فضولی: بزن، گفتم: چی رو بزنم؟ گفت:میگم بزن. باز گفتم: آخه چی رو بزنم؟ گفت: این کله منو بگیر و محکم بزن به این دیوار روبرو
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد حکایت آنکه عدهای در این شهر تورنتو اقامت دارند که واقعاً خوشی زیر دلشان زده است. به طوریکه اگر دنیا را آب ببره، اونا رو خواب میبره. این عده با پول باد آورده یا از اونور آب آورده، نمیدانند چه کنند. این همه انسانهای گرفتار و خلایق بیکار و افراد بیمار در این شهر هستند ولی این افراد کوچکترین التفاتی به اینگونه قضایا ندارند و هر شب گروه گروه و دسته دسته با ترتیب دادن میهمانیها، گردهماییها، تولدها، دارند خودکشی میکنند. اگر بخواهی از روی خیرخواهی و انسان دوستی به آنها حرفی بزنی، فوری میگویند به کانادا آمدهاند تا کسی در کارهایشان فضولی نکند. این جمله به ما که کارمان فضولی است سخت برمیخورد و همین باعث شده تا وقت خود و شما عزیزان را بگیریم و این چند کلمه را که اگر نگوئیم دلمان میترکد، بگوئیم.
این افراد که غالباً گروه گروه هستند و همه با هم چشم و همچشمی دارند، اغلب کارگردان قضیه خانمهاشون هستند و اگر به عکسهای گوناگون گروهی آنها در رسانهها که فت و فراوان است نگاه کنید میبینید که بعضیهاشون آقا دارند، ولی عنصری بیگناه، مظلوم، با چشم و نگاههای بیرمق در حالیکه کتهای کوتاهی پوشیده و دکمه وسط آن را بستهاند یا ریش ستاری دارند، در پشت سر این نسوان عالیمقام ایستادهاند.
فضولبانوی ما که او هم از لحاظ فضولی دست کمی از ما ندارد و دائماً این صفحه لبتاب و تلفن همراه از جلوی چشمش دور نمیشود، هزارها عکس و فیلم از این گروهها دارد و اگر خبر تازهای اتفاق بیفتد، فوراً صدا میزند: آی فضولی بدو. یک فیگور جدید، یک میهمانی آنچنانی، یک آس دیدنی و اگر من فضولخان بدبخت فوراً ندوم و آن را نبینم و بیهوده تعریف و تمجید نکنم، حالم زار است، هزار غرغر و عرعر را باید مدتها تحمل کنم. پس از آن هم که یک محصول رایانهای دست اول را دیدیم و کلی لذت بردیم، تازه حرفهای فضولبانو شروع میشود. مرد هم مردهای مَردم. شوهر هم به اینا میگن. تو هم ما رو به اینجا اسیری آوردی. به زور باید ببرمت بیرون تا یک کم سور و سات خونه را بخریم. ببین مردم چه لذتی از زندگیشون میبرن. اومدیم اینجا هم، غمچوسک گرفتهایم. تا از خرید یک جوراب ناقابل حرف میزنیم، هنر تو فضولخان اینه که هی مثل سمفونی گدایی تکرار کنی، نداریم، نداریم. پس این خانمها و آقاها که هر شب بیرونند و میهمانی میدن از کجا مییارن. تو هم برو پول در بیار و...
ما هم که هر چه روی زمین خدا میگردیم، از پول خبری نیست.
دوستی که خانمش جزو باند همین تشکیلات است برامون تعریف میکرد و میگفت، همسرش نصف اتاقهای خونه رو کرده مزون لباس با براندهای گوناگون، کفشهای رنگ و وارنگ، کیفهای آنچنانی، چون هر شب باید بریم یک میهمانی و او لباس تکراری نمیپوشه. یکی از اتاقهای خونهمون مطب دکتره، یک آقا دکتری یک روز در میان میاد و جاهای مختلف علیا مخدره را بتاکس، ژل، زیرمایه، نخکشی، میزنه.
از اون دوست پرسیدم، خوب پولشو از کجا میآرین. گفت:فضولجان حقیقتش را بخواهی، من دوماد سرخونهام. یک خانوادهای هستند اینا که صدها کارخانه و جواهر فروشی و آپارتمانهای اجارهای و سه تا دختر دارند. این سه تا خواهر همه با هم قهرند و هر یکی هم گروهی برای خودش داره و من با خودم سه تا باجناق سرخونه هستیم. نمیفهمیم کی روز میشه و کی شب میشه. به خدا یکبار اونقدر شبها بیرون بودیم و نخوابیده بودم که حالت تهوع گرفته بودم و میخواستم از تورنتو فرار کنم، برم ایران همان توی شهرستانی که پدر و مادرم زندگی میکنند بمونم و از این میهمونیها راحت شم.
به این دوست گفتم، برو بابا تو هم خوشی زیر دلت زده. گفت:فضولیجان اینطوری قضاوت نکن، تازه این میهمانیها یک طرف قضیه است که برات تعریف کردم. خدا نکنه خوانندهای، مانندهای، هنر پیشهای بیاد اینجا. ما از یک هفته قبل در فرودگاه پیرسون آماده باشیم. توی خونهمون که در پسترود است، 12 تا اتاق سوئیت بزرگ داریم، همیشه آماده پذیرایی از اینها هست. بدیش اینه که تا یک هنرپیشه یا خواننده دست پنجم از ایران میاد اینجا، این برخورد رو که میبینه، میره ایران و دیگران رو تشویق میکنه که آنها هم بیان.
فضولی بزن، گفتم:چی رو بزنم. گفت:میگم بزن. باز گفتم:آخه چی رو بزنم. گفت: این کله منو بگیر و محکم بزن به این دیوار رو به رو.
حقیقتش من از این حرکت او ترسیدم و میخواستم از دستش فرار کنم. ولی گفت:نترس، من امشب کارتون خوابم. چون باید بیرون از خونه باشم. خانمها جلسه زنانه دارن، جلسه تنبه و استغفار. مادر همسرم هر چند ماه یکبار میگه دختراش همانطوریکه به خوشگذرانی خود ارزش قائلند، باید به اعتقاداتشان هم ارزش قائل بشند. این جلسه تزکیه و استغفار برای اینه.
من که فضولخان شما باشم، پاک قاطی کرده بودم. گلاب به روتان، دستشویی رفتن را بهانه نمودم و یواشکی از دست این بنده خدا، داماد سرخونه فرار کردم تا اتفاقی برام نیفته. خدا رو شکر به بیپولی خودمان. باید برم دور همین فضولبانو بگردم که از اینگونه توقعها از من بیچاره نداره.
این افراد که غالباً گروه گروه هستند و همه با هم چشم و همچشمی دارند، اغلب کارگردان قضیه خانمهاشون هستند و اگر به عکسهای گوناگون گروهی آنها در رسانهها که فت و فراوان است نگاه کنید میبینید که بعضیهاشون آقا دارند، ولی عنصری بیگناه، مظلوم، با چشم و نگاههای بیرمق در حالیکه کتهای کوتاهی پوشیده و دکمه وسط آن را بستهاند یا ریش ستاری دارند، در پشت سر این نسوان عالیمقام ایستادهاند.
فضولبانوی ما که او هم از لحاظ فضولی دست کمی از ما ندارد و دائماً این صفحه لبتاب و تلفن همراه از جلوی چشمش دور نمیشود، هزارها عکس و فیلم از این گروهها دارد و اگر خبر تازهای اتفاق بیفتد، فوراً صدا میزند: آی فضولی بدو. یک فیگور جدید، یک میهمانی آنچنانی، یک آس دیدنی و اگر من فضولخان بدبخت فوراً ندوم و آن را نبینم و بیهوده تعریف و تمجید نکنم، حالم زار است، هزار غرغر و عرعر را باید مدتها تحمل کنم. پس از آن هم که یک محصول رایانهای دست اول را دیدیم و کلی لذت بردیم، تازه حرفهای فضولبانو شروع میشود. مرد هم مردهای مَردم. شوهر هم به اینا میگن. تو هم ما رو به اینجا اسیری آوردی. به زور باید ببرمت بیرون تا یک کم سور و سات خونه را بخریم. ببین مردم چه لذتی از زندگیشون میبرن. اومدیم اینجا هم، غمچوسک گرفتهایم. تا از خرید یک جوراب ناقابل حرف میزنیم، هنر تو فضولخان اینه که هی مثل سمفونی گدایی تکرار کنی، نداریم، نداریم. پس این خانمها و آقاها که هر شب بیرونند و میهمانی میدن از کجا مییارن. تو هم برو پول در بیار و...
ما هم که هر چه روی زمین خدا میگردیم، از پول خبری نیست.
دوستی که خانمش جزو باند همین تشکیلات است برامون تعریف میکرد و میگفت، همسرش نصف اتاقهای خونه رو کرده مزون لباس با براندهای گوناگون، کفشهای رنگ و وارنگ، کیفهای آنچنانی، چون هر شب باید بریم یک میهمانی و او لباس تکراری نمیپوشه. یکی از اتاقهای خونهمون مطب دکتره، یک آقا دکتری یک روز در میان میاد و جاهای مختلف علیا مخدره را بتاکس، ژل، زیرمایه، نخکشی، میزنه.
از اون دوست پرسیدم، خوب پولشو از کجا میآرین. گفت:فضولجان حقیقتش را بخواهی، من دوماد سرخونهام. یک خانوادهای هستند اینا که صدها کارخانه و جواهر فروشی و آپارتمانهای اجارهای و سه تا دختر دارند. این سه تا خواهر همه با هم قهرند و هر یکی هم گروهی برای خودش داره و من با خودم سه تا باجناق سرخونه هستیم. نمیفهمیم کی روز میشه و کی شب میشه. به خدا یکبار اونقدر شبها بیرون بودیم و نخوابیده بودم که حالت تهوع گرفته بودم و میخواستم از تورنتو فرار کنم، برم ایران همان توی شهرستانی که پدر و مادرم زندگی میکنند بمونم و از این میهمونیها راحت شم.
به این دوست گفتم، برو بابا تو هم خوشی زیر دلت زده. گفت:فضولیجان اینطوری قضاوت نکن، تازه این میهمانیها یک طرف قضیه است که برات تعریف کردم. خدا نکنه خوانندهای، مانندهای، هنر پیشهای بیاد اینجا. ما از یک هفته قبل در فرودگاه پیرسون آماده باشیم. توی خونهمون که در پسترود است، 12 تا اتاق سوئیت بزرگ داریم، همیشه آماده پذیرایی از اینها هست. بدیش اینه که تا یک هنرپیشه یا خواننده دست پنجم از ایران میاد اینجا، این برخورد رو که میبینه، میره ایران و دیگران رو تشویق میکنه که آنها هم بیان.
فضولی بزن، گفتم:چی رو بزنم. گفت:میگم بزن. باز گفتم:آخه چی رو بزنم. گفت: این کله منو بگیر و محکم بزن به این دیوار رو به رو.
حقیقتش من از این حرکت او ترسیدم و میخواستم از دستش فرار کنم. ولی گفت:نترس، من امشب کارتون خوابم. چون باید بیرون از خونه باشم. خانمها جلسه زنانه دارن، جلسه تنبه و استغفار. مادر همسرم هر چند ماه یکبار میگه دختراش همانطوریکه به خوشگذرانی خود ارزش قائلند، باید به اعتقاداتشان هم ارزش قائل بشند. این جلسه تزکیه و استغفار برای اینه.
من که فضولخان شما باشم، پاک قاطی کرده بودم. گلاب به روتان، دستشویی رفتن را بهانه نمودم و یواشکی از دست این بنده خدا، داماد سرخونه فرار کردم تا اتفاقی برام نیفته. خدا رو شکر به بیپولی خودمان. باید برم دور همین فضولبانو بگردم که از اینگونه توقعها از من بیچاره نداره.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژوئیه 17, 2019 - 20:00