جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، به رغم شبهاتی که اصرارش در پشتیبانی از "حقوق بشر" برانگیخته بود، در آخرین "کریستمس" نظام شاهنشاهی، به ایران آمد
نقش و کُنِشِ من - 5
رفراندم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸
" April’s Fool "
معنای "انقلاب" و"ضدانقلاب"
چنانکه نوشتم، و از این سی و نه مقاله که در "ایراناستار" منتشر شد برای خوانندهای که مطلب را دنبال کرده بوده باید روشن شده باشد، "رژیم شاه"، محمدرضا پهلوی، صرفاً در جستجوی ارتقاء مقام بینالمللی ایران و سعادت مادی و معنوی ایرانیان بوده است. هر کس که منکر آن باشد، یا فاقدِ عقل و خرد است یا بدجوری "شستشوی مغزی" در این مورد "سیاسی" خاص شده است. این نوع "مغزشوئی" هم در مورد "مصدقی"ها صادق است هم در مورد "کمونیستها"ی ایرانی هم در مورد "اسلامیها". برای مصدقیها، مصدق قهرمان و "خدای" آنهاست و شاه را در مقابل او "اهریمن" میپندارند، در مورد "کمونیستها" که خیلی آسان است، اصولاً نظام شاهنشاهی به نظام کمونیستی وفق نمیکند. در روسیه رژیم کمونیستی به دنبال سرنگونی نظام پادشاهی روسیه آنهم به خشنترین وجه اتفاق افتاد و الگوی آنان از انقلاب، همان انقلاب روسیه است. در مورد "اسلامیها" اما، به لحاظ "کرونولوژی" وضعیت فرق میکند. مصدقیها اساس تفکرشان چنان که گفته شد و واضح است تخاصم میان دو فرد است: محمد رضا پهلوی و محمد مصدقالسلطنه. و برمیگردد به بحران سال ۱۹۵۳/۱۳۳۲ و جریان "ملی کردن صنعت نفت". متاسفانه رویدادهای مربوط به آن نزاع را هواداران این دو جناح حاضر نیستند با گشاده فکری و فارغ از جبهه گیری بررسی کنند. کمونیستها یک نظام آرمانی نوینی پیشنهاد میکنند که در آن عدالت اجتماعی و افتصادی و سیاسی تضمین شود. اما "اسلامیها" به وضوح خواستار بازگشت به نظام اسلامی بودهاند و الگویشان نظام صدر اسلام بوده است، چنانکه رهبر "انقلاب" اسلامی همواره تاکید کرده است. رفرانسها از سخنان ایشان در این مورد فراوان است.
ترقیخواهی و صلحجوئی پیش از ۱۳۵۷
و اما نظام شاهنشاهی پهلوی، پدر و پسر، بیوقفه رو به جلو و رو به "ترقی" مینگریستند.
یکی از خصیصههای انقلابهای گذشته، اعمال خشونت و خونریزی بود. چه انقلاب روسیه در اواخر شده ۱۹ م و اوایل سدهی بیستم، تا انحلال آن نظام در اواخر قرن بیستم.
چنانکه نشان دادم، پس از پایان جنگ جهانگیر اول، انسانیت (انسانیت پیشرفته) شروع کرد به اینکه "جنگ" را پدیدهای احمقانه تلقی کند و برای نخستین بار مراکز بسیاری به تحقیق درباره علل وقوع جنگ و چگونگی جلوگیری از وقوع جنگ و استقرار صلح و آرامش دایم در جامعهی بشری پرداختند. رشتههای دانشگاهی نظیر "جنگشناسی" و "صلحشناسی" به وجود آمد، و همهشان در کشورهای پیشرفته بود.
اما در کشورهای عقبمانده و "توسعه نیافته" یا "در حال توسعه" هنوز جنگ به معنای شجاعت بود و پسندیده بوده، صلحجوئی و "سازشکاری" به معنای ضعف بود.
من هرگز یادم نمیرود سخنان "امام خمینی" را که ما "مرد جنگیم" و "اسلام خون میخواهد" و سخنانی در مذمت "سازشکاری". چرا که شغل من از کارشناسی در "گروه تحقیق" و نوشتن مطالب تفسیری در پشتیبانی "اخبار" و سردبیری خبرگزاری رادیو تلویزون به مترجمی اخبار از جمله ترجمه سخنان "امام" از زبان فارسی به زبان فرانسوی در "صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران" تبدیل شده بود.
دولت شاهنشاهی ایران پس از افزایش چندصددرصدِ بهای نفت صادراتی و بودجه کشور و حتا از پیش از آن افرایش تبدیل شده بود به قدرت برتر منطقه و یکی از دولتهائی که حتا بیش از سوئیس و سوئد در ایجاد و برقراری صلح و آرامش در جهان. بین شرق و غرب، بین شمال و جنوب، میان اعراب و اسرائیل، میان هند و پاکستان، و جز اینها...
جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، به رغم شبهاتی که اصرارش در پشتیبانی از "حقوق بشر" برانگیخته بود، در آخرین "کریستمس" نظام شاهنشاهی، به ایران آمد و در نطق معروف خود ایران را "تحت رهبری اعلیحضرت" به یک "جزیره ثبات در دریائی متلاطم" تشبیه کرده بود. در این سفر، بانوی اول آمریکا نیز او را همراهی میکرد. اینکه این مرد مسیحی معتقد به دین خود، مهمترین "عید" خود را با همسر خود به ایران بیاید و با زوج ملوکانه جشن گیرد و چنین سخنانی هم ادا کند، باید نمادی بس گویا بوده باشد از اعلام پشتیبانی و بزرگداشت شاه ایران. مقامات شوروی هم احترام همانندی نسبت به شاه ایران، محمدرضا پهلوی ابراز میداشتند.
شعار شاه ایران در واقع "ناسیونالیسم مثبت" بود. هم شرقی هم غربی، اسقلال آزادی، آبادی و آرامش ایرانیان و سربلندی جهانی ایران بود. شعار منفیِ اپوزیسیون مصدقی و اسلامی "نه شرقی، نه غربی". یکی در جهت مترقی و همگامی با جهان، دیگری در جهت مخالف، ضدیت، انزوا و بیگانگی با جهان.
صلحجوئی حرکتی مثبت بود، برای شاه ایران و جنگجوئی حرکتی مثبت برای مخالفِ اعظم او، روحالله خمینی، رهبر "انقلاب اسلامی" و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران. هم رضا شاه، یا به قول اسلامیها و مصدقیها "رضا قُلدُر"، هم محمد رضا شاه پهلوی همه تلاششان در جهت رساندن ایران به جرگه کشورها و مردم پیشرفته ی اروپا بود و "مصدقیها و اسلامیها" در جهت مخالفت با آن روندِ ترقیخواهی "ایستادگی" میکردند.
خود مصدق کراواتی و کت شلواری میشد و درجهی "دکتری" از فرنگ میگرفت که خود را "مترقی" جلوه دهد. بعد با پیژامه و لباس خواب سفیر انگلستان را به حضور میپذیرفت و روزنامهنگار و عکاس را هم خبر میکرد که وضعیت را در رسانهها منتشر کنند که نزد عوام محبوبیت پیدا کند.
من واقعاً نمیدانم چطور آدمهای گندهی آنزمان و حتی تا به امروز متوجه حرکتهای عوامفریبانهی مصدقالسلطنه که با "پهلوی" ضدیت میکرد نمیشدند و نمیشوند. برایم به راستی تعجبآور است؛ مگر آنکه بپذیریم (به آنکه قصد توهین به کسی داشته باشم) که آن دسته از مردم به لحاظ فکری، (منظور "فکر و افکار اجتماعی و کشورداری" است، نه دانش فیزیک و ریاضی و شیمی و علوم طبیعی و یا ادبیات و شعرخوانی)، ناتوان و عقبمانده بودهاند و یا ماندهاند. علت این ناتوانی فکری "سیاسی" را میدانم اما در اینجا فرصت پرداختن به این مطلب نیست.
معنای "پیشرفت" و "واپسگرائی"
اگر سیر تمدن را جهتدار بدانیم یعنی اینکه انسان در انسانیت خود پیشرفت کرده، از زمان غارنشینی تا شهرنشینی و از میوهچینی تا کشاورزی و از افکار دینی توهمی تا دانشهای روانشناسی و جامعهشناسی و انسانشناسی، و از کوچنشینی به دوران شهرنشینی و صنعتی را مترقی بدانیم، به وضوح "انقلاب مشروطیت" در آن جهت بود؛ کشورداری دوران سلطنت رضا شاه پهلوی و محمد رضا پهلوی به وضوح در آن جهت بود. و هر کس که این واقعیت روشن را انکار کند به خودش دروغ میگوید تا از یک جناح و منافع سیاسی خاص دفاع کند. همینجا برای رفع سوء تفاهم عرض کنم که من جمهوریخواه هستم نه سلطنتطلب اما با یک نظام پادشاهی (غیر موروثی و غیر مذهبی اسلامی) هیج مسئلهای ندارم.
در دوران پهلوی و اواخر سلطنت قاجار، به ویژه در دوران شاهنشاهی محمد شاه قاجار و صدر اعظم روشنفکرش آغاسی، سیر پیشرفت و ترقی در ایران در همان جهت بود. آغاسی برابری شهروندان را در برابر قانون اعلام کرد، فارغ از تعلقات دینی آنان. مسلمان و یهودی و مسیحی و زرتشتی و آزاداندیش برابر شدند و هنگامی که رهبر دینی مسلمانان در اصفهان زبان به اعتراض گشود و تهدید به حکم "جهاد" علیه دولت محمدشاه و صدر اعظمش کرد، "آغاسی" به آنجا لشگر کشید و آن شورشی را سرکوب کرد.
وقتی آیتالله فضلالله نوری علیه نظام مشروطه برخواست و ضدیت کرد به حدی که خواست مشروطه را برهم زند و مردم را علیه آن بشوراند، مشروطه خواهان او را به دار آویختند. خمینی موافق همهی این ارتجاعیون بود، از جمله فصلالله نوری، و میرحسین موسوی هم در مناظره اش با احمدینژاد نشان داد که مخالف "آغاسی" است.
انسانیت پیشرفته
منظور از انسانیت پیشرفته چنان که گفتم، پیشرفت در دانش نسبت به محیط خود و دانش نسبت به وجود خود بوده است. منظور کپی از طرز لباس پوشیدن یا از دین اسلام به دین مسیحیت گرویدن نبوده است. همه دینهای دیرین که میشناسم جز اصول دین زرتشتی، دینهای پر از وهم و موهومات است. اصول دین زرتشت (نه فروع آن و نه اداها و آئینهای آن) بر مبنای انسان خدائی است. راهنمای "پندار و گفتار و کردار نیک " است و پاکیزه نگاه داشتن و تقدس محیط زیست است، پاکیزه نگاهداشتن آب و خاک و هوا و نگهبانی از آتش به نماد منابع طبیعی و انرژی و تقدیس خورشید، سرچشمه حیات بر کره زمین. وهمی در این اصول نبوده است. تلاش در جهت شناخت خود و محیط زندگانی بوده است.
اگر دنیا به اصول دینی زرتشت رفته بود، متوجه هستید که تجاوز وقیحانهی نظام سوداگرانهی صنعتی به طبیعت و آلودگی فجیع محیط زیست که زندگانی بشر را به تدریج به جهنم در حال تبدیل کردن است امکانپذیر نمیبود و وقوع نمییافت.
دین بهائی هم تلاشی بود در جهت بازگشت به جهانشمولیت "دین" و راه و روش ایرانی (به طوری که امروزه این دین و آئین خود را دینی جهانی معرفی میکند نه یک دین "ایرانی "، هر چند برآمده از ایران اسلامزده بوده است و به گمان من ناشی از انقلابی بود که "آغاسی " و محمدشاه قاجار پدید آوردند.
تبلیغ برای آزاداندیشی و دفاع از ایرانیت
ممکن است خواننده، منظور خوانندهی مسلمان است، از نوشته من تعبیر کند که بر ضد اسلام و به سود دینهای زرتشتی و یا بهائی تبلیغ میکند. نخیر چنین نیست. من فقط برای آزاداندیشی تبلیغ میکنم. واقعیت آزاداندیشانه اینست که "اسلام " دینی است "انیرانی " و به زور جنگ و خونریزی از سرزمین عرب به مردم دیگر سرزمینها اعم از ایرانیان و مصریان و "بِربِر "های آفریکای شمالی تحمیل شد. و اگر امثال مرتضی مطهری از آن دین دفاع میکنند که انگار موجب "خدمات"ی به ما شدهاند، شما هر چه کتاب ایشان را بخوانید میبینید که همهاش خدمات ایران به "اسلام " بوده است. یعنی دانشمندان ایرانی در ایران اسلامزده باعث شده که نام "اسلامر خوش آوازه شود. در کتابهای تاریخ و دایرهالمعارفهای اروپایی مخصوصاً انگلیسی از بوعلیسینا و رازی و خوارزمی و امثالهم به عنوان دانشمندان "اسلامی" یاد میکنند، نه ایرانی. اما از نیوتن به عنوان دانشمند انگلیسی، نه مسیحی! معماری و هنر ایرانی را به عنوان معماری و هنر اسلامی! اما "وحشتآفرینیهای اسلامی" سده بیست و بیست و یکم میلادی مسیحی را "تروریسم ایرانی" و وحشیگریها و خونریزیها و سرکوبگریهایی اسلامی چهل سال اخیر را "انقلاب ایران و ایرانی" معرفی میکنند. با اینکه ایرانیان خود به وضوح قربانیان این وحشتآفرینیهای اسلامی بوده، میلیون میلیون از کشور و زادگاه خود رانده شده به جوامعی که در آن آزادی پندار و گفتار و نوشتار حاکم است پناهنده شده، هجرت کردهاند.
پایان یک دوران
باری این قسمت چهلم خاطراتم، به پایان یک دوران و آغاز یک دوران جدید بازمیگردد. در ایران که به وضوح یک حرکت عظیم به پس و به عقب است. از هر نظر که نگاه کنید، یک "ضد انقلاب" است، نه "انقلاب"، اگر "انقلاب" را به معنای حرکت به جلو بدانیم. بله "انقلاب" است به معنای "دگرگونی بزرگ". بله "انقلاب" است به معنای خونریزی.
اما اصلاحات ارضی اوایل سالهای ۱۹۶۰ میلادی و ۱۳۴۰ محمدی، انقلابی بود به پیش، به سوی جلو. بدون خونریزی، نامش را هم به همین دلیل گذاشتند "انقلاب سفید". نه انقلاب مردم علیه شاه، یا شاه علیه مردم، بلکه "انقلاب شاه و مردم". اگر هم پس از واقعه خونریزی شد، به علت شورش و ضدیت اسلامی و فئودالی علیه آن، به رهبری آیتالله روح الله خمینی بود. جمعیت بسیاری کشته شد. مسئول آن را به جای آنکه اعدام کنند پس از حبسی کوتاه به تبعید فرستادند. تا سالها بعد برگردد و موجب خونریزیهای بیشتر و کشتارهای بیشتر و جنگ و کشتارهای باز هم وسیعترِ چند صد هزار نفری شود. اشکال مردمان رئوف و صلحجو چون محمدرضا پهلوی در مقابله با انسانهای بیرحم و جنگاور چون روحالله خمینی در همین است که جنگ به راحتی بر صلح غلبه میکند.
اعدامهای "انقلابی"!
دو روز پس از "پیروزی انقلاب" و سقوط قانونِ نظمِ مشروطهِ سلطنتی در ایران، "قانون اسلامی" جدید مبتنی بر کشتار و اعدام با حکم آیتالله امام روحالله خمینی با تعیین صادق خلخالی به عنوان حاکم شرع آغاز شد. سه روز بعد از آن حکم، نخستین سری اعدامهای "رسمی" صورت گرفت. چهار نظامی ارشد در یک محاکمه صحرائی به تاریخ ۲۷ بهمن به عنوان "مفسد فی الارض" مجرم شناخته شده محکوم به اعدام شدند و قبل از سحر روز بعد تیرباران شدند. و این سری جنایتهای رسمی روزها و سالهای بعد ادامه یافت.
سالها گذشت تا بسیاری از همان "انقلابیها" متوجه گناهان خود شدند.
صادق خلخالی سالهای آخر زندگانی خود را در انزوا گذراند.
"رفراندوم" جمهوری اسلامی
به تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، "رفراندوم" مربوط به برقراری "قانونی" نظام جمهوری اسلامی برگزار شد و اعلام شد که با مشارکت بیش از ۹۷٪ جمعیت، بیش از ۹۹٪ مردم به جمهوری اسلامی رای دادند و کمتر از یک در صد به تغییر رژیم "نه" گفتند. دقیقاً شکل رایگیریهای کشورهای عقبافتاده که حاکمان زورگو همیشه بیش از ۹۰٪ آرا را به دست میآورند. مثلاً در مصر یا لیبی که رئیس دولتشان اعلام میشد بیش از ۹۰٪ آرا را به دست آوردهاند تا آنکه علیهشان شورش میشد و معلوم میشد چندان محبوبیت نداشتهاند!
رای دادم
آن روز من و همسرم برای پاسخ "نه" به جمهوری اسلامی به جای رای در حوزه رایگیری مسجد نزدیک منزل در "مجیدیه" با ماشین مسافت زیادی را طی کردیم و به "بولینگ عبدو" در شمال جاده قدیم شمیران رفتیم. چون میخواستیم رای "نه" بدهیم احساس میکردیم در آن شعبهی شمال شهر خطرش کمتر بود.
برای رای دادن دو برگه در دستمان بود، سبز برای رای "آری" و سرخ برای "نه".
در یکی دو ماه پیش از رفراندم، هر شخص مهمی که به "رژیم پیشین" خدمت کرده بود اعدام میشد و اگر هوادار رژیم هم بود در خطر بود. در این جو "ترور" و "وحشتآفرینی" که کسی حق اظهار نظر مخالف نداشت، حالا پرسیده میشد که آیا نظام "پیشین" را میخواهید (و احیاناً به سختی مجازات شوید) یا جمهوری اسلامی را.
با واهمه به محل رایگیری رسیدیم و در جعبه رایگیری که خیلی هم بزرگ نبود اما جعبهای بود در بسته، با خیال راحت که رای مخفی است رای خود را که برگ سرخرنگ "نه" بود تا کردیم که کسی نبیند و در صندوق انداختیم. حالا مانده بودیم با یک برگ سبز در دست هر کداممان. به ما گفته شد که آن را در سبد بزرگ سیمی که بسیار بزرگتر از صندوق رای بوده و مملو از برگههای سرخ بود بیندازیم. انداختیم، دو رای سبز در سبد آشغال پر از برگههای سرخرنگ!
جوانان خوبی که مسئول حوزه انتخاباتی بودند، فوری واکنش نشان دادند: "یعنی شما هوادار نظام سلطنتی هستید؟". همسرم "شیرین" که کاشی هم بود بیدرنگ پاسخ داد: "نه ما جمهوری دموکراتیک میخواهیم! ". مسئول حوزه رو به دوستانش کرد که "صورت جلسه" بشود که این دو رای منفی هم برای نظام سلطنتی نبوده است. این جریان در حوزهای اتفاق افتاد که جوانانی به ظاهر تحصیلکرده آن را میگردانیدند. وای به حوزههای محلههای دارای جمعیت کم سواد.
نتیجه ۹۹ ٪ "آری" از ۹۷٪ مشارکت آنطور به دست آمد. به حساب منطقی هم غیر ممکن است ۹۹٪ از رایدهندگان موافق جمهوری اسلامی بوده باشند. از هواداران قانون اساسی مشروطه سلطنتی که بگذریم که من شاهد یکی از راهپیمائیهای عظیم آنان در تهران بودم که به چند صد هزار نفر برآورد کردم، از شاهدوستان بگذریم که مسلماً در دهات و میان کشاورزان کم نبودند، از بعضی از ملیگرایان بگذریم که چندان دل خوش از اسلامگرایان نداشته اند، میلیونها هوادار آیتاللهالعظمی کاظم شریعتمداری معلوم نیست در این رفراندم شرکت کرده رای مثبت به تغییر نظام دادی بوده باشند.
"شریعتمداری" با استقرار یک "جمهوری اسلامی" مخالف بود و به جای آن "جمهوری خلق مسلمان" را پیشنهاد کرده بود. مثل امثال بازرگان که "ملی مذهبی" بوده خطر استبداد دینی را در جمهوری اسلامی به خوبی میدیدند. زیرا در جمهوری اسلامی، قانون همانا "اسلام" است، در حالی که در یک «جمهوری خلق مسلمان ایران" کنترل دست خلق مسلمان است نه به دستِ "الله" و "آیت"هایش.
نظام "غیر قانونیِ"،"جمهوری اسلامیر
من کسی بودم که به تاریخ ۱۹ بهمن پیشنهاد کردم برای تعیین نظام کشور آقایان شاپور بختیار و مهدی بازرگان یکی برگزیده شاه و مجلس ملی ایران دیگری منتخب خمینی و "شورای انقلاب" با یکدیگر در برقراری نظم و آرامش همکاری کنند تا طی یک "همه پرسی" یا رفراندوم از ملت نظرخواهی شود. این مطلب مرتب از رادیو سراسری نظام شاهنشاهی به نخستوزیری "بختیار" در روزهای ۱۹ و ۲۰ بهمن پخش شد. تاکید کردم که "پرسش رفراندم" میبایستی طوری تنظیم شود که خواستههای گوناگون ملت را هر چه بهتر در برگیرد. به هیچوجه چنین نشد.
1- پرسش رفراندم در برگیرندهی خواستههای گوناگون مردم نبود. بعضی به رهبری خمینی "جمهوری اسلامی" میخواستند. بخشی مهمی از مردم خواستار حفظ نظام مشروطه بودند که در آن شاه صرفاً سلطنت کند نه حکومت. بعضی جمهوری آزاد و عرفی، بعضی نظام کمونیستی، بعضی جمهوری "دمکراتیک"...
2- رفراندم نه تنها در محیطی آرام و سالم برگزار نشد، بلکه در محیط رعب و وحشت و اعدامهای "انقلابی" برگزار شد. در محیطی که "عملاً" راه دیگری جز رای دادن به جمهوری اسلامی نبود. رای منفی دادن به منزله به استقبال خطر رفتن حتا خطر جانی بود.
3- چنانکه خود شاهد بودم رای دادن به صورت مخفی انجام نشد.
4- کسی هنوز به درستی نمیدانست نظام جمهوری چیست، نمونهای هم که مربوط به تاریخ معاصر باشد آورده نشد.
5- نه تنها جز گزینهی "جمهوری اسلامی" گزینه"ی دیگری مطرح نشد بلکه حتا همین گزینه را هم پیش از رایگیری عمل انجام شده فرض کرده بودند!
بخوانید انشای پرسش رفراندمِ کذائی و کاذب را:
بسمه تعالی
دولت موقت انقلاب اسلامی
وزارت کشور
تعرفه انتخابات رفراندم
تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی
که قانون اساسی آن از تصویب ملت خواهد گذشت.
تعرفه سبز رنگ آری
تعرفه سرخ رنگ نه
ملاحظه میفرمائید که نظام مشروطه سلطنتی قبل از رفراندم، ملغی تلقی و اعلام شده بود و سخن از "رژیم سابق" میرود! یعنی که فقط "فرمالیته" و تعارف بود. حتی نام رژیم "سابق" را هم که منظور چه نظامی بوده است نمیآورد (نظام مشروطه یا نظام دیکتاتوری شاه)!
این رفراندم، جز زور، به لحاظ حقوق بینالملل هیچ نوع قانونیت جز "زور" نداشت و ادعای برگزاری "رفراندم" فقط برای "نمایش بینالمللی" بود.
بعدها که "قانون اساسی" جمهوری اسلامی به "تصویب" جناب خمینی رسید، این قانون اساسی گرچه به راحتی مورد قبول آمریکا و انگلیس که بر منطقه "خاورمیانه" تسلط دارند قرار گرفت، اما هم اساس و "نام" "جمهوری اسلامی"، هم مفاد قانون اساسی آن با "اعلامیه جهانی حقوق بشر" که انسانها را فارغ از جنسیت و دین و مذهب به لحاظ حقوقی برابر اعلام میدارد کاملاً در تضاد است.
نظام جمهوری اسلامی همانا برآمده از یک شورش بوده است، شورشی خشونتبار و خونین به رهبری خمینی.
اگر به راستی مردم ایران چنین نظامی را بخواهند باید طی یک رفراندم درست و حسابی که در محیطی آزاد و به دور از رعب و وحشت و فشارهای نظامی و انتظامی و با مشارکت و کنترل همه جناحها باشد صورت پذیرد.
به ویژه که امروز پس از چهل سال معنای نظام اسلامی مشخص شده است.
ادامه دارد
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو