میخواهم بگویم برای من بسیار دشوار بود که کاندید بشوم یا نشوم
شجاعالدین ضیائیان، نامزد مستقل از منطقه ویلودل در گفتگوی اختصاصی با ایران استار: یک تشکل سیاسی نوینی در کانادا و جهان ایجاد میکنم.
نام من شجاعالدین ضیائیان است. من میتوانم بگویم که من شهروند جهان هستم. در تهران به دنیا آمدهام. از سن 4-5 سالگی در سوئیس بزرگ شدهام، بعد برگشتم تهران. آنجا در مدرسه فرانسویزبان کشیشان به نام سنتلویی در تهران بودم، بعد از مدرسه سنتلویی مادر من را به مدرسه رازی و سپس فیروز بهرام فرستادند بعدها متوجه شدم که این مدرسه زرتشتی است. دیده بودم که جمله گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک سر درش بود چیز قشنگی بود. این مدرسه نزدیک بود و پسرخالهام آنجا میرفت و خواهرهایم همه نزدیک به هم بودند. یک سال هم دبیرستان خوارزمی که تازه افتتاح شده بود و من که بزرگ شده بودم به اختیار خودم رفتم. دوران دانشجویی را در دانشگاه بروکسل شروع کردم؛ آنجا احساس کردم جای خوبی آمدهام چون مرکز آزاداندیشی است، یعنی شعار آنها آزاداندیشی است و نباید وابسته به هیچ ایده از پیش تعریف شدهای باشید و باید به دادهها و واقعیتها توجه کنید. اینها را گفتم به این دلیل که این "مهمترین من" است، مهمترین ساخته من است اینکه از کودکی تا دانشگاه در محیطهای مختلف بزرگ شدهام و پرورش یافتهام، آموزش دیدهام و امروز که برای مجلس کانادا کاندیدا شدهام با این ساخت پیش میروم. این را هم به اطلاع خوانندگان میرسانم که من در سال 1997 برای حزب نیودموکرات کاندیدای مجلس بودم، آن سال هیچ کاندید نیودموکراتی انتخاب نشد. بعدها دو سال با حزب سبز همکاری کردم و عضو کابینه سایه حزب سبز بودم فکر میکنم سالهای 2008 تا 2010 بود.
خانوادهام انگلیسی هستند و برادرانم هر دو همسر انگلیسی دارند ما به دلایلی مجبور شدیم به اروپا برویم. من و خواهرم به سوییس رفتیم و آنها به انگلیس رفتند، پدر و مادرم سالها قبل از انقلاب اسلامی، انگلیسی شدند و هر دو مقبرهشان در آمریکاست؛ بنابراین این شهروندیت جهانی ما است.
وقتی مسابقه فوتبال است غیر از تیم ایران و سوییس و بلژیک نمیدانم طرف کدامشان را بگیرم معمولاً طرف تیمی میروم که بهتر بازی میکند.
اضافه میکنم من دانشآموخته دانشگاه بروکسل و دانشگاه ملی هستم، لیسانسم را در اقتصاد از دانشگاه ملی گرفتهام، و فوقلیسانسم را از دانشگاه دیژون در فرانسه، و دکترایم را در دانشگاه پاریس در اقتصاد، ولی در اقتصادی که من شروع کردم به انتقاد کردن یعنی اینکه این اقتصاد یک علم نیست، نیست بلکه یک ایدئولوژی است. مطمئنم که شما سوالاتی در این مورد دارید که جواب دادن به آنها برایم دشوار خواهد بود چون داستانش خیلی عمیق است. الان میبینید آن انتقادهایی که من 4-5 سال وقت گذاشته و در سال 1970 ارائه میدادم درست بوده و این اقتصاد ما را به اینجا کشانده و حتی حیات بشر روی کره زمین را زیر سوال برده.
من مترجم کتاب مارکس و مارکسیسم در ایران در سال 1352 بودم که در دانشگاه تهران خیلی سروصدا کرد و خیلی تاثیرات داشت و اصلاً از اساس یکی از پایههای تغییر در ایران شد که به انقلاب اسلامی منجر شد؛ یک مرتبه آزادسازی محیط سیاسی مطرح شد و از این فرصت استفاده کردند و دیگر اینکه آقای مطهری و... همه از این کتاب استفاده کردند؛ آقای مرتضی مطهری درسهایی درباره این کتاب داد، همش از این کتاب مارکس و مارکسیسمی بود که من ترجمهاش کرده بودم.
سوال بعدی در مورد حزب است. اول اینکه شما حزب دارید احتمالاً و نقاط قوت و ضعف این حزب را در چه میبینید؟
من کاندیدای مستقلی هستم که میخواهم یک تشکل سیاسی نوینی در کانادا و در جهان ایجاد کنم، افکارم بزرگ است زیرا مسائلمان هم بزرگ هستند؛ یا حداقل میخواهم کمکی در ایجاد کردنش داشته باشم. مسلماً باید یارانی داشته باشم، نام آن تشکل را گذاشتهام "همبستگی جهانی" که در ایراناستار هم در هفتههای متوالی در موردش صحبت کردهام، بنابراین نقطه ضعف و قوتش جور دیگری مطرح میشود. توجه داشته باشید که من به عنوان یک کاندیدای مستقل، آزاد هستم و خیلی راحتتر میتوانم صحبت کنم، و دست و بالم {به واسطه حزب} بسته نیست.
چرا مردم باید به شما رای بدهند و نقاط قوت و ایدههای شما چیست؟
همانطور که گفتم من حزب ندارم و اگر به من رای بدهند من این برنامهها را دنبال میکنم و آزاد هستم که دنبال کنم. هیچ کدام از کاندیداهای دیگر منطقه ویلودیل، و حتی دیگر مناطق مستقل نیستند بلکه نمایندگان حزبشان هستند. بنابراین اگر کسی پیشنهادی داشته باشد، به راحتی میتوانم آنرا قبول کنم یا نکنم زیرا من هیچ آقا بالا سری یا خانم بالا سری ندارم که به من بگوید آن را بپذیرم یا نپذیرم. بنابراین من میتوانم همه ایدهها را بگیرم و این جنبش را قوت ببخشم.
موضع شما در مورد هزینههای بالای زندگی در کانادا چیست؟
وقتی برای خرید آذوقه به فروشگاه میروید میبینید که قیمتها به نسبت چند سال پیش خیلی بالا رفته، تقریباً بیش از دو برابر شده، ولی وقتی که میخواهید یک ماشین حساب بگیرید میبینید که قیمتها یک دهم شده است. یا در مورد البسه، مثلا امروزه من با 20 دلار یک شلوار خیلی خوب میخرم ولی یک نهار خیلی خوب اگر بخواهم بخورم باید 50 دلار خرج کنم. نتیجه میگیریم که جمعیت زیاد باعث شده که قیمت آذوقهها بالا برود. توجه کنید که تازه این آذوقهها بیشترشان مسموم هستند چون برای تولید بیشتر به آنها مواد شیمیایی میزنند. مساله ما الان انفجار جمعیت است، علت بالا رفتن هزینههای زندگی هم همین بوده است.
شما تلاش میکنید که هزینه زندگی در کانادا کاهش پیدا کند؟
من نمیدانم که هزینه خورد و خوراک و ترابری را چگونه میشود پایین آورد ولی باید هزینه ترابری را به شکلی پایین بیاوریم، با کمک وسایل عمومی تا آلودگی را کمتر کنیم.
در مورد مشکلات بهداشتی و پزشکی که کانادا با آن مواجه است، مانند صفهای طویل در بیمارستانها، نظرتان چیست؟ میدانیم که این بیشتر یک مسئله استانیست، ولی مساله این است که این صفهای طویل و وضعیت بد اورژانسها را در کل کانادا داریم و منحصر به انتاریو نیست، شما برای آن چه راهکاری دارید؟
راهکار اصلی این است که جمعیتمان کم شود و در عین حال جلوی بیماریها را بگیریم که ناشی از طرز زندگی امروزی ما هستند. من که چند سال پیش سرطان داشتم میگفتند که در چند سال آینده از هر دو کانادایی یک نفر سرطان میگیرد، حالا وضعیت حتی بدتر هم شده، تا جایی که هرکسی امروزه باید از خودش بپرسد چه سرطانی خواهد گرفت. جمعیت جهان باید کم شود و باید در مورد این مسیر خیلی کار کنم.
در مورد تغییرات آب و هوایی چه نظری دارید؟ اول از همه قبولش دارید؟ و اگر قبولش دارید چه راه حلی دارید؟
صد در صد قبول دارم این از همان سوالهایی که میگویند قبول داری 2x2 میشود 4؟ یا اگر در آب نمک بریزی آب بانمک میشود! البته که سوال اینکه اگر در آب نمک بریزی آیا بانمک میشود یا نه، از آن سوالهاست. اینها واقعیات هستند، آنهایی که واقعیات را قبول ندارند برای این است که چشمهایشان را بستهاند و به همین واسطه میگویند من نمیبینم دیگران چه میگویند. به نظر من تغییرات آب و هوایی مهمترین مساله ماست. جمعیت موجودات دوپایی که حرف میزنند در کره زمین زیاد شده که همه حیوانات دیگر را خورده و اکنون باید خودش را بخورد، یکدیگر را باید بخورند. ما باید جمعیتمان را کنترل و کم کنیم. در گذشته جمعیت در اثر بیماریهای عمومی و واگیردار و جنگ و اینجور چیزها خود به خود کم میشد، ولی حالا باید برنامهریزی کنیم؛ اگر اینکار را نکنیم جمعیت ما در اثر همین تغییرات جوی که وضعیت وحشتناکی را به وجود میآورد کم خواهد شد.
نظرتان در مورد نفت وگاز چیست؟ ما از عربستان نفت میخریم بشکهای 50 دلار ولی نفت خودمان را به آمریکاییها میفروشیم بشکهای 14-15 دلار، در واقع هر کانادایی اینجوری دارد 25 تا 30 دلار ضرر میکند، نه تنها ما از فروش نفتمان سود نمیبریم که ضرر ملی هم میدهیم. شما چه راهکاری دارید؟
اول از همه ما باید این داستان ضرر ملی و نفع ملی را کنار بگذاریم، ما فقط در یک جهان زندگی میکنیم. این گفتار، گفتار سوداگران است که میخواهند جیبشان را پُر از پول کنند. ایجاد کار با سرمایهگذاری در نفت، در واقع ایجاد کار نیست، این فقط یک کار موقتی است و فقط یک عدهای ثروتمند را ثروتمندتر میکند و محیطزیست ما را به طور وحشتناکی از بین میبرد. بعبارت بهتر ما الان باید آن را متوقف کنیم نه اینکه به آن بیافزائیم. من خوشحالم برای اینکه برای یک مدتی اقلاً یک مقداری از تولید و توزیع نفتهای عربستان سعودی کمتر شده؛ اما اصلاً در این مورد شکی نیست که ما باید جلوی تولید نفت را بگیریم، اینکه همش بگوییم پول، پول باشیم درست نیست. ما باید این طرز فکر که همهاش دنبال پول باشیم را بگذاریم کنار، پول خوشبختی نمیآورد. پول به زندگی کمک میکند، اما خوشبختی نمیآورد. پول دارد برای ما بدترین بدبختیها را میآورد.
کانادا سعی کرده سیستم رای دادن را از حداکثری تبدیل کند به تناسبی، شما دوست دارید این سیستم عوض شود یا ترجیح میدهید این سیستم بماند؟
من فکر میکنم که سیستم تناسبی خیلی بهتر است، من فراتر میروم و میگویم اصلاً این نظام سیاسی را باید عوض کنیم. به جای اینکه در حال رقابت باشیم که چند درصد سبز میآید چند درصد قرمز میآورد و چند درصد آبی و چند درصد نارنجی، بهتر است همینجوری اینها را ببریم چون اسامی آنها که اصلا معنی امروزه ندارند: نه لیبرال معنی دارد نه دموکرات. حالا محافظهکارها کمی با معنی هستند زیرا میخواهند چیزی را حفظ کنند؛ محافظهکار هستند. لیبرال، که در واقع همه ما این روزها لیبرال هستیم، همه ما هم دموکرات هستیم، این که چیز جدیدی نیست که بگوییم "نیودموکرات". این است که من با تغییر سیستم انتخابات موافقم و اصلاً فکر میکنم که باید نظام سیاسی ما که یک نظام قدیمی قرن 19 است، باید عوض شود.
نظرتان در مورد تجارت آزاد با آمریکا و مکزیک که اخیراً امضا کردیم و تغییر کرده و همچنین با شرق آسیا که همچنان معلق است و تازه آمریکا هم از آن خارج شده چیست؟
من اگر نخستوزیر کانادا بودم وقتی که ترامپ گفت ما پیمان نفتا را حذف میکنیم، میگفتم بهتر. من میدانم که بعضی از صنایع و بعضی از تولیدکنندگان کانادا ممکن است ناراحت شوند که ما دیگر نمیتوانیم صادر کنیم، ولی در واقع آنها اگر بتوانند بدون نفتا هم صادر میکنند ولی در واقع قیمتها باید در بازار آزاد تصویب شود نه با پیمانها. اگرچه من مخالف بازار آزاد نیستم، ولی چیزهای استراتژیک و حساس اصلاً نباید دست بخش خصوصی باشد، آنها باید توسط بخش عمومی کنترل شوند. تجارت بین کانادا و اروپا و کانادا و چین اینها همه تجارت دوردست و با ترابری زیاد هستند که ایجاد آلودگی میکنند. در نتیجه من ترجیح میدهم تولیدات محلی باشد و مصرفشان نیز محلی باشد و انسانها برگردند به اینکه با هم زندگی کنند، همدیگر را بشناسند و تولید هم به نسبت جمعیت محلی باشد و در نتیجه احتیاجی به سمپاشی و مواد شیمیایی به مواد خوراکی زدن نباشد.
نظرتان درباره رابطه با ارتباط کانادا با عربستان، ایران، فلسطین و اسرائیل، چین و روسیه چیست؟ اگر در مورد برخی از آنها موضعی ندارید یا نمیخواهید موضع بگیرید قابل درک است و ما شما را مجبور به پاسخدهی نمیکنیم.
این فرصتی است برای من که تبریک بگویم به شما به خاطر هفتهنامه ایراناستار، این طرز برخوردتان که فقط میخواهید اطلاع بدهید و علیه کسی یا ایدهای موضع نمیگیرید، بسیار قابل ستایش است.
درباره عربستان سعودی، باید بگویم کشور و دولتی به اسم عربستان سعودی نباید وجود داشته باشد. وظیفه همه دنیا است که کاری کند، کشوری که چند ده میلیون جمعیت دارد که نمیتواند متعلق به یک خانواده باشد این اصلاً ننگ بشریت است که یک چنین موجودی در عالم سیاست جغرافیایی وجود دارد. اینکه من با آنها در تماس باشم یا نه، البته که باید تماس باشد، ولی تماس برای آنست که به آنها بگوییم بهتر است خیلی عمقی و ریشهای به وضعیت خودشان برسند.
در مورد ایران، ایران است دیگر، هنوز اسمش نشده کشور خمینی یا خامنهای ولی طبعاً من موافق رابطه هستم و بودهام. ما همیشه از طریق گفتگو میتوانیم چیزها را تغییر دهیم، راه دیگرش قهر و جنگ است، من بین قهر و جنگ و گفتگو، گفتگو را ترجیح میدهم. از طریق گفتگو و حتی مهربانی ما بهتر میتوانیم مسائل را حل کنیم.
در مورد فلسطین و اسرائیل هم همینطور، متاسفانه فلسطین و اسرائیل موضع مخالف همدیگر گرفتهاند. میدانید که من صلحگرا هستم و بهترین راه رسیدن به صلح این است که اسرائیلیها و فلسطینیها به انسانیت خودشان نگاه کنند و یکی نگوید من مسلمانم اون یکی بگوید من یهودی هستم، در تورات اینها با هم جنگ داشتهاند تا حالا. اینها را بگذارند کنار بگویند ما دو گروه انسان هستیم یکی عبری صحبت میکند یکی عربی، خوب با هم زندگی میکنیم. میشود اینها را با هم آشتی داد. اگر دقت کنید میبینید که در تمام جوابهایی که به شما میدهم یک طرز فکر جدیدی مطرح شده، طرز فکر صلحگرا و انسان دوستانه است که همه مسائل را حل میکند. در مورد اسرائیل و فلسطین هم همینطور.
شما به موضع تساوی کانادا در مقابل فلسطین و اسرائیل معتقدید؟ یا اینکه میگوید من طرفدار اسرائیل هستم یا میگوئید من طرفدار فلسطین هستم؟ شما به تساوی این دو اعتقاد دارید یا میخواهید موضعی در برابر اینها داشته باشید؟
یکی از هدفهای من برای شرکت در انتخابات این است که موضع سیاست خارجه کانادا، باید موضع ایجاد صلح باشد. کانادا دشمن ندارد اصلاً کشورها با هم دشمنی ندارند مگر اینکه دشمنی تصنعی دیرینه درست کنند و همان مشکل دیرینهای را که دارند ادامه میدهند. مثل فرانسه و آلمان که در تمام قرن نوزدهم و هجدهم، و از زمان رنسانس با هم در جنگ بودند، اما الان در اتحادیه اروپا دو یار بسیار نزدیک و دلبسته به یکدیگر هستند.
نظر شما درباره لابی و جابهجایی مستقیم و غیرمستقیم پول بین کمپانیها و اشخاص با سیاستمداران در اتاوا که برخی دیده و برخی دیده نمیشوند چیست؟ به نظر شما این روند لابی باید باشه یا قانونمندتر شود یا اینکه اصلاً باید راهحل دیگری پیدا کرد؟
این مسائل مشکل هستند، و همه اینها برمیگردد به اینکه اخلاقیات ما چقدر پایین رفته و این اخلاقیت را باید دومرتبه ایجاد کرد. شما هر چقدر هم قانون بگذارید، اگر اخلاق نباشد، همیشه راهی پیدا میکنند که قانون را دور بزنند. به نظر من لابی در شرایطی که الان زندگی میکنیم لازم است به شرطی که شفاف باشد. یعنی لابی این است که من دارم از مزایای فلان شرکت میگویم و بیایید و آن را پشتیبانی کنید. اگر شفاف باشد بهتر از این است که اصلا لابی وجود نداشته باشد. من با این حرف شما که میگویید قانون را محکمتر کنیم بیشتر موافقم، نه اینکه لابی را از بین ببریم، ولی باز هم فقط قانون گذاشتن کافی نیست، اخلاقیات خیلی مهم است، اگر رهبرانمان بداخلاق باشند این بداخلاقی سرایت میکند به همه جامعه.
اگر نظر مردم با حزب شما متفاوت باشد شما چطور عمل میکنید به سمت مردم رای میدهید یا به سمت حزب؟
میتوانم اینطور توضیح دهم که این تشکل "همبستگی جهانی" که من پیشنهاد میکنم شاید باور هزاران یا میلیونها نفر دیگر هم باشد، منتها باید عمل کرد. من با جثه ضعیف خودم این را مطرح میکنم: من فکر میکنم در دل انسانها این هست؛ در واقع جواب سوال شما اینست که بله باید این همبستگی را جدی گرفته و دنبال کنند که اگر نکنند در واقع به جهان جواب منفی دادهاند. اما از طرف دیگر چون جریان همبستگی من یک "حزب" نیست بلکه همبستگی همه با همدیگر است، بنابراین سوالی که شما فرمودید اونجوری مطرح نمیشود. در واقع ایدههایی را مطرح کردهایم که فکر میکنم ایدههای مردم است که از طریق من دارد مطرح میشود.
اگر شما انتخاب شوید، دقیقاً خودتان چه کاری میتوانید انجام دهید که بهتر از رقیبانتان است؟
خوب، این پاسخش آسان است، زیرا همه رقیبانم دستشان به حزبشان بسته است، ولی من همه کار میتوانم بکنم و دستم کاملاً باز است. اگر اجازه دهید میگویم که چه کارهایی میخواهم انجام دهم: یکی اینکه سعی میکنم احزاب را به هم نزدیک کنم و آنها را در این تشکل همبسته کنم. من قبلا صحبتهایی هم با افرادی در حزب نیودموکرات از جمله رهبر قبلی آن "تام مولکر"، و هم با افرادی در حزب سبز و حتی با خود "الیزابت می" داشتهام و برایشان نوشتهام و کتباً از آنها جواب گرفتهام، همه مایل به همکاری با هم هستند. این رهبری نیست که این حرکت را راه بیندازد همه {در همه سطوح} میخواهند اینکار را بکنند. علت اینکه من هفتادو پنجساله که بایستی دوست داشته باشم الان برای خودم زندگی کنم، ولی بجایش افتادهام دنبال اینکار، به دلیل جاهطلبی و مقام و پُست و پول نیست بلکه برای ایجاد همبستگیست. در نتیجه یکی از کارهایی که میدانم امکانپذیر است تشکیل یک دولت ائتلافی همبستگی جهانی در کاناداست تا آغازی باشد برای این همبستگی جهانی در کشورهای دیگر. این آرمان من است. بالاخره اگر انسانها آرمانی نداشته باشند هیچ وقت نمیتوانند به چیزهای مهم زندگی برسند.
میدانیم که روابط ایران و کانادا تیره است، آیا شما موافق ارتباط مستقیم با ایران هستید؟ و اگر هستید به چه شکلی؟
من هوادار گفتگو و ارتباط هستم و میدانم که جمهوری اسلامی برای خیلی از ایرانیها حتی در کانادا مسائلی ایجاد میکند و میدانم که بعضیها فکر میکنند همه دنیا باید اسلامی بشود و... با این حال من هوادار وجود کنسولگری و سفارتخانه هستم. من زمانی که سفارتخانه اینجا باشد میتوانم بروم با آقای کاردار وقت ملاقات بگیرم، و به واسطه استاد دانشگاه بودن وقت ملاقات گرفته و خواهم رفت و خواهم گفت که شما سفیر جمهوری اسلامی هستید این پیام را به آقای خامنهای برسانید: باید در ایران رفراندوم شود و این نظام نمیتواند باشد و این نظام، نظام کهنهای است. آنجا یک شخص سومی هست که همه صحبتهای من را مینویسد. من میتوانم این ارتباط را برقرارکنم و این ارتباط را نیز قبلا برقرار کردهام و دو بار سه بار نیز به سفارتخانه رفتهام. باور کنید با دو کارداری که قبلا صحبت کردم خوشحال بودند که کسی دارد این حرفها را میزند. یکی از آنها میخواست دست من را ببوسد که تا آنجا آمدهام. بنابراین ما نباید همیشه در مورد دیگران منفی فکر کنیم. شما نمیدانید که در ذهن آقای خامنهای چه هست، شاید او از خدا بخواهد که بتواند با آرامی یک رفراندومی برگزار کند. در روانشناسی اگر شما به کسی برچسبی زدید آن شخص خود به خود آن برچسب را میگیرد. یعنی به خودش هم تداعی میشود که من همانی هستم که اینها میگویند. بنابراین ما اگر موضع صلح و گفتگو را بیشتر قوت بدهیم خود به خود در ایران صلح و گفتگو برقرار میشود.
یک سری افراد هستند که در ایران پول درمیآورند اسمش را میگذارند اختلاس یا هر چیزی و ما اینجا اسمش را میگذاریم پول کثیف و بعد میآیند اینجا؛ فقط هم منحصر به ایران نیست، از همه جای دنیا میآیند مثلاً ما میدانیم که همان سالی که آقای خاوری با پول آمد به کانادا، چند نفری از یونان و آرژانتین نیز به اینجا آمدند شاید حتی با بیشتر از پول آقای خاوری. شما چه موضعی را در این مورد اتخاذ میکنید؟
متاسفانه ما در نظامی زندگی میکنیم که نظام سوداگر است و پول حاکم است. خود کاناداییها در سطح نخستوزیر و وزیر، مساله اخلاقی پول دارند، چه میشود گفت؟ فکر میکنید اینها نمیدانند که آقای خاوری و امثال او از کشورهای دیگر که از نظر من جنایتکار مالی هستند میآیند به کانادا؟ ولی خوب این دولتیها هم دست کمی ندارند از آنهایی که با پول به اینجا میآیند، چه جوابی میتوان به چنین سیستمی داد؟ سیستم را باید عوض کرد، و من این حرکتی که میکنم برای تغییر سیستم است. از بالا رفتن قیمت اغذیه تا رد و بدل شدن پول کثیف همه نتیجه این سیستم غلط است. مگر فروختن 15 میلیارد دلار اسلحه به عربستان سعودی، یا خرید نفت از آنها پول کثیف نیست؟ از دید من هست. درست که میتوان گفت با پول داریم تجارت میکنیم ولی چنین چیزی کار درستی نیست. کانادا کشور بسیار خوبی است ولی نظامش سوداگری است و صرفا دنبال پول است. 175 میلیارد دلار پول از نفت حاصل ما میشود، اینها پول کثیف هستند مخصوصاً نفت آلبرتا که خیلی کثیف است.
آمار کانادا نشان میدهد که جامعه ایرانی همراه با افغانها بین همه ملیتها و قومیتهای کانادا از کمدرآمدترین جوامع هستند. شما چه کمکی میتوانید داشته باشید تا لااقل اینها خودشان را به یک سطح متوسطی برسانند زیرا هر روزه این اختلاف زیادتر و زیادتر میشود.
کمکی که شخصاً میکنم این است که در هفتهنامهی ایراناستار مطلب مینویسم و با یک هفتهنامه یا ماهنامه افغانی هم تماس گرفتم و برایشان مطلب دادم و سعی میکنم تا این جماعت افغان و ایرانی و عراقی را دور هم بنشینیم و مسائل را بتوانیم با هم حل کنیم. در کنگره شرکت و فعالیت میکنم. در انجمنهایی که درست میکنیم باید به اینکار رسیدگی کنند و متاسفانه در آنجا ضعفهایی از خودمان نشان دادیم که باعث ناراحتی بسیاری از مردم شده است.
سوال آخر این است که آیا قول میدهید به مردم کمک کنید و اگر آری تضمین شما چیست؟
من به مردم به آن مفهومی که در این سوال نهفته است کمکی نمیکنم، من از طریق حرکتی که راه انداختهام به همه مردم کمک میکنم نه به فرد. البته اگر انتخاب و عضو پارلمان شوم دفتر و دستکی خواهم داشت و کسانی استخدام میشوند که مردم میتوانند به این اشخاص مراجعه کنند تا آنها، بهتر از من، بتوانند به مسائل مردم رسیدگی کنند. چون همانطور که متوجه شدید افکار من در جهت کمک به یک فرد نیست.
اگر فکر میکنید مطلبی باقی مانده که نیاز هست برای جمعبندی گفته شود بفرمایید.
میخواهم بگویم برای من بسیار دشوار بود که کاندید بشوم یا نشوم. مسائل زیادی هست، یکی اینکه من از حوزه ویلودیل با دوستم آقای علی احساسی هم حوزه هستم و نمیخواهم خدای نکرده جوری بشود که من مقداری از آراء او را بگیرم و سپس هیچ کدام از ما ایرانیها انتخاب نشویم، و بعد ایرانیان به من بگویند چرا اینکار را کردی و باعث نفاق و جدایی شدی. مورد دیگر اینکه من قبلا جزو حزب سبز و نیودموکرات بودهام و من با همه آنها همکار هستم، پیام من این است که همه بداند من با هیچ کدام از این آقایان و خانمها رقابت شخصی ندارم، اصلاً رقابت ندارم. من اینجا آمدهام تا برنامهای را پیشنهاد دهم و اگر بتوانم این پیام را به همه اهالی منطقه برسانم و اگر این پیام را بپذیرند، از جمله این چهار نفر کاندیدا، میخواهم که آنها هم به من رای بدهند، برای اینکه این تغییر بزرگ، مهمتر از انتخاب شدن من است. من هم نگران این آقایان نیستم آنها هر کدام زندگی خودشان را میتوانند داشته باشند. من خیلی خوشحالم که به هر حال آقای احساسی یک بار نماینده شدهاند و ما این افتخار را داشتیم که دو تا نماینده ایرانی داشتهایم؛ آقای احساسی و آقای جوهری، و دلیل نمیشود که حتماً تا آخر عمر باید آنها نماینده ما باشند.
متشکرم از شما.
منهم از شما کمال سپاس را دارم.
دکتر شجاعالدین ضیائیان، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه، یکی از نویسندگان روزنامه ایران استار است. وی اینک نامزد مستقل در منطقه ویلودل میباشد که با او به همین بهانه گفتگویی کردیم تا شما با نقطهنظرات ایشان آشنا شوید.
نام من شجاعالدین ضیائیان است. من میتوانم بگویم که من شهروند جهان هستم. در تهران به دنیا آمدهام. از سن 4-5 سالگی در سوئیس بزرگ شدهام، بعد برگشتم تهران. آنجا در مدرسه فرانسویزبان کشیشان به نام سنتلویی در تهران بودم، بعد از مدرسه سنتلویی مادر من را به مدرسه رازی و سپس فیروز بهرام فرستادند بعدها متوجه شدم که این مدرسه زرتشتی است. دیده بودم که جمله گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک سر درش بود چیز قشنگی بود. این مدرسه نزدیک بود و پسرخالهام آنجا میرفت و خواهرهایم همه نزدیک به هم بودند. یک سال هم دبیرستان خوارزمی که تازه افتتاح شده بود و من که بزرگ شده بودم به اختیار خودم رفتم. دوران دانشجویی را در دانشگاه بروکسل شروع کردم؛ آنجا احساس کردم جای خوبی آمدهام چون مرکز آزاداندیشی است، یعنی شعار آنها آزاداندیشی است و نباید وابسته به هیچ ایده از پیش تعریف شدهای باشید و باید به دادهها و واقعیتها توجه کنید. اینها را گفتم به این دلیل که این "مهمترین من" است، مهمترین ساخته من است اینکه از کودکی تا دانشگاه در محیطهای مختلف بزرگ شدهام و پرورش یافتهام، آموزش دیدهام و امروز که برای مجلس کانادا کاندیدا شدهام با این ساخت پیش میروم. این را هم به اطلاع خوانندگان میرسانم که من در سال 1997 برای حزب نیودموکرات کاندیدای مجلس بودم، آن سال هیچ کاندید نیودموکراتی انتخاب نشد. بعدها دو سال با حزب سبز همکاری کردم و عضو کابینه سایه حزب سبز بودم فکر میکنم سالهای 2008 تا 2010 بود.
خانوادهام انگلیسی هستند و برادرانم هر دو همسر انگلیسی دارند ما به دلایلی مجبور شدیم به اروپا برویم. من و خواهرم به سوییس رفتیم و آنها به انگلیس رفتند، پدر و مادرم سالها قبل از انقلاب اسلامی، انگلیسی شدند و هر دو مقبرهشان در آمریکاست؛ بنابراین این شهروندیت جهانی ما است.
وقتی مسابقه فوتبال است غیر از تیم ایران و سوییس و بلژیک نمیدانم طرف کدامشان را بگیرم معمولاً طرف تیمی میروم که بهتر بازی میکند.
اضافه میکنم من دانشآموخته دانشگاه بروکسل و دانشگاه ملی هستم، لیسانسم را در اقتصاد از دانشگاه ملی گرفتهام، و فوقلیسانسم را از دانشگاه دیژون در فرانسه، و دکترایم را در دانشگاه پاریس در اقتصاد، ولی در اقتصادی که من شروع کردم به انتقاد کردن یعنی اینکه این اقتصاد یک علم نیست، نیست بلکه یک ایدئولوژی است. مطمئنم که شما سوالاتی در این مورد دارید که جواب دادن به آنها برایم دشوار خواهد بود چون داستانش خیلی عمیق است. الان میبینید آن انتقادهایی که من 4-5 سال وقت گذاشته و در سال 1970 ارائه میدادم درست بوده و این اقتصاد ما را به اینجا کشانده و حتی حیات بشر روی کره زمین را زیر سوال برده.
من مترجم کتاب مارکس و مارکسیسم در ایران در سال 1352 بودم که در دانشگاه تهران خیلی سروصدا کرد و خیلی تاثیرات داشت و اصلاً از اساس یکی از پایههای تغییر در ایران شد که به انقلاب اسلامی منجر شد؛ یک مرتبه آزادسازی محیط سیاسی مطرح شد و از این فرصت استفاده کردند و دیگر اینکه آقای مطهری و... همه از این کتاب استفاده کردند؛ آقای مرتضی مطهری درسهایی درباره این کتاب داد، همش از این کتاب مارکس و مارکسیسمی بود که من ترجمهاش کرده بودم.
سوال بعدی در مورد حزب است. اول اینکه شما حزب دارید احتمالاً و نقاط قوت و ضعف این حزب را در چه میبینید؟
من کاندیدای مستقلی هستم که میخواهم یک تشکل سیاسی نوینی در کانادا و در جهان ایجاد کنم، افکارم بزرگ است زیرا مسائلمان هم بزرگ هستند؛ یا حداقل میخواهم کمکی در ایجاد کردنش داشته باشم. مسلماً باید یارانی داشته باشم، نام آن تشکل را گذاشتهام "همبستگی جهانی" که در ایراناستار هم در هفتههای متوالی در موردش صحبت کردهام، بنابراین نقطه ضعف و قوتش جور دیگری مطرح میشود. توجه داشته باشید که من به عنوان یک کاندیدای مستقل، آزاد هستم و خیلی راحتتر میتوانم صحبت کنم، و دست و بالم {به واسطه حزب} بسته نیست.
چرا مردم باید به شما رای بدهند و نقاط قوت و ایدههای شما چیست؟
همانطور که گفتم من حزب ندارم و اگر به من رای بدهند من این برنامهها را دنبال میکنم و آزاد هستم که دنبال کنم. هیچ کدام از کاندیداهای دیگر منطقه ویلودیل، و حتی دیگر مناطق مستقل نیستند بلکه نمایندگان حزبشان هستند. بنابراین اگر کسی پیشنهادی داشته باشد، به راحتی میتوانم آنرا قبول کنم یا نکنم زیرا من هیچ آقا بالا سری یا خانم بالا سری ندارم که به من بگوید آن را بپذیرم یا نپذیرم. بنابراین من میتوانم همه ایدهها را بگیرم و این جنبش را قوت ببخشم.
موضع شما در مورد هزینههای بالای زندگی در کانادا چیست؟
وقتی برای خرید آذوقه به فروشگاه میروید میبینید که قیمتها به نسبت چند سال پیش خیلی بالا رفته، تقریباً بیش از دو برابر شده، ولی وقتی که میخواهید یک ماشین حساب بگیرید میبینید که قیمتها یک دهم شده است. یا در مورد البسه، مثلا امروزه من با 20 دلار یک شلوار خیلی خوب میخرم ولی یک نهار خیلی خوب اگر بخواهم بخورم باید 50 دلار خرج کنم. نتیجه میگیریم که جمعیت زیاد باعث شده که قیمت آذوقهها بالا برود. توجه کنید که تازه این آذوقهها بیشترشان مسموم هستند چون برای تولید بیشتر به آنها مواد شیمیایی میزنند. مساله ما الان انفجار جمعیت است، علت بالا رفتن هزینههای زندگی هم همین بوده است.
شما تلاش میکنید که هزینه زندگی در کانادا کاهش پیدا کند؟
من نمیدانم که هزینه خورد و خوراک و ترابری را چگونه میشود پایین آورد ولی باید هزینه ترابری را به شکلی پایین بیاوریم، با کمک وسایل عمومی تا آلودگی را کمتر کنیم.
در مورد مشکلات بهداشتی و پزشکی که کانادا با آن مواجه است، مانند صفهای طویل در بیمارستانها، نظرتان چیست؟ میدانیم که این بیشتر یک مسئله استانیست، ولی مساله این است که این صفهای طویل و وضعیت بد اورژانسها را در کل کانادا داریم و منحصر به انتاریو نیست، شما برای آن چه راهکاری دارید؟
راهکار اصلی این است که جمعیتمان کم شود و در عین حال جلوی بیماریها را بگیریم که ناشی از طرز زندگی امروزی ما هستند. من که چند سال پیش سرطان داشتم میگفتند که در چند سال آینده از هر دو کانادایی یک نفر سرطان میگیرد، حالا وضعیت حتی بدتر هم شده، تا جایی که هرکسی امروزه باید از خودش بپرسد چه سرطانی خواهد گرفت. جمعیت جهان باید کم شود و باید در مورد این مسیر خیلی کار کنم.
در مورد تغییرات آب و هوایی چه نظری دارید؟ اول از همه قبولش دارید؟ و اگر قبولش دارید چه راه حلی دارید؟
صد در صد قبول دارم این از همان سوالهایی که میگویند قبول داری 2x2 میشود 4؟ یا اگر در آب نمک بریزی آب بانمک میشود! البته که سوال اینکه اگر در آب نمک بریزی آیا بانمک میشود یا نه، از آن سوالهاست. اینها واقعیات هستند، آنهایی که واقعیات را قبول ندارند برای این است که چشمهایشان را بستهاند و به همین واسطه میگویند من نمیبینم دیگران چه میگویند. به نظر من تغییرات آب و هوایی مهمترین مساله ماست. جمعیت موجودات دوپایی که حرف میزنند در کره زمین زیاد شده که همه حیوانات دیگر را خورده و اکنون باید خودش را بخورد، یکدیگر را باید بخورند. ما باید جمعیتمان را کنترل و کم کنیم. در گذشته جمعیت در اثر بیماریهای عمومی و واگیردار و جنگ و اینجور چیزها خود به خود کم میشد، ولی حالا باید برنامهریزی کنیم؛ اگر اینکار را نکنیم جمعیت ما در اثر همین تغییرات جوی که وضعیت وحشتناکی را به وجود میآورد کم خواهد شد.
نظرتان در مورد نفت وگاز چیست؟ ما از عربستان نفت میخریم بشکهای 50 دلار ولی نفت خودمان را به آمریکاییها میفروشیم بشکهای 14-15 دلار، در واقع هر کانادایی اینجوری دارد 25 تا 30 دلار ضرر میکند، نه تنها ما از فروش نفتمان سود نمیبریم که ضرر ملی هم میدهیم. شما چه راهکاری دارید؟
اول از همه ما باید این داستان ضرر ملی و نفع ملی را کنار بگذاریم، ما فقط در یک جهان زندگی میکنیم. این گفتار، گفتار سوداگران است که میخواهند جیبشان را پُر از پول کنند. ایجاد کار با سرمایهگذاری در نفت، در واقع ایجاد کار نیست، این فقط یک کار موقتی است و فقط یک عدهای ثروتمند را ثروتمندتر میکند و محیطزیست ما را به طور وحشتناکی از بین میبرد. بعبارت بهتر ما الان باید آن را متوقف کنیم نه اینکه به آن بیافزائیم. من خوشحالم برای اینکه برای یک مدتی اقلاً یک مقداری از تولید و توزیع نفتهای عربستان سعودی کمتر شده؛ اما اصلاً در این مورد شکی نیست که ما باید جلوی تولید نفت را بگیریم، اینکه همش بگوییم پول، پول باشیم درست نیست. ما باید این طرز فکر که همهاش دنبال پول باشیم را بگذاریم کنار، پول خوشبختی نمیآورد. پول به زندگی کمک میکند، اما خوشبختی نمیآورد. پول دارد برای ما بدترین بدبختیها را میآورد.
کانادا سعی کرده سیستم رای دادن را از حداکثری تبدیل کند به تناسبی، شما دوست دارید این سیستم عوض شود یا ترجیح میدهید این سیستم بماند؟
من فکر میکنم که سیستم تناسبی خیلی بهتر است، من فراتر میروم و میگویم اصلاً این نظام سیاسی را باید عوض کنیم. به جای اینکه در حال رقابت باشیم که چند درصد سبز میآید چند درصد قرمز میآورد و چند درصد آبی و چند درصد نارنجی، بهتر است همینجوری اینها را ببریم چون اسامی آنها که اصلا معنی امروزه ندارند: نه لیبرال معنی دارد نه دموکرات. حالا محافظهکارها کمی با معنی هستند زیرا میخواهند چیزی را حفظ کنند؛ محافظهکار هستند. لیبرال، که در واقع همه ما این روزها لیبرال هستیم، همه ما هم دموکرات هستیم، این که چیز جدیدی نیست که بگوییم "نیودموکرات". این است که من با تغییر سیستم انتخابات موافقم و اصلاً فکر میکنم که باید نظام سیاسی ما که یک نظام قدیمی قرن 19 است، باید عوض شود.
نظرتان در مورد تجارت آزاد با آمریکا و مکزیک که اخیراً امضا کردیم و تغییر کرده و همچنین با شرق آسیا که همچنان معلق است و تازه آمریکا هم از آن خارج شده چیست؟
من اگر نخستوزیر کانادا بودم وقتی که ترامپ گفت ما پیمان نفتا را حذف میکنیم، میگفتم بهتر. من میدانم که بعضی از صنایع و بعضی از تولیدکنندگان کانادا ممکن است ناراحت شوند که ما دیگر نمیتوانیم صادر کنیم، ولی در واقع آنها اگر بتوانند بدون نفتا هم صادر میکنند ولی در واقع قیمتها باید در بازار آزاد تصویب شود نه با پیمانها. اگرچه من مخالف بازار آزاد نیستم، ولی چیزهای استراتژیک و حساس اصلاً نباید دست بخش خصوصی باشد، آنها باید توسط بخش عمومی کنترل شوند. تجارت بین کانادا و اروپا و کانادا و چین اینها همه تجارت دوردست و با ترابری زیاد هستند که ایجاد آلودگی میکنند. در نتیجه من ترجیح میدهم تولیدات محلی باشد و مصرفشان نیز محلی باشد و انسانها برگردند به اینکه با هم زندگی کنند، همدیگر را بشناسند و تولید هم به نسبت جمعیت محلی باشد و در نتیجه احتیاجی به سمپاشی و مواد شیمیایی به مواد خوراکی زدن نباشد.
نظرتان درباره رابطه با ارتباط کانادا با عربستان، ایران، فلسطین و اسرائیل، چین و روسیه چیست؟ اگر در مورد برخی از آنها موضعی ندارید یا نمیخواهید موضع بگیرید قابل درک است و ما شما را مجبور به پاسخدهی نمیکنیم.
این فرصتی است برای من که تبریک بگویم به شما به خاطر هفتهنامه ایراناستار، این طرز برخوردتان که فقط میخواهید اطلاع بدهید و علیه کسی یا ایدهای موضع نمیگیرید، بسیار قابل ستایش است.
درباره عربستان سعودی، باید بگویم کشور و دولتی به اسم عربستان سعودی نباید وجود داشته باشد. وظیفه همه دنیا است که کاری کند، کشوری که چند ده میلیون جمعیت دارد که نمیتواند متعلق به یک خانواده باشد این اصلاً ننگ بشریت است که یک چنین موجودی در عالم سیاست جغرافیایی وجود دارد. اینکه من با آنها در تماس باشم یا نه، البته که باید تماس باشد، ولی تماس برای آنست که به آنها بگوییم بهتر است خیلی عمقی و ریشهای به وضعیت خودشان برسند.
در مورد ایران، ایران است دیگر، هنوز اسمش نشده کشور خمینی یا خامنهای ولی طبعاً من موافق رابطه هستم و بودهام. ما همیشه از طریق گفتگو میتوانیم چیزها را تغییر دهیم، راه دیگرش قهر و جنگ است، من بین قهر و جنگ و گفتگو، گفتگو را ترجیح میدهم. از طریق گفتگو و حتی مهربانی ما بهتر میتوانیم مسائل را حل کنیم.
در مورد فلسطین و اسرائیل هم همینطور، متاسفانه فلسطین و اسرائیل موضع مخالف همدیگر گرفتهاند. میدانید که من صلحگرا هستم و بهترین راه رسیدن به صلح این است که اسرائیلیها و فلسطینیها به انسانیت خودشان نگاه کنند و یکی نگوید من مسلمانم اون یکی بگوید من یهودی هستم، در تورات اینها با هم جنگ داشتهاند تا حالا. اینها را بگذارند کنار بگویند ما دو گروه انسان هستیم یکی عبری صحبت میکند یکی عربی، خوب با هم زندگی میکنیم. میشود اینها را با هم آشتی داد. اگر دقت کنید میبینید که در تمام جوابهایی که به شما میدهم یک طرز فکر جدیدی مطرح شده، طرز فکر صلحگرا و انسان دوستانه است که همه مسائل را حل میکند. در مورد اسرائیل و فلسطین هم همینطور.
شما به موضع تساوی کانادا در مقابل فلسطین و اسرائیل معتقدید؟ یا اینکه میگوید من طرفدار اسرائیل هستم یا میگوئید من طرفدار فلسطین هستم؟ شما به تساوی این دو اعتقاد دارید یا میخواهید موضعی در برابر اینها داشته باشید؟
یکی از هدفهای من برای شرکت در انتخابات این است که موضع سیاست خارجه کانادا، باید موضع ایجاد صلح باشد. کانادا دشمن ندارد اصلاً کشورها با هم دشمنی ندارند مگر اینکه دشمنی تصنعی دیرینه درست کنند و همان مشکل دیرینهای را که دارند ادامه میدهند. مثل فرانسه و آلمان که در تمام قرن نوزدهم و هجدهم، و از زمان رنسانس با هم در جنگ بودند، اما الان در اتحادیه اروپا دو یار بسیار نزدیک و دلبسته به یکدیگر هستند.
نظر شما درباره لابی و جابهجایی مستقیم و غیرمستقیم پول بین کمپانیها و اشخاص با سیاستمداران در اتاوا که برخی دیده و برخی دیده نمیشوند چیست؟ به نظر شما این روند لابی باید باشه یا قانونمندتر شود یا اینکه اصلاً باید راهحل دیگری پیدا کرد؟
این مسائل مشکل هستند، و همه اینها برمیگردد به اینکه اخلاقیات ما چقدر پایین رفته و این اخلاقیت را باید دومرتبه ایجاد کرد. شما هر چقدر هم قانون بگذارید، اگر اخلاق نباشد، همیشه راهی پیدا میکنند که قانون را دور بزنند. به نظر من لابی در شرایطی که الان زندگی میکنیم لازم است به شرطی که شفاف باشد. یعنی لابی این است که من دارم از مزایای فلان شرکت میگویم و بیایید و آن را پشتیبانی کنید. اگر شفاف باشد بهتر از این است که اصلا لابی وجود نداشته باشد. من با این حرف شما که میگویید قانون را محکمتر کنیم بیشتر موافقم، نه اینکه لابی را از بین ببریم، ولی باز هم فقط قانون گذاشتن کافی نیست، اخلاقیات خیلی مهم است، اگر رهبرانمان بداخلاق باشند این بداخلاقی سرایت میکند به همه جامعه.
اگر نظر مردم با حزب شما متفاوت باشد شما چطور عمل میکنید به سمت مردم رای میدهید یا به سمت حزب؟
میتوانم اینطور توضیح دهم که این تشکل "همبستگی جهانی" که من پیشنهاد میکنم شاید باور هزاران یا میلیونها نفر دیگر هم باشد، منتها باید عمل کرد. من با جثه ضعیف خودم این را مطرح میکنم: من فکر میکنم در دل انسانها این هست؛ در واقع جواب سوال شما اینست که بله باید این همبستگی را جدی گرفته و دنبال کنند که اگر نکنند در واقع به جهان جواب منفی دادهاند. اما از طرف دیگر چون جریان همبستگی من یک "حزب" نیست بلکه همبستگی همه با همدیگر است، بنابراین سوالی که شما فرمودید اونجوری مطرح نمیشود. در واقع ایدههایی را مطرح کردهایم که فکر میکنم ایدههای مردم است که از طریق من دارد مطرح میشود.
اگر شما انتخاب شوید، دقیقاً خودتان چه کاری میتوانید انجام دهید که بهتر از رقیبانتان است؟
خوب، این پاسخش آسان است، زیرا همه رقیبانم دستشان به حزبشان بسته است، ولی من همه کار میتوانم بکنم و دستم کاملاً باز است. اگر اجازه دهید میگویم که چه کارهایی میخواهم انجام دهم: یکی اینکه سعی میکنم احزاب را به هم نزدیک کنم و آنها را در این تشکل همبسته کنم. من قبلا صحبتهایی هم با افرادی در حزب نیودموکرات از جمله رهبر قبلی آن "تام مولکر"، و هم با افرادی در حزب سبز و حتی با خود "الیزابت می" داشتهام و برایشان نوشتهام و کتباً از آنها جواب گرفتهام، همه مایل به همکاری با هم هستند. این رهبری نیست که این حرکت را راه بیندازد همه {در همه سطوح} میخواهند اینکار را بکنند. علت اینکه من هفتادو پنجساله که بایستی دوست داشته باشم الان برای خودم زندگی کنم، ولی بجایش افتادهام دنبال اینکار، به دلیل جاهطلبی و مقام و پُست و پول نیست بلکه برای ایجاد همبستگیست. در نتیجه یکی از کارهایی که میدانم امکانپذیر است تشکیل یک دولت ائتلافی همبستگی جهانی در کاناداست تا آغازی باشد برای این همبستگی جهانی در کشورهای دیگر. این آرمان من است. بالاخره اگر انسانها آرمانی نداشته باشند هیچ وقت نمیتوانند به چیزهای مهم زندگی برسند.
میدانیم که روابط ایران و کانادا تیره است، آیا شما موافق ارتباط مستقیم با ایران هستید؟ و اگر هستید به چه شکلی؟
من هوادار گفتگو و ارتباط هستم و میدانم که جمهوری اسلامی برای خیلی از ایرانیها حتی در کانادا مسائلی ایجاد میکند و میدانم که بعضیها فکر میکنند همه دنیا باید اسلامی بشود و... با این حال من هوادار وجود کنسولگری و سفارتخانه هستم. من زمانی که سفارتخانه اینجا باشد میتوانم بروم با آقای کاردار وقت ملاقات بگیرم، و به واسطه استاد دانشگاه بودن وقت ملاقات گرفته و خواهم رفت و خواهم گفت که شما سفیر جمهوری اسلامی هستید این پیام را به آقای خامنهای برسانید: باید در ایران رفراندوم شود و این نظام نمیتواند باشد و این نظام، نظام کهنهای است. آنجا یک شخص سومی هست که همه صحبتهای من را مینویسد. من میتوانم این ارتباط را برقرارکنم و این ارتباط را نیز قبلا برقرار کردهام و دو بار سه بار نیز به سفارتخانه رفتهام. باور کنید با دو کارداری که قبلا صحبت کردم خوشحال بودند که کسی دارد این حرفها را میزند. یکی از آنها میخواست دست من را ببوسد که تا آنجا آمدهام. بنابراین ما نباید همیشه در مورد دیگران منفی فکر کنیم. شما نمیدانید که در ذهن آقای خامنهای چه هست، شاید او از خدا بخواهد که بتواند با آرامی یک رفراندومی برگزار کند. در روانشناسی اگر شما به کسی برچسبی زدید آن شخص خود به خود آن برچسب را میگیرد. یعنی به خودش هم تداعی میشود که من همانی هستم که اینها میگویند. بنابراین ما اگر موضع صلح و گفتگو را بیشتر قوت بدهیم خود به خود در ایران صلح و گفتگو برقرار میشود.
یک سری افراد هستند که در ایران پول درمیآورند اسمش را میگذارند اختلاس یا هر چیزی و ما اینجا اسمش را میگذاریم پول کثیف و بعد میآیند اینجا؛ فقط هم منحصر به ایران نیست، از همه جای دنیا میآیند مثلاً ما میدانیم که همان سالی که آقای خاوری با پول آمد به کانادا، چند نفری از یونان و آرژانتین نیز به اینجا آمدند شاید حتی با بیشتر از پول آقای خاوری. شما چه موضعی را در این مورد اتخاذ میکنید؟
متاسفانه ما در نظامی زندگی میکنیم که نظام سوداگر است و پول حاکم است. خود کاناداییها در سطح نخستوزیر و وزیر، مساله اخلاقی پول دارند، چه میشود گفت؟ فکر میکنید اینها نمیدانند که آقای خاوری و امثال او از کشورهای دیگر که از نظر من جنایتکار مالی هستند میآیند به کانادا؟ ولی خوب این دولتیها هم دست کمی ندارند از آنهایی که با پول به اینجا میآیند، چه جوابی میتوان به چنین سیستمی داد؟ سیستم را باید عوض کرد، و من این حرکتی که میکنم برای تغییر سیستم است. از بالا رفتن قیمت اغذیه تا رد و بدل شدن پول کثیف همه نتیجه این سیستم غلط است. مگر فروختن 15 میلیارد دلار اسلحه به عربستان سعودی، یا خرید نفت از آنها پول کثیف نیست؟ از دید من هست. درست که میتوان گفت با پول داریم تجارت میکنیم ولی چنین چیزی کار درستی نیست. کانادا کشور بسیار خوبی است ولی نظامش سوداگری است و صرفا دنبال پول است. 175 میلیارد دلار پول از نفت حاصل ما میشود، اینها پول کثیف هستند مخصوصاً نفت آلبرتا که خیلی کثیف است.
آمار کانادا نشان میدهد که جامعه ایرانی همراه با افغانها بین همه ملیتها و قومیتهای کانادا از کمدرآمدترین جوامع هستند. شما چه کمکی میتوانید داشته باشید تا لااقل اینها خودشان را به یک سطح متوسطی برسانند زیرا هر روزه این اختلاف زیادتر و زیادتر میشود.
کمکی که شخصاً میکنم این است که در هفتهنامهی ایراناستار مطلب مینویسم و با یک هفتهنامه یا ماهنامه افغانی هم تماس گرفتم و برایشان مطلب دادم و سعی میکنم تا این جماعت افغان و ایرانی و عراقی را دور هم بنشینیم و مسائل را بتوانیم با هم حل کنیم. در کنگره شرکت و فعالیت میکنم. در انجمنهایی که درست میکنیم باید به اینکار رسیدگی کنند و متاسفانه در آنجا ضعفهایی از خودمان نشان دادیم که باعث ناراحتی بسیاری از مردم شده است.
سوال آخر این است که آیا قول میدهید به مردم کمک کنید و اگر آری تضمین شما چیست؟
من به مردم به آن مفهومی که در این سوال نهفته است کمکی نمیکنم، من از طریق حرکتی که راه انداختهام به همه مردم کمک میکنم نه به فرد. البته اگر انتخاب و عضو پارلمان شوم دفتر و دستکی خواهم داشت و کسانی استخدام میشوند که مردم میتوانند به این اشخاص مراجعه کنند تا آنها، بهتر از من، بتوانند به مسائل مردم رسیدگی کنند. چون همانطور که متوجه شدید افکار من در جهت کمک به یک فرد نیست.
اگر فکر میکنید مطلبی باقی مانده که نیاز هست برای جمعبندی گفته شود بفرمایید.
میخواهم بگویم برای من بسیار دشوار بود که کاندید بشوم یا نشوم. مسائل زیادی هست، یکی اینکه من از حوزه ویلودیل با دوستم آقای علی احساسی هم حوزه هستم و نمیخواهم خدای نکرده جوری بشود که من مقداری از آراء او را بگیرم و سپس هیچ کدام از ما ایرانیها انتخاب نشویم، و بعد ایرانیان به من بگویند چرا اینکار را کردی و باعث نفاق و جدایی شدی. مورد دیگر اینکه من قبلا جزو حزب سبز و نیودموکرات بودهام و من با همه آنها همکار هستم، پیام من این است که همه بداند من با هیچ کدام از این آقایان و خانمها رقابت شخصی ندارم، اصلاً رقابت ندارم. من اینجا آمدهام تا برنامهای را پیشنهاد دهم و اگر بتوانم این پیام را به همه اهالی منطقه برسانم و اگر این پیام را بپذیرند، از جمله این چهار نفر کاندیدا، میخواهم که آنها هم به من رای بدهند، برای اینکه این تغییر بزرگ، مهمتر از انتخاب شدن من است. من هم نگران این آقایان نیستم آنها هر کدام زندگی خودشان را میتوانند داشته باشند. من خیلی خوشحالم که به هر حال آقای احساسی یک بار نماینده شدهاند و ما این افتخار را داشتیم که دو تا نماینده ایرانی داشتهایم؛ آقای احساسی و آقای جوهری، و دلیل نمیشود که حتماً تا آخر عمر باید آنها نماینده ما باشند.
متشکرم از شما.
منهم از شما کمال سپاس را دارم.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, اکتبر 16, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو