آن زمان به قول خودمان به اصطلاح "دانهپاشی" میکرد و متاسفانه من نمیدانستم
آخرین کسی که برای صحبت بهش مراجعه کردیم نماینده شهر قزوین بود که مطلب را به او هم رسانده بودند؛ ایشان مرا گوشهای کشیدند و گفتند من میدانم که شما کار درستی را انجام میدهید و صداقت شما از چهره شما مشخص است ولی زودتر این شرایط را جمع کن چون برای من امکان مجوز دادن نیست و دوستانه به من گفت پسر جان برایت پاپوش درست کردهاند که تو میخواهی مسابقه را برگزار کنی و یک تیمی جمع کنی و به کشور اسرائیل ببری. من همانجا خشکم زد و گفتم ما مدالآوران این کشور هستیم و عِرق ملی داریم چرا باید چنین کاری کنیم من نمیگویم اسرائیل خوب یا بد است ولی چرا باید تیمی را جمع و تقدیم همچین کشوری کنم.
خب این موضوعات برای من خیلی دردآور بود و من خیلی خجالتزده بچهها شدم اما بچهها خیلی حرمت من را نگهداشتند. فکر کنید 500-600 نفر آدم از شهرهای مختلف کار و زندگیشان را گذاشتند و هزینه کردهاند و آمدهاند برای این مسابقات. من ماندم و کلی بدهکاری، چون هزینههای ما از جایی تامین نمیشد و ما پول وزنکشی و ثبتنام بچهها را برای تهیه تجهیزات مسابقات یا هزینه هتل و یا هزینه غذای داوران، داده بودیم چون قرارداد بسته بودیم و در روز شروع مسابقات ما تمام این هزینهها را داده بودیم و حالا باید نزدیک 15-16 میلیون تومان پول بچهها را میدادیم و هیچ پولی نداشتیم، چون ما حتی از جیب هم برای این مسابقات خرج کرده بودیم. سالن را بسته بودند و حتی اجازه ندادند داخل سالن با بچهها صحبت کنیم. در خیابان 500-600 نفر دور من جمع شده بودند و با آنها صحبت میکردم یک سری را توانستیم از دوستان دیگر قرض بگیریم و پولهایشان را برگردانیم، به یک سری هم گفتیم که بعداً پولها را به حسابشان میریزیم و عدهای را هم گفتیم که در مسابقات بعدی که برگزار میکنیم به صورت رایگان شرکت کنند.
وقتی برگشتم به سالن مسابقات، حراست تربیت بدنی گفت آقای ستایشپور چون خودت کمک کردی که بدون درگیری و بدون اینکه مشکلی پیش بیاد این مسابقات را جمع کردی ازت ممنونیم و بعداً شما تشریف بیاورید حراست تا پاسخگوی این جریانات باشی. در آنجا من با صحنه بدی مواجه شدم، همان مامورهای که آمده بودند، شروع کردند به کندن بنرها و پاره کردن و پایین ریختن عکس شهدا تا به اصطلاح مسابقه را جمع کنند، یعنی حتی آنها برای این شهدا و خانوادههایشان احترامی قائل نبودند. ما برای خانواده شهدا احترام قائل شده بودیم حدود 40-50 خانواده شهید را دعوت کرده بودیم به مسابقات تا از آنها قدردانی کنیم و میهمان ویژه ما باشند و جای تاسف داشت که ماموران ما اینچنین رفتاری داشتند.
بعد از این جریانات بود که ما به خاطر همان مسابقات کلی بدهی داشتیم و نشستیم و با عدهای از دوستان و آقای مانی خسروی که ریاست بودند صحبت کردیم که چه راهی پیدا کنیم که پولها را به بچهها برگردانیم و شرایط را درست کنیم. آقای خسروی که مدالها را خریده بودند و چکی به مبلغ 3 میلیون تومان داده بودند و میگفتند که خودم مجبورم مبلغ این چک را پُر کنم و کار دیگری از دستم بر نمیآید. من هم پولی برام نمونده بود و دنبال این بودم که از چه کسی قرض کنم تا بتوانم از خجالت بچهها در بیایم. در این وسط آقای سعید کشاورزی یکی از ورزشکاران خیلی خوب قزوین که من خیلی به او ارادت دارم و ایشان از اول این جریانات خیلی به ما کمک کردند، گفتند من میتوانم مبلغی را به شما قرض بدهم و به آقای خسروی گفتند شما میتوانید در قبال آن چکی به من بدهید؟ آقای خسروی گفتند نه، من هیچ چکی نمیتوانم بدهم و هیچ ضمانتی نمیتوانم بکنم. بعد از اینکه ایشان رفتند آقای کشاورزی که همشهری من هم هستند به من گفتند ببین آقای ستایشپور شما پشتت به پنبه گرمه آقای مانی خسروی که به عنوان ریاست اینکار است الان و همکار اصلی شماست حاضر نشد یک چک ضمانت به ما بدهد، ما که نمیخواستیم چک را خرج کنیم به عنوان ضمانت میخواستیم بگیریم، ولی چون دوست من بودند 4 میلیون و 100 هزار تومان به من کمک کردند که من بتوانم کمی از پول بچهها را برگردانم که من بعد از چند ماه 2 میلیون و 100 هزار تومان را برگرداندم و هنوز 2 میلیون تومان بدهکار ایشان هستم و البته به لحاظ معنوی هم بدهکار ایشان هستم.
بعد از این موضوعات از قزوین به تهران رفتیم و آقای علی حضرتزاد معروف به سعید حضرتزاد با ما صحبت کرد و به خاطر مسائل پیش آمده با ما احساس همدردی کردند و گفتند که من هم میخواهم کمک کنم ولی در صورتی که من هم با شما شریک باشم و 3 نفره در گروه کار کنیم. آقای مانی خسروی هم گفت که نمیشود که فقط در شرایط خوب شراکت کنی اگر میخواهی باید همین الان مثل من و امید شما هم پولی بدهید تا ما بتوانیم مشکلی را حل کنیم و شریک ما باشی. آقای حضرتزاد هم قبول کردند و چون ما بالای 15 میلیون تومان بدهی داشتیم قرار شد ما هر کدام 5 میلیون را پُر کنیم تا پولهای بچهها را برگردانیم. بعد از مدتی یک سری پول بچهها را برگرداندیم یک سری پول کاپها و مدالها و هر چی که مربوط به مسابقه میشد را پرداخت کردیم و یک سری هم ماندند و به آنها گفتیم که در مسابقات کشوری بعدی که برگزار شد شما بیایید و به صورت رایگان شرکت کنید.
اینجا بود که به صورت رسمی آقای حضرتزاد شروع کرد به کار کردن با ما. بعد از یک مدتی تیمی دیگر برای مسابقات بینالمللی اعزام کردیم و به علت همین مشکلاتی که در مسابقات کشوری پیش آمده بود و بدهیهایی که بود و هزینههایی که بود من خودم شرایط این را نداشتم که در این مسابقات شرکت کنم. از گروه 3 نفره ما باید یکی یا دو تا به مسابقات میرفت و یکی هم نمیرفت تا هزینهها کم شود که به اصطلاح شرایط بلیط و هتل جور در بیاید. آقای مانی خسروی که ریاست را داشتند و تجربه داشتند باید میرفتند، من هم شرایطش را داشتم ولی به لحاظ مالی اوضاعم بهم ریخته بود و تصمیم گرفتیم که چون بودجه چندانی برای اینکار نداشتیم آقای حضرتزاد خودشان بخشی از هزینهها را پرداخت کنند و با تیم بروند.
این تیم به مسابقات اعزام شد و بعد از تمام شدن مسابقات آقای حضرتزاد از آنجا با من تماس گرفتند و گفتند مژده بده، گفتم چی شده؟ گفتند یک خبر خوب دارم، ما با رئیس فدراسیون جهانی صحبت کردیم و من از آنها سِمَتی گرفتم: عنوان رئیس آسیا، که بتوانم کشورهای آسیایی را فعالیتشان را بیشتر کنم و آنهایی را که عضو نیستند عضو کنم و فدراسیون آسیایی تشکیل بدهم و مسابقات آسیایی راهاندازی کنیم و با فدراسیون جهانی همکاری کنیم. من به ایشان تبریک گفتم ولی از تو داشتم خودم را میخوردم و به این نتیجه رسیدم که این کاری است که دقیقاً در نبود من انجام دادند چون این دقیقاً گزینهای بود که من میخواستم انجام دهم و به این آقا گفته بودم و ایشان از این موضوع سوءاستفاده کرده بود و زمانیکه من آنجا نبودم اینکار را خودش انجام داده بود، و در نهایت هم به من گفت: حالا فرقی هم نمیکند ما همه با هم هستیم و شما هم یک سِمَت دیگر در آسیای از من میگیری. اینجا بود که فکر کردم آقای حضرتزاد شاید بخواهد سوء استفاده کند. دو بار دیگر ما برای مسابقات تیم اعزام کردیم که این 2 بار آقای خسروی نبودند و من و آقای حضرتزاد تیم را اعزام کردیم و من حتی در آن 2 مسابقه بعد از 6 سال دوری از ورزش در سال 2016 به صحنه مسابقات برگشتم و یک بار هم قهرمان کاپ آسیایی شدم و یک ماه بعد از آن هم یک سری مسابقات دیگری کاپ جهانی بود که قهرمانی جهان را به دست آوردم.
حدود 4-5 ماه زودتر ما برای این دو مسابقه استارت زدیم و شروع کردیم به اطلاعیه دادن که بچهها اگر دوست دارند میتوانند برای این مسابقات آماده شوند. بچهها شروع کردند به واریز کردن مبالغ برای رفتن به مسابقات. ما باید سه ماه قبل پولها را جمع میکردیم و چون مراحل ویزا طولانی بود کارها را شروع میکردیم.
آقای حضرتزاد آمدند و به من گفتند آقای ستایشپور شما یک لطفی به من بکن، من میخواهم یک باغی را در لواسان بخرم که قیمت خیلی مناسبی دارد ولی پول کم دارم. معامله دیگری دارم که پول آن یکی دو ماه دیگر دستم میآید و من تا آن موقع این باغ را از دست میدهم. چون میدانست که من از بچهها پولها را گرفتهام از من خواست تا به صورت پنهانی و در چند مرحله این پولها را به ایشان بدهم تا باغ را بخرد و ایشان دو ماه بعد پول را به من برگرداند تا کارهای مربوط به خریدن بلیط و هزینههای دیگر تیم را انجام دهم.
خب این موضوعات برای من خیلی دردآور بود و من خیلی خجالتزده بچهها شدم اما بچهها خیلی حرمت من را نگهداشتند. فکر کنید 500-600 نفر آدم از شهرهای مختلف کار و زندگیشان را گذاشتند و هزینه کردهاند و آمدهاند برای این مسابقات. من ماندم و کلی بدهکاری، چون هزینههای ما از جایی تامین نمیشد و ما پول وزنکشی و ثبتنام بچهها را برای تهیه تجهیزات مسابقات یا هزینه هتل و یا هزینه غذای داوران، داده بودیم چون قرارداد بسته بودیم و در روز شروع مسابقات ما تمام این هزینهها را داده بودیم و حالا باید نزدیک 15-16 میلیون تومان پول بچهها را میدادیم و هیچ پولی نداشتیم، چون ما حتی از جیب هم برای این مسابقات خرج کرده بودیم. سالن را بسته بودند و حتی اجازه ندادند داخل سالن با بچهها صحبت کنیم. در خیابان 500-600 نفر دور من جمع شده بودند و با آنها صحبت میکردم یک سری را توانستیم از دوستان دیگر قرض بگیریم و پولهایشان را برگردانیم، به یک سری هم گفتیم که بعداً پولها را به حسابشان میریزیم و عدهای را هم گفتیم که در مسابقات بعدی که برگزار میکنیم به صورت رایگان شرکت کنند.
وقتی برگشتم به سالن مسابقات، حراست تربیت بدنی گفت آقای ستایشپور چون خودت کمک کردی که بدون درگیری و بدون اینکه مشکلی پیش بیاد این مسابقات را جمع کردی ازت ممنونیم و بعداً شما تشریف بیاورید حراست تا پاسخگوی این جریانات باشی. در آنجا من با صحنه بدی مواجه شدم، همان مامورهای که آمده بودند، شروع کردند به کندن بنرها و پاره کردن و پایین ریختن عکس شهدا تا به اصطلاح مسابقه را جمع کنند، یعنی حتی آنها برای این شهدا و خانوادههایشان احترامی قائل نبودند. ما برای خانواده شهدا احترام قائل شده بودیم حدود 40-50 خانواده شهید را دعوت کرده بودیم به مسابقات تا از آنها قدردانی کنیم و میهمان ویژه ما باشند و جای تاسف داشت که ماموران ما اینچنین رفتاری داشتند.
بعد از این جریانات بود که ما به خاطر همان مسابقات کلی بدهی داشتیم و نشستیم و با عدهای از دوستان و آقای مانی خسروی که ریاست بودند صحبت کردیم که چه راهی پیدا کنیم که پولها را به بچهها برگردانیم و شرایط را درست کنیم. آقای خسروی که مدالها را خریده بودند و چکی به مبلغ 3 میلیون تومان داده بودند و میگفتند که خودم مجبورم مبلغ این چک را پُر کنم و کار دیگری از دستم بر نمیآید. من هم پولی برام نمونده بود و دنبال این بودم که از چه کسی قرض کنم تا بتوانم از خجالت بچهها در بیایم. در این وسط آقای سعید کشاورزی یکی از ورزشکاران خیلی خوب قزوین که من خیلی به او ارادت دارم و ایشان از اول این جریانات خیلی به ما کمک کردند، گفتند من میتوانم مبلغی را به شما قرض بدهم و به آقای خسروی گفتند شما میتوانید در قبال آن چکی به من بدهید؟ آقای خسروی گفتند نه، من هیچ چکی نمیتوانم بدهم و هیچ ضمانتی نمیتوانم بکنم. بعد از اینکه ایشان رفتند آقای کشاورزی که همشهری من هم هستند به من گفتند ببین آقای ستایشپور شما پشتت به پنبه گرمه آقای مانی خسروی که به عنوان ریاست اینکار است الان و همکار اصلی شماست حاضر نشد یک چک ضمانت به ما بدهد، ما که نمیخواستیم چک را خرج کنیم به عنوان ضمانت میخواستیم بگیریم، ولی چون دوست من بودند 4 میلیون و 100 هزار تومان به من کمک کردند که من بتوانم کمی از پول بچهها را برگردانم که من بعد از چند ماه 2 میلیون و 100 هزار تومان را برگرداندم و هنوز 2 میلیون تومان بدهکار ایشان هستم و البته به لحاظ معنوی هم بدهکار ایشان هستم.
بعد از این موضوعات از قزوین به تهران رفتیم و آقای علی حضرتزاد معروف به سعید حضرتزاد با ما صحبت کرد و به خاطر مسائل پیش آمده با ما احساس همدردی کردند و گفتند که من هم میخواهم کمک کنم ولی در صورتی که من هم با شما شریک باشم و 3 نفره در گروه کار کنیم. آقای مانی خسروی هم گفت که نمیشود که فقط در شرایط خوب شراکت کنی اگر میخواهی باید همین الان مثل من و امید شما هم پولی بدهید تا ما بتوانیم مشکلی را حل کنیم و شریک ما باشی. آقای حضرتزاد هم قبول کردند و چون ما بالای 15 میلیون تومان بدهی داشتیم قرار شد ما هر کدام 5 میلیون را پُر کنیم تا پولهای بچهها را برگردانیم. بعد از مدتی یک سری پول بچهها را برگرداندیم یک سری پول کاپها و مدالها و هر چی که مربوط به مسابقه میشد را پرداخت کردیم و یک سری هم ماندند و به آنها گفتیم که در مسابقات کشوری بعدی که برگزار شد شما بیایید و به صورت رایگان شرکت کنید.
اینجا بود که به صورت رسمی آقای حضرتزاد شروع کرد به کار کردن با ما. بعد از یک مدتی تیمی دیگر برای مسابقات بینالمللی اعزام کردیم و به علت همین مشکلاتی که در مسابقات کشوری پیش آمده بود و بدهیهایی که بود و هزینههایی که بود من خودم شرایط این را نداشتم که در این مسابقات شرکت کنم. از گروه 3 نفره ما باید یکی یا دو تا به مسابقات میرفت و یکی هم نمیرفت تا هزینهها کم شود که به اصطلاح شرایط بلیط و هتل جور در بیاید. آقای مانی خسروی که ریاست را داشتند و تجربه داشتند باید میرفتند، من هم شرایطش را داشتم ولی به لحاظ مالی اوضاعم بهم ریخته بود و تصمیم گرفتیم که چون بودجه چندانی برای اینکار نداشتیم آقای حضرتزاد خودشان بخشی از هزینهها را پرداخت کنند و با تیم بروند.
این تیم به مسابقات اعزام شد و بعد از تمام شدن مسابقات آقای حضرتزاد از آنجا با من تماس گرفتند و گفتند مژده بده، گفتم چی شده؟ گفتند یک خبر خوب دارم، ما با رئیس فدراسیون جهانی صحبت کردیم و من از آنها سِمَتی گرفتم: عنوان رئیس آسیا، که بتوانم کشورهای آسیایی را فعالیتشان را بیشتر کنم و آنهایی را که عضو نیستند عضو کنم و فدراسیون آسیایی تشکیل بدهم و مسابقات آسیایی راهاندازی کنیم و با فدراسیون جهانی همکاری کنیم. من به ایشان تبریک گفتم ولی از تو داشتم خودم را میخوردم و به این نتیجه رسیدم که این کاری است که دقیقاً در نبود من انجام دادند چون این دقیقاً گزینهای بود که من میخواستم انجام دهم و به این آقا گفته بودم و ایشان از این موضوع سوءاستفاده کرده بود و زمانیکه من آنجا نبودم اینکار را خودش انجام داده بود، و در نهایت هم به من گفت: حالا فرقی هم نمیکند ما همه با هم هستیم و شما هم یک سِمَت دیگر در آسیای از من میگیری. اینجا بود که فکر کردم آقای حضرتزاد شاید بخواهد سوء استفاده کند. دو بار دیگر ما برای مسابقات تیم اعزام کردیم که این 2 بار آقای خسروی نبودند و من و آقای حضرتزاد تیم را اعزام کردیم و من حتی در آن 2 مسابقه بعد از 6 سال دوری از ورزش در سال 2016 به صحنه مسابقات برگشتم و یک بار هم قهرمان کاپ آسیایی شدم و یک ماه بعد از آن هم یک سری مسابقات دیگری کاپ جهانی بود که قهرمانی جهان را به دست آوردم.
در حین این مسابقاتی که ما بودیم، من و آقای حضرتزاد با هم صمیمیتر شدیم و حتی با هم یک سوئیت گرفته بودیم و ساعات بیشتری را با هم میگذراندیم. در سفر کارهای گروهی را با هم میکردیم و آقای حضرتزاد شروع کرده بود مرا حمایت کردن. مثلاً بلیط میخواستم بگیرم مشکل مالی داشتم و هنوز بچهها پول نداده بودند، آمد و گفت مثلاً این 30 میلیون، این 50 میلیون، بلیطها را بخر. یا مثلاً جایی مشکلی بود وقتی میخواستیم لباس تیم را تهیه کنیم، ایشان در طراحی و پرداخت کمک میکرد و چند بار ایشان برای من اعتبارهای مختلفی گذاشت. آن زمان به قول خودمان به اصطلاح "دانهپاشی" میکرد و متاسفانه من نمیدانستم. بعداً دوباره ما دو سری مسابقات، یک سری در اروپا و یک سری در امریکا داشتیم. من دوباره شروع کردم تیم را ارنج کردن تا بتوانیم تیم را برای مسابقات اعزام کنیم. ما از چند ماه قبل شروع به آمادهسازی کردیم چون مراحل گرفتن ویزا برای اروپا و آمریکا کمی پیچیده بود و هر کسی را نمیشد به این مسابقات ببریم. مثلاً کسی نباشد که برود در مسابقات شرکت کند و بعد بخواهد بماند، یا کسی باید اعزام شود که شرایط خوب و راحتی به لحاظ هزینههای مالی و مدارک لازم برای اخذ ویزا داشته باشد.
آقای حضرتزاد آمدند و به من گفتند آقای ستایشپور شما یک لطفی به من بکن، من میخواهم یک باغی را در لواسان بخرم که قیمت خیلی مناسبی دارد ولی پول کم دارم. معامله دیگری دارم که پول آن یکی دو ماه دیگر دستم میآید و من تا آن موقع این باغ را از دست میدهم. چون میدانست که من از بچهها پولها را گرفتهام از من خواست تا به صورت پنهانی و در چند مرحله این پولها را به ایشان بدهم تا باغ را بخرد و ایشان دو ماه بعد پول را به من برگرداند تا کارهای مربوط به خریدن بلیط و هزینههای دیگر تیم را انجام دهم.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, مارس 6, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی