انگلیسی


صفیر صلح

storey-mehdi-tavakoli-safir-solh
صفیر گلوله و خمپاره بود که به جای نوای خوش موسیقی عربی در آسمان بیروت طنین‌انداز شده بود. شهر میان اقوام و طوائف مختلف از شیعیان و دروزی‌ها گرفته و تا مسیحیان مارونی تقسیم شده بود. خیابان‌ها و کوچه‌ها سنگربندی شده بودند و این گلوله بود که به جای کلام میان آدم‌ها رد و بدل می‌شد.نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود. دیگر از صدای خنده‌ها و زمزمه‌های عاشقانه دختران و پسرانی که شب‌های ساحل بیروت را به سپیدی سحر می‌دوختند خبری نبود.
Sub-Category: Literature
Happened at: Canada
چهارشنبه, اکتبر 24, 2018 - 20:00


اندر حکایت تشابه تعرفه تقسیم کردن ترامپ و ارثیه تقسیم کردن وحشی بافقی

fozolkhan-trump-troduea
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد آن که این حضرت ترامپ عزیز که فعلاً کمر همت بربسته تا تجارت و اقتصاد جهانی را به نفع کشور خودش دگرگون کند، اگر اشتباه نکنم او یواشکی و یا به کمک مشاوران فارسی زبانش دیوان وحشی بافقی ما را خوانده و از میان آن همه اشعار زیبا و خوشگل این شاعر ایرانی، فقط آن قصهٔ مردن پدر و ارثیه تقسیم کردن پسر بزرگ در میان افراد خانواده‌اش را پسندیده و داده آن را به انگلیسی ترجمه کرده‌اند و در هر مذاکره و مباحثه‌ای از آن استفاده می‌کند. مثل یاسای چنگیز‌خان یا یاسای آغا‌محمدخانی یا وصیت‌نامه مرحوم پتر‌کبیر یا کتاب مستطاب شهریار ماکیاول‌خان ایتالیایی.
Sub-Category: Fun
Happened at: Canada
چهارشنبه, اکتبر 17, 2018 - 20:00


اندر حکایت عاشق شدن رونالد وکیم و بقیه ماجرا

fozolkhan-ashegh-shodan
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد موضوع عاشق شدن دونالد و کیم به یکدیگر و بقیه ماجرا. موضوع آنقدر برای حقیرمان سورپرایز بود که طبع شعرمان مدتها بود از تولید افتاده بود، دوباره به کار افتاد و فی‌البدیهه سرودیم:
عجب شور و نوایی دارد این عشق                             عجب حال و هوایی دارد این عشق
در این دوران جنگ و بمب و آشوب                 بیا گویم برایت قصه‌ای خوب
فضول‌خان چون شنید این عشق پُر‌سوز             ندارد خورد و خواب اندر شب و روز
در آن فکر است سُراید داستانی                      به سبک خمسهٔ استاد نظامی
Sub-Category: Fun
Happened at: Canada
چهارشنبه, اکتبر 10, 2018 - 20:00


اتاوا، شهری مدرن و دیپلماتیک

golmohammadi-ottawa, golmohammadi-ottawa-bridge, golmohammadi-ottawa-unknown, golmohammadi-ottawa-mojasameh, golmohammadi-ottawa-canal, golmohammadi-ottawa-Kelisa
انتخاب شهری برای پایتخت در هر کشوری شرایط خاص خود را دارد. اصولاً پایتخت‌های جهان در کنار رودخانه‌های پر آب و دور از دسترسی آسان، هنگام حمله دشمنان در نظر گرفته می‌شود. اگر به تاریخ کانادا توجه کنیم و روند تشکیل این کشور زیبا و مدرن را در نظر بگیریم، به این نتیجه می‌رسیم که با توجه به شرایط مهاجران و درگیری‌های بین انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها، وضعیت حکومت کانادا در گذشته ثبات چندانی نداشت و این موضوع باعث می‌شد که پایتخت ثابتی برای کانادا نمی‌شد انتخاب کرد. بطوری‌که در سال 1841 کینگستون، سال 1844 مونتریال و سال 1849 تورنتو پایتخت بود.
Sub-Category: Places
Happened at: Canada
چهارشنبه, اکتبر 3, 2018 - 20:00
 

اهدای لوح تقدیر علی احساسی به سعیده عجمی هنرمند نقاش

community-saeedeh-ajami
نمایشگاه نقاشی«شوگالری» در ماه آگوست در خیابان کوئین وست برگزار شد. در این نمایشگاه ده روزه نقاشی‌هایی که جلوه فرهنگ اصیل ایرانی، اثر سعیده عجمی بودند در معرض نمایش و فروش قرار گرفتند. علاوه بر نقاشی‌های این هنرمند، چیدمان نمایشگاه با مجسمه‌های هخامنشی، صنایع دستی و فرش ایرانی، بیشتر بازدیدکنندگان را همراه خود به سفری خاطره‌انگیز از قدیم تا به جدید ایران می‌بُرد.
نقاشی‌های انار، پیرمرد پنبه‌زن، و مرد چوپان، پُرطرفدارترین نقاشی‌های این مجموعه بودند.
Sub-Category: Report
Happened at: Canada
چهارشنبه, سپتامبر 12, 2018 - 20:00


اندر حکایت فونداریزینگ کردن خودمان برای خودمان

fozolkhan-fundraising-for-myself
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد این مطلب که نشستن در گوشه دنج قهو‌ه‌خانه تیم هورتن در بعدازظهر یکشنبه‌ها علاوه بر آن که دیدار تعداد زیادی از دوستان و هموطنان کهنسال قدیمی ممکن می‌شود، هزاران خاصیت دیگر هم دارد. یکی از این خواص آن است که فکر آدم باز می‌گردد و سلول‌های مغز بر اثر خوردن قهوه تیم‌هورتن که نمی‌دانم چه ماده هوشیار‌کننده‌ای دارد، به فعالیت می‌افتد و ممکن است در آن واحد افکار و اندیشه‌هایی به سر آدم خطور کند که خالی از فایده نیست.
Sub-Category: Fun
Happened at: Canada
چهارشنبه, سپتامبر 5, 2018 - 20:00
  

اندر حکایت بی‌خوابی‌های شبانه و گرانی‌های نرخ ارز

fozolkhan-mokhtalesin
فضول‌خان کامیونیتی
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد آن که حقیر دوستی دارم که من را در غربت سنگ صبور غم و غصه های خود می‌داند. او که در کسوت معلمی بازنشسته شده است، روزی تلفن کرد و پس از کلی چاق و سلامتی گفت: استاد" لقبی است که او به همه می‌دهد." کار واجبی دارم با تو، لذا با هم قرار گذاشتیم که در قهوه‌خانه تیم هورتون یکدیگر را زیارت کنیم. در موعد مقرر شال و کلاه کردیم و به دیدار او رفتیم به گمان اینکه مشکلی پیش آمده و شاید بتوانیم مفتاح گره‌ای باشیم.
Sub-Category: Fun
Happened at: Canada
چهارشنبه, اوت 15, 2018 - 20:00

صفحه‌ها

Share this with: ارسال این مطلب به