روزنامه ایران استار، در ادامه همان روند کمک به مردم، به راه خود ادامه خواهد داد سعی کرده و خواهیم کرد، هر آنچه میتواند به زندگی مردم کمک کرده و آگاهی برساند را جای دهیم؛ خوشوقتیم که در ابعادی بزرگتر، به کمک این رسانه، صدای نیازمندان را به گوش دیگران خواهیم رساند
ریشه گروه "کمک به مردم"، در چرخش غیرعادی زندگی بیمارانی که دارویشان به ناگاه نایاب شد، جوانه زد. در زمانی که موافقان تحریم، صدای مخالفان را خاموش میکردند، روزهایی شاید مانند امروز و همه تاریخ، در جهانی پرآشوب که صدای کشتار مردم، باید پشت سکوت رسانهها خفه میشد. میان هزار دستهگی آدمها، وسط چسباندن صدای مخالف به هر جایی، در روزهای درد و استمداد و ناتوانی. در فضایی به ظاهر آراسته و پر زرق و برق، در هشدارهای دولتها به هم، همان زمان که جان مردمان ارزش نداشت، مانند همه زمانها....
"کمک به مردم"، میان کینههای مردم، قهرها و کدورتها سر نشان پرچم، بغضهای فرو نرفته، فشارها و گرفتاریهای حل نشده، متولد شد. آن روزها، هیچکس حوصله تماشایش را نداشت. نوزادی بود که وسط عکسهای زیبای زنان و مردان جوان و پستهای لبریز از شعار، بی هیچ ظاهر قابل توجه، میخواست در جهت معکوس تمایلات یک شبکه اجتماعی پرطرفدار، خودنمایی کند و طبعا در ابتدا مورد بیاعتنایی قرار گرفت.
"کمک به مردم"، به افتخار زنی به نام فرزانه شکل گرفت. به خاطر سلامتی دوبارهاش با دارویی که از دور دست به دستش رسید و شاید همان سلامتی بود که انگیزهای شد تا چشمانمان را دور از همه سیاستهای چپ و راست، ورای شعارهای دموکراسی، به جان انسانها بدوزیم و دعواهای اطرافش را بسپاریم به آنان که از سیاست علمش را دارند و یا نانش را میخورند.
دستمان خالی بود و شروعمان از یک صفحه فیس بوکی، این همهی دفتر و مکانی بود که باز شد، بدون هیچ دوستی، هیچ نقطه روشن همکاری از جایی و هیچ حمایتی.
اولین جملهام در آن صفحه سپید فیس بوک این بود: اگر شخصی مبتلا به سرطان، نیازمند تهیه داروست پیغام بگذارد.
راستش را بخواهید حالا شاید شهامت آن روزها را نداشته باشم. زمانی که اولین بیمار، پیغام فرستاد، مثل دانشجویی بودم که روز اول کارآموزی را شروع کرده، حتی نمیدانستم باید از او چه بپرسم..... اما آن روزها به سرعت سپری و دوره آموختن جدیدی آغاز شد. اولین پلهای که رویش ایستادیم پُر بود از شنیدن کلمه " نداری"، دردی که بسیاری از بیماران، به آن مبتلا بودند. آموختیم بیماران نیازمند، صرفا با بیماری نمیمیرند، آنچه آنها را مغلوب میکند، همان" نداری" است. " نداری" بود که زنی جوان حاضر به شیمی درمانی نشده بود. " نداری" بود که خانوادهای نتوانستند داروی بیمارشان را از امریکا بخرند و همان" نداری" بود که عزم ما را جزم کرد فریاد بزنیم، خواهش کنیم، کمک بگیریم تا پدری زنده بماند، مادری فرزندش را از دست ندهد و چراغ کمتری در دل یک خانه خاموش شود.
ما کنار هم آموختیم انسانها با همه تفکرات متفاوتی که دارند، در امور انسانی، اگر اعتماد کنند راحت کنار یکدیگر قرار میگیرند. با چشمانمان دیدیم و تجربه کردیم در یک کمپین، تودهای، طرفدار جنگ، مخالف تحریم، پولدار ، ورشکسته، سلطنت طلب، مذهبی و بیدین ، کنار هم ایستادند و به جمع کثیری از پناهندگان کمک کردند. آموختیم که در این راه باید از همه سیاستهای دنیا دور شد، چرا که این کلمه، با خودش، هزار خط و فاصله میان آدمها میآورد. آموختیم دور کلمه دموکراسی را باید قرمز کشید، چرا که با تکیه به این کلمه، میتوان در کمال خونسردی و احساس حق به جانبی به دیگران آسیب زد و سرانجام آموختیم آزادی بیان در بیشتر مواقع، دست آویز محکمی است برای توهین و افترا به دیگری.
اکنون که گویی هزار سال گذشته، "کمک به مردم" تبدیل به گروهی پرشور و دوست داشتنی شده که صادق و ساده، در هر کمپینی دستشان را برای آفریدن یک اتفاق خوب، در هم میگذارند. به همین جهت فکر کردم سرمقاله این روزنامه باید در ابتدا تقدیم شود به همه این افراد.
به کسانی که زندگی خودشان، هریک مشکلاتی دارد، به کسانی که طبق قاعده مهاجرت، برای رساندن امروز به فردا، سخت کار میکنند. به آنان که برای یاری دادن، به دین، عقیده، نژاد، زبان و تفکر فرد نیازمند، اهمیتی نمیدهند و سرانجام به آنان که با مهر و انسانیتشان، نقش بزرگی در رشد و تغییر من داشتند. اکنون که این نوشته را میخوانید به یاری این گروه، دهها بیمار سرطانی، کلیوی معالجه شدهاند، نیازهای اولیه زندگی 9 خانواده پناهنده سوریهای تهیه شده، دهها کودک پناهنده در خانههایشان کامپیوتر دارند، نمونه مغز استخوان پسری از آلمان رسیده و پیوند انجام شده، دختری ازدواج کرده، یک بیمار قلبی عمل پیوند انجام داده، پسری راهی دانشگاه شده و ده ها اتفاق خوب دیگر که از حوصله این مقاله خارج است.
خوانندگان محترم،
روزنامه ایران استار، در ادامه همان روند کمک به مردم، به راه خود ادامه خواهد داد. به همین دلیل، قسمت دوم روزنامه" زندگی" نام گرفت. در این بخش سعی کرده و خواهیم کرد، هر آنچه میتواند به زندگی مردم کمک کرده و آگاهی برساند را جای دهیم. اکنون خوشوقتیم که در ابعادی بزرگتر، به کمک این رسانه، صدای نیازمندان را به گوش دیگران خواهیم رساند. ما مانند همه این سالها با هم سعی خواهیم کرد تا مثل گذشته، دور از هیاهوی جهانی که کنترلش دست حکومتهاست، چراغی هر چند کوچک در گوشه این جهان تاریک، روشن کنیم. طبعا در این راه نیازمند یاری و راهنماییهای همهتان هستیم. هر آنچه دانستنش میتواند در زندگی دیگران، اثر مثبتی داشته باشد، برایمان بفرستید. جهان لبریز از سوالاتی است که هنوز نمیدانیم، تکنولوژی و علم آنچنان به پیش میتازند که برای رسیدن به تازههای آن، نیازمند قلم یکایک شما هستیم. ما به حتم باهم، کنار هم، دست در دست هم و با یاری دیگر رسانههای خوب شهر، میتوانیم یک چراغ باشیم. یک چراغ در قلب تاریکی.
"کمک به مردم"، میان کینههای مردم، قهرها و کدورتها سر نشان پرچم، بغضهای فرو نرفته، فشارها و گرفتاریهای حل نشده، متولد شد. آن روزها، هیچکس حوصله تماشایش را نداشت. نوزادی بود که وسط عکسهای زیبای زنان و مردان جوان و پستهای لبریز از شعار، بی هیچ ظاهر قابل توجه، میخواست در جهت معکوس تمایلات یک شبکه اجتماعی پرطرفدار، خودنمایی کند و طبعا در ابتدا مورد بیاعتنایی قرار گرفت.
"کمک به مردم"، به افتخار زنی به نام فرزانه شکل گرفت. به خاطر سلامتی دوبارهاش با دارویی که از دور دست به دستش رسید و شاید همان سلامتی بود که انگیزهای شد تا چشمانمان را دور از همه سیاستهای چپ و راست، ورای شعارهای دموکراسی، به جان انسانها بدوزیم و دعواهای اطرافش را بسپاریم به آنان که از سیاست علمش را دارند و یا نانش را میخورند.
دستمان خالی بود و شروعمان از یک صفحه فیس بوکی، این همهی دفتر و مکانی بود که باز شد، بدون هیچ دوستی، هیچ نقطه روشن همکاری از جایی و هیچ حمایتی.
اولین جملهام در آن صفحه سپید فیس بوک این بود: اگر شخصی مبتلا به سرطان، نیازمند تهیه داروست پیغام بگذارد.
راستش را بخواهید حالا شاید شهامت آن روزها را نداشته باشم. زمانی که اولین بیمار، پیغام فرستاد، مثل دانشجویی بودم که روز اول کارآموزی را شروع کرده، حتی نمیدانستم باید از او چه بپرسم..... اما آن روزها به سرعت سپری و دوره آموختن جدیدی آغاز شد. اولین پلهای که رویش ایستادیم پُر بود از شنیدن کلمه " نداری"، دردی که بسیاری از بیماران، به آن مبتلا بودند. آموختیم بیماران نیازمند، صرفا با بیماری نمیمیرند، آنچه آنها را مغلوب میکند، همان" نداری" است. " نداری" بود که زنی جوان حاضر به شیمی درمانی نشده بود. " نداری" بود که خانوادهای نتوانستند داروی بیمارشان را از امریکا بخرند و همان" نداری" بود که عزم ما را جزم کرد فریاد بزنیم، خواهش کنیم، کمک بگیریم تا پدری زنده بماند، مادری فرزندش را از دست ندهد و چراغ کمتری در دل یک خانه خاموش شود.
ما کنار هم آموختیم انسانها با همه تفکرات متفاوتی که دارند، در امور انسانی، اگر اعتماد کنند راحت کنار یکدیگر قرار میگیرند. با چشمانمان دیدیم و تجربه کردیم در یک کمپین، تودهای، طرفدار جنگ، مخالف تحریم، پولدار ، ورشکسته، سلطنت طلب، مذهبی و بیدین ، کنار هم ایستادند و به جمع کثیری از پناهندگان کمک کردند. آموختیم که در این راه باید از همه سیاستهای دنیا دور شد، چرا که این کلمه، با خودش، هزار خط و فاصله میان آدمها میآورد. آموختیم دور کلمه دموکراسی را باید قرمز کشید، چرا که با تکیه به این کلمه، میتوان در کمال خونسردی و احساس حق به جانبی به دیگران آسیب زد و سرانجام آموختیم آزادی بیان در بیشتر مواقع، دست آویز محکمی است برای توهین و افترا به دیگری.
اکنون که گویی هزار سال گذشته، "کمک به مردم" تبدیل به گروهی پرشور و دوست داشتنی شده که صادق و ساده، در هر کمپینی دستشان را برای آفریدن یک اتفاق خوب، در هم میگذارند. به همین جهت فکر کردم سرمقاله این روزنامه باید در ابتدا تقدیم شود به همه این افراد.
به کسانی که زندگی خودشان، هریک مشکلاتی دارد، به کسانی که طبق قاعده مهاجرت، برای رساندن امروز به فردا، سخت کار میکنند. به آنان که برای یاری دادن، به دین، عقیده، نژاد، زبان و تفکر فرد نیازمند، اهمیتی نمیدهند و سرانجام به آنان که با مهر و انسانیتشان، نقش بزرگی در رشد و تغییر من داشتند. اکنون که این نوشته را میخوانید به یاری این گروه، دهها بیمار سرطانی، کلیوی معالجه شدهاند، نیازهای اولیه زندگی 9 خانواده پناهنده سوریهای تهیه شده، دهها کودک پناهنده در خانههایشان کامپیوتر دارند، نمونه مغز استخوان پسری از آلمان رسیده و پیوند انجام شده، دختری ازدواج کرده، یک بیمار قلبی عمل پیوند انجام داده، پسری راهی دانشگاه شده و ده ها اتفاق خوب دیگر که از حوصله این مقاله خارج است.
خوانندگان محترم،
روزنامه ایران استار، در ادامه همان روند کمک به مردم، به راه خود ادامه خواهد داد. به همین دلیل، قسمت دوم روزنامه" زندگی" نام گرفت. در این بخش سعی کرده و خواهیم کرد، هر آنچه میتواند به زندگی مردم کمک کرده و آگاهی برساند را جای دهیم. اکنون خوشوقتیم که در ابعادی بزرگتر، به کمک این رسانه، صدای نیازمندان را به گوش دیگران خواهیم رساند. ما مانند همه این سالها با هم سعی خواهیم کرد تا مثل گذشته، دور از هیاهوی جهانی که کنترلش دست حکومتهاست، چراغی هر چند کوچک در گوشه این جهان تاریک، روشن کنیم. طبعا در این راه نیازمند یاری و راهنماییهای همهتان هستیم. هر آنچه دانستنش میتواند در زندگی دیگران، اثر مثبتی داشته باشد، برایمان بفرستید. جهان لبریز از سوالاتی است که هنوز نمیدانیم، تکنولوژی و علم آنچنان به پیش میتازند که برای رسیدن به تازههای آن، نیازمند قلم یکایک شما هستیم. ما به حتم باهم، کنار هم، دست در دست هم و با یاری دیگر رسانههای خوب شهر، میتوانیم یک چراغ باشیم. یک چراغ در قلب تاریکی.
پروانه ابراهیمی
Date: چهارشنبه, سپتامبر 6, 2017 - 20:00
![]() | Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو