برخی از انسانها، ماندگارند
حرفهایترین و خاطرهانگیزترین مراسم تقدیر، تجلیل از بهروز وثوقی بود
در گفتگوی زیر، شما با عارف محمدی، به گونهای نزدیکتر آشنا میشوید:
عارف جان، متشکرم که گفتگوی ما را پذیرفتی، چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتی و چه سالی به کانادا آمدی؟
از نوجوانی علاقه به هجرت داشتم. از محلی به محل دیگر، از شهری به شهر دیگر، و از کشوری به کشور دیگر. همیشه در جستجوی تغییر و تحول بوده و هستم. میخواستم از ایران خارج شوم و از نزدیک با فرهنگهای دیگر آشنا شوم و جهان را از چشم انداز وسیعتری تماشا کنم. درست در زمانیکه راههای دشوار ورود به عرصه سینما را با سختی زیاد هموار کرده بودم و در اولین سمت حرفه به عنوان دستیار کارگردان مشغول به کار شده بودم و دوست آن دورانم مهران مدیری در صدد بود که در یکی از سریالهای در دست تهیه با او همکاری کنم ویزای کشور آلمان را دریافت کردم و اولین مهاجرت من در سال 1995 آغاز شد. و پس از 4 سال ودر سال 1999 باز هم برای زندگی و فعالیت درمحیطی متفاوت و بازتر به تورنتو مهاجرت کردم.
چه چیزی در مهاجرت، برایت سخت و آزاردهنده بود یا حتی هماینک هم هست؟
یافتن شغل دلخواهت که برایش خیلی زحمت کشیدی و حالا در یک سرزمین با زبان و فرهنگ کاملا متفاوت بسیار سخت و دور از دسترس جلوه میکند. وامرار معاش با شغل هنری که البته کار را برای یک مهاجر در هر کجای دنیا چندین برابر میکند. معضل تنهایی برای یک مهاجر که در دهه نود که هنوز اینترنت و فضای مجازی با این طیف شبکههای دوستیابی وجود نداشت در کشوری مثل آلمان برایم آزار دهنده بود اما این معضل در دنیای امروز و در کشوری مثل کانادا به حد بسیار پایینی نزول کرده و البته جنس تنهایی در این دوره نیز شکل دیگری به خود گرفته است که خود بحث فلسفی و اجتماعی مفصلی است.!!
علاقه تو به سینما از چه زمانی شکل گرفت و فکر میکنی چه چیزی تو را به این وادی کشاند؟
علاقه به سینما از دوران کودکی و اولین بار که در سن 6 سالگی با برادر بزرگترم به سینمایی در تهران رفتیم. آنچه که به طور محو از آن فیلم یادمه، اسم فیلم است که هاشمخان بود و من از هیبت آدمهای فیلم در تعجب بودم و کمی ترس داشتم. تصور میکردم هنرپیشهها روی سن و جلوی مردم هستند. تصوری البته کودکانه که به کنجکاوی بیشتر انجامید و باعث شد در سن 9 سالگی در نقش کودکی یوسف پیامبر در یک نمایشنامه دبستانی بازی کنم. بازیگری و بعدها نویسندگی و کارگردانی نمایشنامههای دبیرستانی و محلی تنها راه آسان برای ابراز این علاقمندی بود. از سال 1359 به طور جدی فیلم دیدن را دنبال کردم و بعدها هم اولین شماره مجله فیلم روی دکههای روزنامه فروشی مرا به دنیای دیگری کشاند. این نکته را هم بگویم که من از کودکی عاشق فوتبال بودم و به واسطه برادرهای بزرگترم که فوتبالیستهای خوبی بودند با چهره های معروف آن دوران نیز مثل ناصر حجازی، حسن نظری، ابراهیم قاسمپور، در نوجوانی دیدارهایی داشتم. در سن 16 سالگی هم فوتبال رو به طور جدی با تیم بزرگسالان محلی خودمان در کرج دنبال میکردم که به واسطه سرپرست تیم که کارخانهدار بود و از حامیان تیم پرسپولیس مدت کوتاهی هم مربیانی چون علی پروین و بیژن ذولفقار نسب این تیم رو هدایت میکردند. اما بعدها عشق به سینما بر فوتبال غلبه کرد و آواره مراکز سینمایی برای یادگیری و تجربه شدم.
در ابتدای ورود به پرداختن به این مقوله، چه مشکلاتی سرراهت بود؟
زمانی که در دانشگاه آزاد ادبیات فارسی میخواندم همزمان در سینمای جوان کرج فیلم کوتاه میساختم . من در مقدمه کتابم با عنوان سینمای ایران امروز، دیروز مفصل به این دوره اشاره کردم. اما به طور خلاصه مشکل عمده در آن دوران نیاز به رابطه قوی برای ورود به عرصه سینما بود. به هر دری میزدم. گاهی از کرج تا تهران مسافت زیادی طی میکردم تا در دفاتر سینمایی آن روز بنشینم و به حرفها و خاطرات پیشکسوتان سینما گوش کنم تا شاید از این طریق راهی برای ورود به سینما پیدا کنم. و در این وادی بودند هنرمندانی که اینهمه علاقه یک جوان 19 ساله را میدیدند و او را برای ورود به سینما در ایران سرزنش میکردند. یکبار ساموئل خاچیکیان پیشگام سینمای دلهره در ایران در دفترش مرا به گوشهای کشید و گفت:" پسرم این جمله را من ساموئل خاچیکیان که مویش رو در سینما سفید کرده میگویم: این سینما سرابی بیش نیست. برو دنبال تحصیل. و من و امثال من البته هیچگاه به این نصایح گوش نکردیم. به هر حال این عشق و علاقه و پشتکار من باعث شد ابتدا به پشت صحنه فیلمها با کارهای کوچک راه پیدا کنم و بعدتر هم به عنوان دستیار کارگردان در سالهای بی قراری با بازی بیژن امکانیان و فریبرز عربنیا اولین کار حرفهای را آغاز کردم که به دلیل مهاجرت دوام نیافت.
اولین هنرپیشهای که با او گفتگو کردی که بود؟
دقیقا به خاطر ندارم اما به گمانم رویا نونهالی برای فیلم زندان زنان بود. اما اولین کارگردان عباس کیارستمی سال 2001 در سینماتک تورنتو بود.
اولین هنرمندی که از او تقدیر کردی که بود؟ در برگزاری اولین مراسم تقدیرت چه مشکلاتی داشتی؟
من از سال 2000 که فعالیتهای سینمایی رو در تورنتو آغاز کردم یکی از دغدغههایم تقدیر از پیشگامان سینمای ایران بود و در آن زمان با محافل کوچک تری در کالج فیوچر اسکیلز با تقدیر از جعفر والی شروع کردیم و بعد هم بانو مهین اسکویی و رضا ژیان. اما رسمیترین و به گفته بسیاری حرفهایترین و خاطرهانگیزترین مراسم تجلیل از بهروز وثوقی بود. این برنامه در انتاریو ساینسسنتر و با حمایت گروه فرهنگی تورنتو ایرانیز با حضور بهروز وثوقی و چهره ای خاطرهبرانگیزی چون: مینو شفیع (لیلای صمد) مهدی رییس فیروز (از اولین کارگردانهای سینما) شهین ( هنرپیشه قدیمی که فقط در این مراسم در تورنتو حضور پیدا کرد) برگزار شد. مشکلات بر سر برگزاری این مراسم مانند همیشه در وهله اول عدم حمایت مالی جامعه ایرانی در تقدیر از یک بازیگر ماندگار تاریخ سینمای ایران بود. البته در آن دوران جمعیت ایرانی و امکان تبلیغات مثل امروز نبود. اما مهم این بود که این بزرگداشت باعث شد تا اهالی لسآنجلس که در چند قدمی این ستاره زندگی میکردند به فاصله کوتاهی به فکر برگزاری مراسم مجللی در آمریکا برای بهروز وثوقی بیفتند. من و اعضای گروه هنری موج نو در سالهای اخیر با وجود امکانات محدود به طور مستقل و بدون وابستگی به هیچ مرکز فرهنگی و هنری دولتی و با حمایت تعداد قلیلی از صاحبان مشاغل حامی فعالیتهای ما در تورنتو موفق شدیم مراسم متعدد تاثیرگذاری را برای هنرمندانی چون جعفر والی ( قبل از درگذشتشان) مهدی رییس فیروز ، ناصر تقوایی، بهمن مقصودلو برگزار کنیم.
بهترین کاری که از تو تا این لحظه مانده و خیلی از آن راضی هستی، کدام است؟
فکر میکنم همه بزرگداشتهایی که کار کردم دارای یک نوستالژی خاص برای مردم بوده و وقتی تاثیر مراسم را در آنها میدیدم رضایت را در خودم احساس میکردم. در فیلمسازی مستند هم "بازماندهای از ماگادان" را دوست دارم ولی احساس میکنم فیلم مستند جدیدم حال و هوای دیگری دارد.
از آخرین کارت برایمان بگو و اینکه چه چیزی انگیزه ساخت آن شد؟
آخرین مستند من آواز خدا نام دارد. مرگ پیرترین تنبور نواز ایران در سن 120 سالگی در روستایی در کرمانشاه انگیزه ساخت این مستند شد. سفری به ایران در جستجوی راز و رمز تنبور در دل تمدنی هفت هزار ساله با اندیشههای ناب عرفانی و سیری در روایتهای اسطورهای تنبورنوازان اهل حق کردستان ایران.
حدودا چه زمانی، اکران عمومی این فیلم است؟
در واقع تولید فیلم پایان یافته اما امیدوارم با رفع مشکلات اقتصادی بتوانم فیلم را به صورت فعال به فستیوالهای متعددی بفرستم و اولین اکران عمومی آن نیز احتمالا در فصل تابستان باشد.
اگر قرار باشد یک ویژگی مهم از خودت بگویی، آن چیست؟
معمولا خودم از ویژگی خودم نمیگویم. اما بیشتر دوستانم صلحطلبی و صداقت را از ویژگیهای من میدانند. سعی میکنم که اینگونه باشم.
اگر بخواهی عارف را در این ده سال اخیر بررسی کنی، چقدر پیشرفت داشته؟
پیشرفت اقتصادی هیچ (با خنده) اما از پیشرفت کاری به لحاظ محتوایی با داشتن استقلال کاری راضی هستم. به هر حال در هر حرفهای پیشنهادهای وسوسه انگیزی به انسان میشود، اما هر چیزی بهایی دارد. من سعی کردم بهای کار مستقل را هرچه که باشد بپردازم. حتی اگه مجبور شوم دیگر در این حرفه کار نکنم و بروم در یک گوشهای برای امرار معاش کار دیگری انجام دهم.
آیا به قدر زحماتی که کشیدی، حمایت دیدی؟
صادقانه بگویم نه. در یک گفتگو با بیبیسی فارسی نیز عنوان کردم که بین هنرمندان و صاحبان مشاغل در جامعه ایرانی ما یک رابطه دو جانبه باید باشه. هنرمند استعدادش در خلق اثر است و بیزنسمن یا صاحب حرفه، استعدادش در کسب درآمد مالی است. پس این یک توافق دو جانبه بین این دو حرفه میتواند در بهتر شدن فضای هنری جامعه موثر باشد. اما در اینجا جا دارد از همه صاحبان مشاغل تورنتو که تا به امروز مرا در برگزاری مراسم هنری و تولیدات سینمای حمایت کردند صمیمانه قدردانی کنم.
زندگی یک هنرمند، مثل عارف چگونه است؟
شاید از بیرون یک جلوه دیگری داشته باشه اما باید دید در درون زندگی هر آدمی چه میگذرد. انسانها عموما دوست دارند خود را در جای دیگری ببینند. من هم مثل هر انسانی مجموعهای از جنبههای مثبت و منفی هستم و زندگی من هم دارای مشکلات و فراز و نشیبهای خودش است.
مشوق و پشتیبان تو برای ادامه این راه چه کسانی بودهاند؟
هرگاه که در آستانه تسلیم و در جستجوی کار دیگری بودم آدمها و اتفاقاتی در مسیرم قرار گرفتند که ناخواسته مورد تشویق قرار گرفتم و دوباره کجدار و مریض راهم را از سر گرفتم.
اگر زمان به عقب برگردد، آیا همین مسیر را خواهی رفت؟
به عقیده من علاقه به هنر، گوهری است که مثل یک نرم افزار در ذات برخی نصب شده و تا آخر عمر هم خلاصی از آن نخواهی داشت. پس بهتر این است که این یکبار شانسی که در زندگی به ما داده شده را در راه عشق و علاقهمان خرج کنیم. پس با این حساب اگر به عقب هم برگردم باز ناگزیر این راه را خواهم رفت.
از زندگی چه چیزی میخواستی که بدست نیاوردی؟
صادقانه بگویم رفته رفته فکر میکنم همین چیزهایی که خداوند ارزانی داشته کفایت میکند. اما برای آنچه که میخواهم به دست بیاورم و هنوز به دست نیامده باز هم تلاش خودم را میکنم اما شخصا با این بیت شعر مولانا زندگی میکنم:
هرگاه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرامتر از آهو ،بیباکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
خوشبختی از نگاه تو به چیست؟
خوشبختی در درون آدم و چگونه نگریستن به زندگیست. گاهی خوشبختی در دو قدمی ماست و ما در دوردستها به دنبال آن هستیم. خوشبختی یعنی اینکه از لحظههای زندگیات بتونی در کمال سلامت و آرامش و بدون عذاب وجدان و با خدمتگذاری به همنوعان خودت لذت ببری.
همسرت تا چه اندازه در زمینه کارهایت با تو همکاری دارد؟
تا زمانیکه مجرد بودم از تعهد به زندگی با دیگری در هراس بودم. فکر میکردم کمتر کسی در کار سینما میتواند همسر اختیار کنه! عشق به کار یک جوری آدم را وادار میکند تنها بماند اما آشنایی با همسرم و این 7 سالی که با هم هستیم خلاف آن را ثابت کرد. ایشان تا به امروز نه تنها مانعی در کارهایم نبوده بلکه بهترین مشوق و مشاور من در کارهایم بوده.
اگر بخواهی از این طریق به همسرت یک جمله بگویی آن چیست؟
من به عدم قطعیت باور دارم، به همین خاطر همیشه با همسرم که مثل دو دوست با هم هستیم به این نکته اشاره میکنیم که همه چیز در هستی تا اطلاع ثانوی برقرار است. پس من هم از او میخواهم تا اطلاع ثانوی و مثل همه این سالها دوست و پشتیبان و مشوق من باشد.
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو