من از عمق وحشتناک یک فاجعه سخن میگویم
سخن و اندیشه-68
در شهری که همه بیگانهاند از هم
واژه "آشنا" بیمعنیست
من از عمق وحشتناک
یک فاجعه سخن میگویم
از عمق وحشتناک
یک اتفاق در تاریخ
آیا این تاریخ است که تکرار میشود؟
پس چرا
ما از آن درس نمیگیریم؟
هنوز آثار شکنجهای
که نسل ما را نابود کرد
بر پیکر داریم
با تصویرهای افسردهای در اتاقهایمان
که شیشههای شکسته پنجرههای آن
با نوار چسب به هم
آویزان ماندهاند.
با چه بهایی باید
این هستی برباد رفته را
دوباره ساخت
در هجوم بیامان دژخیمان
و زیر نگاههای بیقرار
نسلی که برباد رفت.
من روایتگر قصه همنسلانم هستم
نسل خاموشی و آژیر قرمز
که نفسها در سینه حبس میشدند
و کودکان
کنترل ادرارشان را از دست میدادند
اینک که آنان بزرگ شدهاند
هر یک در ذهنشان گرفتار
خاطرات گذشتهاند.
آری، ما نسل سرگردان تاریخیم
نسل ملال و سکوت
نسل فقر فراگیر
نسل بیکار
نسل خانه نشین
نسل معتاد
و نسل فراموش شده.
بیهوده نیست که میگویم
در شهری که همه بیگانهاند از هم
واژه "آشنا" بیمعنی ست
و ما دلمردگانی هستیم
فراموش شده در زیر غبار سنگین سیاهی
و در انتظار طلوعی دیگر که
آمدن صبح را نوید دهد.
شعر من مرثیه دردناکی است بر تباهی
همنسلانم
که شب هنگام به خانه آمدند
و صبح شب موشک باران
زنده بگور شدند.
در شهری که همه بیگانهاند از هم
واژه "آشنا" بیمعنیست
من از عمق وحشتناک
یک فاجعه سخن میگویم
از عمق وحشتناک
یک اتفاق در تاریخ
آیا این تاریخ است که تکرار میشود؟
پس چرا
ما از آن درس نمیگیریم؟
هنوز آثار شکنجهای
که نسل ما را نابود کرد
بر پیکر داریم
با تصویرهای افسردهای در اتاقهایمان
که شیشههای شکسته پنجرههای آن
با نوار چسب به هم
آویزان ماندهاند.
با چه بهایی باید
این هستی برباد رفته را
دوباره ساخت
در هجوم بیامان دژخیمان
و زیر نگاههای بیقرار
نسلی که برباد رفت.
من روایتگر قصه همنسلانم هستم
نسل خاموشی و آژیر قرمز
که نفسها در سینه حبس میشدند
و کودکان
کنترل ادرارشان را از دست میدادند
اینک که آنان بزرگ شدهاند
هر یک در ذهنشان گرفتار
خاطرات گذشتهاند.
آری، ما نسل سرگردان تاریخیم
نسل ملال و سکوت
نسل فقر فراگیر
نسل بیکار
نسل خانه نشین
نسل معتاد
و نسل فراموش شده.
بیهوده نیست که میگویم
در شهری که همه بیگانهاند از هم
واژه "آشنا" بیمعنی ست
و ما دلمردگانی هستیم
فراموش شده در زیر غبار سنگین سیاهی
و در انتظار طلوعی دیگر که
آمدن صبح را نوید دهد.
شعر من مرثیه دردناکی است بر تباهی
همنسلانم
که شب هنگام به خانه آمدند
و صبح شب موشک باران
زنده بگور شدند.
*****
ای خوشا فریادی
ای خوشا فریادی از قعر دل بیتابها
تا کند بیدار ما را از پس این خوابها
تا به کی در خواب غفلت غوطهور ماندن عبث
همتی تا وارهیم از سلطه نابابها
حاصلی هرگز نبود از قیل و قال و گفتگو
شد تلف این عمر ما در صحبت دمیابها
باد نوروزی وزید شوری به دل پیدا نشد
رفته از یاد خلایق سنت و آدابها
در بهاران جای بلبل در چمن زاغ و ذغن
سرخوشند از بوی گند داخل مردابها
تار و پود ذهنها را تیرگی پر کرده است
تا که تاثیری ندارد روی آن تیزابها
در میان جمع یاران کی دگر یابی نشان
زخمی بر دل از صدای زخمه مضرابها
گشت خاموشی نصیب طبع "فریاد" این زمان
حرف حق دیگر ندارد جایی در اعرابها
ای خوشا فریادی از قعر دل بیتابها
تا کند بیدار ما را از پس این خوابها
تا به کی در خواب غفلت غوطهور ماندن عبث
همتی تا وارهیم از سلطه نابابها
حاصلی هرگز نبود از قیل و قال و گفتگو
شد تلف این عمر ما در صحبت دمیابها
باد نوروزی وزید شوری به دل پیدا نشد
رفته از یاد خلایق سنت و آدابها
در بهاران جای بلبل در چمن زاغ و ذغن
سرخوشند از بوی گند داخل مردابها
تار و پود ذهنها را تیرگی پر کرده است
تا که تاثیری ندارد روی آن تیزابها
در میان جمع یاران کی دگر یابی نشان
زخمی بر دل از صدای زخمه مضرابها
گشت خاموشی نصیب طبع "فریاد" این زمان
حرف حق دیگر ندارد جایی در اعرابها
*****
بهاریه
بهار آمد ولی شور بهاران در دلم نیست
صفای صحبت دیرین یاران در دلم نیست
پیام عشق میپیچید میان جنگل و دشت
طنین دلنشین آن هزاران در دلم نیست
شبابی بود و شوری بود و ما را هم قراری
دگر یادی ز جمع بیقراران در دلم نیست
جوانی رفت و شور و حال همراهش چه شد آخر
وفای عهد آن شب زندهداران در دلم نیست
شب تنهایی و صحبت فراموش گشته یاران را
خیال گفتگو با گل عذاران در دلم نیست
گل رویت امیدی بود غمهای دلم را
غمی دیگر به یاد غمگساران در دلم نیست
همه شب شستشو میداد دل ما را زلال اشک
دگر اشکی چو آب جویباران در دلم نیست
خداوندا جدا کن غصه "فریاد" را از او
که چیزی جز غم این روزگاران در دلم نیست
بهار آمد ولی شور بهاران در دلم نیست
صفای صحبت دیرین یاران در دلم نیست
پیام عشق میپیچید میان جنگل و دشت
طنین دلنشین آن هزاران در دلم نیست
شبابی بود و شوری بود و ما را هم قراری
دگر یادی ز جمع بیقراران در دلم نیست
جوانی رفت و شور و حال همراهش چه شد آخر
وفای عهد آن شب زندهداران در دلم نیست
شب تنهایی و صحبت فراموش گشته یاران را
خیال گفتگو با گل عذاران در دلم نیست
گل رویت امیدی بود غمهای دلم را
غمی دیگر به یاد غمگساران در دلم نیست
همه شب شستشو میداد دل ما را زلال اشک
دگر اشکی چو آب جویباران در دلم نیست
خداوندا جدا کن غصه "فریاد" را از او
که چیزی جز غم این روزگاران در دلم نیست
*****
پیروز مردن
چه حاصل از غم جانسوز مردن
به یاد شمع شب در روز مردن
خروشان همچو رعد اندر شب تار
خوشا جنگیدن و پیروز مردن
چه حاصل از غم جانسوز مردن
به یاد شمع شب در روز مردن
خروشان همچو رعد اندر شب تار
خوشا جنگیدن و پیروز مردن
*****
بت من
به کنجی رفتم و تنها نشستم
دو رنگی از وجود خود گسستم
چو دیدم ناخودآگه بت پرستم
بت "من" را درون خود شکستم
به کنجی رفتم و تنها نشستم
دو رنگی از وجود خود گسستم
چو دیدم ناخودآگه بت پرستم
بت "من" را درون خود شکستم
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, June 19, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو