سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد آنکه درست سر بزنگاه و چند ساعت مانده به ارسال رایانهای مجله برای چاپ به چاپخانه، این فضولخان، یعنی همین فضولخانی که همیشه با مطالبش خنده به لبهای خوانندگان میآورد، یواشکی و یکهویی قلم و کاغذ را پرت کرد روی میز و مثل حالت قهر از دفتر رفت بیرون، حتی پشتش را هم نگاه نکرد. ما که هاج و واج از این حرکت غیرحرفهای فضولخان مانده بودیم، بدون درنگ به دنبالش دویدیم که ببینیم قضیه چیست؟
چون همه مسئولین مجله برایش سنگ تمام گذاشته بودند. دفتر خوب و عالی، حقوق مکفی و مزایای در خور توجه، حق ماموریتهای دلاری آنچنانی و حتی برای هر لبخند کامل یا نیمه فضولی کلی مزایا نشریه پرداخت میکرد. به همین علت وقتی او قهر کرد، مسئولین نمیدانستند چه کاری باید برایش میکردند که کوتاهی شده است.
خلاصه المشنگهای در دفتر به پا شد. سردبیر و مدیر مسئول و مترجم و ادیتور و خبرنگار و سایر کارکنان فوراً جبهه گرفتند و به سه گروه تقسیم شدند. یک عده حق را به فضولخان دادند که بابا حق با اوست، شما میدانید که کار فضولی در کامیونیتی چقدر مشکل و مشقتبار است، آنوقت قدر این بنده خدا را که در کارش استاد و حرفهای است نمیدانید تا مسائل به جاهای باریک بکشد. گروهی هم عقیده داشتند، بابا ولش کنید بزارید گورش را گم کند، تا دلتان بخواهد میتوانید فضول در اینجا پیدا کنید که حتی با نصف حقوق فضولخان کار او را انجام دهند. دسته سوم از ترس امنیت شغلی و بیکاری در این وضعیت اسفناک کار پیدا کردن در تورنتو، ساکت و بیحرکت نشسته بودند و لام تا کام حرفی نمیزدند.
چند ساعتی از این ماجرا گذشته بود که سردبیر اعلام کرد فضولخان علت غیبتش را با ارسال ایمیلی به اطلاع او رسانده و از همه کامیونیتی و همکاران دفتر، تشکر و عذرخواهی کرده است.
مسئولین جمله اعتقاد داشتند که نباید به سراغ فضولخان رفت و منتکشی کرد. بعضی از افراد اظهار نمودند چون رقابت سختی در بین نشریات و مجلات تورنتو برقرار است، چه بسا رقبا این آس درجه یک طنزنویسی را با تطمیع و وعده و وعیدهای بیشتر به سمت خودشان ببرند و کلی از خوانندگان و آگهیها از دست برود. برخی نیز گفتند بابا مجلات پولشان کجا بود که بتوانند آدم اضافه و بیخاصیتی همچون فضولخان را ببرند و حقوق بدهند.
خلاصه در بین اعضای محترم مجله مثل سایر کارهای کامیونیتی یک اتفاق نظر و هماهنگی نبود، به همین علت پروژه جذب مجدد یا دفع مسدد(یعنی سد شده) فضولخان موضوع روز شد و همچون یک تصمیم استراتژیک حیات و ممات نشریه را به خطر انداخت. موضوع مورد بحث و بررسی قرار گرفت و همه پشت چراغ قرمز چهکنیم ماندند و حرکت نمیکردند.
ساعتها گذشت، سکوت دفتر را فرا گرفت، رایانهها و کامپیوترها هنگ کردند، ویروسهای نامرد شروع به تخریب نمودند و در یک طرفةالعینی اوضاع آنچنان قمر در عقرب شد که گویی فتنهای در شام افتاده است. به قول سعدی خدا بیامرز:
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
درست یک ساعت مانده به پایان وقت ارسال مطالب به چاپخانه در سکوت مطلق و چرت افراد، همه متوجه شدند که صدای پایی میآید، سرها را به سمت پلههای دفتر گرفتند، دیدند فضولخان با لبخند همیشگی دارد از پلهها بالا میآید و زیر لب میخواند:
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
هیچکس نمیدانست چه بگوید. فضولی جلدی نشست پشت میز و طنزش را در یک چشم بههم زدن نوشت و مجله بسته شد و به چاپخانه ارسال گردید.
وقتی که آبها از آسیاب افتاد، همه دور فضولخان جمع شدند و پرسیدند اینچه کاری بود که کردی؟ جواب داد: کاری نکردم، سخت به دستشویی احتیاج داشتم، رفتم دیدم دستشویی دفتر اشغال است چون نمیتوانستم خودم را نگه دارم، سریعاً پریدم به پلازای پائینی که تیم هورتن در آنجاست، قضای حاجت کردم و جای شما خالی ساندویچی هم زدیم و یادمان افتاد که باید مجله را ببندیم، لذا سریعاً خودمان را به دفتر رساندیم و مطلبمان را نوشتیم و به سردبیر محترم تقدیم کردیم.
همه با شنیدن این حرفها در یک حالت بهت و حیرت فرو رفته بودند و نمیدانستند چی بگویند؟ ولی در آن حالت ناباوری، سردبیر محترم جلو رفت و گوش فضولخان را که از بس فضولی کرده است، شبیه دیشهای ماهواره پهن و بزرگ شده، گرفت و تا سر میز و خودکارش آن را کشید و گفت:فضولی یادت باشه، مجله خونه خالهات نیست که هر موقع مشکلی مثل امروز پیدا کردی، جیمفنگ شوی و بعد آن را با هزار عذر بدتر از گناه توجیه کنی، شیرفهم شد.
فضولی که سرش به میز چسبیده بود، گفت:بله آقا، فهمیدیم. قول میدم تکرار نکنیم.
همکاران یواشکی از خنده لالمونی گرفته بودند و قیافه فضولخان با آن گوش قرمز کشیده شدهاش دیدنی بود.
چون همه مسئولین مجله برایش سنگ تمام گذاشته بودند. دفتر خوب و عالی، حقوق مکفی و مزایای در خور توجه، حق ماموریتهای دلاری آنچنانی و حتی برای هر لبخند کامل یا نیمه فضولی کلی مزایا نشریه پرداخت میکرد. به همین علت وقتی او قهر کرد، مسئولین نمیدانستند چه کاری باید برایش میکردند که کوتاهی شده است.
خلاصه المشنگهای در دفتر به پا شد. سردبیر و مدیر مسئول و مترجم و ادیتور و خبرنگار و سایر کارکنان فوراً جبهه گرفتند و به سه گروه تقسیم شدند. یک عده حق را به فضولخان دادند که بابا حق با اوست، شما میدانید که کار فضولی در کامیونیتی چقدر مشکل و مشقتبار است، آنوقت قدر این بنده خدا را که در کارش استاد و حرفهای است نمیدانید تا مسائل به جاهای باریک بکشد. گروهی هم عقیده داشتند، بابا ولش کنید بزارید گورش را گم کند، تا دلتان بخواهد میتوانید فضول در اینجا پیدا کنید که حتی با نصف حقوق فضولخان کار او را انجام دهند. دسته سوم از ترس امنیت شغلی و بیکاری در این وضعیت اسفناک کار پیدا کردن در تورنتو، ساکت و بیحرکت نشسته بودند و لام تا کام حرفی نمیزدند.
چند ساعتی از این ماجرا گذشته بود که سردبیر اعلام کرد فضولخان علت غیبتش را با ارسال ایمیلی به اطلاع او رسانده و از همه کامیونیتی و همکاران دفتر، تشکر و عذرخواهی کرده است.
مسئولین جمله اعتقاد داشتند که نباید به سراغ فضولخان رفت و منتکشی کرد. بعضی از افراد اظهار نمودند چون رقابت سختی در بین نشریات و مجلات تورنتو برقرار است، چه بسا رقبا این آس درجه یک طنزنویسی را با تطمیع و وعده و وعیدهای بیشتر به سمت خودشان ببرند و کلی از خوانندگان و آگهیها از دست برود. برخی نیز گفتند بابا مجلات پولشان کجا بود که بتوانند آدم اضافه و بیخاصیتی همچون فضولخان را ببرند و حقوق بدهند.
خلاصه در بین اعضای محترم مجله مثل سایر کارهای کامیونیتی یک اتفاق نظر و هماهنگی نبود، به همین علت پروژه جذب مجدد یا دفع مسدد(یعنی سد شده) فضولخان موضوع روز شد و همچون یک تصمیم استراتژیک حیات و ممات نشریه را به خطر انداخت. موضوع مورد بحث و بررسی قرار گرفت و همه پشت چراغ قرمز چهکنیم ماندند و حرکت نمیکردند.
ساعتها گذشت، سکوت دفتر را فرا گرفت، رایانهها و کامپیوترها هنگ کردند، ویروسهای نامرد شروع به تخریب نمودند و در یک طرفةالعینی اوضاع آنچنان قمر در عقرب شد که گویی فتنهای در شام افتاده است. به قول سعدی خدا بیامرز:
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
درست یک ساعت مانده به پایان وقت ارسال مطالب به چاپخانه در سکوت مطلق و چرت افراد، همه متوجه شدند که صدای پایی میآید، سرها را به سمت پلههای دفتر گرفتند، دیدند فضولخان با لبخند همیشگی دارد از پلهها بالا میآید و زیر لب میخواند:
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
هیچکس نمیدانست چه بگوید. فضولی جلدی نشست پشت میز و طنزش را در یک چشم بههم زدن نوشت و مجله بسته شد و به چاپخانه ارسال گردید.
وقتی که آبها از آسیاب افتاد، همه دور فضولخان جمع شدند و پرسیدند اینچه کاری بود که کردی؟ جواب داد: کاری نکردم، سخت به دستشویی احتیاج داشتم، رفتم دیدم دستشویی دفتر اشغال است چون نمیتوانستم خودم را نگه دارم، سریعاً پریدم به پلازای پائینی که تیم هورتن در آنجاست، قضای حاجت کردم و جای شما خالی ساندویچی هم زدیم و یادمان افتاد که باید مجله را ببندیم، لذا سریعاً خودمان را به دفتر رساندیم و مطلبمان را نوشتیم و به سردبیر محترم تقدیم کردیم.
همه با شنیدن این حرفها در یک حالت بهت و حیرت فرو رفته بودند و نمیدانستند چی بگویند؟ ولی در آن حالت ناباوری، سردبیر محترم جلو رفت و گوش فضولخان را که از بس فضولی کرده است، شبیه دیشهای ماهواره پهن و بزرگ شده، گرفت و تا سر میز و خودکارش آن را کشید و گفت:فضولی یادت باشه، مجله خونه خالهات نیست که هر موقع مشکلی مثل امروز پیدا کردی، جیمفنگ شوی و بعد آن را با هزار عذر بدتر از گناه توجیه کنی، شیرفهم شد.
فضولی که سرش به میز چسبیده بود، گفت:بله آقا، فهمیدیم. قول میدم تکرار نکنیم.
همکاران یواشکی از خنده لالمونی گرفته بودند و قیافه فضولخان با آن گوش قرمز کشیده شدهاش دیدنی بود.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, مارس 6, 2019 - 19:00