تغییر بزرگ-52
از گذشته به حال و آینده-10
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
جهان را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
"خداحافظی" یا "بدرود"؟
"سخن گفتن" یا "حرف زدن" به زبان شیرین "پارسی" یا "فارسی" اگر بخواهیم همه حساسیتهای اجتماعی و دینی و سیاسی را در نظر گیریم آسان نیست، حتی گاه دردناک است! خود زبان و خط عربی فارسی ما هم اشکالات متعدد دارد. مثلاً به جای "سخن گفتن" یا سخن راندن کاشکی میشد گفت "سخنیدن". اما بیگمان از سوی "ایرانی" سرشکستهی شاعر مسلک مورد استهزا و استهجان، ریشخند و زشتنمائی، واقع شود. حال "خداحافظ" یا "بدرود"؟
حُسنِ "بدرود" اینست که کاملاً "فارسی" است و اشکالش هم برای برخی همین است! مبادا دهنکجی به عربی و فرهنگ اسلامی باشد!
کار سادهای چون سلام و خداحافظی و احوالپرسی چرا باید اینهمه بار "سیاسی" یا "سیاسی- اجتماعی" داشته باشد؟ سلام یا درود؟ خداحافظی یا بدرود؟
"علی شریعتی" را به یاد میآورم که همین مطلب را پیش کشیده بود و، با طرح این نکته، نطفه "انقلاب اسلامی" را بسته بود! میگفت که "هِلو" و "روز بخیر" "گود مورنینگ" و اینجور رسلام"ِ فرنگی و انگلیسی چقدر "لوس" و بیمزه است. و در مقابل "سلام علیکم" و "علیکم سلام" را تبلیغ میکرد که چه ابهتی دارد و چه روحانیتی! و "سر"ِ همین تفاوتها هم بود که یک "انقلاب" اسلامی خونین رخ داد! البته سرِ "قدرت" بود و تغییر آن نظامِ غَربزده به این نظامِ عَرَبزده.
و اما اگر بگوئید "خدا حافظ"، خداناگرایان / "خدا ناباوران"، کلمهی "خدا" را در این اصطلاح اشکال میگیرند. کما اینکه انشاالله و "به امید خدا" را نیز. اشکالتراشی بیخودی. چون همینقدر که بگوئید "خدا" را باور ندارید، با آوردن نام او وجودش را تائید کردهاید!
"خدا"، از دید من، پرسش و پاسخ به علت و معمای وجود است. معمائی که پاسخش در زمان و مکان مختلف متفاوت بوده است. عیساست بر صلیب، "الله" است در "کعبه"، "بیگ بنگ" است در عصر مدرن جهانی. منکر معما که نمیتوان شدن. استنباط از آن پرسش و پاسخهای به آن است که متفاوت و در طول زمان به نسبت آزاداندیشی و دانشآموختگی انسان متحول میشود. یا برای بعضیها متحول نشده است.
"خدا حافظ شما"، از دیدگاه من، یعنی همه نیروهای کیهان "حافط" و "نگهدار" شما باد. منظور نیروهای اهورائی است، نیروهای نیک، نیروهای زندگی است نه نیروهای مردگی.
و اما زبان فارسی شگفتانگیز است. "خدا حافظِ شما" را میتوان اینطور هم معنا کرد که "خدا" همانا "حافظ" (شاعر و عارف بزرگ شما) ست! زبان فارسی برای شعر و شاعری و برای زندگانی شاعرانه شاید در جهان یکتا و بیرقیب باشد. اما برای زندگانی منطقی شاید مشکل و ناکارا! "آقا، مقصود ایشان چی بود؟" پرسشی است که در زبان فارسی بسا بیشتر از دو زبانِ دیگرِ انگلیسی و فرانسوی که میشناسم مطرح است!
از "خداحافظ" قدری معنای امید به دیدار مجدد استنباط میشود، در حالی که "بدرود" بیشتر به معنای "رفتم که رفتم" است. پس "خداحافظ" خواننده گرامی! و خدا حافظِ "همبستگی جهانی" باشد!
آخرین مطلب
این پنجاه و دومین مطلب، به شمار هفتههای سال، و آخرین مطلب من است از سلسله مطالب تحت عنوان "تغییر بزرگ"، در این برگهای زیبائی که خانم "پروانه" با خوشسلیقگی بسیار و لطف بسیار، با صبر و حوصله و مهربانی، با صعه صدر و تحمل اندیشهها و نوشتارهای بعضاً و اغلب بسا نامتعارف اینجانب، با شکیبائی در ویراستاری، برای خواننده ارجمند فراهم آوردند. با سپاس ویژه از ایشان و از جناب "آرش خارابی"، گردانندگان پرتلاش "ایران استار".
چهل و دو مطلب اول آن مربوط بوده است به خاطرات نویسنده از دگرگونیهای بزرگ و مثبت و شادیآفرین سالهای شصت میلادی مسیحی و چهل هجری محمدی و سالهای پیش از آن تا دگرگونی و تغییر بزرگِ ناشی از شورش مردمی خشونتبار ۱۳۵۷.
و اما این آخرین مطلب، دهمین بخش هم هست از سلسله مطالب مادون تحت عنوان "از گذشته به حال و آینده" که به علت وضعیت دراماتیک کره زمین، ناشی از تغییرات دردناک جَوی، ناشی از "پُربودگی" و کثرت شمار نفوس آدمیان و فعالیتهای صنعتیشان بر این کُره، و به مناسبت چهل و سومین دوره انتخابات پارلمانی کانادا، به نگارش در آمد.
ارقام، احتمالات و "خدا"
"چهل و دومین" و آخرین مطلب از خاطرات مصادف شد با رویداد "انقلاب اسلامی" که در واقع پیروزی خمینی است "۱۵" سال پس از شورش او در ۱۵ خردادِ ۴۲.
"چهل و سومین" مطلب "تغییر بزرگ" هم مصادف و همزمان شد با "چهل و سومین" انتخابات پارلمان کانادا با عنوان "از گذشته به حال و آینده".
آخرین مطلب زیر مجموعه هم مصادف است با پایان انتخابات پارلمان کانادا!
اینکه به ارقام و شمارهها اشاره میکنم، برای این است که "قداست"ی در آنها میبینم. سالها پیش یک نویسنده انگلیسیزبان کتابی نوشته و منتشر کرده بود تحت عنوان "خدا ریاضیدان است". نویسنده در فرهنگ یکی از این دینهای کهن ابراهیمی باز آمده که "خدا" را به شکل یک مرد مسنی تجسم میکند که روزی از تنهائی حوصله اش سر رفت و "آدم و حوا" و آسمان و زمین را آفرید، و بعدها مریم را آبستن کرد، با ابراهیم (یا شاید هم موسا بود، یادم نیست) کُشتی گرفت- که همه این افسانهها در آن "کتاب"های "آسمانی" و دینی آمده است. در عوض من از جوانی فکر میکردم که شاید "خدا" یعنی "آفرینش"-و-"آفریدگار" همانا تحقق یک حساب احتمالات نامحتمل بوده است. مثلاً فرض کنید یک سکه "شیر" یا "خط" که احتمال آمدن هر کدام ۵۰ در صدر است بینهایت بار به هوا انداخته شود و بینهایت بار پشت سر هم مثلاً "شیر" بیاید. جهان بر اثر چنین احتمال نامحتملی پیدا شده. آن روزی یا آن باری که رخط" آید، لزوماً دنیا زیرو رو نشود. مگر آنکه باز هم بینهایت بار "خط" آمدن تکرار شود.
استعفای الیزابت مِی...
همزمان، پیرو اظهار نظر و پیشنهاد من در "حزب سبز" که "رهبر"ش استعفا دهد و به جای او یک رهبری سه نفره موقت ایجاد شود، که به مذاق هواداران سفت و سخت "می" خوش نیآمد و پیشنهادِ آشکار و دوستانه مرا به "کودتا" تعبیر کردند، و پیرو متنی که توسط رهبر حزب سبز "کبک" برای تغییر رهبری تهیه شد و من نیز یکی از امضاکنندگانش بودم، "الیزابت می" چند روز پیش، پس از سیزده سال "رهبری" بالاخره استعفا داد. گرچه به طور ضمنی اعلام کرد که همه چیز را هم تحت کنترل خود نگه میدارد!
... و پابرجائی علی خامنه ای
کاشکی "رهبر" جمهوری اسلامی هم به جای اینکه ایرانیان برونمرزی را، چند روز پیش، با "مهربانی" دعوت کند که برگردند به زادگاه خود و با آغوش باز اعدام و حبس و مجازاتهای دیگر را استقبال کنند (!)، پس از سی سال رهبری استعفا میداد تا ببینیم چه میشود، بلکه شاید قدری سلامت روانی به کشور بازگردد.
اما در ایران وضعیت با کانادا زمین تا آسمان فرق دارد. ایران بیچاره از همه طرف در فشار است و معلوم نیست پس از خامنهای چه بر سرش بیاید. کو نیروهای خردمند و توانا و هوشیار، تا با اینهمه دشمنان بدطینت، و اینهمه دوستانِ نادانِ بدتر از دشمن، ایران را از فروپاشی مهار کنند و سامان دهند و رستگار سازند؟ ایران آزاد و آباد و سربلند را احیا کنند.
تغییر بزرگ حیاتی وظیفه و تکلیفِ ماست
در این انتخابات پارلمانی کانادا کاندیدا شدنم ناگهانی بود و به تبلیغ برای ایجاد یک نهضت "همبستگی جهانی" پرداختم. احساس وظیفه میکردم. نمیتوانستم بگویم "همبستگی جهانی" را "خدا حفظش کند و نگهدارش باشد! "خدا" در اینجا من و شمائیم که باید کره زمین یعنی خانه و منزل همه مان را سعی کنیم از انهدام برهانیم و نجات دهیم.
این "تغییر بزرگ" مهمترین و بزرگترین "تغییر"ی است که باید در تحققش بکوشیم، تغییری "حیاتی" است. غلو نیست گفته شود که تداوم زندگانی بشر و به طور کلی حیات بر روی کره زمین امروز در گرو عمل و کردارِ یکایک ماست.
خبرهائی که هر روز میرسد حکایت از وضعیت فوقالعاده دراماتیک کره زمین دارد. دانشمندان در آغار سال هشدار دادهاند که برای اینکه سیکل انهدام طبیعت غیر قابل جلوگیری نشود حد اکثر فقط ۱۲ و حالا یازده سال فرصت داریم. هم اکنون جنگلهای عظیم آمازون، "ریههای کره زمین" و گویا زیستگاه بیش از ۳۰٪ انواع موجودات این کره زمینمان، در آتشی مهیب میسوزند و دولتمردان و دولتزنان بیتدبیر جهان به زد و بندهای خود و مسائل کوچک بیمقدار خود دلمشغولند. همین امروز یازده هزار تن از دانشمندان جهان از یکصد و سی یا چهل کشور نامهای سرگشاده منتشر کردند و خواستار اقدام عاجل برای جلوگیری از فاجعهی زیستمحیطی شدند. "ترودو" چه میکند؟ همین امروز پیروزمندانه اعلام کرد که صادرات گوشت خوک و گاو از کانادا به چین که از ماه "جون" متوقف شده بود از سر گرفته میشود! پول برای دوستان! پول برای صادرکنندگان گوشت! تشدید "آلودگی" برای محیط زیست به جای نجات آن. این جوانک چه میکند؟ این گاوها و خوکها با هواپیما برای خوراک مردمی که در آن سر دنیایند فرستاده میشود. "ترامپ" چه میکند؟ آن ابلهِ به توانِ دو همین امروز کشورش را رسماً از قرارداد پاریس خارج کرد تا ا م آمریکا بیتوجه به مسائل زیستمحیطی متعهد به کاهش در ایجاد کاربن دی اکسید و آلودگی هوا نباشد. آن جوانک رئیسجمهور فرانسه که جز دلبری چه میکند. ماموران انتظامی را به جان تظاهرکنندگان طوری انداخته که خود ماموران انتظامی دست به تظاهرات اعتراضی زدند. در انگلستان و "بریتانیای کبیر" که به لحاظ "سیاسی" دو سال است در بحران است و سیاستمدارانش که روزگاری دنیا را اداره میکردند مثل کودکان نابالغ به سرو کله هم میزنند. کمتر جائی نشان از رهبری اخلاقی و درایت هویداست.
کار نکنیم، مالیات ندهیم، رفاه مردم از کجاست؟
تعادل بودجه در دولت سوداگر
یکی از بزرگترین اشتباهات مردم و سیاستپیشگان که اکثراً خدمتگزاران سرمایهدارانند، چپ و راست، باور به این معادله است که دولت یا باید مالیات سنگین برقرار کند یا از خدمات اجتماعی بزند. همچنین "نمیتوان همزمان به دفاع از محیط زیست پرداخت و رونق اقتصادی را نگهداشت. " هر دو این مفروضات اشتباه است. اشتباه ناشی از کجاست؟ ناشی از آنجاکه به سرشت "دولت" در نظامهای سوداگر از جمله نظام دولتی کانادا توجه نمیشود. و ناشی از آنجاست که معنای "اقتصاد" را چگونه تعریف کنیم. هدف "اقتصاد" به حداکثر رساندن معاملات تجاری و مالی است یا حداکثر رساندن رفاه افراد جامعه است؟ کشورهای مُدرن صنعتی به ویژه کشورهای انگلیس و مستعمرات سابقش چون آمریکا، کانادا، استرالیا، زلاند نو، و کشورهای دیگر دارای نظام مشابه را میتوان نظامهای "سوداگر" نامید و تلقی کرد که هدف "اقتصادی"شان به حداکثر رساندن معاملات تجاری و مالی است. سوداگران، تاجران بزرگ، کاسبکاران بزرگ، در این سیستمها حاکماند. به حدی که "دولت" زیر نظر و در خدمت آنان است.
دولت ترودو از سوداگران آفرین گرفت
در برگههای تبلیغاتی نمایندگان و کاندیداهای حزب لیبرال در همین انتخابات اخیر دیده شد که به عنوان یکی از موفقیتهای دولت لیبرال افتخار میکردند که "دولت کانادا" بهترین "رنکینک" را از سوی فلان شرکتِ خصوصی متخصص در درجهبندی اقتصادی دولتها دریافت داشته است. خُب چه افتخاری است؟! معنای این رنکینگ چیزی جز این نیست که دولتها به چه درجهای تابع ضوابط مورد علاقه شرکتهای خصوصیاند! چون دولت کانادا اقتصاد خصوصی را خوب ارج و احترام نهاده، مثلا از بانکهای خصوصی وام گرفته و قرضهایش را به آنها با نرخ بهره خوب به موقع پرداخت کرده، و امثالهم، پس در صدر کشورها درجهبندی شده است. شرکتهای خصوصی خود را برتر از "دولت-ملت"ها میدانند. ا م آمریکا نمونه بارزی است و به وضوح سرمایهداران در آن کشور حاکم بلکه حاکماناند. "چین" که اقتصادش تابع دولت است، در درجات پائین طبقهبندی میشود. یونان که قرضهایش را به بانکهای خصوص پرداخت نکرده بود اقتصادش ورشکسته اعلام شده بود. مسئولان اقتصادی آن کشور و اصولا همه کشورها هم جرات تخطی از دستورات "اقتصاددانان" ندارند (که در حقیقت باید گفت "اقتصادگرایان" و خدمهی سوداگران). تصادفاً "هاشمی رفسنجانی هم در ایران اسلامی خواست "سردار سازندگی" باشد و در راه این هدف به همان "اقتصادگرایان" کلاسیک یعنی "عالِمان علم اقتصاد کلاسیک و سوداگر" رو آورد و دیدیم که چه شد: تورم و فقرِ بیشتر برای مستمندان و طبقات کم درآمد و سود بیشتر برای کارفرمایان و پولداران! او هم فریب ظاهر این جادوگران عصر مدرن را خورد.
افسانه ضرورت تعادل بودجه دولت
احزاب دست راستی بیش از همه خواستار "بودجه متعادل" هستند که خرج و دخل دولت متعادل و برابر باشد. انگار که دولت یک "آدم" است یا یک "واحد خصوصی" است. اتفاقاً از نظر شرکتهای بزرگ چند ملیتی، "دولتها" و رفتارشان جزو "ارگانیگرام" آنهایند. یعنی یکی از پارامترهایشان در ارزیابی وضعیت اقتصادی و تجاری بینالملل. رفاه انسانها، حتا ادامه حیات انسانها یا حتا مرگ انسانیت موضوع تجزیه و تحلیلشان نیست، و انسانها صرفا به عنوان "تولیدکننده" و "مصرفکننده" و به عنوان "منبع انسانی" مورد نیاز "اقتصاد" مد نظرند.
دوم اینکه دولت جهانی را اگر برای سهولت کار به عنوان مجموعه دولتها در نظر بگیریم، مقروض بودن جهان به لحاظ مالی به هیچوجه (از دیدگاه من) مشکلساز نیست. نمونهاش، درست قبل از آنکه "اوباما" رئیسجمهور ا م آمریکا شود، بانکها و مراکز مالی آن کشور در بحران مالی بزرگی بودند. درست قبل از رایگیری نهائی، در آخرین مناظره تلویزیونی میان او و رقیب جمهوریخواهش "جان مککین"، از هر دو کاندیدا پرسیده شد که برای حل این بحران بزرگ و بدهی مالی ۸۵۰ میلیارد دلاری چه در نظر دارند. مککین گفت باید فکر کنم، "اوباما" گفت بانکها بزرگتر از آنند که اجازه دهیم ورشکست شوند، هشتصد و پنجاه میلیارد دلار مورد نیازشان را پرداخت میکنم. اوباما در انتخابات پیروز شد، آن بودجه عظیم را هم با یک امضا پرداخت کرد، آب از آب هم تکان نخورد، بحران اقتصادی هم "حل" شد. اما مردم بینوای آمریکا اگر یک دهم آن مبلغ را برای حل مشکلات تندرستی و بحران بیکاری و بیخانمانیشان نیاز داشته باشند، آنوقت مسئلهی ضرورت تعادل بودجه مطرح میشود! ارقام بدهی آمریکا به لحاظ تراکم کسری بودجه مدتهاست سر به "تریلیون" دلار زده است، اشکالی ندارد! فقط وقتی فروش "اجناس" کم شود، میگویند وضع "اقتصاد" بد است. اما اگر همین "اجناس و کالاها" پس از یکبار مصرف به صورت کوههائی از آشغال درآید، کک دولتهای سوداگر نمیگزد. "اقتصاد" در رونق است! مگر آنکه صدای مردم، صدای جامعه مدنی بلند شود.
بدهی ما به طبیعت است
بدهی دولت جهانی به بانکها را به راحتی میتوان با یک امضا خط زد یا پرداخت کرد. پول است دیگر، آنهم پول الکترونیکی. اگر سوداگران تبلیغات خوبی کرده باشند که به لحاظ "روانی" و "روانشناختی" مردم را راضی نگه دارند، که مردم نهراسند، سهامشان را در بورس ناگهان جملگی نفروشند، اشکالی پیش نیاید. زیرا بدهی راستین جهان "مالی" و "پولی" نیست. بدهی ما به "طبیعت" است که چند قرن است مورد تجاوز فیزیکی بیرحمانه قرار گرفته و به شدت آلوده شده است. و امروز بارِ بزرگ و سخت و سنگین پاکیزه کردن آلودگیها و جلوگیری از آلودگیهای بیشتر بر دوش مردم است. ما مردم عادی باید بدهی را پرداخت کنیم، نه سوداگران، نه روسای بانکها یا دولتهای سوداگر که امروز هم هنوز در "تجاوزات" خود برای کسب سود بیشتر و بیشتر برای خود و دوستانشان پافشاری میکنند و تبلیغ میکنند که "کار" ایجاد میکنیم و ادامه میدهند.
"درآمد تضمینی" برای همه خانواده ها
و اما از کدام منبع یا منابع توان آنرا داریم که به همه شهروندان یا همه خانوادههای کانادا یک حداقل درآمدی را تضمین کنیم؟ از میوههای "آفریدگاری" انسان. از "ریزش"های ناشی از اختراعات و اکتشافات بشر. به عنوان مثال، جامعه را به یک بانک بزرگ تشبیه کنید که کارمندان بسیاری در استخدام دارد. بعضی به مشتریان برای دریافت و پرداخت پول خدمت میکنند (به قول اینجائیها "تِلِر" اند). دو تن از این کارمندان هم مشغول اختراع و ساختن ماشین بانکی بودهاند که حالا ۲۴ ساعته و ۷ روز هفته در اختیار مشتریان است و کار سه یا چهار تن از کارمندان را انجام میدهد که در نتیجه از کار بیکار شدهاند. آن دو نفر کارمند فنی هم که ماشین را درست کرده بودند فقط یکیشان برای نگهداری و تعمیر ماشین در استخدام مانده، دیگری از کار بیکار شده است. خب میبینید که در نتیجه این اختراع، بیکاری به وجود آمده و طبق محاسبات اقتصاد سوداگر کلاسیک پول به کسانی که "کار نمیکنند" نباید پرداخت کرد. حال اگر اختراعات بیشمار بشر را به کل جامعه تعمیم دهیم در مقابل این پیشرفتهای ناشی از اختراعات به جای "بیکار" کردن مردم میتوان متوجه شد که به رفاه جامعه اضافه شده و به جای بیکار کردن کارکنان و افزایش بیرویه حقوق روسای بانک که این پیشرفتهای ناشی از اختراعات و دانش بیشتر را به حساب خود گذاشتهاند و حقوقها یا در آمدهای نجومی برای خود فراهم آورده اند، این رفاه ناشی از اختراعات بشر را میتوان به طور انسانی و غیر "سوداگر"انه بهره گرفت. باعث میشود که حامعه بتواند برای همه یک "حداقل درآمد مورد نیاز" فراهم آورده تضمین کند. و انسانها در اوقات فراغت بیشتر خود به شکوفائی و تعالی انسانیت خود برسند و به "آفرینندگی" بپردازند.
تعطیلات بیشتر و هفته ۴ روز کار و سه روز آزادی
افراد جامعه میتوانند کمتر "کار" اجباری کنند، یا در کار خود کمتر "استرس" داشته باشند یا ساعتهای کمتر کار کنند. هفتهی ۴ روز کار به جای ۵ روز "کارِ اجباری" ناشی از این وضعیت است. توجه شود که میگویم "کار اجباری". البته مردم بسته به نوع کار اگر دوست داشته باشند میتوانند ۷ روز هفته هم کار کنند. اما کارمندان و کارگران که مجبور به تکرار کارهای روزمرهی یکنواخت مکانیکی یا شاق باشند به جای ۶ روز یا ۵ روز در هفته (در گذشته "هفته" فقط یک روز تعطیل داشت) فقط ۴ روز کار اجباری داشته باشند و فرصت خودسازی بیشتر داشته باشند و یا فرصت بیشتر برای رسیدگی به کارهای معنوی و رسیدگی بیشتر به فرزندان و عشقورزی بیشتر با خانواده و رسیدگی بهتر به کاشانه و انجام کارهای داوطلبانهی پر ارزش که به ارزشهای اجتماعی بیفزاید نه فقط "مالی". همین دیروز گزارشی از نتیجه اجرای برنامهی هفتهی ۴ روز کار و ۳ روز تعطیل در ژاپن منتشر شده که نشان میدهد بازده کارکنان به مقدار بسیار قابل ملاحظهای افزایش یافته است.
خلاصه اینکه باید طرز فکر و چارچوب اندیشه را از نظام گذشته، از نظام "مدرن" و "صنعتی" و کار "فیزیکی" به نظام آینده، نظام "پسامدرن" و نظام مبتنی بر پیشرفت آگاهی و "تکنولوژی" و کار اطلاعاتی و ارتباطی را تغییر دهیم.
همبستگی جهانی
ایجاد تشکل "همبستگی جهانی" هدفش همین است. بنای نهادهای کشورداری نوین جهت انجام این "تغییر بزرگر با هدف رفاه و بهروزی انسان به جای هدف بیمعنا و از این پس خرابکارانه و آلودهساز "رشد اقتصادی". ایجاد جامعه ی مبتنی بر بهروزی انسان و نگهبانی از طبیعت و از حیات بر کره زمین به جای نظام کنونیِ تجاوز به طبیعت و آلوده کردن آن. و ایجاد نهادهای صلح جهانی به جای ساختارهای کنونی بینالدولتی مبتنی بر تنازع و جنگ.
ضمن خداحافظی با شما خواننده عزیز، اگر فرهیخته هستید و این هدف را ارج مینهید و بخواهید در ایجاد این تشکل سهیم شوید، پیشاپیش به شما خوشآمد میگویم. بدانید که "آشِ نذری" نیست و در راه اندازی این تشکل بر شما و همه ما سختگیری شود.
اگر ایدهآل "ایرانشهر"ِ پاک و آزاد را نظام اسلامی واپسگرا و سرکوبگر و فاسد و اهل "قتال" (به یاری "عینیر جهانخواران سوداگر و سازندگان و فروشندگان سلاح قتال) فعلاً چهل سال است نمیگذارد در آن فلات بر قرار شود، و به بهانه و بر اساس استنباط از قوانین شرع اسلام و قانون اساسی ج ا مشغول سرکوب و سانسور و قتل ایرانیان آزادیخواه، است، در اینجا این ایدهآلِ ایرانی و انسانی را بنا سازیم و از اینجا، با خدمت به انسانیت، به مردم آن سرزمین که روزگاری مظهر بهشت بود امید و نوید رهائی دهیم.
دستتان را به دست من دهید و بیائید "تغییر بزرگ" آینده را ما، با هم، رقم زنیم!
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
جهان را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
(...)
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
تغییر بزرگ-52
از گذشته به حال و آینده-10
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
جهان را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
"خداحافظی" یا "بدرود"؟
"سخن گفتن" یا "حرف زدن" به زبان شیرین "پارسی" یا "فارسی" اگر بخواهیم همه حساسیتهای اجتماعی و دینی و سیاسی را در نظر گیریم آسان نیست، حتی گاه دردناک است! خود زبان و خط عربی فارسی ما هم اشکالات متعدد دارد. مثلاً به جای "سخن گفتن" یا سخن راندن کاشکی میشد گفت "سخنیدن". اما بیگمان از سوی "ایرانی" سرشکستهی شاعر مسلک مورد استهزا و استهجان، ریشخند و زشتنمائی، واقع شود. حال "خداحافظ" یا "بدرود"؟
حُسنِ "بدرود" اینست که کاملاً "فارسی" است و اشکالش هم برای برخی همین است! مبادا دهنکجی به عربی و فرهنگ اسلامی باشد!
کار سادهای چون سلام و خداحافظی و احوالپرسی چرا باید اینهمه بار "سیاسی" یا "سیاسی- اجتماعی" داشته باشد؟ سلام یا درود؟ خداحافظی یا بدرود؟
"علی شریعتی" را به یاد میآورم که همین مطلب را پیش کشیده بود و، با طرح این نکته، نطفه "انقلاب اسلامی" را بسته بود! میگفت که "هِلو" و "روز بخیر" "گود مورنینگ" و اینجور رسلام"ِ فرنگی و انگلیسی چقدر "لوس" و بیمزه است. و در مقابل "سلام علیکم" و "علیکم سلام" را تبلیغ میکرد که چه ابهتی دارد و چه روحانیتی! و "سر"ِ همین تفاوتها هم بود که یک "انقلاب" اسلامی خونین رخ داد! البته سرِ "قدرت" بود و تغییر آن نظامِ غَربزده به این نظامِ عَرَبزده.
و اما اگر بگوئید "خدا حافظ"، خداناگرایان / "خدا ناباوران"، کلمهی "خدا" را در این اصطلاح اشکال میگیرند. کما اینکه انشاالله و "به امید خدا" را نیز. اشکالتراشی بیخودی. چون همینقدر که بگوئید "خدا" را باور ندارید، با آوردن نام او وجودش را تائید کردهاید!
"خدا"، از دید من، پرسش و پاسخ به علت و معمای وجود است. معمائی که پاسخش در زمان و مکان مختلف متفاوت بوده است. عیساست بر صلیب، "الله" است در "کعبه"، "بیگ بنگ" است در عصر مدرن جهانی. منکر معما که نمیتوان شدن. استنباط از آن پرسش و پاسخهای به آن است که متفاوت و در طول زمان به نسبت آزاداندیشی و دانشآموختگی انسان متحول میشود. یا برای بعضیها متحول نشده است.
"خدا حافظ شما"، از دیدگاه من، یعنی همه نیروهای کیهان "حافط" و "نگهدار" شما باد. منظور نیروهای اهورائی است، نیروهای نیک، نیروهای زندگی است نه نیروهای مردگی.
و اما زبان فارسی شگفتانگیز است. "خدا حافظِ شما" را میتوان اینطور هم معنا کرد که "خدا" همانا "حافظ" (شاعر و عارف بزرگ شما) ست! زبان فارسی برای شعر و شاعری و برای زندگانی شاعرانه شاید در جهان یکتا و بیرقیب باشد. اما برای زندگانی منطقی شاید مشکل و ناکارا! "آقا، مقصود ایشان چی بود؟" پرسشی است که در زبان فارسی بسا بیشتر از دو زبانِ دیگرِ انگلیسی و فرانسوی که میشناسم مطرح است!
از "خداحافظ" قدری معنای امید به دیدار مجدد استنباط میشود، در حالی که "بدرود" بیشتر به معنای "رفتم که رفتم" است. پس "خداحافظ" خواننده گرامی! و خدا حافظِ "همبستگی جهانی" باشد!
آخرین مطلب
این پنجاه و دومین مطلب، به شمار هفتههای سال، و آخرین مطلب من است از سلسله مطالب تحت عنوان "تغییر بزرگ"، در این برگهای زیبائی که خانم "پروانه" با خوشسلیقگی بسیار و لطف بسیار، با صبر و حوصله و مهربانی، با صعه صدر و تحمل اندیشهها و نوشتارهای بعضاً و اغلب بسا نامتعارف اینجانب، با شکیبائی در ویراستاری، برای خواننده ارجمند فراهم آوردند. با سپاس ویژه از ایشان و از جناب "آرش خارابی"، گردانندگان پرتلاش "ایران استار".
چهل و دو مطلب اول آن مربوط بوده است به خاطرات نویسنده از دگرگونیهای بزرگ و مثبت و شادیآفرین سالهای شصت میلادی مسیحی و چهل هجری محمدی و سالهای پیش از آن تا دگرگونی و تغییر بزرگِ ناشی از شورش مردمی خشونتبار ۱۳۵۷.
و اما این آخرین مطلب، دهمین بخش هم هست از سلسله مطالب مادون تحت عنوان "از گذشته به حال و آینده" که به علت وضعیت دراماتیک کره زمین، ناشی از تغییرات دردناک جَوی، ناشی از "پُربودگی" و کثرت شمار نفوس آدمیان و فعالیتهای صنعتیشان بر این کُره، و به مناسبت چهل و سومین دوره انتخابات پارلمانی کانادا، به نگارش در آمد.
ارقام، احتمالات و "خدا"
"چهل و دومین" و آخرین مطلب از خاطرات مصادف شد با رویداد "انقلاب اسلامی" که در واقع پیروزی خمینی است "۱۵" سال پس از شورش او در ۱۵ خردادِ ۴۲.
"چهل و سومین" مطلب "تغییر بزرگ" هم مصادف و همزمان شد با "چهل و سومین" انتخابات پارلمان کانادا با عنوان "از گذشته به حال و آینده".
آخرین مطلب زیر مجموعه هم مصادف است با پایان انتخابات پارلمان کانادا!
اینکه به ارقام و شمارهها اشاره میکنم، برای این است که "قداست"ی در آنها میبینم. سالها پیش یک نویسنده انگلیسیزبان کتابی نوشته و منتشر کرده بود تحت عنوان "خدا ریاضیدان است". نویسنده در فرهنگ یکی از این دینهای کهن ابراهیمی باز آمده که "خدا" را به شکل یک مرد مسنی تجسم میکند که روزی از تنهائی حوصله اش سر رفت و "آدم و حوا" و آسمان و زمین را آفرید، و بعدها مریم را آبستن کرد، با ابراهیم (یا شاید هم موسا بود، یادم نیست) کُشتی گرفت- که همه این افسانهها در آن "کتاب"های "آسمانی" و دینی آمده است. در عوض من از جوانی فکر میکردم که شاید "خدا" یعنی "آفرینش"-و-"آفریدگار" همانا تحقق یک حساب احتمالات نامحتمل بوده است. مثلاً فرض کنید یک سکه "شیر" یا "خط" که احتمال آمدن هر کدام ۵۰ در صدر است بینهایت بار به هوا انداخته شود و بینهایت بار پشت سر هم مثلاً "شیر" بیاید. جهان بر اثر چنین احتمال نامحتملی پیدا شده. آن روزی یا آن باری که رخط" آید، لزوماً دنیا زیرو رو نشود. مگر آنکه باز هم بینهایت بار "خط" آمدن تکرار شود.
استعفای الیزابت مِی...
همزمان، پیرو اظهار نظر و پیشنهاد من در "حزب سبز" که "رهبر"ش استعفا دهد و به جای او یک رهبری سه نفره موقت ایجاد شود، که به مذاق هواداران سفت و سخت "می" خوش نیآمد و پیشنهادِ آشکار و دوستانه مرا به "کودتا" تعبیر کردند، و پیرو متنی که توسط رهبر حزب سبز "کبک" برای تغییر رهبری تهیه شد و من نیز یکی از امضاکنندگانش بودم، "الیزابت می" چند روز پیش، پس از سیزده سال "رهبری" بالاخره استعفا داد. گرچه به طور ضمنی اعلام کرد که همه چیز را هم تحت کنترل خود نگه میدارد!
... و پابرجائی علی خامنه ای
کاشکی "رهبر" جمهوری اسلامی هم به جای اینکه ایرانیان برونمرزی را، چند روز پیش، با "مهربانی" دعوت کند که برگردند به زادگاه خود و با آغوش باز اعدام و حبس و مجازاتهای دیگر را استقبال کنند (!)، پس از سی سال رهبری استعفا میداد تا ببینیم چه میشود، بلکه شاید قدری سلامت روانی به کشور بازگردد.
اما در ایران وضعیت با کانادا زمین تا آسمان فرق دارد. ایران بیچاره از همه طرف در فشار است و معلوم نیست پس از خامنهای چه بر سرش بیاید. کو نیروهای خردمند و توانا و هوشیار، تا با اینهمه دشمنان بدطینت، و اینهمه دوستانِ نادانِ بدتر از دشمن، ایران را از فروپاشی مهار کنند و سامان دهند و رستگار سازند؟ ایران آزاد و آباد و سربلند را احیا کنند.
تغییر بزرگ حیاتی وظیفه و تکلیفِ ماست
در این انتخابات پارلمانی کانادا کاندیدا شدنم ناگهانی بود و به تبلیغ برای ایجاد یک نهضت "همبستگی جهانی" پرداختم. احساس وظیفه میکردم. نمیتوانستم بگویم "همبستگی جهانی" را "خدا حفظش کند و نگهدارش باشد! "خدا" در اینجا من و شمائیم که باید کره زمین یعنی خانه و منزل همه مان را سعی کنیم از انهدام برهانیم و نجات دهیم.
این "تغییر بزرگ" مهمترین و بزرگترین "تغییر"ی است که باید در تحققش بکوشیم، تغییری "حیاتی" است. غلو نیست گفته شود که تداوم زندگانی بشر و به طور کلی حیات بر روی کره زمین امروز در گرو عمل و کردارِ یکایک ماست.
خبرهائی که هر روز میرسد حکایت از وضعیت فوقالعاده دراماتیک کره زمین دارد. دانشمندان در آغار سال هشدار دادهاند که برای اینکه سیکل انهدام طبیعت غیر قابل جلوگیری نشود حد اکثر فقط ۱۲ و حالا یازده سال فرصت داریم. هم اکنون جنگلهای عظیم آمازون، "ریههای کره زمین" و گویا زیستگاه بیش از ۳۰٪ انواع موجودات این کره زمینمان، در آتشی مهیب میسوزند و دولتمردان و دولتزنان بیتدبیر جهان به زد و بندهای خود و مسائل کوچک بیمقدار خود دلمشغولند. همین امروز یازده هزار تن از دانشمندان جهان از یکصد و سی یا چهل کشور نامهای سرگشاده منتشر کردند و خواستار اقدام عاجل برای جلوگیری از فاجعهی زیستمحیطی شدند. "ترودو" چه میکند؟ همین امروز پیروزمندانه اعلام کرد که صادرات گوشت خوک و گاو از کانادا به چین که از ماه "جون" متوقف شده بود از سر گرفته میشود! پول برای دوستان! پول برای صادرکنندگان گوشت! تشدید "آلودگی" برای محیط زیست به جای نجات آن. این جوانک چه میکند؟ این گاوها و خوکها با هواپیما برای خوراک مردمی که در آن سر دنیایند فرستاده میشود. "ترامپ" چه میکند؟ آن ابلهِ به توانِ دو همین امروز کشورش را رسماً از قرارداد پاریس خارج کرد تا ا م آمریکا بیتوجه به مسائل زیستمحیطی متعهد به کاهش در ایجاد کاربن دی اکسید و آلودگی هوا نباشد. آن جوانک رئیسجمهور فرانسه که جز دلبری چه میکند. ماموران انتظامی را به جان تظاهرکنندگان طوری انداخته که خود ماموران انتظامی دست به تظاهرات اعتراضی زدند. در انگلستان و "بریتانیای کبیر" که به لحاظ "سیاسی" دو سال است در بحران است و سیاستمدارانش که روزگاری دنیا را اداره میکردند مثل کودکان نابالغ به سرو کله هم میزنند. کمتر جائی نشان از رهبری اخلاقی و درایت هویداست.
کار نکنیم، مالیات ندهیم، رفاه مردم از کجاست؟
تعادل بودجه در دولت سوداگر
یکی از بزرگترین اشتباهات مردم و سیاستپیشگان که اکثراً خدمتگزاران سرمایهدارانند، چپ و راست، باور به این معادله است که دولت یا باید مالیات سنگین برقرار کند یا از خدمات اجتماعی بزند. همچنین "نمیتوان همزمان به دفاع از محیط زیست پرداخت و رونق اقتصادی را نگهداشت. " هر دو این مفروضات اشتباه است. اشتباه ناشی از کجاست؟ ناشی از آنجاکه به سرشت "دولت" در نظامهای سوداگر از جمله نظام دولتی کانادا توجه نمیشود. و ناشی از آنجاست که معنای "اقتصاد" را چگونه تعریف کنیم. هدف "اقتصاد" به حداکثر رساندن معاملات تجاری و مالی است یا حداکثر رساندن رفاه افراد جامعه است؟ کشورهای مُدرن صنعتی به ویژه کشورهای انگلیس و مستعمرات سابقش چون آمریکا، کانادا، استرالیا، زلاند نو، و کشورهای دیگر دارای نظام مشابه را میتوان نظامهای "سوداگر" نامید و تلقی کرد که هدف "اقتصادی"شان به حداکثر رساندن معاملات تجاری و مالی است. سوداگران، تاجران بزرگ، کاسبکاران بزرگ، در این سیستمها حاکماند. به حدی که "دولت" زیر نظر و در خدمت آنان است.
دولت ترودو از سوداگران آفرین گرفت
در برگههای تبلیغاتی نمایندگان و کاندیداهای حزب لیبرال در همین انتخابات اخیر دیده شد که به عنوان یکی از موفقیتهای دولت لیبرال افتخار میکردند که "دولت کانادا" بهترین "رنکینک" را از سوی فلان شرکتِ خصوصی متخصص در درجهبندی اقتصادی دولتها دریافت داشته است. خُب چه افتخاری است؟! معنای این رنکینگ چیزی جز این نیست که دولتها به چه درجهای تابع ضوابط مورد علاقه شرکتهای خصوصیاند! چون دولت کانادا اقتصاد خصوصی را خوب ارج و احترام نهاده، مثلا از بانکهای خصوصی وام گرفته و قرضهایش را به آنها با نرخ بهره خوب به موقع پرداخت کرده، و امثالهم، پس در صدر کشورها درجهبندی شده است. شرکتهای خصوصی خود را برتر از "دولت-ملت"ها میدانند. ا م آمریکا نمونه بارزی است و به وضوح سرمایهداران در آن کشور حاکم بلکه حاکماناند. "چین" که اقتصادش تابع دولت است، در درجات پائین طبقهبندی میشود. یونان که قرضهایش را به بانکهای خصوص پرداخت نکرده بود اقتصادش ورشکسته اعلام شده بود. مسئولان اقتصادی آن کشور و اصولا همه کشورها هم جرات تخطی از دستورات "اقتصاددانان" ندارند (که در حقیقت باید گفت "اقتصادگرایان" و خدمهی سوداگران). تصادفاً "هاشمی رفسنجانی هم در ایران اسلامی خواست "سردار سازندگی" باشد و در راه این هدف به همان "اقتصادگرایان" کلاسیک یعنی "عالِمان علم اقتصاد کلاسیک و سوداگر" رو آورد و دیدیم که چه شد: تورم و فقرِ بیشتر برای مستمندان و طبقات کم درآمد و سود بیشتر برای کارفرمایان و پولداران! او هم فریب ظاهر این جادوگران عصر مدرن را خورد.
افسانه ضرورت تعادل بودجه دولت
احزاب دست راستی بیش از همه خواستار "بودجه متعادل" هستند که خرج و دخل دولت متعادل و برابر باشد. انگار که دولت یک "آدم" است یا یک "واحد خصوصی" است. اتفاقاً از نظر شرکتهای بزرگ چند ملیتی، "دولتها" و رفتارشان جزو "ارگانیگرام" آنهایند. یعنی یکی از پارامترهایشان در ارزیابی وضعیت اقتصادی و تجاری بینالملل. رفاه انسانها، حتا ادامه حیات انسانها یا حتا مرگ انسانیت موضوع تجزیه و تحلیلشان نیست، و انسانها صرفا به عنوان "تولیدکننده" و "مصرفکننده" و به عنوان "منبع انسانی" مورد نیاز "اقتصاد" مد نظرند.
دوم اینکه دولت جهانی را اگر برای سهولت کار به عنوان مجموعه دولتها در نظر بگیریم، مقروض بودن جهان به لحاظ مالی به هیچوجه (از دیدگاه من) مشکلساز نیست. نمونهاش، درست قبل از آنکه "اوباما" رئیسجمهور ا م آمریکا شود، بانکها و مراکز مالی آن کشور در بحران مالی بزرگی بودند. درست قبل از رایگیری نهائی، در آخرین مناظره تلویزیونی میان او و رقیب جمهوریخواهش "جان مککین"، از هر دو کاندیدا پرسیده شد که برای حل این بحران بزرگ و بدهی مالی ۸۵۰ میلیارد دلاری چه در نظر دارند. مککین گفت باید فکر کنم، "اوباما" گفت بانکها بزرگتر از آنند که اجازه دهیم ورشکست شوند، هشتصد و پنجاه میلیارد دلار مورد نیازشان را پرداخت میکنم. اوباما در انتخابات پیروز شد، آن بودجه عظیم را هم با یک امضا پرداخت کرد، آب از آب هم تکان نخورد، بحران اقتصادی هم "حل" شد. اما مردم بینوای آمریکا اگر یک دهم آن مبلغ را برای حل مشکلات تندرستی و بحران بیکاری و بیخانمانیشان نیاز داشته باشند، آنوقت مسئلهی ضرورت تعادل بودجه مطرح میشود! ارقام بدهی آمریکا به لحاظ تراکم کسری بودجه مدتهاست سر به "تریلیون" دلار زده است، اشکالی ندارد! فقط وقتی فروش "اجناس" کم شود، میگویند وضع "اقتصاد" بد است. اما اگر همین "اجناس و کالاها" پس از یکبار مصرف به صورت کوههائی از آشغال درآید، کک دولتهای سوداگر نمیگزد. "اقتصاد" در رونق است! مگر آنکه صدای مردم، صدای جامعه مدنی بلند شود.
بدهی ما به طبیعت است
بدهی دولت جهانی به بانکها را به راحتی میتوان با یک امضا خط زد یا پرداخت کرد. پول است دیگر، آنهم پول الکترونیکی. اگر سوداگران تبلیغات خوبی کرده باشند که به لحاظ "روانی" و "روانشناختی" مردم را راضی نگه دارند، که مردم نهراسند، سهامشان را در بورس ناگهان جملگی نفروشند، اشکالی پیش نیاید. زیرا بدهی راستین جهان "مالی" و "پولی" نیست. بدهی ما به "طبیعت" است که چند قرن است مورد تجاوز فیزیکی بیرحمانه قرار گرفته و به شدت آلوده شده است. و امروز بارِ بزرگ و سخت و سنگین پاکیزه کردن آلودگیها و جلوگیری از آلودگیهای بیشتر بر دوش مردم است. ما مردم عادی باید بدهی را پرداخت کنیم، نه سوداگران، نه روسای بانکها یا دولتهای سوداگر که امروز هم هنوز در "تجاوزات" خود برای کسب سود بیشتر و بیشتر برای خود و دوستانشان پافشاری میکنند و تبلیغ میکنند که "کار" ایجاد میکنیم و ادامه میدهند.
"درآمد تضمینی" برای همه خانواده ها
و اما از کدام منبع یا منابع توان آنرا داریم که به همه شهروندان یا همه خانوادههای کانادا یک حداقل درآمدی را تضمین کنیم؟ از میوههای "آفریدگاری" انسان. از "ریزش"های ناشی از اختراعات و اکتشافات بشر. به عنوان مثال، جامعه را به یک بانک بزرگ تشبیه کنید که کارمندان بسیاری در استخدام دارد. بعضی به مشتریان برای دریافت و پرداخت پول خدمت میکنند (به قول اینجائیها "تِلِر" اند). دو تن از این کارمندان هم مشغول اختراع و ساختن ماشین بانکی بودهاند که حالا ۲۴ ساعته و ۷ روز هفته در اختیار مشتریان است و کار سه یا چهار تن از کارمندان را انجام میدهد که در نتیجه از کار بیکار شدهاند. آن دو نفر کارمند فنی هم که ماشین را درست کرده بودند فقط یکیشان برای نگهداری و تعمیر ماشین در استخدام مانده، دیگری از کار بیکار شده است. خب میبینید که در نتیجه این اختراع، بیکاری به وجود آمده و طبق محاسبات اقتصاد سوداگر کلاسیک پول به کسانی که "کار نمیکنند" نباید پرداخت کرد. حال اگر اختراعات بیشمار بشر را به کل جامعه تعمیم دهیم در مقابل این پیشرفتهای ناشی از اختراعات به جای "بیکار" کردن مردم میتوان متوجه شد که به رفاه جامعه اضافه شده و به جای بیکار کردن کارکنان و افزایش بیرویه حقوق روسای بانک که این پیشرفتهای ناشی از اختراعات و دانش بیشتر را به حساب خود گذاشتهاند و حقوقها یا در آمدهای نجومی برای خود فراهم آورده اند، این رفاه ناشی از اختراعات بشر را میتوان به طور انسانی و غیر "سوداگر"انه بهره گرفت. باعث میشود که حامعه بتواند برای همه یک "حداقل درآمد مورد نیاز" فراهم آورده تضمین کند. و انسانها در اوقات فراغت بیشتر خود به شکوفائی و تعالی انسانیت خود برسند و به "آفرینندگی" بپردازند.
تعطیلات بیشتر و هفته ۴ روز کار و سه روز آزادی
افراد جامعه میتوانند کمتر "کار" اجباری کنند، یا در کار خود کمتر "استرس" داشته باشند یا ساعتهای کمتر کار کنند. هفتهی ۴ روز کار به جای ۵ روز "کارِ اجباری" ناشی از این وضعیت است. توجه شود که میگویم "کار اجباری". البته مردم بسته به نوع کار اگر دوست داشته باشند میتوانند ۷ روز هفته هم کار کنند. اما کارمندان و کارگران که مجبور به تکرار کارهای روزمرهی یکنواخت مکانیکی یا شاق باشند به جای ۶ روز یا ۵ روز در هفته (در گذشته "هفته" فقط یک روز تعطیل داشت) فقط ۴ روز کار اجباری داشته باشند و فرصت خودسازی بیشتر داشته باشند و یا فرصت بیشتر برای رسیدگی به کارهای معنوی و رسیدگی بیشتر به فرزندان و عشقورزی بیشتر با خانواده و رسیدگی بهتر به کاشانه و انجام کارهای داوطلبانهی پر ارزش که به ارزشهای اجتماعی بیفزاید نه فقط "مالی". همین دیروز گزارشی از نتیجه اجرای برنامهی هفتهی ۴ روز کار و ۳ روز تعطیل در ژاپن منتشر شده که نشان میدهد بازده کارکنان به مقدار بسیار قابل ملاحظهای افزایش یافته است.
خلاصه اینکه باید طرز فکر و چارچوب اندیشه را از نظام گذشته، از نظام "مدرن" و "صنعتی" و کار "فیزیکی" به نظام آینده، نظام "پسامدرن" و نظام مبتنی بر پیشرفت آگاهی و "تکنولوژی" و کار اطلاعاتی و ارتباطی را تغییر دهیم.
همبستگی جهانی
ایجاد تشکل "همبستگی جهانی" هدفش همین است. بنای نهادهای کشورداری نوین جهت انجام این "تغییر بزرگر با هدف رفاه و بهروزی انسان به جای هدف بیمعنا و از این پس خرابکارانه و آلودهساز "رشد اقتصادی". ایجاد جامعه ی مبتنی بر بهروزی انسان و نگهبانی از طبیعت و از حیات بر کره زمین به جای نظام کنونیِ تجاوز به طبیعت و آلوده کردن آن. و ایجاد نهادهای صلح جهانی به جای ساختارهای کنونی بینالدولتی مبتنی بر تنازع و جنگ.
ضمن خداحافظی با شما خواننده عزیز، اگر فرهیخته هستید و این هدف را ارج مینهید و بخواهید در ایجاد این تشکل سهیم شوید، پیشاپیش به شما خوشآمد میگویم. بدانید که "آشِ نذری" نیست و در راه اندازی این تشکل بر شما و همه ما سختگیری شود.
اگر ایدهآل "ایرانشهر"ِ پاک و آزاد را نظام اسلامی واپسگرا و سرکوبگر و فاسد و اهل "قتال" (به یاری "عینیر جهانخواران سوداگر و سازندگان و فروشندگان سلاح قتال) فعلاً چهل سال است نمیگذارد در آن فلات بر قرار شود، و به بهانه و بر اساس استنباط از قوانین شرع اسلام و قانون اساسی ج ا مشغول سرکوب و سانسور و قتل ایرانیان آزادیخواه، است، در اینجا این ایدهآلِ ایرانی و انسانی را بنا سازیم و از اینجا، با خدمت به انسانیت، به مردم آن سرزمین که روزگاری مظهر بهشت بود امید و نوید رهائی دهیم.
دستتان را به دست من دهید و بیائید "تغییر بزرگ" آینده را ما، با هم، رقم زنیم!
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
جهان را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
(...)
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, نوامبر 13, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو