پس از عبور از مرز، در ترکیه خواهرش مریم و یک مدافع حقوق بشر با مدارک سفر سریع منتظرش بودند تا او بتواند به آلمان و سپس کانادا بگریزد
این تصمیمی بود که سعید ملکپور باید در کسری از ثانیه میگرفت: مرگ یا زندگی؛ در هر دو برگشتی در کار وجود نداشت. سعید میگوید: "من میدانستم که با برگشتن به زندان کشته خواهم شد در واقع انتخاب دیگری وجود نداشت".
دستگیری و زندان:
سعید ملکپور (زاده خرداد ۱۳۵۴) مهندس متالوژی، فعال سایبری و زندانی محکوم به جرائم سایبری در ایران است. وی در سال ۱۳۸۶ زمانی که برای ملاقات پدرش که در حال فوت بود به ایران رفته بود، در راه ملاقات با دندانپزشکش دستگیر شد. سعید میگوید که نمیدانسته که از سوی شخص قویهیکلی دنبال میشود، این شخص از او درخواست کرد که مدارکش را ببیند، او که مسلح و مامور اطلاعات بود با دیدن پاسپورت سعید به او گفته بود که پاسپورتش جعلی است و سعید را سوار ماشین کرده، دستبند و چشمبند زده و برده بود. سعید میگوید: "اول فکر کردم گروگان گرفته شدهام و نمیدانستم کجا هستم". بعد از دو ساعت شروع کردند او را زدن و به او میگفتند نام واقعی او سیاوش حسینخانی است و سعید مرتبا میگفت خانواده من پولدار نیستند. برای چندین روز او را با کابل زدند تا بیهوش شد، فک و دندانهایش شکست، و تهدید به تجاوز شد، آنوقت فهمیده بود که به دست سپاه افتاده است. او را به بیمارستان بردند و دکتر به او گفت که باید دوش بگیرد. در این زمان همسر سابقش فاطمه افتخاری از کانادا به ایران رفت و سعید پس از مدتها شنیدن صدای زجر بندهای کناریش سرانجام توانست تماس تلفنی با همسر سابقش داشته باشد که زندانبان سعید را تهدید کرده بود که شاید او را هم دستگیر کنند. سپس آنها گفتند هر آنچه ما میگوییم را تکرار کن و سعید آنرا پذیرفت. به این ترتیب سعید زیر فشار، اعتراف دروغینی کرد که در تلویزیون پخش شد.
آنها گفتند ما دنبال کسی هستیم و چون تو برنامهنویس وب هستی تو را انتخاب کردیم. مردم از برنامه تو برای عکسهای سکسی استفاده میکنند و دولتهای خارجی پُشت این سایتها هستند و آمریکا و انگلیس به تو پول میدهند تا کاربران ایرانی را به فساد بکشانند. سعید از جمله اولین کسانی بود که در رابطه با جرائم اینترنتی دستگیر میشد. این ادعا که سعید پُشت سایتهای پخش سکس باشد حتی دردادگاه ایران رد شد و به همین دلیل او که از سوی دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شده بود در شهریور ۱۳۹۲ با یک درجه تخفیف محکوم به حبس ابد شد. سعید یکبار برای 320 روز و سپس برای 60 روز و در آخر برای 195 روز به سلول انفرادی فرستاده شد، بعلاوه حدود سه سال و نیم هم با یک یا دو نفر دیگر همبند بوده است. پس از حکم اعدام اولش، همسر سابقِ وی درخواست طلاق داد. سعید به او گفت که بهتر است از ایران خارج شود. پس از حکم حبس ابد سعید به بندهای عمومی منتقل شده بود که میتوانست ورزش کند و ساعتها به یادگیری نجاری بپردازد. در طی این مدت دچار حمله قلبی شد که همراه با یک مامور 24 ساعته به بیمارستان منتقل گشته و دستش با دستنبد به تخت بسته شده بود. پس از آن درخواست بخشش او بنا به موضوعات انساندوستانه رد شد.
اولین و آخرین مرخصی:
او در ۲۹ تیر ۱۳۹۸ بعد از ۱۱ سال زندان، ضرب و شتم، شكنجه و بیش از 500 روز سلول انفرادی برای نخستین بار با وثیقه یک و نیم میلیارد تومانی برای سه روز به مرخصی رفت. ملک پور، 44 ساله، ساکن دائم کانادا، در خانه مادرش در تهران بود و اولین نفسهای آزادی خود از زندانهای اوین را میکشید و این نقطه، آغاز فراری خطرناک بود که میدانست یا به آزادی، و یا به فاجعهای ختم خواهد شد. موفقیت آن مدیون شانس، تواناییهایش، حمایت بیامان خواهر و گروهی از مدافعان بینالمللی است که راه را برای بازگشت وی به کانادا هموار کردند.
وی در مصاحبه تلفنی از ونکوور گفت: "من در آن زمان برنامههایی برای گذراندن زمان در زندان داشتم، در ابتدا داشتم فکر میکردم به زندان برمیگردم و منتظر آزادی میماندم؛ اما وقتی زمان خروج فرا رسید دیدم طعم آزادی بسیار شیرین، و اسارت بسیار تلخ است".
سعید وقتی از زندان خارج شد با خواهرش تلفنی صحبت کرد و گفت ترجیح میدهد بمیرد ولی به زندان برنگردد و خواهرش به او گفت که بنابراین بایستی به سرعت عمل کند. مریم خواهر کوچک سعید در تمام طول سالهای اسارت او به صورت خستگیناپذیری برای آزادیش کار کرده بود و موفق شده بود مبلغ 35000 دلار وثیقه آزادی موقت او جمعآوری کند. با انجام این کارها خود او در معرض دستگیری و شکنجه قرار داشت و به همین علت 7 سال پیش به کانادا گریخت. پس از فرار وی تلاشهای خود را دوچندان كرد و با سیاستمداران، فعالان، حقوقدانان بینالمللی و سازمانهای غیردولتی ارتباط برقرار كرد، به ویژه مرکز حقوق بشر "رائول والنبرگ" در مونترال که ریاستش به عهده "كاتلر " وزیر پیشین دادگستری و نماینده مجلس بود.
فرار از ایران:
بعد از اینکه سعید خود را بیرون دیوارهای زندان دید سفر 2000 کیلومتری خود را به تنهایی آغاز کرد؛ حتی مادرش از برنامه او خبری نداشت. سعید میگوید: "کولهپشتی و کمی پول داشتم و چون از یک حمله قلبی در اکتبر سال گذشته جان بدر برده بودم، میدانستم که این سفر راحتی برای من نخواهد بود، مضاف بر اینکه وضعیت جسمانی خوبی هم نداشتم". او در شمال غرب ایران در نزدیکی مرز ترکیه، اقوام و دوستانی داشت و امیدوار بود که دیدار خانوادگیاش شکبرانگیز نباشد. مرخصیاش چهار روز بیشتر تمدید شده بود و همین موضوع به مسافرت او سندیت بیشتری میداد. او با ماشین به سوی مرز رفت تا جایی که در تاریکی به روستایی رسید که نامش را هم نمیدانست، جهت را بلد نبود، و هر حرکت اشتباهی میتوانست برایش آخرین حرکت باشد. حدود ساعت 1 بعد از نیمه شب گم شده بود، نه ماشینی، نه کور سوی چراغی... از بخت بد سگی هم او را تعقیب میکرد. بعد از طی یک کیلومتر دیگر دوباره بخت با او یار شد و کسی را دید تا از او راه را بپرسد و سپس موفق شده بود که یک تاکسی بگیرد. او در شرایطی سخت از مرز عبور کرد که آنرا به صحنه جنگ تشبیه میکند، او میگوید: "بسیار استرسآور بود، فقط یک یا دو ساعت در شبانهروز میخوابیدم {تا بتوانم از کوه و کمند و سرانجام از مرز بگذرم}". در هنگام دستگیری مدارک اقامت دائمش در کانادا و پاسپورت ایرانیش را گرفته بودند و به همین علت او اکنون تبدیل به مسافری بدون مدرک و غیرقانونی در منطقهای بیثبات شده بود.
پس از عبور از مرز، در ترکیه خواهرش مریم و "مریم نایبیزدی"، مدافع حقوق بشر (واقع در واشنگتن که قبلا به مریم كمک كرده بود تا به کانادا برود) با مدارک سفر سریع منتظرش بودند، مدارکی که صدورشان هفتهها طول میکشید ولی با کمک کریستینا فریلند وزیر خارجه کانادا به سرعت آماده شده بود. در طی چند ساعت، هر سه نفر با بلیطهایی از طریق "مونیخ" و سپس "ونکوور" وارد فرودگاهی در ترکیه شدند جایی که مقامات ترک تمایلی به قبول مدارک سفر سریع صادر شده برای ملکپور نبودند و وی را تهدید به بازداشت کردند. دست آخر مقامات اجازه دادند که آنها عبور کنند. ملکپور میگوید بعد از ترکیه نگران برخورد ماموران در فرودگاه مونیخ بود ولی آنها به سادگی از فرودگاه مونیخ به سمت ونکوور پرواز کردند.
کانادا و آزادی:
فقط وقتی پای او به خاک کانادا رسید فهمید که مصیبت به پایان رسیده، ماموران کانادا سعید را از صف گمرکی و ورودیها جدا کرده و به او خوشآمد گفتند. سعید اکنون در ونکوور نزدیک کوه و اقیانوسی است که همیشه دوستشان میداشت. او که اکنون خانه، پول و داراییاش را از دست داده بدنبال به روز کردن مهارتهای کامپیوتریاش که در طی دهها سال زندانی بودن کهنه شده میباشد تا شاید بتواند دوباره از صفر شروع کند. او میگوید: "من جوانی خود را از دست دادهام، قبل از رفتن به زندان احساس میکردم که اگر حتی یک روز آزادی را از دست بدهم میمیرم ولی فهمیدم که این فکر درست نبود. یاد گرفتم که میتوانم دست به هر کاری بزنم؛ اکنون دنیا و زندگی برایم زیباتر از هر زمان دیگری شده است".
دستگیری و زندان:
سعید ملکپور (زاده خرداد ۱۳۵۴) مهندس متالوژی، فعال سایبری و زندانی محکوم به جرائم سایبری در ایران است. وی در سال ۱۳۸۶ زمانی که برای ملاقات پدرش که در حال فوت بود به ایران رفته بود، در راه ملاقات با دندانپزشکش دستگیر شد. سعید میگوید که نمیدانسته که از سوی شخص قویهیکلی دنبال میشود، این شخص از او درخواست کرد که مدارکش را ببیند، او که مسلح و مامور اطلاعات بود با دیدن پاسپورت سعید به او گفته بود که پاسپورتش جعلی است و سعید را سوار ماشین کرده، دستبند و چشمبند زده و برده بود. سعید میگوید: "اول فکر کردم گروگان گرفته شدهام و نمیدانستم کجا هستم". بعد از دو ساعت شروع کردند او را زدن و به او میگفتند نام واقعی او سیاوش حسینخانی است و سعید مرتبا میگفت خانواده من پولدار نیستند. برای چندین روز او را با کابل زدند تا بیهوش شد، فک و دندانهایش شکست، و تهدید به تجاوز شد، آنوقت فهمیده بود که به دست سپاه افتاده است. او را به بیمارستان بردند و دکتر به او گفت که باید دوش بگیرد. در این زمان همسر سابقش فاطمه افتخاری از کانادا به ایران رفت و سعید پس از مدتها شنیدن صدای زجر بندهای کناریش سرانجام توانست تماس تلفنی با همسر سابقش داشته باشد که زندانبان سعید را تهدید کرده بود که شاید او را هم دستگیر کنند. سپس آنها گفتند هر آنچه ما میگوییم را تکرار کن و سعید آنرا پذیرفت. به این ترتیب سعید زیر فشار، اعتراف دروغینی کرد که در تلویزیون پخش شد.
آنها گفتند ما دنبال کسی هستیم و چون تو برنامهنویس وب هستی تو را انتخاب کردیم. مردم از برنامه تو برای عکسهای سکسی استفاده میکنند و دولتهای خارجی پُشت این سایتها هستند و آمریکا و انگلیس به تو پول میدهند تا کاربران ایرانی را به فساد بکشانند. سعید از جمله اولین کسانی بود که در رابطه با جرائم اینترنتی دستگیر میشد. این ادعا که سعید پُشت سایتهای پخش سکس باشد حتی دردادگاه ایران رد شد و به همین دلیل او که از سوی دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شده بود در شهریور ۱۳۹۲ با یک درجه تخفیف محکوم به حبس ابد شد. سعید یکبار برای 320 روز و سپس برای 60 روز و در آخر برای 195 روز به سلول انفرادی فرستاده شد، بعلاوه حدود سه سال و نیم هم با یک یا دو نفر دیگر همبند بوده است. پس از حکم اعدام اولش، همسر سابقِ وی درخواست طلاق داد. سعید به او گفت که بهتر است از ایران خارج شود. پس از حکم حبس ابد سعید به بندهای عمومی منتقل شده بود که میتوانست ورزش کند و ساعتها به یادگیری نجاری بپردازد. در طی این مدت دچار حمله قلبی شد که همراه با یک مامور 24 ساعته به بیمارستان منتقل گشته و دستش با دستنبد به تخت بسته شده بود. پس از آن درخواست بخشش او بنا به موضوعات انساندوستانه رد شد.
اولین و آخرین مرخصی:
او در ۲۹ تیر ۱۳۹۸ بعد از ۱۱ سال زندان، ضرب و شتم، شكنجه و بیش از 500 روز سلول انفرادی برای نخستین بار با وثیقه یک و نیم میلیارد تومانی برای سه روز به مرخصی رفت. ملک پور، 44 ساله، ساکن دائم کانادا، در خانه مادرش در تهران بود و اولین نفسهای آزادی خود از زندانهای اوین را میکشید و این نقطه، آغاز فراری خطرناک بود که میدانست یا به آزادی، و یا به فاجعهای ختم خواهد شد. موفقیت آن مدیون شانس، تواناییهایش، حمایت بیامان خواهر و گروهی از مدافعان بینالمللی است که راه را برای بازگشت وی به کانادا هموار کردند.
وی در مصاحبه تلفنی از ونکوور گفت: "من در آن زمان برنامههایی برای گذراندن زمان در زندان داشتم، در ابتدا داشتم فکر میکردم به زندان برمیگردم و منتظر آزادی میماندم؛ اما وقتی زمان خروج فرا رسید دیدم طعم آزادی بسیار شیرین، و اسارت بسیار تلخ است".
سعید وقتی از زندان خارج شد با خواهرش تلفنی صحبت کرد و گفت ترجیح میدهد بمیرد ولی به زندان برنگردد و خواهرش به او گفت که بنابراین بایستی به سرعت عمل کند. مریم خواهر کوچک سعید در تمام طول سالهای اسارت او به صورت خستگیناپذیری برای آزادیش کار کرده بود و موفق شده بود مبلغ 35000 دلار وثیقه آزادی موقت او جمعآوری کند. با انجام این کارها خود او در معرض دستگیری و شکنجه قرار داشت و به همین علت 7 سال پیش به کانادا گریخت. پس از فرار وی تلاشهای خود را دوچندان كرد و با سیاستمداران، فعالان، حقوقدانان بینالمللی و سازمانهای غیردولتی ارتباط برقرار كرد، به ویژه مرکز حقوق بشر "رائول والنبرگ" در مونترال که ریاستش به عهده "كاتلر " وزیر پیشین دادگستری و نماینده مجلس بود.
فرار از ایران:
بعد از اینکه سعید خود را بیرون دیوارهای زندان دید سفر 2000 کیلومتری خود را به تنهایی آغاز کرد؛ حتی مادرش از برنامه او خبری نداشت. سعید میگوید: "کولهپشتی و کمی پول داشتم و چون از یک حمله قلبی در اکتبر سال گذشته جان بدر برده بودم، میدانستم که این سفر راحتی برای من نخواهد بود، مضاف بر اینکه وضعیت جسمانی خوبی هم نداشتم". او در شمال غرب ایران در نزدیکی مرز ترکیه، اقوام و دوستانی داشت و امیدوار بود که دیدار خانوادگیاش شکبرانگیز نباشد. مرخصیاش چهار روز بیشتر تمدید شده بود و همین موضوع به مسافرت او سندیت بیشتری میداد. او با ماشین به سوی مرز رفت تا جایی که در تاریکی به روستایی رسید که نامش را هم نمیدانست، جهت را بلد نبود، و هر حرکت اشتباهی میتوانست برایش آخرین حرکت باشد. حدود ساعت 1 بعد از نیمه شب گم شده بود، نه ماشینی، نه کور سوی چراغی... از بخت بد سگی هم او را تعقیب میکرد. بعد از طی یک کیلومتر دیگر دوباره بخت با او یار شد و کسی را دید تا از او راه را بپرسد و سپس موفق شده بود که یک تاکسی بگیرد. او در شرایطی سخت از مرز عبور کرد که آنرا به صحنه جنگ تشبیه میکند، او میگوید: "بسیار استرسآور بود، فقط یک یا دو ساعت در شبانهروز میخوابیدم {تا بتوانم از کوه و کمند و سرانجام از مرز بگذرم}". در هنگام دستگیری مدارک اقامت دائمش در کانادا و پاسپورت ایرانیش را گرفته بودند و به همین علت او اکنون تبدیل به مسافری بدون مدرک و غیرقانونی در منطقهای بیثبات شده بود.
پس از عبور از مرز، در ترکیه خواهرش مریم و "مریم نایبیزدی"، مدافع حقوق بشر (واقع در واشنگتن که قبلا به مریم كمک كرده بود تا به کانادا برود) با مدارک سفر سریع منتظرش بودند، مدارکی که صدورشان هفتهها طول میکشید ولی با کمک کریستینا فریلند وزیر خارجه کانادا به سرعت آماده شده بود. در طی چند ساعت، هر سه نفر با بلیطهایی از طریق "مونیخ" و سپس "ونکوور" وارد فرودگاهی در ترکیه شدند جایی که مقامات ترک تمایلی به قبول مدارک سفر سریع صادر شده برای ملکپور نبودند و وی را تهدید به بازداشت کردند. دست آخر مقامات اجازه دادند که آنها عبور کنند. ملکپور میگوید بعد از ترکیه نگران برخورد ماموران در فرودگاه مونیخ بود ولی آنها به سادگی از فرودگاه مونیخ به سمت ونکوور پرواز کردند.
کانادا و آزادی:
فقط وقتی پای او به خاک کانادا رسید فهمید که مصیبت به پایان رسیده، ماموران کانادا سعید را از صف گمرکی و ورودیها جدا کرده و به او خوشآمد گفتند. سعید اکنون در ونکوور نزدیک کوه و اقیانوسی است که همیشه دوستشان میداشت. او که اکنون خانه، پول و داراییاش را از دست داده بدنبال به روز کردن مهارتهای کامپیوتریاش که در طی دهها سال زندانی بودن کهنه شده میباشد تا شاید بتواند دوباره از صفر شروع کند. او میگوید: "من جوانی خود را از دست دادهام، قبل از رفتن به زندان احساس میکردم که اگر حتی یک روز آزادی را از دست بدهم میمیرم ولی فهمیدم که این فکر درست نبود. یاد گرفتم که میتوانم دست به هر کاری بزنم؛ اکنون دنیا و زندگی برایم زیباتر از هر زمان دیگری شده است".
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, سپتامبر 18, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو