روزهای گرم تابستان تورنتو را غنیمت شمارید که زمستان سرد در پس آن است
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد آنکه این استاد فضولی که حضورش در میان کامیونیتی غنیمتی ارزشمند است، در اینجا به کار تحقیق، پژوهش و تالیف و تدوین رسالههای مختلف مشغول است. یکی از تالیفهای مهم او "رساله هزار پند" است که وی با استفاده از تجربیات، جهانگردی و موانست و الفت با دوستان، اندیشمندان و صاحبنظران گوناگون آن را به رشته تحریر درآورده است. شما را در اینجا با چند پند از این رساله آشنا میسازیم:
* روزهای گرم تابستان تورنتو را غنیمت شمارید که زمستان سرد در پس آن است.
* منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. باقی قضایا را در گلستان سعدی بخوانید.
* من در این غربت فهمیدم کریستف کلمب که عقیده داشت زمین مثل یک پرتقال است. این حرف او بر هیچ برهانی استوار نبود، یعنی به معنی دقیق کلمه بیاساس بود. منتهی این حرفها هم مثل بسیاری از حرفهای بیاساس دیگر آخر سر راست از کار درآمد.
* هاشم از مهدی در پلازای ایرانیان پرسید: از کجا فهمیدی که دلارهای تو را من بلند کردهام؟ جواب داد: خیلی ساده بود، وقتی که رفتیم به رستوران نان داغ کباب داغ در تورنتو، لقمه در گلویم گیر کرد و پایین نمیرفت. چون مال خودم از گلویم پایین نمیرود، آنجا فهمیدم که پول این نان و کباب را از دلارهای من دادهای.
* روزی یکی از شاعران به اصطلاح معروف تورنتو که در کارهای مرمت ساختمان هم فعالیت دارد و قسمتی از سقف سالنی را تعمیر کرده و رنگ زده بود، در همان سالن داشت شعرخوانی میکرد. وقتی شعرش را خواند، بنده بر حسب وظیفه فضولی گفتم:"احسنت، چه عالی ساختهای!" شاعر خوشحال شد و دفتر شعرش را نزد حقیر آورد و گفت: "استاد فضولی، شعرم را عالی ساخته بودم؟" من نیز لبخندی زدم و به سقف سالن اشاره کردم و گفتم :"نه جانم، سقف سالن را گفتم."
* دوستی تعریف میکرد، روزی به رستورانی در این شهر زیبای تورنتو رفته بودم و چون با صاحب رستوران رفاقت چندین ساله داشتم به اصرار زیاد او را هم با پول خودم در رستورانش دعوت به غذا کردم. هنگامی که غذاها روی میز حاضر شد، من دیدم او از خوردن غذایی که خودش میفروشد، امتناع میکند. چون که جویای علت شدم. گفت: دوست عزیز ممنون از اینکه مرا دعوت کردی ولی من نیم ساعت قبل غذا خوردهام و اکنون میل ندارم. وقتی که نیمههای شب حالم به هم خورد و به علت مسمویت شدید به بیمارستان رفتیم. تازه فهمیدم که چرا آن دوست عزیز غذایش را نخورد.
* آدم وقتی بدشانس باشد، مثل من فضول بیچاره میشود. دلمان خوش بود که در اینجا یک مغازه کفش فروشی شبیه کفش ملی ایران به نام "پیلس" است که ما میتوانیم با بودجه و درآمد بازنشستگی سالی یک جفت کفش ارزان قیمت بخریم، این هم از بدشانسی ما ورشکست شد و جمع کرد.
چطور بود، دوستان، من فکر کنم اثر جالبی است، با خاطرات فراوان از روزهای دور از وطن و در تنهایی غربت.
* روزهای گرم تابستان تورنتو را غنیمت شمارید که زمستان سرد در پس آن است.
* منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. باقی قضایا را در گلستان سعدی بخوانید.
* من در این غربت فهمیدم کریستف کلمب که عقیده داشت زمین مثل یک پرتقال است. این حرف او بر هیچ برهانی استوار نبود، یعنی به معنی دقیق کلمه بیاساس بود. منتهی این حرفها هم مثل بسیاری از حرفهای بیاساس دیگر آخر سر راست از کار درآمد.
* هاشم از مهدی در پلازای ایرانیان پرسید: از کجا فهمیدی که دلارهای تو را من بلند کردهام؟ جواب داد: خیلی ساده بود، وقتی که رفتیم به رستوران نان داغ کباب داغ در تورنتو، لقمه در گلویم گیر کرد و پایین نمیرفت. چون مال خودم از گلویم پایین نمیرود، آنجا فهمیدم که پول این نان و کباب را از دلارهای من دادهای.
* روزی یکی از شاعران به اصطلاح معروف تورنتو که در کارهای مرمت ساختمان هم فعالیت دارد و قسمتی از سقف سالنی را تعمیر کرده و رنگ زده بود، در همان سالن داشت شعرخوانی میکرد. وقتی شعرش را خواند، بنده بر حسب وظیفه فضولی گفتم:"احسنت، چه عالی ساختهای!" شاعر خوشحال شد و دفتر شعرش را نزد حقیر آورد و گفت: "استاد فضولی، شعرم را عالی ساخته بودم؟" من نیز لبخندی زدم و به سقف سالن اشاره کردم و گفتم :"نه جانم، سقف سالن را گفتم."
* دوستی تعریف میکرد، روزی به رستورانی در این شهر زیبای تورنتو رفته بودم و چون با صاحب رستوران رفاقت چندین ساله داشتم به اصرار زیاد او را هم با پول خودم در رستورانش دعوت به غذا کردم. هنگامی که غذاها روی میز حاضر شد، من دیدم او از خوردن غذایی که خودش میفروشد، امتناع میکند. چون که جویای علت شدم. گفت: دوست عزیز ممنون از اینکه مرا دعوت کردی ولی من نیم ساعت قبل غذا خوردهام و اکنون میل ندارم. وقتی که نیمههای شب حالم به هم خورد و به علت مسمویت شدید به بیمارستان رفتیم. تازه فهمیدم که چرا آن دوست عزیز غذایش را نخورد.
* آدم وقتی بدشانس باشد، مثل من فضول بیچاره میشود. دلمان خوش بود که در اینجا یک مغازه کفش فروشی شبیه کفش ملی ایران به نام "پیلس" است که ما میتوانیم با بودجه و درآمد بازنشستگی سالی یک جفت کفش ارزان قیمت بخریم، این هم از بدشانسی ما ورشکست شد و جمع کرد.
چطور بود، دوستان، من فکر کنم اثر جالبی است، با خاطرات فراوان از روزهای دور از وطن و در تنهایی غربت.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژوئیه 24, 2019 - 20:00