ما اغلب تشخیص نمیدهیم که چقدر زندگی با ارزش و گرانبهایی داریم. متوجه نیستیم که با یک چشم بهم زدن تمام زندگی و تمام وجود ما تغییر خواهد کرد. من و شما ممکن است با تمام بیگناهی دچار یک حادثه هولناک تصادف اتومبیل شویم که مقصر نباشیم، و یا ممکن است ما را از طریق تلفن باخبر کنند که یکی از عزیزانمان از دست رفته است. چه بسا ناگهان بیمار شویم و یا یک موضوع مهم و محرمانهای مدتها از ما پنهان نگاهداشته شود، در چنین مواردی زندگی ما دیگر مثل زندگی سابق نخواهد بود
داشتم درباره شانس و اقبال با دوستی صحبت میکردم. او میگفت فردی را میشناسد که در چندین مورد برنده میلیونها دلار شده است و از زندگی مرفهی برخوردار است و در ناز و نعمت زندگی میکند. به او گفتم تو نیز شخص بسیار خوششانس و خوشاقبالی هستی، اما باید خوب بدانی که خوششانسی تو کدامند. خوششانسی تو داشتن قلب سالم، فکر و ذهن سالم، بدن سالم، ازدواج مناسب، همسر خوب و مهربان و یار و یاور تو میباشد.
ما اغلب تشخیص نمیدهیم که چقدر زندگی با ارزش و گرانبهایی داریم. متوجه نیستیم که با یک چشم بهم زدن تمام زندگی و تمام وجود ما تغییر خواهد کرد. من و شما ممکن است با تمام بیگناهی دچار یک حادثه هولناک تصادف اتومبیل شویم که مقصر نباشیم، و یا ممکن است ما را از طریق تلفن باخبر کنند که یکی از عزیزانمان از دست رفته است. چه بسا ناگهان بیمار شویم و یا یک موضوع مهم و محرمانهای مدتها از ما پنهان نگاهداشته شود، در چنین مواردی زندگی ما دیگر مثل زندگی سابق نخواهد بود.
درست مثل زمانیکه من ناگهان متوجه شدم که همسر مهربانم به نوعی سرطان وخیم مبتلاست. پس از بررسی و پژوهش در چند روز تشخیص دادند که او باید برای عمل جراحی در بیمارستان حضور بهم رساند. پس از عمل جراحی او را مستقیما برای درمان شیمیایی بردند. او تمام موهای سر و ابرو و مژههای خود را در اثر درمان شیمیایی از دست داد و او به یک خُلقوخوی ناجور گرفتار شد که در اثر شیمی درمانی و ایجاد هورمونها در او به وجود آمده بود. در واقع با پیش آمدن چنین واقعه هولناکی تمام زندگی خانوادگی ما به هم خورد. او هرگز نمیگفت که چه احساسی دارد اما مطالعه سرگذشت افرادی شبیه به او نشان میداد که او محو و نابودی خود را برای اولینبار در زندگی به چشم میدید. شکی نیست که این مهمترین عامل تکان دهنده شدید در زندگی همه ما بود.
این بزرگترین مصیبت زندگی بود که تا آن موقع با آن روبرو شده بودیم. برای او مقاومت در برابر سرطان و برخورد با آن بسیار آسانتر از آن بود که با اعضای خانواده و دوستان مواجه شود. ناراحتی او بیشتر به خاطر ناراحتی ما و اطرافیان بود، و تمام حواس و فکرش متوجه ما بود که زیاد ناراحت نشویم. متاسفانه تشخیص سرطان زمانی به سراغ او آمد که زندگی ما در بهترین شرایط نسبی بود. به دلیل کار و کوشش هر دوی ما همه چیز رو به براه بود، کمی و کسری نداشتیم، و زندگی مناسبی ما در وضعیت عاشقانه و دوستانهای بود. خوشبختانه تا آن زمان هرگز در زندگی زناشویی و روابط دوستی و نزدیکی ما روز سیاه و تیرهای نداشته بودیم. اگر بعضی مواقع سر چیزهای کوچک و مسخرهای بگومگویی بوجود میآمد، حالا بنظر ما خندهدار میرسید و از خود میپرسیدیم که آنها واقعا چقدر کوچک و بیارزش بودند که باعث ناراحتی و رنج ما میشدند. تا آن موقع نمیدانستیم که قدر زندگی و با هم بودن را باید بسیار عظیم و بزرگ دانست. خوشبختانه ما هرگز روی مسائلی مثل اینکه چه کسی باید ظروف را بشوید، غذا درست کند، لباسها را در لباسشویی بیاندازد، آشغال منزل را بیرون ببرد و از سگ چه کسی نگهداری کند و غذا دهد، و دهها مسائل دیگر خانوادگی بحث و جدال نداشتیم؛ چون هرکدام از ما وظیفه خودمان را میدانستیم. البته باید اذعان نمایم که این آرامش خاطر و نداشتن تضاد با یکدیگر بیشتر رفتار و منش همسرم بود که حال به این بیماری دچار شده بود. او درست بعد از عمل جراحی و 2، 3 روز بستری بودن در بیمارستان یکراست به محل کار خود رفت و آشفتگیهای آنجا را مرتب نمود، انگارنهانگار که او تازه از زیر تیغ جراحی بیرون آمده است. میتوان خوب متوجه شد که علت پذیرش و بهبودی سریع بیماری رفتار خوب و مهربان اهل خانواده، فامیل، دوستان و هر دوی ما بود که عاشقانه یکدیگر را دوست داشتیم، که اجازه و مجال نمیدادیم خدشهای در زندگی زناشویی و خانوادگی ما به وجود آید.
در طول دوران ابتلای به بیماری سرطان، من و همسرم بیش از پیش نسبت به یکدیگر رو راست بودیم و بیشتر همدیگر و نیز هرکدام، خودمان را آنطوریکه بودیم پذیرفته بودیم.
این موضوع قبول و پذیرش یکدیگر در زندگی زناشویی عامل مهمی است. خوشبختانه همسرم با کمال شجاعت دورههای شیمی درمانی را پذیرفته بود و هیچگونه ترس و وحشتی از مردن نداشت. اما من از اینکه نکند او را از دست بدهم بشدت وحشتزده و ناراحت بودم و اغلب شبها تا پاسی از نیمهشب فکر میکردم که چه خواهد شد. اما هر موقع با او صحبت میکردم او طوری وانمود میکرد که انگار چیزی اتفاق نیافتاده است و من البته اینقدر مواظب بودم که کسی روحیه او را خراب نکند. تلفن منزل در اختیار من بود و اگر دوستان و یا فامیل حالت گریه و زاری داشتند، به آنها میگفتم که ایشان در حال استراحت هستند که البته دروغ هم نبود. ما هیچکدام آمادگی از دست دادن او را نداشتیم، به ویژه به یاد میآوردیم که با چه تلاش و کوشش طاقتفرسایی در کشور دوم خود توانسته بودیم یک زندگی راحت و یک موقعیت مناسب نسبی برای خود و یک زندگی مرفه برای بچهها فراهم نمائیم. در طول مدت چند ماهی که ایشان بیمار بودند من همیشه چه در بیمارستان و چه در خانه در خدمت او بودم و کوشش مینمودم که بیشتر از قبل در کنار او باشم و به او روحیه بدهم هرچند او خود به ماها نگرش مثبت میداد. از هر طریقی که امکان داشت به او نشان میدادم که او تنها نیست و همه ماها دیوانهوار او را دوست داریم. در کنار او پیوسته از دوستان و فامیل و محبتهای آنها صحبت میکردیم و او را به خواندن چند مقاله و کتاب در زمینه چگونگی بهبود سرطان تشویق مینمودم. از او میخواستم که داستانهای شاد و خندهآور را بخواند و فیلمهای مورد علاقه خود را تماشا کند. مثل همیشه به حرفها، افکار و احساسات او خوب گوش میکردم و از ته قلب با او صحبت مینمودم.
یک روز بعدازظهر از دوستی که چند ماه قبل همسرش را در اثر بیماری سرطان از دست داده بود به رستورانی دعوت نمودم و از او خواستم که تجارب خود را در این زمینه و چگونگی زندگی داخلی خود را پس از ابتلای خانمش به سرطان برایم بازگو کند. از ین گفتگو نکات ارزندهای یاد گرفتم و به کار بردم. خوشبختانه همانطوریکه در بالا اشاره نمودم همسر من خود از نادر افرادی است که سفت و سخت در برابر تمام ناملایمات زندگی ایستادگی میکند که این عارضه نیز یکی از آنها بود. ناگفته نماند که در اثر کوششهای ایشان و رعایت دستورات پزشکان، الان مدت سیزده سال است که خوب، سلامت و شاد است.
در برابر مرگ و از بین رفتن تنها موضوع عشق و علاقه و نگهداری و حمایت بسیار مهم هستند. به درستی میتوانم بگویم اگر بیماری سرطان و یا هر نوع بیماری مهلکی در زمانی اتفاق بیفتد که رابطه بین زن و شوهر ناجور و نامناسب باشد به خوبی میتوان گفت که زندگی زناشویی آنها بهم خواهد خورد و بیماری کار خود را خواهد کرد و زودتر از موعد فرد را از پای درخواهد آورد. در چنین مواردی البته شخص مبتلا به سرطان ممکن است تصمیم بگیرد که با کوشش هرچه تمامتر خود را از بیماری نجات دهد که البته عالی است. خوشا به حال آن بیمارانی که در هنگام ابتلا به بیماری رابطه زناشویی خوبی با همسر و نیز با سایر اعضای خانواده و دوستان داشته باشند که به خوبی بتوانند با مشکلات بجنگند و آنها را حل نمایند که خوشبختانه روابط ما چنان رابطهای بود. شکی نیست که ممکن است مشکلات و مسائل در زندگی زناشویی افراد قبل از وقوع این بیماری وجود داشته باشد، لیکن زن و شوهرهایی که با وجود آنها همدیگر را دوست داشته باشند، ابتدا باید با موضوعاتی که محبت بیشتری برای آنها دارد روبرو شوند و در صدد حل آنها برآیند و از مسائل جزیی که از اهمیت کمتری برخوردار است پرهیز کنند. تمرکز آنها باید بیشتر به مسائل بسیار مهمتر زندگی باشد و هدف بیشتر ایجاد رابطه دوستی و عاشقانه نسبت به خود و به همسر خود باشد.
این در واقع از جمله مسائل حیاتی و ضروری زندگی است که باید به آن توجه لازم مبذول شود.
ما اغلب تشخیص نمیدهیم که چقدر زندگی با ارزش و گرانبهایی داریم. متوجه نیستیم که با یک چشم بهم زدن تمام زندگی و تمام وجود ما تغییر خواهد کرد. من و شما ممکن است با تمام بیگناهی دچار یک حادثه هولناک تصادف اتومبیل شویم که مقصر نباشیم، و یا ممکن است ما را از طریق تلفن باخبر کنند که یکی از عزیزانمان از دست رفته است. چه بسا ناگهان بیمار شویم و یا یک موضوع مهم و محرمانهای مدتها از ما پنهان نگاهداشته شود، در چنین مواردی زندگی ما دیگر مثل زندگی سابق نخواهد بود.
درست مثل زمانیکه من ناگهان متوجه شدم که همسر مهربانم به نوعی سرطان وخیم مبتلاست. پس از بررسی و پژوهش در چند روز تشخیص دادند که او باید برای عمل جراحی در بیمارستان حضور بهم رساند. پس از عمل جراحی او را مستقیما برای درمان شیمیایی بردند. او تمام موهای سر و ابرو و مژههای خود را در اثر درمان شیمیایی از دست داد و او به یک خُلقوخوی ناجور گرفتار شد که در اثر شیمی درمانی و ایجاد هورمونها در او به وجود آمده بود. در واقع با پیش آمدن چنین واقعه هولناکی تمام زندگی خانوادگی ما به هم خورد. او هرگز نمیگفت که چه احساسی دارد اما مطالعه سرگذشت افرادی شبیه به او نشان میداد که او محو و نابودی خود را برای اولینبار در زندگی به چشم میدید. شکی نیست که این مهمترین عامل تکان دهنده شدید در زندگی همه ما بود.
این بزرگترین مصیبت زندگی بود که تا آن موقع با آن روبرو شده بودیم. برای او مقاومت در برابر سرطان و برخورد با آن بسیار آسانتر از آن بود که با اعضای خانواده و دوستان مواجه شود. ناراحتی او بیشتر به خاطر ناراحتی ما و اطرافیان بود، و تمام حواس و فکرش متوجه ما بود که زیاد ناراحت نشویم. متاسفانه تشخیص سرطان زمانی به سراغ او آمد که زندگی ما در بهترین شرایط نسبی بود. به دلیل کار و کوشش هر دوی ما همه چیز رو به براه بود، کمی و کسری نداشتیم، و زندگی مناسبی ما در وضعیت عاشقانه و دوستانهای بود. خوشبختانه تا آن زمان هرگز در زندگی زناشویی و روابط دوستی و نزدیکی ما روز سیاه و تیرهای نداشته بودیم. اگر بعضی مواقع سر چیزهای کوچک و مسخرهای بگومگویی بوجود میآمد، حالا بنظر ما خندهدار میرسید و از خود میپرسیدیم که آنها واقعا چقدر کوچک و بیارزش بودند که باعث ناراحتی و رنج ما میشدند. تا آن موقع نمیدانستیم که قدر زندگی و با هم بودن را باید بسیار عظیم و بزرگ دانست. خوشبختانه ما هرگز روی مسائلی مثل اینکه چه کسی باید ظروف را بشوید، غذا درست کند، لباسها را در لباسشویی بیاندازد، آشغال منزل را بیرون ببرد و از سگ چه کسی نگهداری کند و غذا دهد، و دهها مسائل دیگر خانوادگی بحث و جدال نداشتیم؛ چون هرکدام از ما وظیفه خودمان را میدانستیم. البته باید اذعان نمایم که این آرامش خاطر و نداشتن تضاد با یکدیگر بیشتر رفتار و منش همسرم بود که حال به این بیماری دچار شده بود. او درست بعد از عمل جراحی و 2، 3 روز بستری بودن در بیمارستان یکراست به محل کار خود رفت و آشفتگیهای آنجا را مرتب نمود، انگارنهانگار که او تازه از زیر تیغ جراحی بیرون آمده است. میتوان خوب متوجه شد که علت پذیرش و بهبودی سریع بیماری رفتار خوب و مهربان اهل خانواده، فامیل، دوستان و هر دوی ما بود که عاشقانه یکدیگر را دوست داشتیم، که اجازه و مجال نمیدادیم خدشهای در زندگی زناشویی و خانوادگی ما به وجود آید.
در طول دوران ابتلای به بیماری سرطان، من و همسرم بیش از پیش نسبت به یکدیگر رو راست بودیم و بیشتر همدیگر و نیز هرکدام، خودمان را آنطوریکه بودیم پذیرفته بودیم.
این موضوع قبول و پذیرش یکدیگر در زندگی زناشویی عامل مهمی است. خوشبختانه همسرم با کمال شجاعت دورههای شیمی درمانی را پذیرفته بود و هیچگونه ترس و وحشتی از مردن نداشت. اما من از اینکه نکند او را از دست بدهم بشدت وحشتزده و ناراحت بودم و اغلب شبها تا پاسی از نیمهشب فکر میکردم که چه خواهد شد. اما هر موقع با او صحبت میکردم او طوری وانمود میکرد که انگار چیزی اتفاق نیافتاده است و من البته اینقدر مواظب بودم که کسی روحیه او را خراب نکند. تلفن منزل در اختیار من بود و اگر دوستان و یا فامیل حالت گریه و زاری داشتند، به آنها میگفتم که ایشان در حال استراحت هستند که البته دروغ هم نبود. ما هیچکدام آمادگی از دست دادن او را نداشتیم، به ویژه به یاد میآوردیم که با چه تلاش و کوشش طاقتفرسایی در کشور دوم خود توانسته بودیم یک زندگی راحت و یک موقعیت مناسب نسبی برای خود و یک زندگی مرفه برای بچهها فراهم نمائیم. در طول مدت چند ماهی که ایشان بیمار بودند من همیشه چه در بیمارستان و چه در خانه در خدمت او بودم و کوشش مینمودم که بیشتر از قبل در کنار او باشم و به او روحیه بدهم هرچند او خود به ماها نگرش مثبت میداد. از هر طریقی که امکان داشت به او نشان میدادم که او تنها نیست و همه ماها دیوانهوار او را دوست داریم. در کنار او پیوسته از دوستان و فامیل و محبتهای آنها صحبت میکردیم و او را به خواندن چند مقاله و کتاب در زمینه چگونگی بهبود سرطان تشویق مینمودم. از او میخواستم که داستانهای شاد و خندهآور را بخواند و فیلمهای مورد علاقه خود را تماشا کند. مثل همیشه به حرفها، افکار و احساسات او خوب گوش میکردم و از ته قلب با او صحبت مینمودم.
یک روز بعدازظهر از دوستی که چند ماه قبل همسرش را در اثر بیماری سرطان از دست داده بود به رستورانی دعوت نمودم و از او خواستم که تجارب خود را در این زمینه و چگونگی زندگی داخلی خود را پس از ابتلای خانمش به سرطان برایم بازگو کند. از ین گفتگو نکات ارزندهای یاد گرفتم و به کار بردم. خوشبختانه همانطوریکه در بالا اشاره نمودم همسر من خود از نادر افرادی است که سفت و سخت در برابر تمام ناملایمات زندگی ایستادگی میکند که این عارضه نیز یکی از آنها بود. ناگفته نماند که در اثر کوششهای ایشان و رعایت دستورات پزشکان، الان مدت سیزده سال است که خوب، سلامت و شاد است.
در برابر مرگ و از بین رفتن تنها موضوع عشق و علاقه و نگهداری و حمایت بسیار مهم هستند. به درستی میتوانم بگویم اگر بیماری سرطان و یا هر نوع بیماری مهلکی در زمانی اتفاق بیفتد که رابطه بین زن و شوهر ناجور و نامناسب باشد به خوبی میتوان گفت که زندگی زناشویی آنها بهم خواهد خورد و بیماری کار خود را خواهد کرد و زودتر از موعد فرد را از پای درخواهد آورد. در چنین مواردی البته شخص مبتلا به سرطان ممکن است تصمیم بگیرد که با کوشش هرچه تمامتر خود را از بیماری نجات دهد که البته عالی است. خوشا به حال آن بیمارانی که در هنگام ابتلا به بیماری رابطه زناشویی خوبی با همسر و نیز با سایر اعضای خانواده و دوستان داشته باشند که به خوبی بتوانند با مشکلات بجنگند و آنها را حل نمایند که خوشبختانه روابط ما چنان رابطهای بود. شکی نیست که ممکن است مشکلات و مسائل در زندگی زناشویی افراد قبل از وقوع این بیماری وجود داشته باشد، لیکن زن و شوهرهایی که با وجود آنها همدیگر را دوست داشته باشند، ابتدا باید با موضوعاتی که محبت بیشتری برای آنها دارد روبرو شوند و در صدد حل آنها برآیند و از مسائل جزیی که از اهمیت کمتری برخوردار است پرهیز کنند. تمرکز آنها باید بیشتر به مسائل بسیار مهمتر زندگی باشد و هدف بیشتر ایجاد رابطه دوستی و عاشقانه نسبت به خود و به همسر خود باشد.
این در واقع از جمله مسائل حیاتی و ضروری زندگی است که باید به آن توجه لازم مبذول شود.
Date: چهارشنبه, نوامبر 29, 2017 - 19:00
Safar Daee دکتر صفر داعی دکترای روانشناسی از دانشگاه انگلستان 905-770-4556 |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو