کارهای تحقیقاتی زیادی انجام دادم. در دو مجله، که یکی در زمینه صنعتی و دیگری ادبیات بود، کار کردم. در یکی سردبیر و در دیگری مدیر شورای نویسندگان بودم. حدود هزار مقاله در مطبوعات ایران و کانادا نوشتهام. ولی باهمه اینها، اگر دوباره متولد شوم، به جز ادبیات فارسی و شعر، رشته دیگری را دنبال نخواهم کرد، چرا که برای من انسانسازی همیشه اهمیت داشته و معتقدم، ادبیات، انسان را می سازد و این انتخاب من است اگر زمان برگردد.
حسن گلمحمدی، نویسنده، شاعر و خبرنگار توانمندی است که در همه زمینههای یادشده، حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. او همچنین بیش از صدها مصاحبه با افراد شناخته شده و معروف ایران و کانادا را در کارنامهاش دارد، از آنجا که بخش ادبیات روزنامه ایراناستار بزودی زیر نظر ایشان خواهد بود، برآن شدیم که گفتگویی با او داشته باشیم تا شما با وی بیشتر آشنا شوید.
آقای گل محمدی لطفا در ابتدا بفرمایید که شما اهل کدام شهر ایران هستید و کمی از کودکی و تحصیلاتتان برایمان بگویید
من متولد دماوند هستم و دوران مدرسه تا کلاس نهم را در دماوند خواندم و دبیرستان را در تهران گذراندم. در رشته ریاضی تحصیل کردم. به دانشکده فنی تهران رفتم، با اخذ مدرک فوقلیسانس مکانیک فارغالتحصیل شدم، بعد وارد کار شدم ولی در همان زمان شور و شوق نوشتن داشتم. دوره عالی مدیریت استراتژیک را از دانشگاه "کرنفیلد" انگلستان گذرانده ام و سپس مدرک دکترا در منابع انسانی را در دانشگاه تهران اخذکردم. دورههای مختلف ادبیات فارسی و خبرنگاری را نیز گذرانده ام. همزمان با کار در محیطهای مختلف، فعالیتهای فرهنگی نیز داشتم به همین دلیل در رشته ادبیات فارسی شبانه ثبتنام کردم و در پایان دوره لیسانس به مسائل و مشکلات فرهنگی و بسته شده دانشگاه برخورد کرده و نیمه کاره ماند.
چه چیزی عامل علاقه شما به ادبیات شد؟
من در خانوادهای فرهنگی بزرگ شدم. پدربزرگم شاعر و عمویم شاهنامهخوان بود، همچنین مرحوم پدرم گلستان سعدی را حفظ بود. خواهران من هم با حافظ و سعدی و امیرارسلان نامدار و مهمتر از همه کتاب هزار و یکشب که به نظرم دایرهالمعارف بزرگ داستان نویسی فارسی است، مانوس بودند و به این ترتیب من در چنین خانوادهای رشد کردم و طبعا به سوی ادبیات گرایش خاصی پیدا کردم.
البته این را هم اضافه کنم که دبیران بسیار خوبی داشتم که همه اینها به اشتیاق من در این زمینه دامن زدند.
تا کنون چه شغلها و سمتهایی داشتید و اگر بخواهید یکی را به عنوان شغلی که بیش از همه علاقمندش بودید انتخاب کنید، کدام است؟
شغلهای اصلی من، کارهای مهندسی و مدیریتی بود. من در کارگاه بزرگ شدم. جوشکاری و تراشکاری را میدانستم. مدیر اجرایی پروژه 50 تا 60 واحد صنعتی از ابتدا تا آخر بودم. حدود دویست هزار شغل ایجاد کردم، عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و توانستم در زمینه رشتههای فنی و مدیریتی تدریس کنم. همزمان با کارهایی که برای امرار معاش زندگی لازم بود، کارهای تحقیقاتی زیادی انجام دادم. در دو مجله، که یکی در زمینه صنعتی و دیگری ادبیات بود، کار کردم. در یکی سردبیر و در دیگری مدیر شورای نویسندگان بودم. حدود هزار مقاله در مطبوعات ایران و کانادا نوشتهام. ولی باهمه اینها، اگر دوباره متولد شوم، به جز ادبیات فارسی و شعر، رشته دیگری را دنبال نخواهم کرد، چرا که برای من انسانسازی همیشه اهمیت داشته و معتقدم، ادبیات، انسان را می سازد و این انتخاب من است اگر زمان برگردد.
چقدر دنیادیده هستید؟ منظورم چه مکانهایی را تا کنون دیدهاید؟و کجا را به همه ترجیح میدهید؟
به ضرورت شغلی و علاقه خودم، بسیاری از کشورهای اروپایی و افریقایی و آسیایی را دیدهام. به فرانسه، انگلیس، ایتالیا، چین، ژاپن، هندوستان، پاکستان و بنگلادش رفتهام. دو سال برای راهاندازی کارخانجات در افریقا و کشور تانزانیا بودهام که در آنجا به ادبیات آنها علاقمند شدم. همه اینها را گفتم اما من هیچ جا را به ایران ترجیح نمیدهم. چون غنای فرهنگ و تاریخ و جهانبینی ما در ایران بسیار بالاست و از لحاظ زندگی در شرایط فعلی کانادا را ترجیح میدهم چرا که اگر انسان ظرفیت داشته باشد در اینجا پیشرفت میکند و همچنین به جهت آرامش و ارزشی که در کانادا برای انسان قائل هستند دوست دارم. من همیشه میگویم کانادا برای کسانی که درسخوان هستند و یا اهل کار، بسیار خوب است.
سفرهای شما تا چه حد در تغییر نگاهتان به زندگی اثر داشته؟
من همیشه هم در سفر و هم در حضر، تغییر میکنم و همیشه از جامعه میآموزم. من از طبیعت، از آدمها و بیشتر از همه از مردم عادی میآموزم. من عاشق قوم مِنونایتها هستم که خیلی ساده زندگی میکنند. به اعتقاد من اگر انسان تغییر نکند میمیرد. در ذهن من مسائل زندگی دائم در تغییر و رو به بهبود و مثبتاندیشی است. در نگاه من همه چیز زیباست و این زیبایی در انسانها و طبیعت موج میزند.
اگر حسن گلمحمدی برگردد به بیست سالگی، کدام قسمت از زندگیش را عوض میکند؟
زندگی من از یک سیستم پایهای متوسط شروع شده. مطمئنم اگر برگردم به عقب، اشتباهاتی که کردم را سعی میکنم انجام ندهم، تلاش میکنم از ظرفیتهای زمان بیشتر استفاده کنم، بیشتر دنیا را بگردم، بیشتر کتاب بخوانم. من تا کنون بیش از هزاران جلد کتاب خواندم که فکر میکنم کم است. اگر برگردم به عقب، روی خودسازی خودم بیشتر کار خواهم کرد. سعی میکنم بیشتر یاد بگیرم و این چیزیست که همیشه بدنبال آن هستم.
بزرگترین موفقیتی که شما به آن رسیدید، چه بوده؟
همسر خوب، یکی از بهترین موفقیتهای زندگی من بوده. همچنین فرزندان، داماد و عروس و نوههای خوب. و همچنین هر وقت کتاب جدیدم چاپ میشود و میبینم که بدرد جامعه میخورد، احساس موفقیت میکنم.
شما خودتان مصاحبههای بسیاری را انجام دادید، بفرمایید بهترین مصاحبهای که داشتید با چه کسانی بوده؟
من مصاحبههای زیادی داشتم، اما زیباترین و تکان دهندهترین آنها 3 مصاحبه بود. یکی با زنده یاد دکتر باستانی پاریزی در زمینه تاریخ، دیگری با روانشاد دکتر پرویز رجبی، ایرانشناس برجسته و آخری مصاحبه با پروفسور موسیوند که در کانادا برای قلب مصنوعی تلاش میکند. هر سه این مصاحبهها بدرد جامعه ایرانی میخورد و بسیار عالی بود.
شما با نویسندگان و شعرای بسیاری مصاحبه کردهاید، فکر میکنید بزرگترین مشکلات زندگی یک نویسنده یا شاعر چیست؟
این بستگی به جهان بینی آن شاعر و نویسنده داشت. برای مثال برخی به خاطر بزرگ شدن خودشان مینوشتند، برخی به جهت مالی و طبعا اگر نوشتهشان پرفروش میشد، احساس خوبی داشتند. اما یک نکته در میان همه نویسندگان و شعرا وجود داشت و آن سانسور بود. سانسور، بیماری بدخیمی است که اگر یک نویسنده نتواند عقایدش را بیان کند و ناچار شود که خودش خودش را سانسور کند، بسیار بد است. به نظر من بزرگترین دغدغههای آنها در این شرایط این است.
کدامیک از کسانی که که با وی گفتگو کردید، از نظر ادبیات جایگاه بسیار بزرگتری نسبت به بقیه دارد؟
استاد سیمین بهبهانی، انسان بسیار بزرگی بود. نوآوری که او در ادبیات فارسی کرد واقعا در طول 1400 سال تاریخ مدون شعر و ادبیات فارسی، همانند نداشت. صفای باطن،تعهد و بالاتر از همه دلیری او فکر میکنم که هیچ مثل و مانندی نداشت.
میدانم که کتابهای زیادی دارید، لطفا از کتابهایتان برایمان بگویید؟
من در زمینه تخصصی که داشتم، یعنی مدیریت و فنی و تدریس، 35 جلد کتاب دارم. مدیریت رفتار سازمانی، بسیار مورد علاقه من بود چرا که اگر انسان را بهتر بشناسیم، مدیران بهتر عمل میکنند. و 40 جلد کتاب در زمینه شعر و ادبیات و تاریخ و تحقیق دارم. چیزی که باید اضافه کنم اینکه من برای دل خودم شعر نمیگویم و فکر میکنم یک نویسنده باید برای قلمش رسالتی داشته باشد و من هر چه مینویسم به این فکر میکنم که بدرد جامعه بخورد و بتواند به گونهای روشنگری و هدایتی به زندگی افراد بدهد تا بتوانند ارزشمند باشند.
کدامیک از کتابهای شما بیشتر مورد استقبال قرار گرفت؟ و خودتان به کدامیک از کتابهایتان علاقمند هستید؟
در زمینه فنی اکثر کتابهای من مورد استقبال قرار گرفت. در زمینه ادبی، مجموعه اشعار و همچنین مجموعه نقد و تحقیق من. این را بگویم که کتابی در نقد و اندیشههای استاد شفیعی کدکنی، راجع به نیما و شاملو نوشتم که 2 سال وقت مرا گرفت. من فکر میکنم کسی که نقد مینویسد باید هم تسلط کافی به آنچه مینویسد داشته باشد و هم بیطرف باشد. هزار نسخه از این کتاب در ظرف سه، چهارماه بفروش رسید. یکی دیگر از کتابهایی که مورد استقبال قرار گرفت، کتاب "فلسفه و اهداف جشنهای ملی ایرانیان" بود.
در مورد کتابهایی که مورد علاقه خودم بود، کتاب "شاهنامه برای همه" که نگارش آن به مدت 3 سال در مونترال و تورنتو طول کشید. در این کتاب، هفتاد هزار بیت اشعار فردوسی را در 100 صفحه به نثر درآوردم و ده هزار نسخه از آن در ایران، کانادا و امریکا فروش رفت. کتاب بعدی، با "کاروان مولوی از بلخ تا قونیه"، که حاوی اندیشههای مولانا برای زندگی ماست که خودم به آن بسیار علاقمند هستم.
از دیدگاه شما زندگی یک نویسنده، چگونه است؟
نویسنده، یک آدم مخصوص به خودش است، همیشه فکرش مشغول است و همیشه دل نگران. در فکرش همواره دو سه مسئله وجود دارد، یکی زندگی و امورات آن و دیگری نوشتن و سرودن. ذهن یک نویسنده را همیشه نوشتن، تسخیر میکند و زندگی با او طبعا زندگی راحتی نیست. چه زن باشد و یا مرد، همسر او کار راحتی در پیش ندارد.
بقول شاعر: تار و پود هستیام بر باد رفت اما نرفت عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم.
کدام بخش زندگی شما سخت گذشت؟
شاید دوران دانشجوییام سختترین دوران بوده، در آن زمان به خاطر یک رمان کوچک ،مصیبت بسیاری کشیدم. مشکلات اقتصادی خیلی زیادی نداشتیم، ما به آنچه داشتیم با نهایت عشق و امید راضی بودیم و من اجازه ندادم، سختیها به زندگی ما مسلط شود.
چه سالی ازدواج کردید و آیا همسرتان با شغلتان و سفرهای کاری شما راحت کنار آمد؟
سال 1355 ازدواج کردم. همسرم با بزرگواری و گذشت بسیاری با این نوع زندگی من کنار آمد وگرنه نمیتوانستم همین اندازه موفقیت را در زندگی داشته باشم. ایشون با مناعت طبع مشکلات من را تحمل کردند و ما همیشه زندگی آرامی داشتیم که لازم است از او همین جا تشکر کنم.
خوشبختی را در چه میبینید؟ و آیا مرد خوشبختی هستید؟
خوشبختی، بستگی به جهان بینی انسان دارد. اگر خوشبختی به مسائل مالی باشد، طبعا هر چقدر بیشتر پول داشته باشیم خوشبختتریم. اگر دور و بر مفید بودن باشد، خوشبختی به اندازه مفید بودن در جامعه، احساس میشود.
من خوشبختم چرا که به همه آرزوهایم، به طور نسبی رسیدهام. خانواده خوبی دارم، همسری بسیار خوب، فرزندانی خوب و کار خوب. 30 سال در دانشگاه تدریس کردم و هرچه نوشتم در جهت روشنگری جامعه در راه درست بوده و به همین دلیل احساس خوشبختی میکنم
سوال آخر من در حقیقت تیتر این مصاحبه خواهد بود چرا که معتقدم در موفقیتهای هر شخص، شریک زندگیاش نقش مهمی را بازی کرده، در انتها جملهای که بخواهید به همسرتان تقدیم کنید چیست؟
آرزوی زیبایی و شادی برایت دارم که تو آن را به من و خانوادهام ارزانی داشتی.
آقای گل محمدی لطفا در ابتدا بفرمایید که شما اهل کدام شهر ایران هستید و کمی از کودکی و تحصیلاتتان برایمان بگویید
من متولد دماوند هستم و دوران مدرسه تا کلاس نهم را در دماوند خواندم و دبیرستان را در تهران گذراندم. در رشته ریاضی تحصیل کردم. به دانشکده فنی تهران رفتم، با اخذ مدرک فوقلیسانس مکانیک فارغالتحصیل شدم، بعد وارد کار شدم ولی در همان زمان شور و شوق نوشتن داشتم. دوره عالی مدیریت استراتژیک را از دانشگاه "کرنفیلد" انگلستان گذرانده ام و سپس مدرک دکترا در منابع انسانی را در دانشگاه تهران اخذکردم. دورههای مختلف ادبیات فارسی و خبرنگاری را نیز گذرانده ام. همزمان با کار در محیطهای مختلف، فعالیتهای فرهنگی نیز داشتم به همین دلیل در رشته ادبیات فارسی شبانه ثبتنام کردم و در پایان دوره لیسانس به مسائل و مشکلات فرهنگی و بسته شده دانشگاه برخورد کرده و نیمه کاره ماند.
چه چیزی عامل علاقه شما به ادبیات شد؟
من در خانوادهای فرهنگی بزرگ شدم. پدربزرگم شاعر و عمویم شاهنامهخوان بود، همچنین مرحوم پدرم گلستان سعدی را حفظ بود. خواهران من هم با حافظ و سعدی و امیرارسلان نامدار و مهمتر از همه کتاب هزار و یکشب که به نظرم دایرهالمعارف بزرگ داستان نویسی فارسی است، مانوس بودند و به این ترتیب من در چنین خانوادهای رشد کردم و طبعا به سوی ادبیات گرایش خاصی پیدا کردم.
لطفا فیلم زیر را نگاه کنید
تا کنون چه شغلها و سمتهایی داشتید و اگر بخواهید یکی را به عنوان شغلی که بیش از همه علاقمندش بودید انتخاب کنید، کدام است؟
شغلهای اصلی من، کارهای مهندسی و مدیریتی بود. من در کارگاه بزرگ شدم. جوشکاری و تراشکاری را میدانستم. مدیر اجرایی پروژه 50 تا 60 واحد صنعتی از ابتدا تا آخر بودم. حدود دویست هزار شغل ایجاد کردم، عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و توانستم در زمینه رشتههای فنی و مدیریتی تدریس کنم. همزمان با کارهایی که برای امرار معاش زندگی لازم بود، کارهای تحقیقاتی زیادی انجام دادم. در دو مجله، که یکی در زمینه صنعتی و دیگری ادبیات بود، کار کردم. در یکی سردبیر و در دیگری مدیر شورای نویسندگان بودم. حدود هزار مقاله در مطبوعات ایران و کانادا نوشتهام. ولی باهمه اینها، اگر دوباره متولد شوم، به جز ادبیات فارسی و شعر، رشته دیگری را دنبال نخواهم کرد، چرا که برای من انسانسازی همیشه اهمیت داشته و معتقدم، ادبیات، انسان را می سازد و این انتخاب من است اگر زمان برگردد.
چقدر دنیادیده هستید؟ منظورم چه مکانهایی را تا کنون دیدهاید؟و کجا را به همه ترجیح میدهید؟
به ضرورت شغلی و علاقه خودم، بسیاری از کشورهای اروپایی و افریقایی و آسیایی را دیدهام. به فرانسه، انگلیس، ایتالیا، چین، ژاپن، هندوستان، پاکستان و بنگلادش رفتهام. دو سال برای راهاندازی کارخانجات در افریقا و کشور تانزانیا بودهام که در آنجا به ادبیات آنها علاقمند شدم. همه اینها را گفتم اما من هیچ جا را به ایران ترجیح نمیدهم. چون غنای فرهنگ و تاریخ و جهانبینی ما در ایران بسیار بالاست و از لحاظ زندگی در شرایط فعلی کانادا را ترجیح میدهم چرا که اگر انسان ظرفیت داشته باشد در اینجا پیشرفت میکند و همچنین به جهت آرامش و ارزشی که در کانادا برای انسان قائل هستند دوست دارم. من همیشه میگویم کانادا برای کسانی که درسخوان هستند و یا اهل کار، بسیار خوب است.
سفرهای شما تا چه حد در تغییر نگاهتان به زندگی اثر داشته؟
من همیشه هم در سفر و هم در حضر، تغییر میکنم و همیشه از جامعه میآموزم. من از طبیعت، از آدمها و بیشتر از همه از مردم عادی میآموزم. من عاشق قوم مِنونایتها هستم که خیلی ساده زندگی میکنند. به اعتقاد من اگر انسان تغییر نکند میمیرد. در ذهن من مسائل زندگی دائم در تغییر و رو به بهبود و مثبتاندیشی است. در نگاه من همه چیز زیباست و این زیبایی در انسانها و طبیعت موج میزند.
اگر حسن گلمحمدی برگردد به بیست سالگی، کدام قسمت از زندگیش را عوض میکند؟
زندگی من از یک سیستم پایهای متوسط شروع شده. مطمئنم اگر برگردم به عقب، اشتباهاتی که کردم را سعی میکنم انجام ندهم، تلاش میکنم از ظرفیتهای زمان بیشتر استفاده کنم، بیشتر دنیا را بگردم، بیشتر کتاب بخوانم. من تا کنون بیش از هزاران جلد کتاب خواندم که فکر میکنم کم است. اگر برگردم به عقب، روی خودسازی خودم بیشتر کار خواهم کرد. سعی میکنم بیشتر یاد بگیرم و این چیزیست که همیشه بدنبال آن هستم.
بزرگترین موفقیتی که شما به آن رسیدید، چه بوده؟
همسر خوب، یکی از بهترین موفقیتهای زندگی من بوده. همچنین فرزندان، داماد و عروس و نوههای خوب. و همچنین هر وقت کتاب جدیدم چاپ میشود و میبینم که بدرد جامعه میخورد، احساس موفقیت میکنم.
شما خودتان مصاحبههای بسیاری را انجام دادید، بفرمایید بهترین مصاحبهای که داشتید با چه کسانی بوده؟
من مصاحبههای زیادی داشتم، اما زیباترین و تکان دهندهترین آنها 3 مصاحبه بود. یکی با زنده یاد دکتر باستانی پاریزی در زمینه تاریخ، دیگری با روانشاد دکتر پرویز رجبی، ایرانشناس برجسته و آخری مصاحبه با پروفسور موسیوند که در کانادا برای قلب مصنوعی تلاش میکند. هر سه این مصاحبهها بدرد جامعه ایرانی میخورد و بسیار عالی بود.
شما با نویسندگان و شعرای بسیاری مصاحبه کردهاید، فکر میکنید بزرگترین مشکلات زندگی یک نویسنده یا شاعر چیست؟
این بستگی به جهان بینی آن شاعر و نویسنده داشت. برای مثال برخی به خاطر بزرگ شدن خودشان مینوشتند، برخی به جهت مالی و طبعا اگر نوشتهشان پرفروش میشد، احساس خوبی داشتند. اما یک نکته در میان همه نویسندگان و شعرا وجود داشت و آن سانسور بود. سانسور، بیماری بدخیمی است که اگر یک نویسنده نتواند عقایدش را بیان کند و ناچار شود که خودش خودش را سانسور کند، بسیار بد است. به نظر من بزرگترین دغدغههای آنها در این شرایط این است.
کدامیک از کسانی که که با وی گفتگو کردید، از نظر ادبیات جایگاه بسیار بزرگتری نسبت به بقیه دارد؟
استاد سیمین بهبهانی، انسان بسیار بزرگی بود. نوآوری که او در ادبیات فارسی کرد واقعا در طول 1400 سال تاریخ مدون شعر و ادبیات فارسی، همانند نداشت. صفای باطن،تعهد و بالاتر از همه دلیری او فکر میکنم که هیچ مثل و مانندی نداشت.
میدانم که کتابهای زیادی دارید، لطفا از کتابهایتان برایمان بگویید؟
من در زمینه تخصصی که داشتم، یعنی مدیریت و فنی و تدریس، 35 جلد کتاب دارم. مدیریت رفتار سازمانی، بسیار مورد علاقه من بود چرا که اگر انسان را بهتر بشناسیم، مدیران بهتر عمل میکنند. و 40 جلد کتاب در زمینه شعر و ادبیات و تاریخ و تحقیق دارم. چیزی که باید اضافه کنم اینکه من برای دل خودم شعر نمیگویم و فکر میکنم یک نویسنده باید برای قلمش رسالتی داشته باشد و من هر چه مینویسم به این فکر میکنم که بدرد جامعه بخورد و بتواند به گونهای روشنگری و هدایتی به زندگی افراد بدهد تا بتوانند ارزشمند باشند.
کدامیک از کتابهای شما بیشتر مورد استقبال قرار گرفت؟ و خودتان به کدامیک از کتابهایتان علاقمند هستید؟
در زمینه فنی اکثر کتابهای من مورد استقبال قرار گرفت. در زمینه ادبی، مجموعه اشعار و همچنین مجموعه نقد و تحقیق من. این را بگویم که کتابی در نقد و اندیشههای استاد شفیعی کدکنی، راجع به نیما و شاملو نوشتم که 2 سال وقت مرا گرفت. من فکر میکنم کسی که نقد مینویسد باید هم تسلط کافی به آنچه مینویسد داشته باشد و هم بیطرف باشد. هزار نسخه از این کتاب در ظرف سه، چهارماه بفروش رسید. یکی دیگر از کتابهایی که مورد استقبال قرار گرفت، کتاب "فلسفه و اهداف جشنهای ملی ایرانیان" بود.
در مورد کتابهایی که مورد علاقه خودم بود، کتاب "شاهنامه برای همه" که نگارش آن به مدت 3 سال در مونترال و تورنتو طول کشید. در این کتاب، هفتاد هزار بیت اشعار فردوسی را در 100 صفحه به نثر درآوردم و ده هزار نسخه از آن در ایران، کانادا و امریکا فروش رفت. کتاب بعدی، با "کاروان مولوی از بلخ تا قونیه"، که حاوی اندیشههای مولانا برای زندگی ماست که خودم به آن بسیار علاقمند هستم.
از دیدگاه شما زندگی یک نویسنده، چگونه است؟
نویسنده، یک آدم مخصوص به خودش است، همیشه فکرش مشغول است و همیشه دل نگران. در فکرش همواره دو سه مسئله وجود دارد، یکی زندگی و امورات آن و دیگری نوشتن و سرودن. ذهن یک نویسنده را همیشه نوشتن، تسخیر میکند و زندگی با او طبعا زندگی راحتی نیست. چه زن باشد و یا مرد، همسر او کار راحتی در پیش ندارد.
بقول شاعر: تار و پود هستیام بر باد رفت اما نرفت عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم.
کدام بخش زندگی شما سخت گذشت؟
شاید دوران دانشجوییام سختترین دوران بوده، در آن زمان به خاطر یک رمان کوچک ،مصیبت بسیاری کشیدم. مشکلات اقتصادی خیلی زیادی نداشتیم، ما به آنچه داشتیم با نهایت عشق و امید راضی بودیم و من اجازه ندادم، سختیها به زندگی ما مسلط شود.
چه سالی ازدواج کردید و آیا همسرتان با شغلتان و سفرهای کاری شما راحت کنار آمد؟
سال 1355 ازدواج کردم. همسرم با بزرگواری و گذشت بسیاری با این نوع زندگی من کنار آمد وگرنه نمیتوانستم همین اندازه موفقیت را در زندگی داشته باشم. ایشون با مناعت طبع مشکلات من را تحمل کردند و ما همیشه زندگی آرامی داشتیم که لازم است از او همین جا تشکر کنم.
خوشبختی را در چه میبینید؟ و آیا مرد خوشبختی هستید؟
خوشبختی، بستگی به جهان بینی انسان دارد. اگر خوشبختی به مسائل مالی باشد، طبعا هر چقدر بیشتر پول داشته باشیم خوشبختتریم. اگر دور و بر مفید بودن باشد، خوشبختی به اندازه مفید بودن در جامعه، احساس میشود.
من خوشبختم چرا که به همه آرزوهایم، به طور نسبی رسیدهام. خانواده خوبی دارم، همسری بسیار خوب، فرزندانی خوب و کار خوب. 30 سال در دانشگاه تدریس کردم و هرچه نوشتم در جهت روشنگری جامعه در راه درست بوده و به همین دلیل احساس خوشبختی میکنم
سوال آخر من در حقیقت تیتر این مصاحبه خواهد بود چرا که معتقدم در موفقیتهای هر شخص، شریک زندگیاش نقش مهمی را بازی کرده، در انتها جملهای که بخواهید به همسرتان تقدیم کنید چیست؟
آرزوی زیبایی و شادی برایت دارم که تو آن را به من و خانوادهام ارزانی داشتی.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, فوریه 7, 2018 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو