در طول زمان، افراد مثل این زن و شوهر متوجه خواهند شد که این تفاوت‌ها در شیوه آموزش و پرورش کودک چقدر تعادل بین افراد در محیط خانواده بوجود خواهد آورد
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
یکی از اختلافات و ناراحتی‌هایی که در این زمان در بین زن و شوهرهای جوان بوجود می‌آید اینست که اصولا آنها علاقه‌ای به داشتن کودک ندارند و دوست دارند که فقط با یکدیگر باشند و دغدغه خاطر و زحمات بزرگ و تربیت کردن کودک را نداشته باشند. حال اگر تصمیم به داشتن کودک بگیرند، مشکل اصلی آنها این خواهد بود که در آموزش و تربیت کودک چگونه با همدیگر تعامل نظر و همکاری نزدیک داشته باشند. به علاوه کدامیک بهتر می‌تواند کودک را تربیت و رشد دهد.
روشن است که شیوه تربیت نمودن و کمک به نظم و ترتیب کودک بین زن و شوهر متفاوت است و هر کدام فکر می‌کنند که روش آنها از دیگری بهتر است. یکی خشونت و دیسیپلین سفت و سخت را می‌پسندد و دیگری آرامش بیشتر و سخت‌گیری کمتر را دوست دارد و به اجرا درمی‌آورد. البته هر کدام برای خود دلایلی نیز دارند که در اثر تجربه، مشاهده و یادگیری‌های دوران کودکی خود آنها را بدست آورده‌اند. ممکن است تربیت و پرورش مثلا شوهر، همیشه این بوده است که مداخله‌ای در رفتار کودک خود نداشته باشد و با شیوه دخالت در کارهای او مخالف باشد و اجازه دهد کودک بصورت طبیعی رشد نماید و بزرگ شود. این عده از افراد، روش خود را نگرش آرامش‌زا می‌دانند و معتقدند که در چنین محیط آرامی با اجازه دادن به کودکان آنها را شاد و خوشحال بار می‌آورند. بعضی‌ها این شیوه تربیتی و آموزشی را بسیار منفعل و بی‌خیال می‌دانند. همچنین ممکن است فردی جدی باشد و روش تربیتی او بیشتر سفت و سخت و سازمان‌دهنده و از روی نظم و تربیت و دیسیپلین باشد.
در صورتیکه خانم خانواده بیشتر فکر می‌کند که کودک را فردی مسئول بارآورد، این به نظر شوهر نوعی کنترل رفتار کودک است و شاید معتقد باشد این شیوه رشد طبیعی او را مختل می‌کند.
در طول زمان، افراد مثل این زن و شوهر متوجه خواهند شد که این تفاوت‌ها در شیوه آموزش و پرورش کودک چقدر تعادل بین افراد در محیط خانواده بوجود خواهد آورد. شکی نیست که با قبول روش‌های متفاوت یکدیگر عاقبت افراد متوجه خواهند شد که این تفاوت‌ها در تربیت کودک و یا کودکان را باید قدر بدانند و کوشش نکنند که آنها را از کارکرد و عمل خود حذف نمایند.
نتیجه مستقیم این تفاوت‌ها در تربیت کودک این خواهد شد که برای واداشتن آنها به کار در منزل و کمک به خانواده بسیار سخت خواهد بود. در چنین مواردی مرد خانواده ممکن است که کوشش‌ها و زحمات همسر خود را در برنامه‌ریزی برای کودکان بیهوده و عبث نداند اما برای تایید کارهای او که بسیار ضروری است او را حمایت نکند. حاصل این مخالفت آن خواهد بود که کودکان از کار کردن در خانواده معاف شوند و همه زحمات به دوش خانم خانواده بیافتد و او بصورت مداوم احساس زیاد کار کردن و حالت عصبانیت و خشم پیدا کند. روشن است که یکی از شکایت‌های خانم در خانه این خواهد بود که او احتیاج به یک فردی در خانواده دارد که در انجام کارها به او کمک نماید. او بیشتر و به قولی تمام کارها را در خانه ا نجام می‌دهد یعنی غذا می‌پزد، ظروف را می‌شوید و همه جا را تمیز می‌کند. هر چند ممکن است شوهر با این شکایات منطقی همسر موافقت نماید اما آیا عملی انجام خواهد داد که بار سنگین زندگی را از دوش همسر خود بردارد؟ در اینگونه موقعیت‌ها زن خانواده احساسی شبیه حیوان بارکش دارد که با بار سنگین همراه خورجین پُر از مواد مختلف مدام در حرکت باشد.
بعضی مواقع زن خانواده در ارتباط با تربیت کودک و یا کودکان چیزی در درون احساس می‌کند که نمی‌بایست او را آزار دهد و آن اینست که با گفتگو و جر و بحث با شوهر از او بخواهد که کودکانشان را وادار کند که مثلا ظرف‌ها را بشویند. اما او احساس می‌کند که ای دل غافل این بحث و جدل در درون خود او می‌باشد زیرا هنوز همان عادت کسب شده قبلی از خانواده خود را در ذهن دارد که به او می‌گوید باید مادری باشد که هم شیر و شکلات به کودکان بدهد و هم آشپزی نماید، ظروف را بشوید و تمام کارهای خانه را مثل مادر خود انجام دهد، در حالیکه مادر او در بیرون از خانه شغلی نداشت، اما او یک شغل تمام وقت دارد که باید تمام روز دنبال آن باشد. بنابراین دو جنبه شخصیتی او در درونش در حال جنگ و بحث و مجادله هستند.
در اینگونه موارد شخص بهتر است با اعضای خانواده خود یک جلسه گفتگوی معمولی داشته باشد. در حین بحث و گفتگو خانم خانواده که تمام و یا بیشترین کارهای مربوط به خانه را انجام می‌دهد، اشاره می‌کند که صفحه‌ای بر درب یخچال چسبانیده است که در آن نوشته تهیه شام و شستن ظرف‌ها برای هرکدام از اعضای خانواده به نوبت می‌باشد و من به عنوان مادر بجز شب‌هایی که نوبت من باشد، آشپزی نمی‌کنم بعلاوه ظرف و ظروف را نیز نمی‌شویم مگر شب‌هایی که نوبت من باشد.
صدای مادر خانواده در واقع زنگ خبری بود برای تک تک اعضای خانواده و همه آنرا شنیدند و جزئیات را در نوشته درب یخچال ملاحظه کردند.
مادر خانواده برای آزمون خانواده بعضی از شب‌ها که همه دور میز نشسته بودند، شامی تهیه ندیده بود تا بالاخره یکی از افراد که اوضاع را جدی دید، غذایی ساده در آخرین دقایق تهیه نمود. او کاملا مقاومت کرده بود تا کاری نکند که البته بسیار مشکل بود. عاقبت بعد از یک دوره کوتاه تغییر و تحول، تهیه غذا و تمیز کردن ظروف مشخص و معین شدند. او تعریف می‌کرد زمانی احساس شادی فراوان نمود که همسرش با یک حالت شوخی به او گفت: خواهش می‌کنم به ظروف دست نزن که امشب نوبت دخترمان است.
در اینگونه تصمیم‌گیری‌ها مساله مقاومت و ثبات عقیده هم بسیار مهم است. شما بارها به کودکان خود گفته‌اید که پس از بازی و انجام تکالیف، باید آنچه را ریخت و پاش کرده‌اند جمع نمایند و به همه چیز سازمان دهند. اما واقعا شما حوصله آنرا داشته‌اید که ایستادگی نمائید و با ثبات و پشتکار منتظر بمانید که کودک و یا نوجوانتان آنچه را که از او خواسته‌اید انجام دهد؟ آیا واقعا شما فقط همان درخواست‌های اولیه را ابراز می‌کنید و به متلک گفتن و مقایسه کردن او با دوستانش می‌پردازید و کودک و یا نوجوان پس از شنیدن این حرف‌ها برآشفته شده و با شما به جر و بحث می‌پردازد و چه بسا همه چیز را به همان حال می‌گذارد و با قهر و غضب صحنه را ترک می‌کند؟ یا اینقدر کم حوصله هستید که اگر کودک شما قدری کُندی نماید او را کنار می‌زنید و خود به کارهای جمع و جور کردن رسیدگی می‌کنید؟ آیا بهتر نیست که کودک و یا کودکان را فرا خوانید و به آنها بگویید بیایند همگی با هم آنچه را که اینطرف و آنطرف ریخته است جمع نمایند و به آنها سازمان دهند و پس از انجام کارها همگی برای خوردن بستنی و یا چیز دیگری بیرون بروید؟
با این شیوه رفتاری، کودکان به تدریج یاد می‌گیرند که بیشتر منظم و مرتب باشند و کارهای خودشان را خودشان سامان دهند و در آینده نیز افرادی منظم و مرتب شوند.
Date: چهارشنبه, ژانویه 31, 2018 - 19:00

Share this with: ارسال این مطلب به