‌ام و مختار در چاپ مقاله هستند. هر دو مجله مقاله را منتشر کردند. اما مدیریت یکی از آنها در یک جمع خصوصی به مقدار تمامی ذرات یک شیشه آبجویی که صرف کردند،  مسائلی را عنوان نمودند که به جز بوی فرهنگ و الفاظ فمینیستی بویی دیگر از برخورد (صادقانه، حرفه‌ای، مسئولانه و منطقی ) از دهان آنها بیرون نیامد.
واقعیت این است که این برخورد متداول و سنتی افراد درون جامعه ما میباشد نه برخورد صادقانه و مسئولانه، چه مذهبی یا شیعه و چه غیر. چرا جامعه ما چنین روشهایی را مورد پسند قرار داده است. چرا روش حل اختلاف به جای روش صادقانه و سالم، روش تهمت خصومت و سرکوب گرانه میباشد؟ آیا نه اینکه برخورد اول ناشی از تقبل فرهنگ مدرن است که دوست دارد جوابگوی رفتارهای خود باشد و برخورد دوم و یا قدیمیتر ناشی از فرهنگ متداول و سنتی جامعه؟
نتیجه ای کوتاه بگیریم
دو قرن هست که ما در یک دو راهه تاریخی قرار داریم. مدرنیت و یا سنت. پیشرفت یا پوسیدگی. استقلال یا وابستگی.
تقبل واقعییاتی که ناشی از تغییرات روابط اجتماعی قرون نوزده به بعد میباشد و یا چسبیدن به روابطی که خودمان هم متوجه پوسیدگی آن شدهایم ولی جسارت شکستن پوسته آن را نداریم.
چه باید کرد؟ فما عدا مما بدا؟
شیعه که همیشه در حال تغییر بوده،  در چند قرن اخیر نیز دچار تحولاتی شده  که ناشی از تلاش برای به روز کردن آن میباشد.
اولین تغییر مهم جریانی است که به " شیخیه " ملقوب شده است، چونکه موسس آن شخصی به اسم شیخ احمد احسایی بوده است. دراینکه جریانات بابی گری و بهایی گری از درون شیخیه بیرون آمده اند، چندان تردید نیست. ولی همه متفکرین متفقول قول نیستند که آن دو جریان بعدی لزوما نتیجه منطقی افکار شیخیه بوده باشد.
برای تغییر بایستی هزینه داد. پیشرفت یعنی تغییر. تغییر یعنی حرکت. حرکت یعنی زندگی. زندگی یعنی تغییر.
آنچه اساسا شیخیه در پی تصحیح آن بوده است آن عقیده دیرینه‌ای است که از جریانات موسوم به " غالی‌گران یا غالی گری " وارد رودخانه شیعه شده است. در قسمتهای قبل به عقاید غالی‌گری که غلو کردن (و متاسفانه عادی کردن پدیده دروغگویی) را امری عادی کردند، پرداخته‌ایم. بر اساس برخی از این عقاید اجساد افراد " معصوم و پاک" مشمول قوانین فیزیکی پوسیدگی نمی‌باشند. این اجسام پس از فوت آن فرد برای همیشه چنانکهزنده بوده‌اند باقی خواهد ماند. بر اساس این عقاید که بر شیعه ایران مسلط است اگر اجساد این افراد از قبر بیرون آورده شوند، همانند آن روزی خواهند بود که فوت کرده‌اند. بر اساس این عقاید این جسد پیامبر اسلام بوده که به بهشت رفته است. شیخ احمد بیان کرد که این اجسام و اجساد به شکل روز فوت نبوده و در عالمی که وی به آن عالم " هور قلیایی " نام نهاده به سر میبرند. او تعریف جدیدی از جسم و جسد ارائه داد.
خوب چون به بالای ۱۲۰۰ کلمه رسیدیم، بایستی مقاله را تمام کنیم.
همچنان که تغییرات تکنولوژی و صنعتی باعث تغیییرات رفتارهای اجتماعی میشوند، افراد نیز مجبور به تطابق افکار خویش با واقییات جدید میباشند. در تاریخ بشر هیچ جامعهای همیشه یک گونه فکر نکرده است. برهمین منوال، اعتقادات بشر همیشه در حال تغییر میباشد.
شیعه نیز میبایستی خود را با این حقیقت آشنا بکند. به روز کردن به معنای دست کشیدن از دین نیست، بلکه تطبیق آن با واقعییات حاضر میباشد. هیچ تغییری آسان و بدون هزینه نیست. شاید هزینه به روز شدن شیخیه بابیه و بهایی‌گری بوده باشد. همانطور که مدرنیت افکاری که بنیان گذاران مجاهدین بوجود آوردند به هزینه جریان تقی شهرام و مجید ختم شد.
ولی مگرنه اینکه در مسیر فراگیری و مسلط شدن بر راه رفتن، گاهی افتادن و تلوتلو خوردن بخشی از حقیقت این آموزش میباشد؟
بایستی خطر و هزینه افتادن را تحمل کرد تا بتوان بر راه رفتن مسلط شد.
Date: چهارشنبه, سپتامبر 6, 2017 - 20:00

Share this with: ارسال این مطلب به