در روانشناسی کودک نظریهای وجود دارد که میگوید به کودکان نبایستی همیشه همه چیزهایی را که طلب میکنند داد، بلکه گاهی اوقات محروم کردن آنها از خواستههای فوری مفید میباشد. زیرا در زندگی روزمره بسیاری از زمانها فرد با محرومیتهای مختلف مواجه میشود و اگر آن فرد در دوران کودکی تجارب لازم از محرومیت را کسب نکرده باشد با یک پیشآمد ناجور و محرومکننده از پای درمیآید و حاضر به فعالیت و بیرون آمدن از آن حالت ناراحت کننده نیست
گل و خار، گنج و مار، زحمت و فعالیت موفقیت و آرامش میآورد. بدون رنج و زحمت موفقیت و شادی حاصل نمیشود. افرادی هستند که تنها به گُل و گنج و آرامش و استراحت فکر میکنند و به هیچوجه حاضر به مقابله و رویارویی با پیشآمدهای تلخ و نامناسب زندگی خود و نزدیکان و دوستان نیستند. از هر آنچه آنها را ناراحت میکند دوری مینمایند و تنها برای شرکت در شادیها و میهمانیها آمادگی تمام دارند. این افراد غالبا میگویند توانایی دیدن فامیل و دوستان و آشنایان را در غم و ناراحتی ندارند. این افراد حتی حاضر به ملاقات دوستان و نزدیکان در بیمارستان و یا خانه آنها نیستند. در روانشناسی کودک نظریهای وجود دارد که میگوید به کودکان نبایستی همیشه همه چیزهایی را که طلب میکنند داد، بلکه گاهی اوقات محروم کردن آنها از خواستههای فوری مفید میباشد. زیرا در زندگی روزمره بسیاری از زمانها فرد با محرومیتهای مختلف مواجه میشود و اگر آن فرد در دوران کودکی تجارب لازم از محرومیت را کسب نکرده باشد با یک پیشآمد ناجور و محرومکننده از پای درمیآید و حاضر به فعالیت و بیرون آمدن از آن حالت ناراحت کننده نیست. تجارب اولیه کودک در زندگی بزرگسالی بسیار کارساز و مفید میباشد.
حال اجازه دهید با آوردن مثالی مطلب را برای شما روشنتر نمایم.
یکی از آشنایان تصمیم جدی داشت که تنها به میهمانیهایی که برای او شادی و نشاط میآورد و انبساط خاطر میکند، برود. از هر چیزی که احتمال داشت او را حتی قدری ناراحت نماید پرهیز کند. عبارت مورد علاقه او که مدام تکرار میکرد این بود که باید به دنبال شادی و نشاط رفت. همیشه باید به دنبال خوشی و شادمانی رفت و پیوسته از این کلمه سه حرفی "ترس" دوری مینمود. بنابر این نقطه نظر تنها بایستی بدنبال شادی و خوشی رفت و از مسائل و مواردی که تولید غم میکند پرهیز نمود حتی اگر شخص مصیبتزده از دوستان و نزدیکان باشد. اما وقتی در زندگی این فرد دقیق میشدید و خوب بررسی مینمودید، تنها چیزی که وجود نداشت سعادت و خوشبختی بود. او در تعقیب خوشبختی و سعادت. بصورت جدی از هر شخصی که او را حتی قدری ناراحت و غمگین و عصبانی مینمود، دوری میکرد. او هرگونه روابط عشقی و یا دوستیهایی که به نظرش تا حدودی مشکل میآمد را ترک میکرد. البته شکی نیست که تا حدودی افراد او را ناراحت میکردند. کما اینکه همه افراد گاهگاهی از دیگران ناراحت میشوند اما هرگز آنها را برای همیشه ترک نمیکنند (افراد خانواده، اعم از همسر و نوجوانان و جوانان). او خود به شدت هرچه تمامتر کوشش مینمود تا دیگران را شاد نماید، زیرا او تحمل بسیار کمی در رنج بردن و زحمت کشیدن داشت. او اگر شغلی، حرفهای قدری برایش ناراحتکننده و فشارآور بود آنرا ترک مینمود و اصولا به هیچوجه حاضر نبود کمی یاد بگیرد تا با فشارهای کاری و روانی مقابله نماید و آنها را مدیریت کند. مشکل این شخص در روش زندگی کردن این بود که به دلیل کمی تجربه و حاضر نبودن به کسب تجربه نمیتوانست بخش تاریک زندگی را درک نماید، بنابراین گنجایش تجربه واقعی او از شادی و خوشی عمیقا از بین رفته بود.
زندگی و روابط انسانی یک قرار و یا عهد و پیمانی است که شامل درد و شادی هر دو میباشد و این دو پدیده از یکدیگر جدایی ناپذیرند. زمانیکه افراد کوشش نمایند خود را از تجربه درد و ناراحتیهای دیگران کنار بکشند و از آنها دوری نمایند، گنجایش آنها برای لذت بردن با هم بودن و داشتن روابط دوستی و نزدیکی محدود میشود. این خود نوعی احساسات سنگین و نیرومند خوب و یا بد میباشد که قلبها را بیشتر باز میکند و گنجایش برای کامل زندگی کردن را عمیقتر میکند و تجربه لذت بردن از زندگی را بیشتر مینماید و باعث ارتباط مناسب برای همسران میشود. این موضوع را میتوان شبیه عضلهای پنداشت که بافتها و الیافهای آن در اثر حرکات سنگین ورزشی خُرد و شکسته شده باشند و سپس با عمل جراحی درمان و معالجه شوند. بعد از این بافتها به مراتب قویتر و مقاومتر از قبل خواهند بود. در واقع گنجایش و ظرافت قلب برای عمیق شدن احساسات نیرومند زمانی گسترش پیدا میکند که اجازه پذیرش افراد داده شود و نه مقاومت در مقابل آنها. این خود باعث میشود که فرد بتواند یک اندازهگیری و بررسی کامل از حالات عاطفی و هیجانی خود را مشاهده و ملاحظه نماید. آن وقت بصورت گستردهای خواهد توانست احساسات بسیار سنگین و نیرومند خود را مدیریت نماید چه از لحاظ خوبی و چه از لحاظ بدی و ناجوری. نیرو و کمک و حمایت دوستان واقعی و مددکار اگر روزی فرد گرفتار مساله و یا مصیبتی شود به سرعت به طرف او میآیند و هر کدام در حد توان در گرهگشایی مشکل به او کمک میکنند. کیفیت مقاومت و پشتکار قلبی ما به ما مجال میدهد تا خودمان را بیشتر آشکار کنیم و با دیگران بیشتر حشر و نشر نمائیم و هر چه بیشتر فاصلههای بین دوستی و آشنایی را کوتاهتر نمائیم حتی در زمانیکه بسیار مشغول هستیم و کارهای زیادی داشته باشیم که باید انجام دهیم.
زمانیکه افراد علاقهای به تجربه عمیق احساسات خود نداشته باشند نشاندهنده این است که این افراد میترسند به وسیله احساسات خود از پای درآیند. حاصل این کار یعنی جلوگیری از احساسات دردناک باعث میشود که افراد در آینده برای مقابله نمودن با مصائب و مشکلات پیشآمده مجهز نباشند و با کوچکترین حالت دردناک پیشآمده از پای درآیند. زمانیکه افراد با علاقه برای مقابله با پیشآمدها و خطرات بدون ترس و واهمه خود را آماده سازند نوعی شجاعت و اطمینان خاطر پیدا میکنند تا اجازه ورود عمق کامل تجربه عاطفی و هیجانی را به خود بدهند. با انجام این عمل قلبها بازتر و آشکارتر میشوند و این آشکار شدن قلب لذت بیشتری به فرد میدهد که قبلا هرگز تجربه نکرده بوده است.
حال اجازه دهید با آوردن مثالی مطلب را برای شما روشنتر نمایم.
یکی از آشنایان تصمیم جدی داشت که تنها به میهمانیهایی که برای او شادی و نشاط میآورد و انبساط خاطر میکند، برود. از هر چیزی که احتمال داشت او را حتی قدری ناراحت نماید پرهیز کند. عبارت مورد علاقه او که مدام تکرار میکرد این بود که باید به دنبال شادی و نشاط رفت. همیشه باید به دنبال خوشی و شادمانی رفت و پیوسته از این کلمه سه حرفی "ترس" دوری مینمود. بنابر این نقطه نظر تنها بایستی بدنبال شادی و خوشی رفت و از مسائل و مواردی که تولید غم میکند پرهیز نمود حتی اگر شخص مصیبتزده از دوستان و نزدیکان باشد. اما وقتی در زندگی این فرد دقیق میشدید و خوب بررسی مینمودید، تنها چیزی که وجود نداشت سعادت و خوشبختی بود. او در تعقیب خوشبختی و سعادت. بصورت جدی از هر شخصی که او را حتی قدری ناراحت و غمگین و عصبانی مینمود، دوری میکرد. او هرگونه روابط عشقی و یا دوستیهایی که به نظرش تا حدودی مشکل میآمد را ترک میکرد. البته شکی نیست که تا حدودی افراد او را ناراحت میکردند. کما اینکه همه افراد گاهگاهی از دیگران ناراحت میشوند اما هرگز آنها را برای همیشه ترک نمیکنند (افراد خانواده، اعم از همسر و نوجوانان و جوانان). او خود به شدت هرچه تمامتر کوشش مینمود تا دیگران را شاد نماید، زیرا او تحمل بسیار کمی در رنج بردن و زحمت کشیدن داشت. او اگر شغلی، حرفهای قدری برایش ناراحتکننده و فشارآور بود آنرا ترک مینمود و اصولا به هیچوجه حاضر نبود کمی یاد بگیرد تا با فشارهای کاری و روانی مقابله نماید و آنها را مدیریت کند. مشکل این شخص در روش زندگی کردن این بود که به دلیل کمی تجربه و حاضر نبودن به کسب تجربه نمیتوانست بخش تاریک زندگی را درک نماید، بنابراین گنجایش تجربه واقعی او از شادی و خوشی عمیقا از بین رفته بود.
زندگی و روابط انسانی یک قرار و یا عهد و پیمانی است که شامل درد و شادی هر دو میباشد و این دو پدیده از یکدیگر جدایی ناپذیرند. زمانیکه افراد کوشش نمایند خود را از تجربه درد و ناراحتیهای دیگران کنار بکشند و از آنها دوری نمایند، گنجایش آنها برای لذت بردن با هم بودن و داشتن روابط دوستی و نزدیکی محدود میشود. این خود نوعی احساسات سنگین و نیرومند خوب و یا بد میباشد که قلبها را بیشتر باز میکند و گنجایش برای کامل زندگی کردن را عمیقتر میکند و تجربه لذت بردن از زندگی را بیشتر مینماید و باعث ارتباط مناسب برای همسران میشود. این موضوع را میتوان شبیه عضلهای پنداشت که بافتها و الیافهای آن در اثر حرکات سنگین ورزشی خُرد و شکسته شده باشند و سپس با عمل جراحی درمان و معالجه شوند. بعد از این بافتها به مراتب قویتر و مقاومتر از قبل خواهند بود. در واقع گنجایش و ظرافت قلب برای عمیق شدن احساسات نیرومند زمانی گسترش پیدا میکند که اجازه پذیرش افراد داده شود و نه مقاومت در مقابل آنها. این خود باعث میشود که فرد بتواند یک اندازهگیری و بررسی کامل از حالات عاطفی و هیجانی خود را مشاهده و ملاحظه نماید. آن وقت بصورت گستردهای خواهد توانست احساسات بسیار سنگین و نیرومند خود را مدیریت نماید چه از لحاظ خوبی و چه از لحاظ بدی و ناجوری. نیرو و کمک و حمایت دوستان واقعی و مددکار اگر روزی فرد گرفتار مساله و یا مصیبتی شود به سرعت به طرف او میآیند و هر کدام در حد توان در گرهگشایی مشکل به او کمک میکنند. کیفیت مقاومت و پشتکار قلبی ما به ما مجال میدهد تا خودمان را بیشتر آشکار کنیم و با دیگران بیشتر حشر و نشر نمائیم و هر چه بیشتر فاصلههای بین دوستی و آشنایی را کوتاهتر نمائیم حتی در زمانیکه بسیار مشغول هستیم و کارهای زیادی داشته باشیم که باید انجام دهیم.
زمانیکه افراد علاقهای به تجربه عمیق احساسات خود نداشته باشند نشاندهنده این است که این افراد میترسند به وسیله احساسات خود از پای درآیند. حاصل این کار یعنی جلوگیری از احساسات دردناک باعث میشود که افراد در آینده برای مقابله نمودن با مصائب و مشکلات پیشآمده مجهز نباشند و با کوچکترین حالت دردناک پیشآمده از پای درآیند. زمانیکه افراد با علاقه برای مقابله با پیشآمدها و خطرات بدون ترس و واهمه خود را آماده سازند نوعی شجاعت و اطمینان خاطر پیدا میکنند تا اجازه ورود عمق کامل تجربه عاطفی و هیجانی را به خود بدهند. با انجام این عمل قلبها بازتر و آشکارتر میشوند و این آشکار شدن قلب لذت بیشتری به فرد میدهد که قبلا هرگز تجربه نکرده بوده است.
Date: چهارشنبه, دسامبر 6, 2017 - 19:00
Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو