یک روزنامهنگار حرفهای و مستقل که روزنامهنگار ارگانهای احزاب نیست، باید "شرافت قلم، وجدان جمعی و مسئولیت اجتماعی" را رعایت کند و در ارائه اخبار و تحلیلها صداقت داشته باشد و واقعیات را در نظر بگیرد و آنقدر استوار باشد که از "جو زدگی" در ارائه اخبار و نوشتهها دوری نماید و انتقال دهندهی بیغرض و مرض اخبار و رویکردها و تحلیلها باشد (البته این روزها این حرفها به ویژه در بین ایرانیان خریدار زیادی ندارد و شاید به آن اصلا فکر هم نکنند). همه فقط میخواهند حرف خودشان را بزنند و مردم تنها حرف آنها را بشنوند! مصیبتی است که این سالها گرفتار آن هستیم و صداهای مستقل و استوار و پاک و روزنامهنگاران پاکسرشت رفته رفته منزوی و از دایره در حال خارج شدن هستند. ضمنا کار روزنامهنگار مستقل و با مرام و حرفهای ارائه اخبار و نوشتههای صحیح است و اگر اغتشاشی شد و یا نشد به او ربطی ندارد. او تنها موظف به ارایه صحیح، دقیق و غیر موذیانه وقایع و مسائل است.
محمد باقر صمیمی روزنامه نگار، طنزپرداز، نویسنده و پژوهشگر ساکن تورنتو است. او تجربه سردبیری دو مجله موفق در تورنتو را نیز در کارنامه زندگی مهاجرتش دارد. او در 15 دسامبر، دیپلم افتخار و مدال یکصد و پنجاهمین سال تشکیل کانادا را به پاس خدمات برجستهاش به ادبیات، رسانهها، مطبوعات، نویسندگی، احترام به ارزشهای انسانی، همکاری و درک همیاری با گروههای فرهنگی مختلف، از آقای جان توری شهردار تورنتو دریافت کرد که به او تبریک میگوییم.
زندگی پر ماجرای او، تجربیات طولانی و خوشنامیاش سبب شد که گفتگوی این هفته را با این مرد صمیمی و پرتلاش که همه زندگیش را وقف روزنامهنگاری کرده داشته باشیم:
آقای صمیمی اگر موافق هستید برویم به ابتدا، در کدام شهر بدنیا آمدید و کودکیتان چطور گذشت؟
قبل از هر چیز برای من بسیار سخت است درباره خودم صحبت کنم، اما کوشش میکنم که این کار را انجام دهم. ما آبا اجدادی متعلق به یکی از روستاهای خوش آب و هوای کوهستانی با چشمهسارهای خوشگوار و تپهماهورها و درههای زیبای طالقان روستای دنبلید طالقان هستیم. در یک گردش تابستانی که رسم تمامی طالقانیهای مقیم شهرهای ایران است، در پنجم مرداد 1333 در این روستا بدنیا آمدم، اما شناسنامهام مرا متولد قزوین که محل اقامت آن روزهای خانواده بود نشان میدهد. شش ماهه بودم که کوچ خانواده به محل کار جدید پدرم، کرمانشاه آغاز شد و از آن پس کودکی، نوجوانی و ابتدای جوانیم کرمانشاهی شدم و در آنجا پوست و گوشت گرفتم (از یکی از سرودههایم). سپس در تهران ساکن شدم به مدت دقیق 30 سال تمام و تهرانی به حساب آمدم. اکنون به مدت 10، 11 سال است که تورنتویی و کانادایی هستم. بطور کلی هفت شهر عشق را گشتم!!! فرهنگ را از طالقانیها مشهور به "بافرهنگ" گرفتم، صفا و بیریایی و جوانمردی را از کرمانشاهیها تعلیم دیدم، کار و حرفه و تخصص و دانشگاه را از تهرانیها آموختم و دلتنگی را هم در تورنتو برگردن خود آویزان کردم.
از چه سالی وارد حرفه روزنامهنگاری شدید و چه چیزی شما را به این مسیر سوق داد؟
اولین کار روزنامهنگاریم کلاس پنجم دبستان بود با روزنامه دیواری، پنج نفر بودیم و آن را انتشار دادیم. مطلبی درباره "امام زمان" بود که من نوشته بودم، معلمها همه جمع شده بودند و بسیاری از آنها اصرار داشتند که این کار مستقیم ما نیست و بزرگترها مطالب آن را نوشتهاند. این مطلب درباره "امام زمان" را میپرسیدند چه کسی نوشته و من با افتخار میگفتم:من!!! اما چشمتان روز بد نبیند، چنان سیلی محکمی از یکی از معلمها خوردم که مرا دروغگو خطاب میکرد که زمین و زمان برایم بهم ریخت و صفای کودکی و راستگوئیم بسیار خدشهدار شد: آقا به خدا من خودم نوشتم! قسمهای مکرر من به جایی نرسید و او همچنان مرا دروغگو خطاب میکرد. حسابی تحقیر شده بودم و خرد و له شده! میان ساعت کلاس با بغض از کلاس بیرون آمدم و روزنامه را از دیوار کندم و تکه پاره کردم. رفتم جلوی کلاس آن معلم و با لگد محکم به در کلاس کوبیدم. دوست داشتم زورم همانند رستم بود و آقا معلم را به پشت کوه قاف پرتابش میکردم. معلم بیرون آمد و مشت و لگدهای بیشتری را نصیبم کرد! این از اولین کار روزنامهنگاریم.
با چه روزنامههایی همکاری داشتید و نوع کار شما چه بود؟
در سال 1351 جسته و گریخته خبر و نوشته به روزنامههای محلی و روزنامههای تهران میفرستادم ولی به شکل جدی از سال 1352 از طریق شهرستانها با روزنامه کیهان و نشریات محلی شروع شد که با آنها شروع به کار کردم. بیشترینش با کیهان سوای کار خبری من بلافاصله یادداشتنویسی و مقالهنویسی را شروع کردم و یک ستون هم که ظاهرا طنز بود و انتقادی به نام "نیش و ریش" در روزنامه محلی و بسیار کم تیراژ کرمانشاه داشتم. ابتکار خبرنگاری جالبی هم داشتم. بدون اینکه نامی از خودم داشته باشم خبرهای داغ و کاشفانه محلی را به تهران برای کیهان میفرستادم. این باعث گیجی مقامات استانی شده بود که خبرنگار این خبرهای مچگیرانه، چه کسی است و بسیار دنبالش بودند. به هر حال از سال 1352 من رسما و جدی روزنامهنگاری را شروع کردم و در قبل از انقلاب عمدتا با کیهان و بعد از انقلاب با فراز و نشیبهای بسیارش، در نشریات بسیار زیاد دیگر، عمدتا بصورت روزنامهنگار آزاد و راهانداز نشریات و مجلات با شرکتی که مطبوعاتی- انتشاراتی - تبلیغاتی بود و به نام خودم ثبت شده بود ادامه یافت. در ابتدای کارم خبرنگاری و گزارشنویسیام بیشتر بود، اما بعدها "یادداشت و مقاله و تحلیل" و همچنین کار راهاندازی نشریات جدید از کارهای اصلیام بود.
عمدتا علاقمندی من به مطبوعات قدرت قلم و استدلال خودم بود که از دبستان به بعد مورد توجه و تشویق همه قرار میگرفت و دوم روحیه اجتماعی و عدالتجویانهام و از همه مهمتر خانواده. یادم میآید پدر مرحومم، روزنامه کیهان را میگرفت و یا کتاب را بلند بلند میخواند و ما بچهها به دورش مینشستیم و با دقت به اخبار و نوشتهها گوش میدادیم که شاید همین یکی از مشوقهایم بود.
بد نیست یادی هم از مادر مرحومم کم که دو سه ماهی است از میان ما رفته است. تازه مقالات و یادداشتهایم در روزنامه کیهان قبل از انقلاب چاپ میشد و ظاهرا مورد توجه خوانندگان قرار میگرفت و این توجه به گوش خانواده هم میرسید. روزی مادر مرا خواست و گفت: پسر تو اکنون با قلم آشنا شدهای و داری مینویسی و در آغاز راه هستی از من به شما یک نصیحت که هیچگاه فراموش نکن "قلم خیلی حساس است" کوچکترین گردشی از سر بیتوجهی و یا از سر مزدوری، باعث ظلم و بیعدالتی میشود، سعی کن همیشه هوشیار باشی و نگذاری قلمت به سوی بدی و بیعدالتی سُر بخورد. این همیشه آویزهی گوشم بود. یکی از مشوقهایم که خیلی هم سفارش به احتیاط در نوشتن میکرد مادرم بود که به مسائل فرهنگی و تحصیلات عالیه و اخلاقیات و عدالت حساس بود و همیشه هم نگران آسیب دیدنم از روزنامهنگاری و نوشتن، که البته بجا هم بود. از طرفی هم حتما برخی از معلمهایم و محیط و سالهای خاص زندگی و وقایع و اتفاقات نمیتوانند بیتاثیر در این امر باشند.
از اولین نشریه خودتان بگویید. چه مدت منتشر میشد و در چه زمینهای بود؟
سالها بود که تقاضای یک ماهنامه را کرده بودم، یکبار که اصلا تقاضایم گم شد، بار دیگر در زمان اصلاحات بود که به مدت 8 سال بیجواب ماند. اما موقعی که اصلاحطلبان از احمدینژاد شکست خوردهبودند، از خرداد تا مرداد که دوران انتقال بود یکمرتبه با تعجب بسیار در روزنامهها و با تلفن دوستان متوجه شدم که ماهنامهی درخواستی من پس از 18 سال به نام "رونا" مجوز انتشار گرفته است. ظاهرا اصلاحطلبان تصمیم گرفته بودند که تمامی مجوزهای مانده در آرشیوشان را به هنگام انتقال صادر نمایند که این تصمیم شامل حال من هم شد. البته روزنامه کیهان شریعتمداری هم به این تصمیم در ابتدا با احتیاط و بعدها با صراحت بیشتر تاخت، و از جمله مرا هم مورد لطف خودش قرار داد!
ماهنامه رونا در زمینه فرهنگی - اجتماعی - سیاسی مجوز نشر داشت و من شخصا با تیم خودم به مدت دو سال آن را منتشر کردیم و به هنگام مهاجرت به کانادا آن را واگذار کردم و دیگر در ارایه مطالب و سمت و سوی آن نه من و نه تیم همراهم نقشی نداشتیم. گویا یکی دو سالی هم یکی دو تیم آن را دست به دست گرداندند و منتشر کردند با سیاستهای مختلف. خارج از نوع نظرات و تفکرات من و تیم همراه اکنون هم نمیدانم چه بر سرش آمده است. اما آن زمان که ما منتشرش میکردیم، از نشریات مورد توجه بود که سعی در ارایه متفاوت بودن نگاه و تفکر داشتیم و صفحات کارگری و سندیکایی ما هم تریبون خوبی برای سندیکالیستها و کارگران معترض شده بود. بنا به شواهد و گفتهی خوانندگان در آن زمان که ما رونا را منتشر میکردیم، رونا یک نشریه متفاوت و شجاع و اساسی بود.
من دو نکته را برای اولین بار در ایران برای رونا در نظر گرفتم: کوتاهنویسی، و سایت اینترنتی فعال. شعار ما در رونا "کوتاهنویسی، عمیقنویسی (با صفحات کم ولی پُربار) بود که روشهای خوبی هم پیدا کرده بودیم که این کار ضمن حجم کم اما با اطلاعات وسیع برای خوانندگان همراه بود.
ضمنا هم یک ابتکار در رابطه با اشتراک ارائه کردیم که قیمت آبونمان را به عهده خود خوانندگان گذاشتیم و این کار با محبت و همیاری و همکاری خوانندگان خوب جواب داد؛ و این نشان داد به ما که اگر نشریهای با کیفیت باشد و نیاز مخاطبان و خوانندگانش را بتواند برآورده کند حتما خوانندگان بدان توجه خواهند کرد و قدرشناس نشریه خواهند بود و تنهایش نخواهند گذاشت.
نکتهای که در شما بخوبی میشناسم، علاقه شما به خلاصه نویسی است، چنین علاقهای بر مبنای چه تفکری از شماست؟
عمدتا در جوامع امروزی که سرعت، وقت و حجم بالای اطلاعات تولید میشود، تنوع اطلاعات و موضوعات از مشخصههای آن خواهد بود؛ و بدین ترتیب همه وقت کمی برای خواندن خواهند داشت. بنابراین یک روزنامهنگار و یک روزنامه حرفهای حتما باید بدان توجه کند و من از همان ابتدای کارهای نوشتنیام خاصیت خلاصهنویسی را در خود داشت تا خواننده در زمانی کم به عمق مطلب دست بیابد. هرچه بیشتر حرفهایتر میشدم به نیاز "کوتاهنویسی" معتقدتر میشدم و عمدتا هم یادداشتها و نوشتههایم از 40 سال پیش به این سو دارای همین ویژگی است. لذا در رونا هم دست به این کار زدیم و با تمامی سختیهایش کم و بیش و در حقیقت بیشتر موفق شدیم به ارائه سبک کوتاهنویسی. البته لازم است بگویم "خلاصهنویسی" که در سوال شما هست با کوتاهنویسی کمی تفاوت دارد که فعلا جای شرح آن در اینجا نیست.
به نظر شما روزنامهنگاری چه تغییرات شگرفی کرده؟
در پاسخ به این سوال باید گفت از چه زمانی مد نظر شماست؟ در کدام کشور؟ و چند سوال دیگر در پی آن... اما تغییر شگرف روزنامهنگاری دیجیتالی شدن آن است و سرعت و حجم عظیم مطالب تولید شده و موج عظیم خوانندگان (لزوما همه اینها هم مثبت و تفکر بخش نیست)، آسیبهای زیانآوری هم میتواند به تفکر و مستقلاندیشی هم وارد سازد، ابتذال، و شستشوی مغزی، یاس و بیهودگی هم همگام با رشد و تعالی با خود آورده است. اما رویهم رفته با آمدن گروهی غیرحرفهای به جمع روزنامهنگاران که روزنامهنگاری "شهروند خبرنگار" نامیده میشود، تحول عظیم و شگرفی دست کم در ارایه خبر و خبررسانی پدیدار کرده است که زشت و زیبایش فراوان و جمیع اضداد خوب و بد است. حتما باید برای مدیریت کردن آن تمامی کشورهای دربارهاش بنشینند و فکری به حالش کنند زیرا هم تولیدکنندگان خبر و عکس و مطالب همه جوره در اختیار دارند و هم مخاطبین بدون هیچگونه ضابطه و قوانین مشخص و هدایتکنندهای در این میان رها شدهاند؛ که البته بحث درباره این مهم اصلا در این مطلب نمیگنجد و شرایط جداگانهای را میطلبد.
فکر میکنید چه نکاتی در روزنامهنگاری امروز، کمتر رعایت میشود؟ و دلایل آن از نگاه شما چیست؟
بازهم سوال اینجاست که کدام روزنامهنگاری مد نظر شماست؟ شنیداری، دیداری، مکتوب یا دیجیتالی؟ و بازهم در کجا و کدام کشور؟ جواب به این سوال برای من به عنوان یک نسخه برای همه چیز نوشتن سخت است و در حقیقت غیرممکن و مطمئنا کارشناسی نشده. اما رویهم رفته باید گفت دوست دارم "شرافت قلم" رعایت شود اگر به غیر از این شد در هر کجایی که باشد فرقی نمیکند، خطاست، و علت "بیشرافتی قلم" هم زیاد هستند: از مزدوری گرفته تا بیخردی تا بیپرنسیپی و هزاران بد و بدتر و بدترین در شخصیت روزنامهنگار... سرمایه و سرمایهگذاری و جریانات سیاسی و غیر را نیز به این مبحث اضافه کنید.
جریانات سیاسی این روزها از زاویههای مختلف دیده میشود. به نظر شما یک روزنامهنگار، چطور باید چنین فضای شلوغی را به درستی مدیریت کند تا منجر به اغتشاش نشود؟
یک روزنامهنگار حرفهای و مستقل که روزنامهنگار ارگانهای احزاب نیست، باید "شرافت قلم، وجدان جمعی و مسئولیت اجتماعی" را رعایت کند و در ارائه اخبار و تحلیلها صداقت داشته باشد و واقعیات را در نظر بگیرد و آنقدر استوار باشد که از "جو زدگی" در ارائه اخبار و نوشتهها دوری نماید و انتقال دهندهی بیغرض و مرض اخبار و رویکردها و تحلیلها باشد (البته این روزها این حرفها به ویژه در بین ایرانیان خریدار زیادی ندارد و شاید به آن اصلا فکر هم نکنند). همه فقط میخواهند حرف خودشان را بزنند و مردم تنها حرف آنها را بشنوند! مصیبتی است که این سالها گرفتار آن هستیم و صداهای مستقل و استوار و پاک و روزنامهنگاران پاکسرشت رفته رفته منزوی و از دایره در حال خارج شدن هستند. ضمنا کار روزنامهنگار مستقل و با مرام و حرفهای ارائه اخبار و نوشتههای صحیح است و اگر اغتشاشی شد و یا نشد به او ربطی ندارد. او تنها موظف به ارایه صحیح، دقیق و غیر موذیانه وقایع و مسائل است.
جای چه نوع مطالبی را در روزنامههای اینجا خالی میبینید؟
جواب آن سخت است. نشریات چاپی تورنتو متفاوت هستند. شاید بتوان گفت سهیم نکردن نظر خوانندگان در مطالبشان و اهمیت ندادن به مخاطب. اما عمدهترین نقصان روزنامهنگارهای فارسیزبان اینجا خلاء حفظ و اشاعه فرهنگ هنر و ادب و زبان سرزمین مادری ما ایران است. و نگاه نکردن و معرفی نکردن شخصیتهای مستقل سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، ایرانی است که کنج عزلب اجباری گزیدهاند.
خواننده چه نوع مطالبی در روزنامهها هستید؟
کلیه اخبار و تحلیلها و مقالات در همه زمینهها
ازدواج شما همزمان با کدام وضعیت کاری شما بود؟ و آیا حرفه شما با زندگی شما هرگز تداخلی داشته یا خیر؟
حرفهی ما همیشه با زندگی شخصی ما تداخل داشته است، مثلا بازداشت بخاطر یک نوشته و اخراج به خاطر یک مقاله، همیشه بطور مستقیم تاثیر میگذارد و گذاشته است. اما ازدواج من ربطی به رشته کاری من نداشت. گرچه همسرم اگر همسو با نوع نگرش و حرفهام نبود حتما جذب همدیگر نمیشدیم.
زندگی داخلی شما به عنوان یک روزنامه نگار چگونه گذشته؟
سعی میکنم هیچگاه تاثیر مستقیم نوع کارم بر زندگی شخصی خود نگذارد، اما همیشه پُر از هیجان و بحث درباره مطالب و نوشتههای گوناگون و نظرخواهی از همدیگر و گاهی هم جدل درباره یک موضوع هستیم. کلا چون همسرم هم به مسائل پیرامونی حساس است و دچار "درد به من چه مربوطه" نشده است و نیست. کلا همواره با هم در تبادل نظر و افکار هستیم.
در مجموع، خوشبخت هستید و به آنچه از زندگی میخواستید رسیدهاید؟
بله که خوشبخت هستیم. به آنچه هم که میخواستیم بطور تمام و کمال رسیدهایم به جز "مقداری پول" که آنهم هر هفته منتظر اعلان نتایج "لاتاری" میمانیم و دیگر ملالی نیست! اما واقعا سلامتی باشد بقیه کارها خودش درست میشود.
اگر زمان به عقب برگردد، کدام نقطه اشتباهی کردید که دیگر نمیکنید؟
اول از همه از زمان خواهش میکنم هیچگاه به عقب برنگردد که دیگر حوصله درگیریهایی که قبلا داشتهام را ندارم. ولی اگر برگردد و با همین وضعیت موجود کنونی کشور و جهان و خودم و خانواده ترجیح میدهم به اشتباه دیر آمدن به خارج از کشور دیگر نپردازم، تا جوانتر بودم بایستی از کشور خارج میشدم تا بیشتر بتوانم به ارتقاء تحصیلات و شغلم بپردازم.
اگر مایل هستید از همسرتان و نقش او در زندگیتان برایمان بگویید
او رفیق همره و همراه من است و نقش قدرتمندی در تمامی ابعاد زندگیم از جمله "تلطیف روح" و "عشق به انسانیت" را دارد.
آخرین سوال ما در حقیقت تیتر این گفتگو خواهد بود و به همسر شما تقدیم میشود: اگر بخواهید یک جمله به همسرتان بگویید، آن چیست؟
آن قلب پُر از مهر و کمکرسان و انساندوست تو را میستایم.
زندگی پر ماجرای او، تجربیات طولانی و خوشنامیاش سبب شد که گفتگوی این هفته را با این مرد صمیمی و پرتلاش که همه زندگیش را وقف روزنامهنگاری کرده داشته باشیم:
آقای صمیمی اگر موافق هستید برویم به ابتدا، در کدام شهر بدنیا آمدید و کودکیتان چطور گذشت؟
قبل از هر چیز برای من بسیار سخت است درباره خودم صحبت کنم، اما کوشش میکنم که این کار را انجام دهم. ما آبا اجدادی متعلق به یکی از روستاهای خوش آب و هوای کوهستانی با چشمهسارهای خوشگوار و تپهماهورها و درههای زیبای طالقان روستای دنبلید طالقان هستیم. در یک گردش تابستانی که رسم تمامی طالقانیهای مقیم شهرهای ایران است، در پنجم مرداد 1333 در این روستا بدنیا آمدم، اما شناسنامهام مرا متولد قزوین که محل اقامت آن روزهای خانواده بود نشان میدهد. شش ماهه بودم که کوچ خانواده به محل کار جدید پدرم، کرمانشاه آغاز شد و از آن پس کودکی، نوجوانی و ابتدای جوانیم کرمانشاهی شدم و در آنجا پوست و گوشت گرفتم (از یکی از سرودههایم). سپس در تهران ساکن شدم به مدت دقیق 30 سال تمام و تهرانی به حساب آمدم. اکنون به مدت 10، 11 سال است که تورنتویی و کانادایی هستم. بطور کلی هفت شهر عشق را گشتم!!! فرهنگ را از طالقانیها مشهور به "بافرهنگ" گرفتم، صفا و بیریایی و جوانمردی را از کرمانشاهیها تعلیم دیدم، کار و حرفه و تخصص و دانشگاه را از تهرانیها آموختم و دلتنگی را هم در تورنتو برگردن خود آویزان کردم.
از چه سالی وارد حرفه روزنامهنگاری شدید و چه چیزی شما را به این مسیر سوق داد؟
اولین کار روزنامهنگاریم کلاس پنجم دبستان بود با روزنامه دیواری، پنج نفر بودیم و آن را انتشار دادیم. مطلبی درباره "امام زمان" بود که من نوشته بودم، معلمها همه جمع شده بودند و بسیاری از آنها اصرار داشتند که این کار مستقیم ما نیست و بزرگترها مطالب آن را نوشتهاند. این مطلب درباره "امام زمان" را میپرسیدند چه کسی نوشته و من با افتخار میگفتم:من!!! اما چشمتان روز بد نبیند، چنان سیلی محکمی از یکی از معلمها خوردم که مرا دروغگو خطاب میکرد که زمین و زمان برایم بهم ریخت و صفای کودکی و راستگوئیم بسیار خدشهدار شد: آقا به خدا من خودم نوشتم! قسمهای مکرر من به جایی نرسید و او همچنان مرا دروغگو خطاب میکرد. حسابی تحقیر شده بودم و خرد و له شده! میان ساعت کلاس با بغض از کلاس بیرون آمدم و روزنامه را از دیوار کندم و تکه پاره کردم. رفتم جلوی کلاس آن معلم و با لگد محکم به در کلاس کوبیدم. دوست داشتم زورم همانند رستم بود و آقا معلم را به پشت کوه قاف پرتابش میکردم. معلم بیرون آمد و مشت و لگدهای بیشتری را نصیبم کرد! این از اولین کار روزنامهنگاریم.
با چه روزنامههایی همکاری داشتید و نوع کار شما چه بود؟
در سال 1351 جسته و گریخته خبر و نوشته به روزنامههای محلی و روزنامههای تهران میفرستادم ولی به شکل جدی از سال 1352 از طریق شهرستانها با روزنامه کیهان و نشریات محلی شروع شد که با آنها شروع به کار کردم. بیشترینش با کیهان سوای کار خبری من بلافاصله یادداشتنویسی و مقالهنویسی را شروع کردم و یک ستون هم که ظاهرا طنز بود و انتقادی به نام "نیش و ریش" در روزنامه محلی و بسیار کم تیراژ کرمانشاه داشتم. ابتکار خبرنگاری جالبی هم داشتم. بدون اینکه نامی از خودم داشته باشم خبرهای داغ و کاشفانه محلی را به تهران برای کیهان میفرستادم. این باعث گیجی مقامات استانی شده بود که خبرنگار این خبرهای مچگیرانه، چه کسی است و بسیار دنبالش بودند. به هر حال از سال 1352 من رسما و جدی روزنامهنگاری را شروع کردم و در قبل از انقلاب عمدتا با کیهان و بعد از انقلاب با فراز و نشیبهای بسیارش، در نشریات بسیار زیاد دیگر، عمدتا بصورت روزنامهنگار آزاد و راهانداز نشریات و مجلات با شرکتی که مطبوعاتی- انتشاراتی - تبلیغاتی بود و به نام خودم ثبت شده بود ادامه یافت. در ابتدای کارم خبرنگاری و گزارشنویسیام بیشتر بود، اما بعدها "یادداشت و مقاله و تحلیل" و همچنین کار راهاندازی نشریات جدید از کارهای اصلیام بود.
عمدتا علاقمندی من به مطبوعات قدرت قلم و استدلال خودم بود که از دبستان به بعد مورد توجه و تشویق همه قرار میگرفت و دوم روحیه اجتماعی و عدالتجویانهام و از همه مهمتر خانواده. یادم میآید پدر مرحومم، روزنامه کیهان را میگرفت و یا کتاب را بلند بلند میخواند و ما بچهها به دورش مینشستیم و با دقت به اخبار و نوشتهها گوش میدادیم که شاید همین یکی از مشوقهایم بود.
بد نیست یادی هم از مادر مرحومم کم که دو سه ماهی است از میان ما رفته است. تازه مقالات و یادداشتهایم در روزنامه کیهان قبل از انقلاب چاپ میشد و ظاهرا مورد توجه خوانندگان قرار میگرفت و این توجه به گوش خانواده هم میرسید. روزی مادر مرا خواست و گفت: پسر تو اکنون با قلم آشنا شدهای و داری مینویسی و در آغاز راه هستی از من به شما یک نصیحت که هیچگاه فراموش نکن "قلم خیلی حساس است" کوچکترین گردشی از سر بیتوجهی و یا از سر مزدوری، باعث ظلم و بیعدالتی میشود، سعی کن همیشه هوشیار باشی و نگذاری قلمت به سوی بدی و بیعدالتی سُر بخورد. این همیشه آویزهی گوشم بود. یکی از مشوقهایم که خیلی هم سفارش به احتیاط در نوشتن میکرد مادرم بود که به مسائل فرهنگی و تحصیلات عالیه و اخلاقیات و عدالت حساس بود و همیشه هم نگران آسیب دیدنم از روزنامهنگاری و نوشتن، که البته بجا هم بود. از طرفی هم حتما برخی از معلمهایم و محیط و سالهای خاص زندگی و وقایع و اتفاقات نمیتوانند بیتاثیر در این امر باشند.
از اولین نشریه خودتان بگویید. چه مدت منتشر میشد و در چه زمینهای بود؟
سالها بود که تقاضای یک ماهنامه را کرده بودم، یکبار که اصلا تقاضایم گم شد، بار دیگر در زمان اصلاحات بود که به مدت 8 سال بیجواب ماند. اما موقعی که اصلاحطلبان از احمدینژاد شکست خوردهبودند، از خرداد تا مرداد که دوران انتقال بود یکمرتبه با تعجب بسیار در روزنامهها و با تلفن دوستان متوجه شدم که ماهنامهی درخواستی من پس از 18 سال به نام "رونا" مجوز انتشار گرفته است. ظاهرا اصلاحطلبان تصمیم گرفته بودند که تمامی مجوزهای مانده در آرشیوشان را به هنگام انتقال صادر نمایند که این تصمیم شامل حال من هم شد. البته روزنامه کیهان شریعتمداری هم به این تصمیم در ابتدا با احتیاط و بعدها با صراحت بیشتر تاخت، و از جمله مرا هم مورد لطف خودش قرار داد!
ماهنامه رونا در زمینه فرهنگی - اجتماعی - سیاسی مجوز نشر داشت و من شخصا با تیم خودم به مدت دو سال آن را منتشر کردیم و به هنگام مهاجرت به کانادا آن را واگذار کردم و دیگر در ارایه مطالب و سمت و سوی آن نه من و نه تیم همراهم نقشی نداشتیم. گویا یکی دو سالی هم یکی دو تیم آن را دست به دست گرداندند و منتشر کردند با سیاستهای مختلف. خارج از نوع نظرات و تفکرات من و تیم همراه اکنون هم نمیدانم چه بر سرش آمده است. اما آن زمان که ما منتشرش میکردیم، از نشریات مورد توجه بود که سعی در ارایه متفاوت بودن نگاه و تفکر داشتیم و صفحات کارگری و سندیکایی ما هم تریبون خوبی برای سندیکالیستها و کارگران معترض شده بود. بنا به شواهد و گفتهی خوانندگان در آن زمان که ما رونا را منتشر میکردیم، رونا یک نشریه متفاوت و شجاع و اساسی بود.
من دو نکته را برای اولین بار در ایران برای رونا در نظر گرفتم: کوتاهنویسی، و سایت اینترنتی فعال. شعار ما در رونا "کوتاهنویسی، عمیقنویسی (با صفحات کم ولی پُربار) بود که روشهای خوبی هم پیدا کرده بودیم که این کار ضمن حجم کم اما با اطلاعات وسیع برای خوانندگان همراه بود.
ضمنا هم یک ابتکار در رابطه با اشتراک ارائه کردیم که قیمت آبونمان را به عهده خود خوانندگان گذاشتیم و این کار با محبت و همیاری و همکاری خوانندگان خوب جواب داد؛ و این نشان داد به ما که اگر نشریهای با کیفیت باشد و نیاز مخاطبان و خوانندگانش را بتواند برآورده کند حتما خوانندگان بدان توجه خواهند کرد و قدرشناس نشریه خواهند بود و تنهایش نخواهند گذاشت.
نکتهای که در شما بخوبی میشناسم، علاقه شما به خلاصه نویسی است، چنین علاقهای بر مبنای چه تفکری از شماست؟
عمدتا در جوامع امروزی که سرعت، وقت و حجم بالای اطلاعات تولید میشود، تنوع اطلاعات و موضوعات از مشخصههای آن خواهد بود؛ و بدین ترتیب همه وقت کمی برای خواندن خواهند داشت. بنابراین یک روزنامهنگار و یک روزنامه حرفهای حتما باید بدان توجه کند و من از همان ابتدای کارهای نوشتنیام خاصیت خلاصهنویسی را در خود داشت تا خواننده در زمانی کم به عمق مطلب دست بیابد. هرچه بیشتر حرفهایتر میشدم به نیاز "کوتاهنویسی" معتقدتر میشدم و عمدتا هم یادداشتها و نوشتههایم از 40 سال پیش به این سو دارای همین ویژگی است. لذا در رونا هم دست به این کار زدیم و با تمامی سختیهایش کم و بیش و در حقیقت بیشتر موفق شدیم به ارائه سبک کوتاهنویسی. البته لازم است بگویم "خلاصهنویسی" که در سوال شما هست با کوتاهنویسی کمی تفاوت دارد که فعلا جای شرح آن در اینجا نیست.
به نظر شما روزنامهنگاری چه تغییرات شگرفی کرده؟
در پاسخ به این سوال باید گفت از چه زمانی مد نظر شماست؟ در کدام کشور؟ و چند سوال دیگر در پی آن... اما تغییر شگرف روزنامهنگاری دیجیتالی شدن آن است و سرعت و حجم عظیم مطالب تولید شده و موج عظیم خوانندگان (لزوما همه اینها هم مثبت و تفکر بخش نیست)، آسیبهای زیانآوری هم میتواند به تفکر و مستقلاندیشی هم وارد سازد، ابتذال، و شستشوی مغزی، یاس و بیهودگی هم همگام با رشد و تعالی با خود آورده است. اما رویهم رفته با آمدن گروهی غیرحرفهای به جمع روزنامهنگاران که روزنامهنگاری "شهروند خبرنگار" نامیده میشود، تحول عظیم و شگرفی دست کم در ارایه خبر و خبررسانی پدیدار کرده است که زشت و زیبایش فراوان و جمیع اضداد خوب و بد است. حتما باید برای مدیریت کردن آن تمامی کشورهای دربارهاش بنشینند و فکری به حالش کنند زیرا هم تولیدکنندگان خبر و عکس و مطالب همه جوره در اختیار دارند و هم مخاطبین بدون هیچگونه ضابطه و قوانین مشخص و هدایتکنندهای در این میان رها شدهاند؛ که البته بحث درباره این مهم اصلا در این مطلب نمیگنجد و شرایط جداگانهای را میطلبد.
فکر میکنید چه نکاتی در روزنامهنگاری امروز، کمتر رعایت میشود؟ و دلایل آن از نگاه شما چیست؟
بازهم سوال اینجاست که کدام روزنامهنگاری مد نظر شماست؟ شنیداری، دیداری، مکتوب یا دیجیتالی؟ و بازهم در کجا و کدام کشور؟ جواب به این سوال برای من به عنوان یک نسخه برای همه چیز نوشتن سخت است و در حقیقت غیرممکن و مطمئنا کارشناسی نشده. اما رویهم رفته باید گفت دوست دارم "شرافت قلم" رعایت شود اگر به غیر از این شد در هر کجایی که باشد فرقی نمیکند، خطاست، و علت "بیشرافتی قلم" هم زیاد هستند: از مزدوری گرفته تا بیخردی تا بیپرنسیپی و هزاران بد و بدتر و بدترین در شخصیت روزنامهنگار... سرمایه و سرمایهگذاری و جریانات سیاسی و غیر را نیز به این مبحث اضافه کنید.
جریانات سیاسی این روزها از زاویههای مختلف دیده میشود. به نظر شما یک روزنامهنگار، چطور باید چنین فضای شلوغی را به درستی مدیریت کند تا منجر به اغتشاش نشود؟
یک روزنامهنگار حرفهای و مستقل که روزنامهنگار ارگانهای احزاب نیست، باید "شرافت قلم، وجدان جمعی و مسئولیت اجتماعی" را رعایت کند و در ارائه اخبار و تحلیلها صداقت داشته باشد و واقعیات را در نظر بگیرد و آنقدر استوار باشد که از "جو زدگی" در ارائه اخبار و نوشتهها دوری نماید و انتقال دهندهی بیغرض و مرض اخبار و رویکردها و تحلیلها باشد (البته این روزها این حرفها به ویژه در بین ایرانیان خریدار زیادی ندارد و شاید به آن اصلا فکر هم نکنند). همه فقط میخواهند حرف خودشان را بزنند و مردم تنها حرف آنها را بشنوند! مصیبتی است که این سالها گرفتار آن هستیم و صداهای مستقل و استوار و پاک و روزنامهنگاران پاکسرشت رفته رفته منزوی و از دایره در حال خارج شدن هستند. ضمنا کار روزنامهنگار مستقل و با مرام و حرفهای ارائه اخبار و نوشتههای صحیح است و اگر اغتشاشی شد و یا نشد به او ربطی ندارد. او تنها موظف به ارایه صحیح، دقیق و غیر موذیانه وقایع و مسائل است.
جای چه نوع مطالبی را در روزنامههای اینجا خالی میبینید؟
جواب آن سخت است. نشریات چاپی تورنتو متفاوت هستند. شاید بتوان گفت سهیم نکردن نظر خوانندگان در مطالبشان و اهمیت ندادن به مخاطب. اما عمدهترین نقصان روزنامهنگارهای فارسیزبان اینجا خلاء حفظ و اشاعه فرهنگ هنر و ادب و زبان سرزمین مادری ما ایران است. و نگاه نکردن و معرفی نکردن شخصیتهای مستقل سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، ایرانی است که کنج عزلب اجباری گزیدهاند.
خواننده چه نوع مطالبی در روزنامهها هستید؟
کلیه اخبار و تحلیلها و مقالات در همه زمینهها
ازدواج شما همزمان با کدام وضعیت کاری شما بود؟ و آیا حرفه شما با زندگی شما هرگز تداخلی داشته یا خیر؟
حرفهی ما همیشه با زندگی شخصی ما تداخل داشته است، مثلا بازداشت بخاطر یک نوشته و اخراج به خاطر یک مقاله، همیشه بطور مستقیم تاثیر میگذارد و گذاشته است. اما ازدواج من ربطی به رشته کاری من نداشت. گرچه همسرم اگر همسو با نوع نگرش و حرفهام نبود حتما جذب همدیگر نمیشدیم.
زندگی داخلی شما به عنوان یک روزنامه نگار چگونه گذشته؟
سعی میکنم هیچگاه تاثیر مستقیم نوع کارم بر زندگی شخصی خود نگذارد، اما همیشه پُر از هیجان و بحث درباره مطالب و نوشتههای گوناگون و نظرخواهی از همدیگر و گاهی هم جدل درباره یک موضوع هستیم. کلا چون همسرم هم به مسائل پیرامونی حساس است و دچار "درد به من چه مربوطه" نشده است و نیست. کلا همواره با هم در تبادل نظر و افکار هستیم.
در مجموع، خوشبخت هستید و به آنچه از زندگی میخواستید رسیدهاید؟
بله که خوشبخت هستیم. به آنچه هم که میخواستیم بطور تمام و کمال رسیدهایم به جز "مقداری پول" که آنهم هر هفته منتظر اعلان نتایج "لاتاری" میمانیم و دیگر ملالی نیست! اما واقعا سلامتی باشد بقیه کارها خودش درست میشود.
اگر زمان به عقب برگردد، کدام نقطه اشتباهی کردید که دیگر نمیکنید؟
اول از همه از زمان خواهش میکنم هیچگاه به عقب برنگردد که دیگر حوصله درگیریهایی که قبلا داشتهام را ندارم. ولی اگر برگردد و با همین وضعیت موجود کنونی کشور و جهان و خودم و خانواده ترجیح میدهم به اشتباه دیر آمدن به خارج از کشور دیگر نپردازم، تا جوانتر بودم بایستی از کشور خارج میشدم تا بیشتر بتوانم به ارتقاء تحصیلات و شغلم بپردازم.
اگر مایل هستید از همسرتان و نقش او در زندگیتان برایمان بگویید
او رفیق همره و همراه من است و نقش قدرتمندی در تمامی ابعاد زندگیم از جمله "تلطیف روح" و "عشق به انسانیت" را دارد.
آخرین سوال ما در حقیقت تیتر این گفتگو خواهد بود و به همسر شما تقدیم میشود: اگر بخواهید یک جمله به همسرتان بگویید، آن چیست؟
آن قلب پُر از مهر و کمکرسان و انساندوست تو را میستایم.
Date: سهشنبه, ژانویه 9, 2018 - 19:00