همیشه و بارها گفتهام، ایران اگر میخواهد به پیش رود نمیتواند فقط به پس و عقب نگاه کند
تِزِ دکترا -۳
تغییر بزرگ-27
تقویم نوین جهانی
راستی چه سالی هستیم؟ ۲۰۱۹ میلادی مسیحی؟ ۱۳۹۸ هجری خورشیدی؟ ۱۴۴۰ هجری قمری؟ به اینها بیفزائید تاریخ "شاهنشاهی" را،"یهودی" را، ژاپنی، هندویی، ...
آیا تاریخ ۲۰۱۹ که عملاً مورد استفاده "بینالملل" است تقویمی منطقی است؟ خیر. نه منطقی است، نه جهانشمول.
سال صفر به عنوان مبدا تاریخ، از دیدگاه سیاسی و کشورداری، یعنی اینکه همه سنتها و فرهنگ و طرز زندگی جامعه بر اثر یک تغییر بزرگ دگرگون شده باشد. امپراتور رم، کنستانتین، سه قرن پس از ظهور عیسی مسیح، به دین مسیحیت گروید و از آن پس مسیحیان که تا آنهنگام سرکوب میشدند سرور شدند و "میترائیان" که سرور بودند سرکوب شدند. یک دگرگونی ریشهای بود.
انقلاب کبیر فرانسه تقویم را تغییر داد. سال ۱۷۸۹ (فتحِ زندان باستیل) یا ۱۷۹۲ (تاسییس جمهوری) را خواستند سال صفر تقویمی نوین و آغاز تاریخی نوین نمایند. اما اقدامشان ناموفق ماند. زیرا انقلاب فقط سیاسی بود و شالوده فرهنگی فرانسه تغییر نکرده بود.
"خمرهای سرخ" در کامبوج همزمان با قتل عام بخش بزرگی از مردمی که دستهایشان نشان از کار بدنی نداشت و انهدام نظام صنعتی کشور، به قدرت رسیدن خود را سال صفر و مبدا تاریخی جدید قلمداد کردند.
در جنوب شبه جزیره عربستان هجرت محمد (ص) از مکه به مدینه آغاز عصری نوین و تاریخ اسلام شد. هر سرزمینی را که اسلام گشود، تقویم خود را نیز به آنجا نشاند چرا که همه فرهنگ و حتا زبان آن سرزمینها را از بین برد و اسلام و زبان عربی را کاملاً دربست به جای آن فرهنگها نشاند. فتح ایران توسط سپاه اسلام نیز باعث شد که ایرانیان سال مبدا را همان هجرت محمد به مدینه بپذیرند. گرچه ایرانیان هرگز تمام و کمال، "سنت" اسلام را نپذیرفتند و در مورد تقویم نیز نظام "خورشیدی" را به جای تقویم "قمری" نشاندند.
سال ۱۹۰۰ میلادی = سال صفر
از خود بپرسید:آیا بشر امروزی میتواند بدون "انجیل" یا "قرآن" و از این قبیل کتابها زندگی خود را به سبک کنونی و به درجه رفاه کنونی ادامه دهد؟ پاسخش واضح است. نه فقط میتواند بلکه بهتر هم میتواند زندگی کند، زیرا از خشونتها و نابردباریهای ناشی از بدآموزیهای دینهای کهن اجدادی نیز خلاص میشود!
حال تجسم کنید که آیا میتوان بدون "الکتریسیته" به سبک زندگی و رفاه امروزی خود ادامه داد؟ و پاسخش به وضوح منفی است.
کشف و به کار گیری الکتریسیته یک مبنای تاریخی جهانشمول دیگر برای بشر است؛ باز هم به این معنا که اولاً در مورد کل بشر صادق است، دوماً تغییری است رادیکال و ریشهای در طرز زندگی بشر. مربوط به یک کشور یا فرهنگ یا زبان یا ایدئولوژی خاصی نیست. حتا وقتی لنین در روسیه انقلاب بلشویکی را رهبری کرد شعار و برنامه حکومتی خود را به کار گیری "کارآئی آمریکائی و برق" اعلام کرد.
کشف الکتریسیته و به کارگیری این نیرو، یک بُرِش و پارگی در تداوم خطی زندگانی بشر ایجاد کرد. زندگی بشر پس از آن با زندگانی قیل از آن به کلی متفاوت است.
سال ۱۵۰۰ میلادی = سال صفر
آیا بدون شناخت این واقعیت ساده که زمین گرد است و به دور خود و به دور خورشید میچرخد میشد به پیشرفتهایی که نائل آمدهایم برسیم؟ پاسخش روشن است که نمیتوانستیم.
پیشرفت دانش و فنون در عصر مدرن در اروپا همراه با شناخت واقعیت و موقعیت ما در کره زمین و در منظومه خورشیدی و اختراع چاپ و انتشار نخستین نقشههای جهاننما در آغاز عصر مدرن نیز انقلاب دیگری بود که به سفرهای دور جهان و "کشف" قاره جدید توسط اروپائیان منجر شد. همه تاریخدانان در مورد آغاز "عصر جدید" یا مدرنیته کمابیش همنظراند و آن را پایان دوران "قرون وسطا" (سدههای میانی) دانسته، به اواخر سده ۱۵ میلادی نسبت میدهند و حتا غالباً "سقوط قسطنطنیه (کُنستانتیتوپل)" (۱۴۵۳) یا کشف قاره "آمریکا" توسط "کریستُف کلمب" ۱۴۹۲ را تاریخ مشخص این تغییر بزرگ تعیین مینمایند. من سال ۱۴۹۲ را به عنوان سال آغاز این تغییر بزرگ ترجیح میدهم، سالی که آغاز جنگهای وحشیانهی "استعماری" یا "کولونیالی" است که توسط "انسان اقتصادگرا" و سودگران اروپائی تا پایان جنگ دوم جهانگیر ادامه دارد. این مبنا که مورد تایید تاریخدانان هم هست یک مبنای جهانشمول است. آغاز عصری است تعیینکننده در توسعه اطلاعات و ارتباطات در مقیاس جهانی.
انفجار بمب اتمی در هیروشیما = سال صفر
به نظر من، چنانکه قبلاً هم گفتم، انفجار بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی نیز یک مبنای تاریخی دیگر برای بشر است. از این تاریخ به بعد، جنگ خطر انهدام بشر را همراه داشته، صلح به صورت هدف غائی جامعهی بشری در حال جهانی شدن درمیآید. تقریباً همه موسسات صلحشناسی و جنگشناسی و حل اختلافات به پس از این تاریخ برمیگردد که تاریخ ایجاد "سازمان ملل متحد" نیز هست.
تائید و "اثبات" آماری
چنانکه در مطلب پیشین نوشتم، بررسیها و محاسبات آماری من نشان داد که نسبت کل هزینههای نظامی بشر به تولید ناخالص ملی جهان (مجموع تولید ناخالص ملی همه کشورهای جهان) به طور مرتب پس از جنگ جهانگیر دوم رو به کاهش بوده است. اگر این روند منفی را به صورت خط یا منحنی به سوی گذشته یا آینده فرافکنیم، نتایج شگفتانگیزی حاصل میآید.
با فرافکنی به سوی گذشته، اگر به صورت گرایش "خطی" باشد به این نتیجه میرسیم که درصدِ هزینههای نظامی بشر نسبت به تولید جهانی در اواخر قرن نوزدهم م م خط محور "y" را قطع میکند، یعنی که از "صد در صد" هم تجاوز میکند! اما گرایش ما حالت منحنی نرمال دارد و این منحنی در اواخر قرن پانزدهم میلادی با محور "y" برخورد میکند یعنی که در آن سال در صد هزینههای نظامی بشر نسبت به تولید بشر از صددرصد هم تجاوز میکند. مگر چنین چیزی ممکن است؟
بله، معنایش اینست که در آن تاریخ، زندگانی بشر دچار آن تغییر بزرگ میشود، به این معنا که محاسبات و نحوه زندگانی به طور رادیکال تغییر کرده است. فرهنگ و دادههای پس و پیش نسبت به آن تاریخ همجنس نیستند. با یک مبنای تاریخی نوین مواجهیم. زندگانی امروز بشر نمیتواند عقبتر از آن تاریخ برود.
یک نتیجه هم اینکه دینهای "ابراهیمی" (یهودی و مسیحی و اسلام) و دینهای دیرین دیگر چون زرتشتی یا بودائی یا هندو، و سایر ادیان کهن همه دینهای "ماقبل تاریخ" محسوب میشوند. البته در محتوای آنها به "قوانین طلائی اخلاقی" نیز میتوان برخورد. اما در بسیاری از این ادیان مخصوصاً ادیان ابراهیمی که اکثر مردم جهان گرفتار آنهایند، بدآموزیها بسیار بیش از نکات مثبت است. وظیفه یک "سازمان ملل متحد" اصلاحشده باید باشد که تبلیغ این ادیان را، که آموزههایش به وضوح با "اعلامیه جهانی حقوق بشر" در تضاد است، ممنوع اعلام کند.
پرانتز انقلاب اسلامی در ایران
با بسط دادن این منطق برای من واضح بود که انقلاب به اصطلاح "اسلامی" در ایران یک عقبگرد به ماقبل تاریخ بود، چنانکه پیشنهاد تغییر تقویم و تعیین سال مبدا به استقرار نظام شاهنشاهی کورش نیز با اینکه پر معنا بود ناموفق ماند. پر معنا بود زیرا که تاریخ ایران از زمان محمد (ص) آغاز نشده است و اصلاَ ربطی به او ندارد، بلکه "کوروش" بزرگ بهتر از "محمد رسولالله" نمایشگر تاریخ ایران بوده است. اما کماکان عبث بود زیرا به "ماقبل تاریخ" به تعریفی که در بالا از "تاریخ" ذکر کردم برمیگشت. همینطور که "انقلاب اسلامی" عبث بوده است.
همیشه و بارها گفتهام، ایران اگر میخواهد به پیش رود نمیتواند فقط به "پس" و عقب نگاه کند. اگر میخواهد جهان را به آئین و اخلاق و فرهنگ "پندار و گفتار و کردار نیک" و پاکیزه نگاهداشتن عوامل طبیعی دعوت کند (نه به جزئیات دین زرتشت)، میباید مخترع و مبتکر باشد، نه مقلد و مصرفکننده.
تائید نظریههای "کانت" در مورد جنگ و صلح
برای من فوقالعاده جالب بود وقتی دانستم که فیلسوف بزرگ آلمانی قرن ۱۸ میلادی "امانوئل کانت" گفته بوده است که "جَنگ" در قرون وسطا و زمانهای پیش از عصر مدرن فعالیت اصلی جوامع بشری بوده است. این نظریه با محاسبات ظاهراً عجیب ما که ِنشان میدهد هزینههای نظامی قبل از عصر مدرن به بالای ۱۰۰٪ تولیدات جامعه میرسید کاملاً وفق دارد!
همچنین "کانت" میگوید که تاریخ جوامع همانا تاریخ جنگهای طایفهای و سپس جنگهای ملی بوده است تا روزی که بر اثر پیدائی یک دولت جهانی این جنگها به پایان رسد و صلح جهانی تحقق یابد و دقیقاً محاسبات و مطالعات من نیز نظریهی کانت را تائید میکند.
خلاصه
خلاصه اینکه برای جهانیان سه مبدا تاریخی جهانشمول پیشنهاد شد. این سه مبنای تاریخی را نیم قرن پیش در رساله دکتری خویش پیشنهاد کردم و در ۳۰ سال اخیر که در دانشگاه یورک، کالح گلندون، تدریس میکردم، همه ساله، به مناسبت "نوروز" و همراه با "هفتسین" و شرح آن، در دپارتمان مطالعات فرانسوی، تقویم نوین جهانی را به سال "پسا هیروشیما" به نمایش گذاشتم.
۱) سال ۱۴۹۲، گرد میکنیم به ۱۵۰۰ میلادی = سال صفر. الان ۵۱۹ سال از آغاز عصر جهانی شدن روابط انسانها و "کولونیالیسم" گذشته است.
۲) اواخر قرن نوزدهم، کشف و کاربرد الکتریسیته، گرد میکنیم به ۱۹۰۰ میلادی = صفر، سال مبدا دیگر تاریخ بشر. الان در سال ۱۱۹ هستیم
۳) تقویم پسا هیروشیما، انفجار بمب اتمی روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی به سال ۱۹۴۵ میلادی = سال صفر، و الان به سال ۷۴ "پسا هیروشیما" هستیم. تصادفاً یک سال پس از تولد این پیامآور. آغاز عصرِ "انسان صلحگرا".
تغییر بزرگ-27
تقویم نوین جهانی
راستی چه سالی هستیم؟ ۲۰۱۹ میلادی مسیحی؟ ۱۳۹۸ هجری خورشیدی؟ ۱۴۴۰ هجری قمری؟ به اینها بیفزائید تاریخ "شاهنشاهی" را،"یهودی" را، ژاپنی، هندویی، ...
آیا تاریخ ۲۰۱۹ که عملاً مورد استفاده "بینالملل" است تقویمی منطقی است؟ خیر. نه منطقی است، نه جهانشمول.
سال صفر به عنوان مبدا تاریخ، از دیدگاه سیاسی و کشورداری، یعنی اینکه همه سنتها و فرهنگ و طرز زندگی جامعه بر اثر یک تغییر بزرگ دگرگون شده باشد. امپراتور رم، کنستانتین، سه قرن پس از ظهور عیسی مسیح، به دین مسیحیت گروید و از آن پس مسیحیان که تا آنهنگام سرکوب میشدند سرور شدند و "میترائیان" که سرور بودند سرکوب شدند. یک دگرگونی ریشهای بود.
انقلاب کبیر فرانسه تقویم را تغییر داد. سال ۱۷۸۹ (فتحِ زندان باستیل) یا ۱۷۹۲ (تاسییس جمهوری) را خواستند سال صفر تقویمی نوین و آغاز تاریخی نوین نمایند. اما اقدامشان ناموفق ماند. زیرا انقلاب فقط سیاسی بود و شالوده فرهنگی فرانسه تغییر نکرده بود.
"خمرهای سرخ" در کامبوج همزمان با قتل عام بخش بزرگی از مردمی که دستهایشان نشان از کار بدنی نداشت و انهدام نظام صنعتی کشور، به قدرت رسیدن خود را سال صفر و مبدا تاریخی جدید قلمداد کردند.
در جنوب شبه جزیره عربستان هجرت محمد (ص) از مکه به مدینه آغاز عصری نوین و تاریخ اسلام شد. هر سرزمینی را که اسلام گشود، تقویم خود را نیز به آنجا نشاند چرا که همه فرهنگ و حتا زبان آن سرزمینها را از بین برد و اسلام و زبان عربی را کاملاً دربست به جای آن فرهنگها نشاند. فتح ایران توسط سپاه اسلام نیز باعث شد که ایرانیان سال مبدا را همان هجرت محمد به مدینه بپذیرند. گرچه ایرانیان هرگز تمام و کمال، "سنت" اسلام را نپذیرفتند و در مورد تقویم نیز نظام "خورشیدی" را به جای تقویم "قمری" نشاندند.
سال ۱۹۰۰ میلادی = سال صفر
از خود بپرسید:آیا بشر امروزی میتواند بدون "انجیل" یا "قرآن" و از این قبیل کتابها زندگی خود را به سبک کنونی و به درجه رفاه کنونی ادامه دهد؟ پاسخش واضح است. نه فقط میتواند بلکه بهتر هم میتواند زندگی کند، زیرا از خشونتها و نابردباریهای ناشی از بدآموزیهای دینهای کهن اجدادی نیز خلاص میشود!
حال تجسم کنید که آیا میتوان بدون "الکتریسیته" به سبک زندگی و رفاه امروزی خود ادامه داد؟ و پاسخش به وضوح منفی است.
کشف و به کار گیری الکتریسیته یک مبنای تاریخی جهانشمول دیگر برای بشر است؛ باز هم به این معنا که اولاً در مورد کل بشر صادق است، دوماً تغییری است رادیکال و ریشهای در طرز زندگی بشر. مربوط به یک کشور یا فرهنگ یا زبان یا ایدئولوژی خاصی نیست. حتا وقتی لنین در روسیه انقلاب بلشویکی را رهبری کرد شعار و برنامه حکومتی خود را به کار گیری "کارآئی آمریکائی و برق" اعلام کرد.
کشف الکتریسیته و به کارگیری این نیرو، یک بُرِش و پارگی در تداوم خطی زندگانی بشر ایجاد کرد. زندگی بشر پس از آن با زندگانی قیل از آن به کلی متفاوت است.
سال ۱۵۰۰ میلادی = سال صفر
آیا بدون شناخت این واقعیت ساده که زمین گرد است و به دور خود و به دور خورشید میچرخد میشد به پیشرفتهایی که نائل آمدهایم برسیم؟ پاسخش روشن است که نمیتوانستیم.
پیشرفت دانش و فنون در عصر مدرن در اروپا همراه با شناخت واقعیت و موقعیت ما در کره زمین و در منظومه خورشیدی و اختراع چاپ و انتشار نخستین نقشههای جهاننما در آغاز عصر مدرن نیز انقلاب دیگری بود که به سفرهای دور جهان و "کشف" قاره جدید توسط اروپائیان منجر شد. همه تاریخدانان در مورد آغاز "عصر جدید" یا مدرنیته کمابیش همنظراند و آن را پایان دوران "قرون وسطا" (سدههای میانی) دانسته، به اواخر سده ۱۵ میلادی نسبت میدهند و حتا غالباً "سقوط قسطنطنیه (کُنستانتیتوپل)" (۱۴۵۳) یا کشف قاره "آمریکا" توسط "کریستُف کلمب" ۱۴۹۲ را تاریخ مشخص این تغییر بزرگ تعیین مینمایند. من سال ۱۴۹۲ را به عنوان سال آغاز این تغییر بزرگ ترجیح میدهم، سالی که آغاز جنگهای وحشیانهی "استعماری" یا "کولونیالی" است که توسط "انسان اقتصادگرا" و سودگران اروپائی تا پایان جنگ دوم جهانگیر ادامه دارد. این مبنا که مورد تایید تاریخدانان هم هست یک مبنای جهانشمول است. آغاز عصری است تعیینکننده در توسعه اطلاعات و ارتباطات در مقیاس جهانی.
انفجار بمب اتمی در هیروشیما = سال صفر
به نظر من، چنانکه قبلاً هم گفتم، انفجار بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی نیز یک مبنای تاریخی دیگر برای بشر است. از این تاریخ به بعد، جنگ خطر انهدام بشر را همراه داشته، صلح به صورت هدف غائی جامعهی بشری در حال جهانی شدن درمیآید. تقریباً همه موسسات صلحشناسی و جنگشناسی و حل اختلافات به پس از این تاریخ برمیگردد که تاریخ ایجاد "سازمان ملل متحد" نیز هست.
تائید و "اثبات" آماری
چنانکه در مطلب پیشین نوشتم، بررسیها و محاسبات آماری من نشان داد که نسبت کل هزینههای نظامی بشر به تولید ناخالص ملی جهان (مجموع تولید ناخالص ملی همه کشورهای جهان) به طور مرتب پس از جنگ جهانگیر دوم رو به کاهش بوده است. اگر این روند منفی را به صورت خط یا منحنی به سوی گذشته یا آینده فرافکنیم، نتایج شگفتانگیزی حاصل میآید.
با فرافکنی به سوی گذشته، اگر به صورت گرایش "خطی" باشد به این نتیجه میرسیم که درصدِ هزینههای نظامی بشر نسبت به تولید جهانی در اواخر قرن نوزدهم م م خط محور "y" را قطع میکند، یعنی که از "صد در صد" هم تجاوز میکند! اما گرایش ما حالت منحنی نرمال دارد و این منحنی در اواخر قرن پانزدهم میلادی با محور "y" برخورد میکند یعنی که در آن سال در صد هزینههای نظامی بشر نسبت به تولید بشر از صددرصد هم تجاوز میکند. مگر چنین چیزی ممکن است؟
بله، معنایش اینست که در آن تاریخ، زندگانی بشر دچار آن تغییر بزرگ میشود، به این معنا که محاسبات و نحوه زندگانی به طور رادیکال تغییر کرده است. فرهنگ و دادههای پس و پیش نسبت به آن تاریخ همجنس نیستند. با یک مبنای تاریخی نوین مواجهیم. زندگانی امروز بشر نمیتواند عقبتر از آن تاریخ برود.
یک نتیجه هم اینکه دینهای "ابراهیمی" (یهودی و مسیحی و اسلام) و دینهای دیرین دیگر چون زرتشتی یا بودائی یا هندو، و سایر ادیان کهن همه دینهای "ماقبل تاریخ" محسوب میشوند. البته در محتوای آنها به "قوانین طلائی اخلاقی" نیز میتوان برخورد. اما در بسیاری از این ادیان مخصوصاً ادیان ابراهیمی که اکثر مردم جهان گرفتار آنهایند، بدآموزیها بسیار بیش از نکات مثبت است. وظیفه یک "سازمان ملل متحد" اصلاحشده باید باشد که تبلیغ این ادیان را، که آموزههایش به وضوح با "اعلامیه جهانی حقوق بشر" در تضاد است، ممنوع اعلام کند.
پرانتز انقلاب اسلامی در ایران
با بسط دادن این منطق برای من واضح بود که انقلاب به اصطلاح "اسلامی" در ایران یک عقبگرد به ماقبل تاریخ بود، چنانکه پیشنهاد تغییر تقویم و تعیین سال مبدا به استقرار نظام شاهنشاهی کورش نیز با اینکه پر معنا بود ناموفق ماند. پر معنا بود زیرا که تاریخ ایران از زمان محمد (ص) آغاز نشده است و اصلاَ ربطی به او ندارد، بلکه "کوروش" بزرگ بهتر از "محمد رسولالله" نمایشگر تاریخ ایران بوده است. اما کماکان عبث بود زیرا به "ماقبل تاریخ" به تعریفی که در بالا از "تاریخ" ذکر کردم برمیگشت. همینطور که "انقلاب اسلامی" عبث بوده است.
همیشه و بارها گفتهام، ایران اگر میخواهد به پیش رود نمیتواند فقط به "پس" و عقب نگاه کند. اگر میخواهد جهان را به آئین و اخلاق و فرهنگ "پندار و گفتار و کردار نیک" و پاکیزه نگاهداشتن عوامل طبیعی دعوت کند (نه به جزئیات دین زرتشت)، میباید مخترع و مبتکر باشد، نه مقلد و مصرفکننده.
تائید نظریههای "کانت" در مورد جنگ و صلح
برای من فوقالعاده جالب بود وقتی دانستم که فیلسوف بزرگ آلمانی قرن ۱۸ میلادی "امانوئل کانت" گفته بوده است که "جَنگ" در قرون وسطا و زمانهای پیش از عصر مدرن فعالیت اصلی جوامع بشری بوده است. این نظریه با محاسبات ظاهراً عجیب ما که ِنشان میدهد هزینههای نظامی قبل از عصر مدرن به بالای ۱۰۰٪ تولیدات جامعه میرسید کاملاً وفق دارد!
همچنین "کانت" میگوید که تاریخ جوامع همانا تاریخ جنگهای طایفهای و سپس جنگهای ملی بوده است تا روزی که بر اثر پیدائی یک دولت جهانی این جنگها به پایان رسد و صلح جهانی تحقق یابد و دقیقاً محاسبات و مطالعات من نیز نظریهی کانت را تائید میکند.
خلاصه
خلاصه اینکه برای جهانیان سه مبدا تاریخی جهانشمول پیشنهاد شد. این سه مبنای تاریخی را نیم قرن پیش در رساله دکتری خویش پیشنهاد کردم و در ۳۰ سال اخیر که در دانشگاه یورک، کالح گلندون، تدریس میکردم، همه ساله، به مناسبت "نوروز" و همراه با "هفتسین" و شرح آن، در دپارتمان مطالعات فرانسوی، تقویم نوین جهانی را به سال "پسا هیروشیما" به نمایش گذاشتم.
۱) سال ۱۴۹۲، گرد میکنیم به ۱۵۰۰ میلادی = سال صفر. الان ۵۱۹ سال از آغاز عصر جهانی شدن روابط انسانها و "کولونیالیسم" گذشته است.
۲) اواخر قرن نوزدهم، کشف و کاربرد الکتریسیته، گرد میکنیم به ۱۹۰۰ میلادی = صفر، سال مبدا دیگر تاریخ بشر. الان در سال ۱۱۹ هستیم
۳) تقویم پسا هیروشیما، انفجار بمب اتمی روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی به سال ۱۹۴۵ میلادی = سال صفر، و الان به سال ۷۴ "پسا هیروشیما" هستیم. تصادفاً یک سال پس از تولد این پیامآور. آغاز عصرِ "انسان صلحگرا".
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, می 15, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو