پذيرفتن مرگ در كودكى كار آسانى نيست براى من سالها طول كشيد كه مفهوم واقعى آنرا بفهمم. يك خلاء. يك حس ناشناخته غمگين
مدتى است كه دائما با مرگ روبرو مىشوم. مطمئن نيستم كه تعداد متوفيان زياد شده است يا دايره آنهايى كه من مىشناسم تنگتر.
ربطى به سن و سال ندارد. دلايل مرگ متفاوت است و گروههاى سنى هم متفاوت. حس نبودن اين انسانها حتى آنهايى كه هرگز نديدهام نگرانم مىكند. دائما از خودم مىپرسم كه نفر بعدى كيست؟ چگونه دوستى كه برادرش را در يک سانحه رانندگى از دست داده است با اين مصيبت كنار مىآيد؟ يا همكارم كه چند هفته مانده به آمدن نوهاش مجبور مىشود ناظر زايمان نابهنگام دخترش باشد زمانى كه جنين مرده را به دنيا مىآورد. چطور دوست جوانم لبخند زيباى خواهرى را كه از دست داده است به خاطر مىآورد..... مرگ و لبخند تناقض غريبى دارند.
امروز دخترى را ثبت نام مىكردم. در پرونده دختر يادداشتى بود به اين مضمون كه "مادر بزرگ مىداند كه هميشه در اين مجموعه بايد همراه نوهاش باشد". هفته پيش مادربزگ مرده است و وظيفهاش را نيمه تمام گذاشته است. عروسش هر وقت راجع به او صحبت مىكند گريه مىكند.
پذيرفتن مرگ در كودكى كار آسانى نيست براى من سالها طول كشيد كه مفهوم واقعى آنرا بفهمم. يك خلاء. يك حس ناشناخته غمگين.
ديشب بازهم خبر يک مرگ بود. خبر مرگ زنى جوان. زيبا. با آغوشى گشاده در يك عكس و گوشوارههايى كه اگر مى ديدمش آدرس مغازه را مىپرسيدم. دلشوره از دست دادن عزيزانم هر روز بيشتر و بيشتر مىشود. در ذهنم هر روز برايشان دعا مىكنم. براى سگم هم. چه فرقى مىكند. او هم عزيز من است.
در اين فكرم كه دور بيفتم و از همه دوستانو نزديكانم بپرسم راجع به مرگ من چه فكر مىكنند. خوب است كه قبل از مرگ بدانم. اين ايده من نيست. آخر هفته در باره آن صحبت مىكرديم. سخنرانيها در مراسم خاكسپارى و ترحيم به چه درد مىخورد وقتى كه من نيستم كه بشنوم تا بكارم بيايد و در رفتارم تجديد نظر كنم. احتمالا مهربانتر شوم،آسانگيرتر. گر چه رسم است كه رفتگان مورد احترام قرار بگيرند بخصوص درمجالس تحريمشان.
اگر دوست من هستيد و امكان پيام رسانى هست برايم بنويسيد. شايد زمان تجديد نظر در مفهوم زندگيست. زمان جبران. دنبال يافتن جواب آياها، چراها و ايكاشها.
توصيه من به دوستان اين است، اين فرصت را از دست ندهيد.
ربطى به سن و سال ندارد. دلايل مرگ متفاوت است و گروههاى سنى هم متفاوت. حس نبودن اين انسانها حتى آنهايى كه هرگز نديدهام نگرانم مىكند. دائما از خودم مىپرسم كه نفر بعدى كيست؟ چگونه دوستى كه برادرش را در يک سانحه رانندگى از دست داده است با اين مصيبت كنار مىآيد؟ يا همكارم كه چند هفته مانده به آمدن نوهاش مجبور مىشود ناظر زايمان نابهنگام دخترش باشد زمانى كه جنين مرده را به دنيا مىآورد. چطور دوست جوانم لبخند زيباى خواهرى را كه از دست داده است به خاطر مىآورد..... مرگ و لبخند تناقض غريبى دارند.
امروز دخترى را ثبت نام مىكردم. در پرونده دختر يادداشتى بود به اين مضمون كه "مادر بزرگ مىداند كه هميشه در اين مجموعه بايد همراه نوهاش باشد". هفته پيش مادربزگ مرده است و وظيفهاش را نيمه تمام گذاشته است. عروسش هر وقت راجع به او صحبت مىكند گريه مىكند.
پذيرفتن مرگ در كودكى كار آسانى نيست براى من سالها طول كشيد كه مفهوم واقعى آنرا بفهمم. يك خلاء. يك حس ناشناخته غمگين.
ديشب بازهم خبر يک مرگ بود. خبر مرگ زنى جوان. زيبا. با آغوشى گشاده در يك عكس و گوشوارههايى كه اگر مى ديدمش آدرس مغازه را مىپرسيدم. دلشوره از دست دادن عزيزانم هر روز بيشتر و بيشتر مىشود. در ذهنم هر روز برايشان دعا مىكنم. براى سگم هم. چه فرقى مىكند. او هم عزيز من است.
در اين فكرم كه دور بيفتم و از همه دوستانو نزديكانم بپرسم راجع به مرگ من چه فكر مىكنند. خوب است كه قبل از مرگ بدانم. اين ايده من نيست. آخر هفته در باره آن صحبت مىكرديم. سخنرانيها در مراسم خاكسپارى و ترحيم به چه درد مىخورد وقتى كه من نيستم كه بشنوم تا بكارم بيايد و در رفتارم تجديد نظر كنم. احتمالا مهربانتر شوم،آسانگيرتر. گر چه رسم است كه رفتگان مورد احترام قرار بگيرند بخصوص درمجالس تحريمشان.
اگر دوست من هستيد و امكان پيام رسانى هست برايم بنويسيد. شايد زمان تجديد نظر در مفهوم زندگيست. زمان جبران. دنبال يافتن جواب آياها، چراها و ايكاشها.
توصيه من به دوستان اين است، اين فرصت را از دست ندهيد.
Date: چهارشنبه, سپتامبر 27, 2017 - 20:00
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو