"در زندگی زخمهایی هست مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد..."
سخن و اندیشه(25)
چند قطعه شعر
تابستان تورنتو
در میان کوچه پس کوچههای سبز و زیبای تورنتو
قدم میزنیم
باران شب گذشته
همهجا را شسته
بعدازظهر یک روز تابستان است
درختان خیس و سرزندهاند
چمنها از آب باران سیرابند
سنجابکها از درختان بالا میروند
در زمین ورزش روبروی مدرسه
بچهها با سگ کوچکی بازی میکنند
توپشان را به دور پرتاب مینمایند
سگ میدود و آن را به دندان میگیرد
روی چمن میخوابد و توپ را به بچهها
نمیدهد
همهجا را شور و نشاط فراگرفته
ولی
درون من در جای دیگری سیر میکند
یاد بچههای خوزستان تفتیده میافتم
که از بیآبی و گشنگی
شادی در دلشان مرده
و شاگردان مدرسه شینآباد
با چهرههای سوخته
جلوی مدرسه جمع شدهاند
تا برای معالجه مجوز خروج بگیرند.
به یاد خیابانهای دودزده تهران
و درختها و شمشادهای خشک پشت پنجره اتاقم میافتم
که اکنون در چه حالی هستند
غم تمام وجودم را فرا میگیرد
همسرم صدا میزند، کجایی؟
مواظب خودت باش!
اما ذهن من
به کوچه و پسکوچههای خشک و بیرمق
کازرون رفته است.
نمیدانم نسل ما چه گناهی کرده است
که اکنون اینگونه گرفتار عقوبت شده
بیآبی، گرانی، دزدی، دروغ، تهمت، فساد، تحریم،
جنگ، زندان، اعدام، گشنگی و...
اینها واژههایی هستند که همواره تکرار میشوند
گویی کلمات دیگری در زبان مادری سعدی و حافظ
وجود ندارند.
برای چند لحظه
سرم را به تنه درختی تکیه میدهم
تا به خود آیم
جسمم در زیباییهای تابستان تورنتوست
ولی
درونم در سرزمین غمزده پدری سیر میکند.
در حالی که هوا سرشار از طراوت و پاکیست
جلوی چشمان من را ریزگردهای قهوهای سمج
گرفتهاند
چندی به رفتن ادامه میدهیم
آنگاه به همسرم میگویم
برگردیم.
غروب تورنتو به شب مینشیند
و من با کولهباری از دردهای درون
به خانه برمیگردم
از همان دردها و زخمهایی که صادق میگفت:
"در زندگی زخمهایی هست مثل خوره
روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد..."
تورنتو-28/7/2018
آنجا، اینجا
آنجا من زندگی را فریاد میکشیدم
تا بیکران بودن
از آغاز هستی
آنگاه که جغدان شوم
وجود مرداب را
در سلول ساکت زمان
جار میزدند.
در ازدحام
رشد نابهنگام ترس
همه به انتهای کوچهای بنبست
تاریک و بیچراغ
فرار میکردند
دریغ از صدای حنجرهای
یا نوای زخمهای
که مثل استخوانها میشکستند.
اینجا
روزهای عمر
در هیاهوی بیامان ساعت گم میشوند
و شبهای بلند در غربت سرد
به همین سادگی میگویم
در امتداد محور سکوت
گلوها از بغض انباشته
آلبومها از عکس تهیست.
باور نمیکنی، نکن
چون همه به هم دروغ میگویند
من شعر نمیسرایم
اینها شعر نیست
حکایت آسمان بیستاره و
شب بیسپیدهست
باور کن
باور.
تورنتو-2008
شب تیره
این شب تیره ما را سحری نیست که نیست
همرهم جز دل خون چشم تری نیست که نیست
از قضا تیر جفا خست مرا بال و پرم
بیپر و بال امید سفری نیست که نیست
بارالها چه شد این قوم که در صوم و صلاة
دگر از ناله جانسوز اثری نیست که نیست
باشد از حد به قرون مرکز علم آموزی
شخص شایسته و صاحبنظری نیست که نیست
بهر بیماری دل خون بود از دیده روان
چون سرشکم در ناب و گهری نیست که نیست
سر سودایی ما بود پر از شور شباب
آه و افسوس در آن شور و شری نیست که نیست
شده"فریاد" اسیر قفس غربت و غم
همچو او زار و حزین دربدری نیست که نیست
مونتریال-2007
غم سترونی
در بیکران دید، افق بسی رنگین است
غم سترونی نسل ما سنگین است
مخموری بیش از حد صبحگاهی ما
نتیجه بد مستی شب دوشین است
تهران-1384
تاراج
نوای خوش مرغ شباهنگ را از ما گرفتند
منش و ملیت گران سنگ را از ما گرفتند
گشتیم دچار سالوس و دورنگی و دروغ و ریا
ای دل بیا بگرییم که فرهنگ را از ما گرفتند
تهران-1380
نقش بر آب
چه حاصل مهربانی خواب دیدن
به رویا صورت مهتاب دیدن
برای زندگی نقشه کشیدن
تمام نقشهها بر آب دیدن
تهران-1370
چند قطعه شعر
تابستان تورنتو
در میان کوچه پس کوچههای سبز و زیبای تورنتو
قدم میزنیم
باران شب گذشته
همهجا را شسته
بعدازظهر یک روز تابستان است
درختان خیس و سرزندهاند
چمنها از آب باران سیرابند
سنجابکها از درختان بالا میروند
در زمین ورزش روبروی مدرسه
بچهها با سگ کوچکی بازی میکنند
توپشان را به دور پرتاب مینمایند
سگ میدود و آن را به دندان میگیرد
روی چمن میخوابد و توپ را به بچهها
نمیدهد
همهجا را شور و نشاط فراگرفته
ولی
درون من در جای دیگری سیر میکند
یاد بچههای خوزستان تفتیده میافتم
که از بیآبی و گشنگی
شادی در دلشان مرده
و شاگردان مدرسه شینآباد
با چهرههای سوخته
جلوی مدرسه جمع شدهاند
تا برای معالجه مجوز خروج بگیرند.
به یاد خیابانهای دودزده تهران
و درختها و شمشادهای خشک پشت پنجره اتاقم میافتم
که اکنون در چه حالی هستند
غم تمام وجودم را فرا میگیرد
همسرم صدا میزند، کجایی؟
مواظب خودت باش!
اما ذهن من
به کوچه و پسکوچههای خشک و بیرمق
کازرون رفته است.
نمیدانم نسل ما چه گناهی کرده است
که اکنون اینگونه گرفتار عقوبت شده
بیآبی، گرانی، دزدی، دروغ، تهمت، فساد، تحریم،
جنگ، زندان، اعدام، گشنگی و...
اینها واژههایی هستند که همواره تکرار میشوند
گویی کلمات دیگری در زبان مادری سعدی و حافظ
وجود ندارند.
برای چند لحظه
سرم را به تنه درختی تکیه میدهم
تا به خود آیم
جسمم در زیباییهای تابستان تورنتوست
ولی
درونم در سرزمین غمزده پدری سیر میکند.
در حالی که هوا سرشار از طراوت و پاکیست
جلوی چشمان من را ریزگردهای قهوهای سمج
گرفتهاند
چندی به رفتن ادامه میدهیم
آنگاه به همسرم میگویم
برگردیم.
غروب تورنتو به شب مینشیند
و من با کولهباری از دردهای درون
به خانه برمیگردم
از همان دردها و زخمهایی که صادق میگفت:
"در زندگی زخمهایی هست مثل خوره
روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد..."
تورنتو-28/7/2018
آنجا، اینجا
آنجا من زندگی را فریاد میکشیدم
تا بیکران بودن
از آغاز هستی
آنگاه که جغدان شوم
وجود مرداب را
در سلول ساکت زمان
جار میزدند.
در ازدحام
رشد نابهنگام ترس
همه به انتهای کوچهای بنبست
تاریک و بیچراغ
فرار میکردند
دریغ از صدای حنجرهای
یا نوای زخمهای
که مثل استخوانها میشکستند.
اینجا
روزهای عمر
در هیاهوی بیامان ساعت گم میشوند
و شبهای بلند در غربت سرد
به همین سادگی میگویم
در امتداد محور سکوت
گلوها از بغض انباشته
آلبومها از عکس تهیست.
باور نمیکنی، نکن
چون همه به هم دروغ میگویند
من شعر نمیسرایم
اینها شعر نیست
حکایت آسمان بیستاره و
شب بیسپیدهست
باور کن
باور.
تورنتو-2008
شب تیره
این شب تیره ما را سحری نیست که نیست
همرهم جز دل خون چشم تری نیست که نیست
از قضا تیر جفا خست مرا بال و پرم
بیپر و بال امید سفری نیست که نیست
بارالها چه شد این قوم که در صوم و صلاة
دگر از ناله جانسوز اثری نیست که نیست
باشد از حد به قرون مرکز علم آموزی
شخص شایسته و صاحبنظری نیست که نیست
بهر بیماری دل خون بود از دیده روان
چون سرشکم در ناب و گهری نیست که نیست
سر سودایی ما بود پر از شور شباب
آه و افسوس در آن شور و شری نیست که نیست
شده"فریاد" اسیر قفس غربت و غم
همچو او زار و حزین دربدری نیست که نیست
مونتریال-2007
غم سترونی
در بیکران دید، افق بسی رنگین است
غم سترونی نسل ما سنگین است
مخموری بیش از حد صبحگاهی ما
نتیجه بد مستی شب دوشین است
تهران-1384
تاراج
نوای خوش مرغ شباهنگ را از ما گرفتند
منش و ملیت گران سنگ را از ما گرفتند
گشتیم دچار سالوس و دورنگی و دروغ و ریا
ای دل بیا بگرییم که فرهنگ را از ما گرفتند
تهران-1380
نقش بر آب
چه حاصل مهربانی خواب دیدن
به رویا صورت مهتاب دیدن
برای زندگی نقشه کشیدن
تمام نقشهها بر آب دیدن
تهران-1370
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, August 15, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو