متن کامل مصاحبه با ماز جبرانی
هاهاهاها! فکر میکنم چاقها، شاید چون انرژی بیشتری دارن، یا شاید هم چون با انرژی بیشتری میخندند. مثلا وقتی یکی که چاقه و میخنده تمام تنش تکون میخوره و این برای من لذت داره. قد کوتاهها هم بیشتر میخندند چون برای قد بلندها رسیدن پیام خنده تا مغزشون بیشتر طول میکشه، وقتی قد کوتاه هستی تازه پیام خنده از مغز بهدهان هم کوتاهتره و سریعتر میخندی.
خودت در روز چند بار میخندی، چندبار گریه میکنی؟
ما که بچه داریم این روزها میدونه که تمام روز خنده و گریه با بچهها زیاده، یه لحظه میخندی و یه لحظه گریه میکنی. بچهها که بیشتر میخندند و من برای اینکه اونها بیشتر بخندند سعی میکنم که بیشتر بخندم و کمتر گریه کنم. مثلا یه برنامه هست به نام استیون کولبرت، که مونولوگ داره در مورد سیاست و ترامپ و غیره، سعی میکنم که هر شب یه 5 دقیقه یا 10 دقیقه اون رو نگاه کنم که با خنده بخوابم.
کسی بوده که تو رو همونجوری بخندونه که تو دیگران رو میخندانی؟
من از بچگی عاشق ادی مرفی بودم. وقتی من 10 ساله بودم تازه معروف شده بود. وقتی ادی رو تماشا میکردم میمُردم از خنده. بعد از ادی، ریچارد پرایر منو میخندوند. این روزها هم پسر 6 ساله و دختر 9 سالهی من، منو حسابی میخندونند.
دلسرد کنندهترین جایی که رفتی کجا بوده؟
رفته بودم شمال هلند، اسمش بود مثل رانهایم، یه کمی اسمش یادم رفته. بگذریم، ما هی جوک میگفتیم اینها همهش لبخند میزدند ولی نمیخندیدن گفتم شاید اینها با {طنزهای} من حال نمیکنند، نمیدونم چه شونه. بعدش که رفتیم توی لابی که با مردم سلام و علیک کنیم و عکس بگیریم، یکی دو نفر اومدن گفتن چه شب خوبی بود چقدر حال کردیم. گفتم پس چرا نخندیدید؟ گفتن: ما عادت داریم بریم تئاتر به "شو" عادت نداریم و ما با برنامهات مثل تئاتر رفتار میکردیم، لبخند میزدیم ولی نمیخندیدیم و میخواستیم مودب باشیم! آدم وقتی روی صحنهست و میبینه مردم نمیخندند فکر میکنه که تقصیر منه؛ ولی دیدم که تقصیر اونها بود که بلد نبودن بخندند
شده برنامه داشته باشی و خراب کرده باشی؟
صددرصد، این اتفاق خیلی وقتها میافته. بعضی وقتها با اینکه خودت طنز رو نوشتی و آماده کردی ولی روی صحنه مغزت گاهی میره در حالت خودکار و ناخودآگاه مسائل حاشیهای و آغازی طنز رو نگفته میری سراغ خود طنز، اون موقعست که یهو مکث میکنی و میگی یادم رفته که حاشیهش رو بگم. این خودش میشه یه جوک وقتی سریع بتونی از خودت یه چیزی همون لحظه با کمک تماشاچیها بیافرینی.
اگه یکی وسط برنامهات شلوغبازی در بیاره چه کار میکنی؟
من خیلی خوششانس بودم که تماشاچیهای برنامهام اومدهاند که بخندند و لذت ببرند، شاید اگه یکی زیادی بخنده بهش بگم قربونت برم یه کم کمتر بخند که همه باهم بخندیم و مردم هم بشنوند. شاید سالنی باشه که نمیشناسند تو رو یا با حرفهات مخالفند یه چیزی بگن یا دادی بزنند اون وقتها سعی میکنم باهاش صحبت کنم، سعی میکنم باهاش اصلا بد برخورد نکنم. بدترینش اینه که یه کسی بیاد و مست باشه، اونوقت هرچقدر هم باهاش حرف بزنی و خوددار باشی اون هی ادامه میده، شاید در این مواقع بهتر باشه مسئول سالن بیاد و اون رو کنترل کننده و از جمع جدا کنه که جمع ناراحت نشه.
شده تو رو توی خیابون دیده باشند و برات جوک تعریف کرده باشن؟
آره خیلی وقتها این اتفاق میافته. میدونی چی جالبه؟ اینکه دارم یه جایی راه میرم و یکی میآد جلومو میگیره و یه جوک بهم میگه و بعد میگه حالا تو یه جوک بهم بگو! وقتی تو استندآپ کمدی اجرا میکنی، مثلا من که داستان زندگی خودمو میگم، جوک درست نمیکنم بلکه دارم یه داستان طنز میسازم که با جوکهای متداول توی مهمونی متفاوته؛ واسه همین من دوست دارم و به جوک اونها میخندم {که خیلی هم خوب و جالبه} ولی من بهشون در مقابل میگم من "استندآپ" اجرا میکنم نه جوک. اون اولها سعی میکردم که استدآپ اجرا کنم ولی دیدم که اون استندآپ خندهدار از آب در نمیآد چون حال و هوای "شو" رو نداره و جزیی از "شو" نیست. واسه همین دیگه قطع کردم و میگم اگه میخواهید بیایید روی صحنه ببینید ولی دمت گرم که برام یه جوک تعریف کردی
پاپاراتزیها تاحالا دنبالت کردن؟
چه سوال جالبی. من بیشتر وقتم توی آمریکاست درحالیکه جامعه ایرانی و خاورمیانه منو خوب میشناسند ولی جامعه آمریکا خیلی کمتر منو میشناسند، یعنی تا اون حدی منو نمیشناسند که مثلا من بروم داخل فرودگاه و با من مثل ورود برت پیت برخورد کنن و صد نفر به ایستند که از من عکس بگیرند و بریزند سر من و... ولی توی همین لسآنجلس یکبار که اومدم فرودگاه و داشتم میرفتم به سمت چمدونها دیدم یه کسی داره هی از من عکس میگیره، من فکر نکردم که داره از من عکس میگیره پس دور زدم و گشتم ببینم شاید یه کس معروفی پشت منه که داره عکس میگیره ولی دیدم کسی نیست. نگاه کردم به یارو و اون گفت: نه دارم از تو عکس میگیرم و معلوم شد که یارو ایرانی بود! اون یه پاپاراتزی ایرانی بود که منتظر یه شخص معروفی بود که وارد بشه ولی منو که دیده بود خواسته بود یه چندتایی هم از من عکس بگیره! خلاصه این اولین بار و آخرین باری بود که پاپاراتزی منو دنبال کرد!
کجا بیشتر از همه مردم به کارت خندیدن؟
کاملا بستگی داره ولی در مجموع هرجایی که بافت جمعیتی بینالمللی {کاملا متنوع} باشه معمولا حال میکنن. بهترین شهر برای من واشنگتن دیسی {پایتخت آمریکا} بوده که اتفاقا جدیدا یه قسمتی رو اونجا فیلمبرداری کردم در کندی سنتر، که اول آگست 2017 در نتفلیکس ارائه میشه.اونجا خیلی خوبه چون مردم اهل سیاست هستندو تماشاگران بینالمللی هستند، بعد از اونجا استکهلم {پایتخت سوئد} خیلی باحال بوده، بعد از اینها تورنتو {کانادا} سانفرانسیسکو {آمریکا} و لسآنجلس {آمریکا}، یعنی هرجا که جمعیت پُرتنوعی باشه از کشورهای مختلف دنیا بهتره. اگه همه جمعیت یکدست باشن: آمریکایی، کانادایی، ایرانی یا هندی معمولا به خوبی پُرتنوعی نیست.
ایده کارهاتو از کجا میآری؟ شبها توی خواب میبینی؟
تمام ایدههایم از زندگی میآد. مثلا من این روزها راجع به ترامپ خیلی جوک مینویسم، راستش من خیلی سعی کردم که ننویسم دیدم این انقدر چرت و پرت میگه باعث میشه آدم بنویسه. خلاصه این ترامپ برای کمدینها مثل یه هدیه شده. علاوه بر ترامپ بچههایم، پسر 6 ساله و دختر 9 سالهام معمولا یه کارهایی میکنند که برای من خندهداره. این دو جا الان منبع ایدههای من هستند. وقتی میخواهم که یه طنز جدید بنویسم سعی میکنم اتفاقی که به سرم اومده رو راجع بهش صحبت میکنم ببینم نکته طنزش کجاست تا بتونم نقطه حساسش رو شناسایی کنم و ازش داستان بسازم. از یه داستان ساختگی نمیشه جوک بسازی، پس داستان رو روی صحنه مینویسم، با حرف زدن مینویسم ولی الهام بخشی من همهاش از زندگی و اخبار و اینجور چیزها میآد.
بهترین طنز خودت از نظر خودت چیه؟
ما کمدینها همیشه در حال نوشتن هستیم. بین کمدین با خواننده فرق هست. وقتی مردم میروند کنسرت یه خواننده میخواهند همه آهنگهای قدیمی یک خواننده رو بشنوند. ولی وقتی میروند به برنامه کمدین اگه یه چندتا جوک از قبل تعریف کنی مردم میگن اینها همهش قدیمیه، مردم میخواهند همهاش جوکهای جدید بشنوند. طنز برای اولین بار که میشنوی خندهدارترینه چون سورپرایزه. خلاصه من همیشه درحال نوشتن هستم و هر دفعه که یه چیز جدید میسازم به خودم میگم که این بهترینه ولی یه مدت بعدش که یه چیز جدید میآد و تنظیمش میکنی میگی: اوه الانه این بهترینه! مثلا تازگیها دارم یه طنز درست میکنم از وقتی که رفته بودم تظاهرات ضد "قانون سد مسافرتی" ترامپ در لسآنجلس و اتفاقهایی که در اون تظاهرات افتاد، الان بنظرم این بهترینه ولی معلوم نیست شاید یکی دو ماه دیگه یه چیز دیگهای پیدا بشه و من روش کار کنم و اونوقت بنظرم بیاد که اون بهترین کارم شاید بشه.
بهترین طنزی که تا حالا شنیدهای چی بوده؟
عجب سوال جالبی! نکته مثبت خنده و طنز اینه که شنونده رو سورپرایز کنه. سال پیش با بچههایم رفته بودم دیدن یه فیلم کودکان به نام Zootopia.من انتظار داشتم که یه کارتونی ببینم از حیوانات در یک شهر. دیدمکه توی این شهر یه کسی رفت به اداره راهنمایی رانندگی که تصدیق بگیره. اینجا توی آمریکا کُند بودن کارمندهای اداره راهنمایی رانندگی معروفه و اصلا در این زمینه جوک میسازیم و میگوییم که تمام روز اونجا علاف میشویم. توی این کارتون کارمند اداره راهنمایی رانندگی انقدر کُند حرف میزد و کار میکرد {نقش کارمند را "کوالا" که یک حیوان استرالیاییست و خیلی کُند حرکت میکند بازی میکرد} که من از خنده رودهبُر شدم. بچههای من که تاحالا نرفته بودند اداره راهنمایی و رانندگی چون هنوز بچه هستند من را هاجوواج داشتند نگاه میکردند. ولی من که هم رفته بودم اداره راهنمایی و رانندگی و هم جوکهای در این زمینه را شنیده بودم، چون انتظار نداشتم که در یک کارتون چنین چیزی را ببینم، داشتم از خنده رودبُر میشدم! از ته دل خندیدم!
بیشتر سیاستمداری که ازش طنز ساختی و مردم خوشششون اومد کی بود؟
در طی زمان تغییر کرده. ما با جورج بوش شروع کردیم که خیلی خوب بود، بعد که احمدینژاد اومد سرکار من همیشه میگفتم که احمدینژاد مثل جورج بوش منتها برای ایران بود. این دوتا مدتها به ما هدیه میدادند از بس حرفهاشون بیمعنی بود. ولی این ترامپ که اومده دیگه شاهکار کرده؛ یعنی دیگه اصلا نمیشه بیخیال شد. برای یک طنزپرداز ساختن طنز کلی طول میکشه، معمولا 3 تا 6 ماه طول میکشه که طنز کاملا میزان و آماده بشه برای روی صحنه رفتن جوری که تقریبا به روی لب همه مردم لبخند بنشاند. ولی این ترامپ انقدر سریع حرفهای خندهدار {چرت و پرت} میزنه که اصلا وقت نمیده که ما حرفش رو تبدیل به طنز کنیم و هنوز کار ما تمام نشده یه حرف خندهدار جدید میگه! {از طرف دیگه در خیلی از موارد فقط کافیه حرف ترامپ رو بازگویی کنی، خود حرفش خود بخود مثل جوک میمونه و مردم میخندند!} ترامپ برای کمدینها خوب بوده ولی برای دنیا خیلی بد بوده.
چه طنزی روی صحنه گفتهای که شب توی خانواده دخلت اومده؟
دخلت اومده یعنی چی؟ {بعد از شنیدن توضیحات} آهان! همسرم میداند که من یک کمدین هستم بنابراین به طنزهای من در رابطه با خودش میخنده. مادرم خیلی خیلی کم میشه که به من بگه این حرفها رو نزن. راستش رو بخواهی دیگه کسی با من کاری نداره چون میدانند که من حرفهایم را می زنم دیگه! بعضیها میگویند شاید این حرف رو بزنی برات توی ایران مسئله بشه. ولی واقعا یک کمدین نمیتونه همیشه فکر یه نفری در یک گوشه دنیا رو بکنه که بهش بر بخوره یا نه. یک طنز که بر خوردن نداره، اگه ناراحت میشویدبروید خودتان کمدین بشوید و من را مسخره کنید {مطمئن باشید به من بر نمیخورد}.
چی شد که طنز را شروع کردی؟ مجبور شدی؟
من بچه که بودم ادی مورفی رو در برنامه "ستردیلایو" دیدم و خیلی خندیدم و خوشم اومد و عاشق این کار شدم. میدانی که پدر و مادر ایرانی چه میگویند وقتی که بهشون بگی من میخواهم کمدین بشم! اونها گفتند نه خیر تو باید دکتر بشی، وکیل بشی و خلاصه منو راضی کردند که بروم دانشگاه و درس علوم سیاسی بخوانم و یه مدت گفتم وکیل بشوم، بعد گفتم که نه بهتره استاد دانشگاه بشم و رفتم در دانشگاه "یوسیالای" که دکترا بگیرم. آنجا که بودم رفتم روی صحنه که تئاتر بازی کنم، من از دوازده سالگی تئاتر بازی میکردم، در آن تئاتر دیدم که وقتی روی صحنه هستم احساس زنده بودن دارم. وقتی بیست و چند سالم بود تصمیمم را گرفتم، به خودم گفتم که آدم فقط یکبار زندگی میکند پس نمیتونم که برای کسان دیگری زندگی کنم، نمیتونم که برای خوشحالی مادر و پدرم زندگی کنم، بلکه باید برای خودم {و آرزوهایم} زندگی کنم. اون روز تئاتر تصمیم گرفتم که شیرجه بزنم در کار کمدین و هنرپیشگی، و دیگه ادامه دادم.
آینده دنیا رو چطوری دوست داری؟
بعضی وقتها اتفاقهایی میافتد که آدم بدبین میشود، مثلا فکر میکند که نژادپرستان زیاد هستند هنوز، بیسوادان زیاد هستند هنوز. ولی وقتی با گذشته و تاریخ مقایسه میکنی میبینی که چقدر پیشرفت داشتهایم، مثلا 60 سال پیش در همین آمریکا اگر یک مرد سیاهپوست میخواست با یک زن سفیدپوست ازدواج کند، دارش میزدند. یا مثلا همجنسگرایان چقدر مشکل داشتند که الان پیشرفت کردهایم و مشکلات در مجموع خیلی کمتر شدهاند. امید من به اینه که مردم هم در غرب و هم در شرق بیشتر اطلاعات داشته باشند و مطالعه کرده باشند، تا بتوانند بیشتر پیشرفت کنند، بهتر و آزادتر زندگی کنند.
اگه میتونستی گذشته رو عوض کنی چه چیزی رو عوض میکردی؟
خیلی نمیتونم در مورد این موضوع صحبت کنم. فرضا همین انتخابات آمریکا، آن شبی که آقای ترامپ برنده شد همه متحیر بودیم، با اینحال همه آن شب خوابیدیم و فردای آن بیدار شدیم و ترامپ همچنان علیرغم تحیر ما رئیس جمهور بود، پس کاری نمیشود کرد. سعی میکنم که به تغییر گذشته فکر نکنم.
به کدامیک از رهبران دنیا بیشتر دوست داری و احترام میگذاری؟
متاسفانه این روزها انقدر اخبار ترامپ هست که من دقیقا نمیدانم دیگر رهبران مشغول چه کاری هستند. ولی راستش بنظرم نخست وزیر شما، آقای جاستین ترودو آدم باحالیه و چیزهایی که ازش شنیدهام متوجه شدم که دوستش دارم. اگر سوال شما اینه که از رهبران مدرن طرفدار چهکسی هستم، باید بگویم جاستین ترودو.
توی زندگی خودت، چجور آدمی هستی؟ ساکت؟ پر هیاهو؟ شوخ یا آرام؟
من نسبتا آروم هستم خیلی زیاد احساساتی و یا عصبانی نمیشوم. دوست دارم بخندم. بعضیها میپرسند که آیا وقتی خانه هستم مرتبا در حال جوک گفتن هستم؟ راستش پاسخ اینه که نه! من و همسرم احساس میکنیم که انقدر با بچه بحث میکنیم که بنظر میآید من و همسرم یک تیم هستیم و بچههایمان یک تیم دیگر، و وقت ما در زندگی بیشتر صرف این موضوع میشود. ولی آروم هستم و نسبتا جدی، ولی نه آنقدر که نخواهم حرف بزنم، خلاصه اینکه ملایم هستم، ملایم!
از نگاه تو طنز چه تغییری توی زندگی آدمها بوجود میاره؟
طنز بنظرم یه نوع درمان هست، مثلا در هندوستان کلوپ خنده هست که مردم جمع میشوند دور هم تا بخندند. بنظرم طنز و خندیدن خیلی مهم است. گاهی اتفاق میافته که کسی میآید در برنامه کمدی من که فکر میکند باید بین جمعیت آبرو داری کند و زیاد نخند. من راستش به خودم میگویم کاش میشد که او میتوانست بخندد، زندگی را داره خیلی جدی میگیره؛ طنز خیلی مهمه و بنظرم بعضیها احتیاج به رسیدگی دارند تا بتوانند بخندند {و لذت ببرند از زندگی}
چه شغل دیگهای هست جز این که دوست داشتی انجام میدادی؟ مثلا هیچ وقت دوست داشتی نویسنده بشی؟
اگر کمدین نمیشدم دوست داشتم یا خواننده راک بشم مثل "یوتو"، چون موسیقی خیلی دوست دارم بچه که بودم کلاس پیانو میرفتم که متاسفانه ادامه ندادم علیرغم اینکه خیلی دوست دارم؛ و یا اینکه فوتبالیست بشوم! جالبه، فکر کنم باید بروم با یک روانشناس صحبت کنم چون نمیدانم چرا همیشه دوست دارم مردم مرا تماشا کنند!
به خاطر شغلت جاهای زیادی رفتی، میتونی طبق اونچه خودت تجربه کردی، مردم کدام کشور، مهربانتر و خوش مشربتر از نقاط دیگه هستند؟
سراسر دنیا رفتهام، اخیرا رفته بودم اسپانیا، بارسلونا برای تفریح، خیلی باحال بود، اصولا از اروپا خیلی خوشم میآید. ولی ایتالیا خیلی خوبه. من وقتی دانشجو بودم یکسال آنجا زندگی کردم فو احساس اینو داشتم که مردمانش مثل ما ایرانیها خونگرم بودند، فامیل برایشان خیلی مهم بود، از نظر فرهنگی احساس نزدیکی داشتم با اونها. اگه میبایست یک جای دیگر دنیا زندگی کنم بنظرم ایتالیا خوب جایی بود برایم هم مردمانش و هم اینکه آزادیهای اروپا هم آنجا هم زیاد هست.
در مورد برنامه جدیدی که در پیش داری کمی برامون بگو، چند روز اینجا اجرا خواهی داشت؟
در این برنامه جدید من قسمتی از یک برنامه بزرگ هستم.انتظار میرود که حدود ده هزار نفر بیایند و من کلی طنز آماده کردهام راجع به ترامپ، راجع به بچههایم. اگر مردم "نتفلیکس" داشته باشند میتوانند از اول آگوست برنامه من رو که یک ساعت و ده دقیقه هست رو ببیند، تعدادی از طنزهایم از آن برنامه میآید که خوب زنده اجرا میکنم که نتیجتا لبخند بیشتری خواهد داشت. این برنامه تعداد زیادی کمدین خواهد داشت که به مردم خیلی خوش خواهد گذشت، امیدوارم مردم زیادی بیایند و ببینند برنامهها را؛ خلاصه اینکه دیدنیه، دیدنیه!
در آخر بگو ماز چه آرزویی داره که بهش نرسیده؟
من همیشه آرزو داشتم که سرم پُر از موی فرفری باشه که هنوز بهش نرسیدهام! هاهاهاهاها!!! همین رو بنویس: پُر از مویِ فرفری!!!
چه کسانی بیشتر از همه به کارهایت میخندند؟ لاغرها یا چاقها، کوتاه قدها یا بلندقدها؟
هاهاهاها! فکر میکنم چاقها، شاید چون انرژی بیشتری دارن، یا شاید هم چون با انرژی بیشتری میخندند. مثلا وقتی یکی که چاقه و میخنده تمام تنش تکون میخوره و این برای من لذت داره. قد کوتاهها هم بیشتر میخندند چون برای قد بلندها رسیدن پیام خنده تا مغزشون بیشتر طول میکشه، وقتی قد کوتاه هستی تازه پیام خنده از مغز به دهان هم کوتاهتره و سریعتر میخندی.
خودت در روز چند بار میخندی، چندبار گریه میکنی؟
ما که بچه داریم این روزها میدونه که تمام روز خنده و گریه با بچهها زیاده، یه لحظه میخندی و یه لحظه گریه میکنی. بچهها که بیشتر میخندند و من برای اینکه اونها بیشتر بخندند سعی میکنم که بیشتر بخندم و کمتر گریه کنم. مثلا یه برنامه هست به نام استیون کولبرت، که مونولوگ داره در مورد سیاست و ترامپ و غیره، سعی میکنم که هر شب یه 5 دقیقه یا 10 دقیقه اون رو نگاه کنم که با خنده بخوابم.
کسی بوده که تو رو همونجوری بخندونه که تو دیگران رو میخندانی؟
من از بچگی عاشق ادی مرفی بودم. وقتی من 10 ساله بودم تازه معروف شده بود. وقتی ادی رو تماشا میکردم میمُردم از خنده. بعد از ادی، ریچارد پرایر منو میخندوند. این روزها هم پسر 6 ساله و دختر 9 سالهی من، منو حسابی میخندونند.
دلسرد کنندهترین جایی که رفتی کجا بوده؟
رفته بودم شمال هلند، اسمش بود مثل رانهایم، یه کمی اسمش یادم رفته. بگذریم، ما هی جوک میگفتیم اینها همهش لبخند میزدند ولی نمیخندیدن گفتم شاید اینها با {طنزهای} من حال نمیکنند، نمیدونم چه شونه. بعدش که رفتیم توی لابی که با مردم سلام و علیک کنیم و عکس بگیریم، یکی دو نفر اومدن گفتن چه شب خوبی بود چقدر حال کردیم. گفتم پس چرا نخندیدید؟ گفتن: ما عادت داریم بریم تئاتر به "شو" عادت نداریم و ما با برنامهات مثل تئاتر رفتارمیکردیم، لبخند میزدیم ولی نمیخندیدیم و میخواستیم مودب باشیم! آدم وقتی روی صحنهست و میبینه مردم نمیخندند فکر میکنه که تقصیر منه؛ ولی دیدم که تقصیر اونها بود که بلد نبودن بخندند
شده برنامه داشته باشی و خراب کرده باشی؟
صددرصد، این اتفاق خیلی وقتها میافته. بعضی وقتها با اینکه خودت طنز رو نوشتی و آماده کردی ولی روی صحنه مغزت گاهی میره در حالت خودکار و ناخودآگاه مسائل حاشیهای و آغازی طنز رو نگفته میری سراغ خود طنز، اون موقعست که یهو مکث میکنی و میگی یادم رفته که حاشیهش رو بگم. این خودش میشه یه جوک وقتی سریع بتونی از خودت یه چیزی همون لحظه با کمک تماشاچیها بیافرینی.
اگه یکی وسط برنامهات شلوغبازی در بیاره چه کار میکنی؟
من خیلی خوششانس بودم که تماشاچیهای برنامهام اومدهاند که بخندند و لذت ببرند، شاید اگه یکی زیادی بخنده بهش بگم قربونت برم یه کم کمتر بخند که همه باهم بخندیم و مردم هم بشنوند. شاید سالنی باشه که نمیشناسند تو رو یا با حرفهات مخالفند یه چیزی بگن یا دادی بزنند اون وقتها سعی میکنم باهاش صحبت کنم، سعی میکنم باهاش اصلا بد برخورد نکنم. بدترینش اینه که یه کسی بیاد و مست باشه، اونوقت هرچقدر هم باهاش حرف بزنی و خوددار باشی اون هی ادامه میده، شاید در این مواقع بهتر باشه مسئول سالن بیاد و اون رو کنترل کننده و از جمع جدا کنه که جمع ناراحت نشه.
شده تو رو توی خیابون دیده باشند و برات جوک تعریف کرده باشن؟
آره خیلی وقتها این اتفاق میافته. میدونی چی جالبه؟ اینکه دارم یه جایی راه میرم و یکی میآد جلومو میگیره و یه جوک بهم میگه و بعد میگه حالا تو یه جوک بهم بگو! وقتی تو استندآپ کمدی اجرا میکنی، مثلا من که داستان زندگی خودمو میگم، جوک درست نمیکنم بلکه دارم یه داستان طنز میسازم که با جوکهای متداول توی مهمونی متفاوته؛ واسه همین من دوست دارم و به جوک اونها میخندم {که خیلی هم خوب و جالبه} ولی من بهشون در مقابل میگم من "استندآپ" اجرا میکنم نه جوک. اون اولها سعی میکردم که استدآپ اجرا کنم ولی دیدم که اون استندآپ خندهدار از آب در نمیآد چون حال و هوای "شو" رو نداره و جزیی از "شو" نیست. واسه همین دیگه قطع کردم و میگم اگه میخواهید بیایید روی صحنه ببینید ولی دمت گرم که برام یه جوک تعریف کردی
پاپاراتزیها تاحالا دنبالت کردن؟
چه سوال جالبی. من بیشتر وقتم توی آمریکاست درحالیکه جامعه ایرانی و خاورمیانه منو خوب میشناسند ولی جامعه آمریکا خیلی کمتر منو میشناسند، یعنی تا اون حدی منو نمیشناسند که مثلا من بروم داخل فرودگاه و با من مثل ورود برت پیت برخورد کنن و صد نفر به ایستند که از من عکس بگیرند و بریزند سر من و... ولی توی همین لسآنجلس یکبار که اومدم فرودگاه و داشتم میرفتم به سمت چمدونها دیدم یه کسی داره هی از من عکس میگیره، من فکر نکردم که داره از من عکس میگیره پس دور زدم و گشتم ببینم شاید یه کس معروفی پشت منه که داره عکس میگیره ولی دیدم کسی نیست. نگاه کردم به یارو و اون گفت: نه دارم از تو عکس میگیرم و معلوم شد که یارو ایرانی بود! اون یه پاپاراتزی ایرانی بود که منتظر یه شخص معروفی بود که وارد بشه ولی منو که دیده بود خواسته بود یه چندتایی هم از من عکس بگیره! خلاصه این اولین بار و آخرین باری بود که پاپاراتزی منو دنبال کرد!
کجا بیشتر از همه مردم به کارت خندیدن؟
کاملا بستگی داره ولی در مجموع هرجایی که بافت جمعیتی بینالمللی {کاملا متنوع} باشه معمولا حال میکنن. بهترین شهر برای من واشنگتن دیسی {پایتخت آمریکا} بوده که اتفاقا جدیدا یه قسمتی رو اونجا فیلمبرداری کردم در کندی سنتر، که اول آگست 2017 در نتفلیکس ارائه میشه. اونجا خیلی خوبه چون مردم اهل سیاست هستند و تماشاگران بینالمللی هستند، بعد از اونجا استکهلم {پایتخت سوئد} خیلی باحال بوده، بعد از اینها تورنتو {کانادا} سانفرانسیسکو {آمریکا} و لسآنجلس {آمریکا}، یعنی هرجا که جمعیت پُرتنوعی باشه از کشورهای مختلف دنیا بهتره. اگه همه جمعیت یکدست باشن: آمریکایی، کانادایی، ایرانی یا هندی معمولا به خوبی پُرتنوعی نیست.
ایده کارهاتو از کجا میآری؟ شبها توی خواب میبینی؟
تمام ایدههایم از زندگی میآد. مثلا من این روزها راجع به ترامپ خیلی جوک مینویسم، راستش من خیلی سعی کردم که ننویسم دیدم این انقدر چرت و پرت میگه باعث میشه آدم بنویسه. خلاصه این ترامپ برای کمدینها مثل یه هدیه شده. علاوه بر ترامپ بچههایم، پسر 6 ساله و دختر 9 سالهام معمولا یه کارهایی میکنند که برای من خندهداره. این دو جا الان منبع ایدههای من هستند. وقتی میخواهم که یه طنز جدید بنویسم سعی میکنم اتفاقی که به سرم اومده رو راجع بهش صحبت میکنم ببینم نکته طنزش کجاست تا بتونم نقطه حساسش رو شناسایی کنم و ازش داستان بسازم. از یه داستان ساختگی نمیشه جوک بسازی، پس داستان رو روی صحنه مینویسم، با حرف زدن مینویسم ولی الهام بخشی من همهاش از زندگی و اخبار و اینجور چیزها میآد.
بهترین طنز خودت از نظر خودت چیه؟
ما کمدینها همیشه در حال نوشتن هستیم. بین کمدین باخواننده فرق هست. وقتی مردم میروند کنسرت یه خواننده میخواهند همه آهنگهای قدیمی یک خواننده رو بشنوند. ولی وقتی میروند به برنامه کمدین اگه یه چندتا جوک از قبل تعریف کنی مردم میگن اینها همهش قدیمیه، مردم میخواهند همهاش جوکهای جدید بشنوند. طنز برای اولین بار که میشنوی خندهدارترینه چون سورپرایزه. خلاصه من همیشه درحال نوشتن هستم و هر دفعه که یه چیز جدید میسازم به خودم میگم که این بهترینه ولی یه مدت بعدش که یه چیز جدید میآد و تنظیمش میکنی میگی: اوه الانه این بهترینه! مثلا تازگیها دارم یه طنز درست میکنم از وقتی که رفته بودم تظاهرات ضد "قانون سد مسافرتی" ترامپ در لسآنجلس و اتفاقهایی که در اون تظاهرات افتاد، الان بنظرم این بهترینه ولی معلوم نیست شاید یکی دو ماه دیگه یه چیز دیگهای پیدا بشه و من روش کار کنم و اونوقت بنظرم بیاد که اون بهترین کارم شاید بشه.
بهترین طنزی که تا حالا شنیدهای چی بوده؟
عجب سوال جالبی! نکته مثبت خنده و طنز اینه که شنونده رو سورپرایز کنه. سال پیش با بچههایم رفته بودم دیدن یه فیلم کودکان به نام Zootopia. من انتظار داشتم که یه کارتونی ببینم از حیوانات در یک شهر. دیدم که توی این شهر یه کسی رفت به اداره راهنمایی رانندگی که تصدیق بگیره. اینجا توی آمریکا کُند بودن کارمندهای اداره راهنمایی رانندگی معروفه و اصلا در این زمینه جوک میسازیم و میگوییم که تمام روز اونجا علاف میشویم. توی این کارتون کارمند اداره راهنمایی رانندگی انقدر کُند حرف میزد و کار میکرد {نقش کارمند را "کوالا" که یک حیوان استرالیاییست و خیلی کُند حرکت میکند بازی میکرد} که من از خنده رودهبُر شدم. بچههای من که تاحالا نرفته بودند اداره راهنمایی و رانندگی چون هنوز بچه هستند من را هاجوواج داشتند نگاه میکردند. ولی من که هم رفته بودم اداره راهنمایی و رانندگی و هم جوکهای در این زمینه را شنیده بودم، چون انتظار نداشتم که در یک کارتون چنین چیزی را ببینم، داشتم از خنده رودبُر میشدم! از ته دل خندیدم!
بیشتر سیاستمداری که ازش طنز ساختی و مردم خوشششون اومد کی بود؟
در طی زمان تغییر کرده. ما با جورج بوش شروع کردیم که خیلی خوب بود، بعد که احمدینژاد اومد سرکار من همیشه میگفتم که احمدینژاد مثل جورج بوش منتها برای ایران بود. این دوتا مدتها به ما هدیه میدادند از بس حرفهاشون بیمعنی بود. ولی این ترامپ که اومده دیگه شاهکار کرده؛ یعنی دیگه اصلا نمیشه بیخیال شد. برای یک طنزپرداز ساختن طنز کلی طول میکشه، معمولا 3 تا 6 ماه طول میکشه که طنزکاملا میزان و آماده بشه برای روی صحنه رفتن جوری که تقریبا به روی لب همه مردم لبخند بنشاند. ولی این ترامپانقدر سریع حرفهای خندهدار {چرت و پرت} میزنه که اصلا وقت نمیده که ما حرفش رو تبدیل به طنز کنیم و هنوز کار ما تمام نشده یه حرف خندهدار جدید میگه! {از طرف دیگه در خیلی از موارد فقط کافیه حرف ترامپ رو بازگویی کنی، خود حرفش خود بخود مثل جوک میمونه و مردم میخندند!} ترامپ برای کمدینها خوب بوده ولی برای دنیا خیلی بد بوده.
چه طنزی روی صحنه گفتهای که شب توی خانواده دخلت اومده؟
دخلت اومده یعنی چی؟ {بعد از شنیدن توضیحات} آهان! همسرم میداند که من یک کمدین هستم بنابراین به طنزهای من در رابطه با خودش میخنده. مادرم خیلی خیلی کم میشه که به من بگه این حرفها رو نزن. راستش رو بخواهی دیگه کسی با من کاری نداره چون میدانند که من حرفهایم را می زنم دیگه! بعضیها میگویند شاید این حرف رو بزنی برات توی ایران مسئله بشه. ولی واقعا یک کمدین نمیتونه همیشه فکر یه نفری در یک گوشه دنیا رو بکنه که بهش بر بخوره یا نه. یک طنز که بر خوردن نداره، اگه ناراحت میشوید بروید خودتان کمدین بشوید و من را مسخره کنید {مطمئن باشید به من بر نمیخورد}.
چی شد که طنز را شروع کردی؟ مجبور شدی؟
من بچه که بودم ادی مورفی رو در برنامه "ستردیلایو" دیدم و خیلی خندیدم و خوشم اومد و عاشق این کار شدم. میدانی که پدر و مادر ایرانی چه میگویند وقتی که بهشون بگی من میخواهم کمدین بشم! اونها گفتند نه خیر تو باید دکتر بشی، وکیل بشی و خلاصه منو راضی کردند که بروم دانشگاه و درس علوم سیاسی بخوانم و یه مدت گفتم وکیل بشوم، بعد گفتم که نه بهتره استاد دانشگاه بشم و رفتم در دانشگاه "یوسیالای" که دکترا بگیرم. آنجا که بودم رفتم روی صحنه که تئاتر بازی کنم، من از دوازده سالگی تئاتر بازی میکردم، در آن تئاتر دیدم که وقتی روی صحنه هستم احساس زنده بودن دارم. وقتی بیست و چند سالم بود تصمیمم را گرفتم، به خودم گفتم که آدم فقط یکبار زندگی میکند پس نمیتونم که برای کسان دیگری زندگی کنم، نمیتونم که برای خوشحالی مادر و پدرم زندگی کنم، بلکه باید برای خودم {و آرزوهایم} زندگی کنم. اون روز تئاتر تصمیم گرفتم که شیرجه بزنم در کار کمدین و هنرپیشگی، و دیگه ادامه دادم.
آینده دنیا رو چطوری دوست داری؟
بعضی وقتها اتفاقهایی میافتد که آدم بدبین میشود، مثلا فکر میکند که نژادپرستان زیاد هستند هنوز، بیسوادان زیاد هستند هنوز. ولی وقتی با گذشته و تاریخ مقایسه میکنی میبینی که چقدر پیشرفت داشتهایم، مثلا 60 سال پیش در همین آمریکا اگر یکمرد سیاهپوست میخواست با یک زن سفیدپوست ازدواج کند، دارش میزدند. یا مثلا همجنسگرایان چقدر مشکل داشتند که الان پیشرفت کردهایم و مشکلات در مجموع خیلی کمتر شدهاند. امید من به اینه که مردم هم در غرب و هم در شرق بیشتر اطلاعات داشته باشند و مطالعه کرده باشند، تا بتوانند بیشتر پیشرفت کنند، بهتر و آزادتر زندگی کنند.
اگه میتونستی گذشته رو عوض کنی چه چیزی رو عوض میکردی؟
خیلی نمیتونم در مورد این موضوع صحبت کنم. فرضا همین انتخابات آمریکا، آن شبی که آقای ترامپ برنده شد همه متحیر بودیم، با اینحال همه آن شب خوابیدیم و فردای آن بیدار شدیم و ترامپ همچنان علیرغم تحیر ما رئیس جمهور بود، پس کاری نمیشود کرد. سعی میکنم که به تغییر گذشته فکر نکنم.
به کدامیک از رهبران دنیا بیشتر دوست داری و احترام میگذاری؟
متاسفانه این روزها انقدر اخبار ترامپ هست که من دقیقا نمیدانم دیگر رهبران مشغول چه کاری هستند. ولی راستش بنظرم نخست وزیر شما، آقای جاستین ترودو آدم باحالیه و چیزهایی که ازش شنیدهام متوجه شدم که دوستش دارم. اگر سوال شما اینه که از رهبران مدرن طرفدار چه کسی هستم، باید بگویم جاستین ترودو.
توی زندگی خودت، چجور آدمی هستی؟ ساکت؟ پر هیاهو؟ شوخ یا آرام؟
من نسبتا آروم هستم خیلی زیاد احساساتی و یا عصبانی نمیشوم. دوست دارم بخندم. بعضیها میپرسند که آیا وقتی خانه هستم مرتبا در حال جوک گفتن هستم؟ راستش پاسخ اینه که نه! من و همسرم احساس میکنیم که انقدر با بچه بحث میکنیم که بنظر میآید من و همسرم یک تیم هستیم و بچههایمان یک تیم دیگر، و وقت ما در زندگی بیشتر صرف این موضوع میشود. ولی آروم هستم و نسبتا جدی، ولی نه آنقدر که نخواهم حرف بزنم، خلاصه اینکه ملایم هستم، ملایم!
از نگاه تو طنز چه تغییری توی زندگی آدمها بوجود میاره؟
طنز بنظرم یه نوع درمان هست، مثلا در هندوستان کلوپ خنده هست که مردم جمع میشوند دور هم تا بخندند. بنظرم طنز و خندیدن خیلی مهم است. گاهی اتفاق میافته که کسی میآید در برنامه کمدی من که فکر میکند باید بین جمعیت آبرو داری کند و زیاد نخند. من راستش به خودم میگویم کاش میشد که او میتوانست بخندد، زندگی را داره خیلی جدی میگیره؛ طنز خیلی مهمه و بنظرم بعضیها احتیاج به رسیدگی دارند تا بتوانند بخندند {و لذت ببرند از زندگی}
چه شغل دیگهای هست جز این که دوست داشتی انجام میدادی؟ مثلا هیچ وقت دوست داشتی نویسنده بشی؟
اگر کمدین نمیشدم دوست داشتم یا خواننده راک بشم مثل "یوتو"، چون موسیقی خیلی دوست دارم بچه که بودم کلاس پیانو میرفتم کهمتاسفانه ادامه ندادم علیرغم اینکه خیلی دوست دارم؛ و یا اینکه فوتبالیست بشوم! جالبه، فکر کنم باید بروم با یک روانشناس صحبت کنم چون نمیدانم چرا همیشه دوست دارم مردم مرا تماشا کنند!
به خاطر شغلت جاهای زیادی رفتی، میتونی طبق اونچه خودت تجربه کردی، مردم کدام کشور، مهربانتر و خوش مشربتر از نقاط دیگه هستند؟
سراسر دنیا رفتهام، اخیرا رفته بودم اسپانیا، بارسلونا برای تفریح، خیلی باحال بود، اصولا از اروپا خیلی خوشم میآید. ولی ایتالیا خیلی خوبه. من وقتی دانشجو بودم یکسال آنجا زندگی کردم فو احساس اینو داشتم که مردمانش مثل ما ایرانیها خونگرم بودند، فامیل برایشان خیلی مهم بود، از نظر فرهنگی احساس نزدیکی داشتم با اونها. اگه میبایست یک جای دیگر دنیا زندگی کنم بنظرم ایتالیا خوب جایی بود برایم هم مردمانش و هم اینکه آزادیهای اروپا هم آنجا هم زیاد هست.
در مورد برنامه جدیدی که در پیش داری کمی برامون بگو، چند روز اینجا اجرا خواهی داشت؟
در این برنامه جدید من قسمتی از یک برنامه بزرگ هستم. انتظار میرود که حدود ده هزار نفر بیایند و من کلی طنز آماده کردهام راجع به ترامپ، راجع به بچههایم. اگر مردم "نتفلیکس" داشته باشند میتوانند از اول آگوست برنامه من رو که یک ساعت و ده دقیقه هست رو ببیند، تعدادی از طنزهایم از آن برنامه میآید که خوب زنده اجرا میکنم که نتیجتا لبخند بیشتری خواهد داشت. این برنامه تعداد زیادی کمدین خواهد داشت که به مردم خیلی خوش خواهد گذشت، امیدوارم مردم زیادی بیایند و ببینند برنامهها را؛ خلاصه اینکه دیدنیه، دیدنیه!
در آخر بگو ماز چه آرزویی داره که بهش نرسیده؟
من همیشه آرزو داشتم که سرم پُر از موی فرفری باشه که هنوز بهش نرسیدهام! هاهاهاهاها!!! همین رو بنویس: پُر از مویِ فرفری!!!
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو