دکتر هوشنگ نهاوندی، وزیر آبادانی و مسکن و سپس رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و پس از آن رئیس دانشگاه تهران نیز بارها از فشارهايی که هویدا در مقام نخستوزیری بر او وارد آورده حکایت داشته است.
تغییر بزرگ-15
فرصت کم است، فرصتها را دریابیم
در سال ۱۹۶۹ – ۱۳۴۸، چنانکه نوشتم، رویدادهای بسیاری را در ایران شاهد بودیم. اما نه شرح آنها در ستونهای هفتهنامه جای میگیرد، نه فرصتِ چنین کاری باقی است، چرا که دو تغییر بزرگ دست همه ما را میبوسد: یکی اینکه، هر چه زودتر در مورد ایران "طرحی نو دراندازیم" (نه "براندازیم") و "دست به کاری زنیم که غصه سرآید"؛ دیگری که مهمتر است اما جدا از آن نیست، نجات انسانیت از ورطه سقوط و از روندِ ویرانگری زیستگاهمان است. در هر دو مورد، راه حل، در بازگشت به اصولِ ایرانیِ و انسانیِ پندار، گفتار و کردار نیک و اصل پاکیزه نگهداشتن آب و خاک و هوا و ذخایر طبیعی است، و بزرگداشت و اشاعه جهانی این اصول است. چندی است این هر دو نهضت آغاز شده.
سازمان ملل متحد در گزارش اخیر خود از سوی دانشمندان در مورد وضعیت تغییرات جوی و آلودگیهای زیستمحیطی، هشدارداده که برای بشر مهلتی حداکثر دوازدهساله مانده است که پس از آن ... حیات فرزندان و نوادگانمان بر این کره خاک امکانناپذیر شود و راه بازگشت و بازدارندگی نباشد. ضروری و واجب است که اقدامات رادیکال و ریشهای در سطح جهانی در همین ۱۲ سال صورت پذیرد.
همه چیز را فرصت گفتنش نیست. اما اجازه بدهید یک مورد را جهت فهم بهتر تغییر بزرگ ۱۳۵۷ در ایران یادآور شوم.
برکناری (استعفای) دکتر علینقی عالیخانی
در تابستان ۱۹۶۹/۱۳۴۸ که جهت برپائی و برگزاری "دومین نمایشگاه بینالمللی آسیائی تهران" در "سازمان نمایشگاههای بینالمللی ایران" کار میکردم، یک روز خبر رسید که وزیر اقتصاد عوض شده است. از یکی دو تن از همکاران شنیدم که وزیر اقتصاد جدید، "هوشنگ انصاری" به عنوان یکی از نخستین اقداماتش به محوطه نمایشگاه آمده، با بددهنی خطاب به کارکنان دستورِ سرعت بخشیدن به کارها داده بود. بددهنی؟ شانس آورد آنجا نبودم، شاید جوابش را میدادم.
ولی، مهمتر از آن، چه شد که وزیر اقتصاد و دارائی عوض شد؟ من شیفتهی طرز کار و اخلاقیات دکتر علینقی عالیخانی بودم ، نخستین مسئولِ وزارتخانهی جدیدی که از ادغام دو وزارتخانه ی بازرگانی و صنعت ایجاد شده بود. دکتر عالیخانی دکترای "دولتی"[1] از فرانسه داشت ضمن اینکه جامعهدار و خوشمشرب بود، و اقتصاد را علم فراهم آوردن رفاه مادی جامعه تلقی میکرد، نه وسیلهی زراندوزیِ ثروتمندان. از منظر من وی قهرمان یا یکی از قهرمانان روند رشد و توسعهی اقتصادی کشور بود. چرا باید کنار گذاشته میشد؟ علتش را کسی به صراحت و دقت روشن نکرد. امروز "میدانم" که عالیخانی به میل خود کنار نرفته بود. در اواخر همان سال یا سالِ بعد که افتخار و موهبت آشنائی حضوری با او پیدا کردم، او را همانطور که در ذهن تصور میکردم یافتم. مردی پرتوان و در عین حال مهربان و خاکی همچون همسرِ فرانسویش "سوزان" و چهار فرزندانِ مودب و با نشاطشان، ایرج، میترا، افشین و کامبیز. تصادفاً دانستم که میان او و هویدا نخست وزیر اختلافِ شدید پدید آمده بود.
اختلاف بین "سه تفنگدار"ِ عزیزِ من
در نسخه انگلیسیِ خاطرات "اسدالله عَلَم" وزیر دربار نیز میخوانم که "عالیخانی" در پیِ یک ملاقات و گفتگو با شاه و اختلافشان در مورد بالا رفتن بهای تولیدات آلومینیوم، به "عَلَم" میگوید که قصد استعفا دارد (شنبه ۷ ژوئن ۱۹۶۹). با اینکه علم به او توصیه میکند که صبر داشته باشد، شاه ممکن است ناراحت شده باشد اما بعداَ از اینکه "دستکم یک نفر از هیئت دولت شهامت صریح سخن گفتن در مورد واقعیتهای ناخوشایند را دارد" خوشحال میشود، ولی عالیخانی به فشارهائی که نخستوزیر و اطرافیانش بر او وارد میآورند اشاره کرده، یکشنبه ۱۵ ژوئن استعفایش را تقدیم شاه میدارد. شاه سفارت فرانسه و یا ریاست دانشگاه تهران را به او پیشنهاد میکند. عالیخانی میگوید میخواهد فرزندانش در ایران به مدرسه روند و بزرگ شوند و ریاست دانشگاه تهران را میپذیرد.
متعاقب استعفای عالیخانی، شاه وزیر خارجه، اردشیر زاهدی را به مقام سفیر شاهنشاهی در ا. م. آمریکا تعیین میکند و هوشنگ انصاری را که سفیرش در آمریکا بود به جای عالیخانی به وزارت اقتصاد منصوب میکند.
اینهم از "خود سالاری" ملوکانه و اینهم از ناتوانی میهندوستان و تکنوکراتهای ما در همکاری با یکدیگر.
دکتر هوشنگ نهاوندی، وزیر آبادانی و مسکن و سپس رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و پس از آن رئیس دانشگاه تهران نیز بارها از فشارهايی که هویدا در مقام نخستوزیری بر او وارد آورده حکایت داشته است.
من هر سه این دانشآموختگان فرانسه و بلژیک را به خاطر توانائیهایشان و عشق میهندوستانهشان در پیشرفت و ترقی ایران میستایم. هر سه بیگمان جزو کارگزاران سازندگی ایران نوین بودهاند. چون اطلاعات بنده در مورد این اختلافات ناقص و ناچیز و احیاناً یکطرفه است، مجاز به داوری نیستم، فقط میگویم "حیف". حیف که نتوانستند آنطور که باید یکدیگر را ارج نهند و با هم کنار آیند و کار کنند. اینهم یک بُعد و یک علت از ابعاد و علتهای پرشمارِ رشد نهضت واپسگرایانهی اسلامی در ایران سالهای ۵۰ هجری خورشیدی و ۷۰ میلادی.
هوشنگ انصاری
"انصاری" را نمیشناختم. اما خُب آن برخورد اولیه او در نمایشگاه را چکار کنم؟ امروز میتوان گفت که "رژیم شاه" یک اقتصاددانِ میهندوست و یک انسانِ وارسته را که جنبه جامعهشناسانه و انسانیِ اقتصاد را هم مد نظر میداشت برای ایران از دست داد و فردی بددهن را جای او گذاشت. به عنوان کسی که در آن پروژهی برپائی نمایشگاه بینالمللی آسیائی از صمیم قلب و با همه توان مشغول کار بود به نظرم نمیرسید که وسطِ این پروژهی مهم، خوب بوده است وزیر اقتصاد تعویض و به ما بددهنی هم بشود.
ضمن آنکه مقام ریاست دانشگاه تهران سمت مناسبی برای دکتر عالیخانی و تخصص او نبود، چنانکه از صاحبنظران و دانشگاهیان با سابقه شنیدیم.
امروز که بیوگرافی این دو نفر را میخوانیم، به روشنی درمیابیم که شخصی را جایگزین قهرمان رشد و توسعه اقتصادی ایران کردند که مردی پویا، زبل، جسور و پر انرژی بود اما نه سواد و دانش عالیخانی را برای تصدی این مسئولیت داشت و نه طرحی اقتصادی با خود همراه میآورد، بلکه صرفاً در خدمت بازاریان و سرمایهداران داخلی و خارجی کار میکرد و دل شاه و نخستوزیر را هم میدانست چطور به دست آورد.
دوست و خویشاوندِ عزیز و همشهری تورنتوئیمان، نادر مالک که (همراه با همسر گرامیش، ویدا مالک) مدتی زیر دست انصاری در وزارت اقتصاد کار میکرد، از حسن مدیریت او تعریف میکند و میگوید که کارشناسان خوبی را هم به استخدام گرفت مانند جمشید اشرفی و حسنعلی مهران که رئیس بانک مرکزی شد و پستی هم در بانک جهانی گرفت. اما به نظر من، مدیریت یک وزارتخانه و جلب رضایت کارکنانِ آن از یکسو و اداره اقتصاد یک کشور از سوی دیگر، دو چیز متفاوت است.
نگاهی به بیوگرافی "انصاری" نشان میدهد که پس از تحصیلات دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد در یکی از دانشگاههای آمریکا و پس از بازگشت به تهران، به استخدام یکی از "نمازی"ها درآمد که از ثروتمندان بزرگ ایراناند و در کشورهای مختلف سرمایهگذاری دارند. آنها انصاری را میفرستند که در دفتر تجارتخانهشان در ژاپن برایشان کار کند. وی در آنجا موفق میشود به استخدام سفارت ایران هم درآید و حتا به مقام "وابسته اقتصادی" سفارت برسد. از همانجا و از همانموقع انصاری کار تجارت خصوصی و کار دولتی را به هم پیوند زد.
سفیر ایران در ژاپن، عباس آرام، که بارها در کابینههای مختلف وزیر خارجه ایران بوده است، انصاری را در سفری که شاه به ژاپن میکند به اعلیحضرت معرفی کرده، و وی مورد توجه ملوکانه قرار میگیرد، به طوری که مسئولیت تنظیم روابط اقتصادی خارجی و سرمایهگذاریهای خارجی کشور به او واگذار میشود. سپس شاه او را به تهران احضار کرده، مسئول سفارت خود در پاکستان میکند و سپس سفیر شاهنشاهی در ا. م. آمریکا.
در این میان، وی مدت کوتاهی هم به جای "حسن پاکروان" (رئیس پیشین ساواک که نزد شاه برای نجات خمینی از اعدام وساطت کرده بود و در سال ۱۳۵۷ به حکمِ صادق خلخالی اعدام شد) وزیر اطلاعات و جهانگردی شد.
انصاری به سبک آمریکائیها کارکرده، "بیزنس" خصوصی و کارهای دولتی را با هم مخلوط میکرده است. در زمانی که چندین شغل دولتی نصیبش شده بود، از جمله ریاست کمیسیون نظارت بر ذخایر عمومی، معاونت ضمانت صنعتی، عضویت شورای سرمایهگذاری، نیابت ریاست اتاق بازرگانی و صنایع تهران (ویکیپدیا)، در کنار تمام اینها در کارخانه خصوصی "فخر ایران" فعالیت میکرد و پس از تبدیل آن به یک شرکت سودده آن را به دولت فروخت" (ویکیپدیا).
به نظر من با اطلاعات ناقصی که دارم، "هوشنگ انصاری" اقتصاد ایران را به یک اقتصاد کاسبکارانه و وابسته به سرمایهداریِ جهانی مبدل کرد، بیتوجه به نیازهای توسعهی ساختاری و زیربنائی کشور و بیتوجه به ظرفیتهای ساختاری در پذیرش حجم عظیم واردات کشور بر اثر چند برابر شدن بهای بشکه نفت و درآمدها.
انصاری پس از انتصاب به وزارت اقتصاد ایران تا چند ماه مانده به تغییر رژیم در آن سمت ابقا شد و با در گذشت دکتر منوچهر اقبال، اگر اشتباه نکنم از ۵ شهریور ۱۳۵۷، در پست مدیر عامل شرکت نفت نقش میگیرد و در آبان ۱۳۵۷ به بهانه امضای قرار داد نفتی به پاریس میرود. آنموقع خمینی و همه دار و دسته و اطرافیانش در"نوفل لوشاتو" در حومه پاریس بودند، و در همسایگی منزل خمینی، خانهی تیمیِ سازمان "سیا".
بین هیئت خمینی و انصاری در پاریس تماس گرفته نشد؟ میگوید قلبش ناراحت شده، برای معالجه باید به آمریکا برود. و تا به امروز آقای مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران که اعتصاب کارکنانش یکی دیگر از پایه های "انقلاب اسلامی" بود، همانجا در قلب نظام سوداگر جهانی به بازی سرمایهداری خود ادامه داده، ملیت آمریکائی گرفته و یکی از ثروتمندترین شهروندان آمریکا شده است. هانری کیسینجر وزیر خارجه مقتدر آمریکا رئیس یا عضو هیئت مدیره یکی از شرکتهای تابعه او و حقوقبگیر اوست. ماشاالله به "انصاری"!
هوشنگ انصاری و محمد خاتمی
آیا کسی نقش هوشنگ انصاری را در به قدرت رسیدن آقای خمینی و برپائی "حکومت اسلامی" تحقیق و بررسی کرده است؟ آیا "نمازی"ها که نخستین کارفرمایان "انصاری" بودند، از آنجا که "بازاری بودند" مثل بسیاری از بازاریان در به قدرت رسیدن "خمینی" و دارودسته اسلامیها شرکت داشتهاند؟ من نمیدانم اما اینها پرسشهای بجائی است که تاریخنویسان ایران باید بپژوهند و پاسخهایش را بیابند.
میگویند خانهی کاخ مانندِ انصاری در تهران مقر دفتر جناب خاتمی، رئیس جمهور محبوب اسلامیهای "اصلاحطلب" است. خاتمی پس از انقضای دوره ریاستجمهوری و پیش از ممنوع خروج شدنش مدت قابل ملاحظهای در ا. م آمریکا برای خودش میچرخید. این دو با هم تماس نگرفتند؟ طبق "توئیت"هائی که رد و بدل شده و میخوانیم، موضوعی که از سوی انصاریِ تکذیب نشده، وی نسبت به حضور خاتمی در خانهاش اظهار رضایت کرده است.
چند کلمه پایانی
عالیخانی که نسبت به انصاری زندگانی متوسط خاکیتر و سادهتری داشت، پس از ۱۳۵۷ و خروج از کشور به کار رایزنی اقتصادی مشغول شد و نیز کتاب خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار، را ویراستاری و منتشر ساخت.
اگر هدفهای اقتصادی "انصاری" در پول و بازرگانی و در به دست داشتن نبض شاه و نخستوزیر خلاصه میشد، الویت هدفهای اقتصادی عالیخانی توسعهی صنعت بود و دغدغهی او توازن اقتصادی، عدم تمرکز، و ایجاد تنوع در فعالیتهای اقتصادی بود. ضمن اینکه عالیخانی به مسئلهی "توزیع" عادلانه ثروت نیز بسیار اهمیت میداد. تا آنجا که با اطلاعات اندک خود متوجه هستم، "انصاری" به این چیزها کاری نداشت و در "اقتصاد سوداگری" غوطهور بود.
چنانچه در انتقاد از وزارت و کشورداری "هوشنگ انصاری" و در پرسش نقش او در فاجعه ۱۳۵۷ سختگیر یا نامهربان بودهام از خانوادهی این مرد که امروز ۹۵ ساله است پوزش میخواهم. چه خوب است آنان دستکم بخشی از آن ثروتی را که در اصل ایران برایشان فراهم آورده، در راه آزادی و آبادی ایرانِ بزرگ و رفاه ایرانیان به کار اندازند.
فرصت کم است، فرصتها را دریابیم
در سال ۱۹۶۹ – ۱۳۴۸، چنانکه نوشتم، رویدادهای بسیاری را در ایران شاهد بودیم. اما نه شرح آنها در ستونهای هفتهنامه جای میگیرد، نه فرصتِ چنین کاری باقی است، چرا که دو تغییر بزرگ دست همه ما را میبوسد: یکی اینکه، هر چه زودتر در مورد ایران "طرحی نو دراندازیم" (نه "براندازیم") و "دست به کاری زنیم که غصه سرآید"؛ دیگری که مهمتر است اما جدا از آن نیست، نجات انسانیت از ورطه سقوط و از روندِ ویرانگری زیستگاهمان است. در هر دو مورد، راه حل، در بازگشت به اصولِ ایرانیِ و انسانیِ پندار، گفتار و کردار نیک و اصل پاکیزه نگهداشتن آب و خاک و هوا و ذخایر طبیعی است، و بزرگداشت و اشاعه جهانی این اصول است. چندی است این هر دو نهضت آغاز شده.
سازمان ملل متحد در گزارش اخیر خود از سوی دانشمندان در مورد وضعیت تغییرات جوی و آلودگیهای زیستمحیطی، هشدارداده که برای بشر مهلتی حداکثر دوازدهساله مانده است که پس از آن ... حیات فرزندان و نوادگانمان بر این کره خاک امکانناپذیر شود و راه بازگشت و بازدارندگی نباشد. ضروری و واجب است که اقدامات رادیکال و ریشهای در سطح جهانی در همین ۱۲ سال صورت پذیرد.
همه چیز را فرصت گفتنش نیست. اما اجازه بدهید یک مورد را جهت فهم بهتر تغییر بزرگ ۱۳۵۷ در ایران یادآور شوم.
برکناری (استعفای) دکتر علینقی عالیخانی
در تابستان ۱۹۶۹/۱۳۴۸ که جهت برپائی و برگزاری "دومین نمایشگاه بینالمللی آسیائی تهران" در "سازمان نمایشگاههای بینالمللی ایران" کار میکردم، یک روز خبر رسید که وزیر اقتصاد عوض شده است. از یکی دو تن از همکاران شنیدم که وزیر اقتصاد جدید، "هوشنگ انصاری" به عنوان یکی از نخستین اقداماتش به محوطه نمایشگاه آمده، با بددهنی خطاب به کارکنان دستورِ سرعت بخشیدن به کارها داده بود. بددهنی؟ شانس آورد آنجا نبودم، شاید جوابش را میدادم.
ولی، مهمتر از آن، چه شد که وزیر اقتصاد و دارائی عوض شد؟ من شیفتهی طرز کار و اخلاقیات دکتر علینقی عالیخانی بودم ، نخستین مسئولِ وزارتخانهی جدیدی که از ادغام دو وزارتخانه ی بازرگانی و صنعت ایجاد شده بود. دکتر عالیخانی دکترای "دولتی"[1] از فرانسه داشت ضمن اینکه جامعهدار و خوشمشرب بود، و اقتصاد را علم فراهم آوردن رفاه مادی جامعه تلقی میکرد، نه وسیلهی زراندوزیِ ثروتمندان. از منظر من وی قهرمان یا یکی از قهرمانان روند رشد و توسعهی اقتصادی کشور بود. چرا باید کنار گذاشته میشد؟ علتش را کسی به صراحت و دقت روشن نکرد. امروز "میدانم" که عالیخانی به میل خود کنار نرفته بود. در اواخر همان سال یا سالِ بعد که افتخار و موهبت آشنائی حضوری با او پیدا کردم، او را همانطور که در ذهن تصور میکردم یافتم. مردی پرتوان و در عین حال مهربان و خاکی همچون همسرِ فرانسویش "سوزان" و چهار فرزندانِ مودب و با نشاطشان، ایرج، میترا، افشین و کامبیز. تصادفاً دانستم که میان او و هویدا نخست وزیر اختلافِ شدید پدید آمده بود.
اختلاف بین "سه تفنگدار"ِ عزیزِ من
در نسخه انگلیسیِ خاطرات "اسدالله عَلَم" وزیر دربار نیز میخوانم که "عالیخانی" در پیِ یک ملاقات و گفتگو با شاه و اختلافشان در مورد بالا رفتن بهای تولیدات آلومینیوم، به "عَلَم" میگوید که قصد استعفا دارد (شنبه ۷ ژوئن ۱۹۶۹). با اینکه علم به او توصیه میکند که صبر داشته باشد، شاه ممکن است ناراحت شده باشد اما بعداَ از اینکه "دستکم یک نفر از هیئت دولت شهامت صریح سخن گفتن در مورد واقعیتهای ناخوشایند را دارد" خوشحال میشود، ولی عالیخانی به فشارهائی که نخستوزیر و اطرافیانش بر او وارد میآورند اشاره کرده، یکشنبه ۱۵ ژوئن استعفایش را تقدیم شاه میدارد. شاه سفارت فرانسه و یا ریاست دانشگاه تهران را به او پیشنهاد میکند. عالیخانی میگوید میخواهد فرزندانش در ایران به مدرسه روند و بزرگ شوند و ریاست دانشگاه تهران را میپذیرد.
متعاقب استعفای عالیخانی، شاه وزیر خارجه، اردشیر زاهدی را به مقام سفیر شاهنشاهی در ا. م. آمریکا تعیین میکند و هوشنگ انصاری را که سفیرش در آمریکا بود به جای عالیخانی به وزارت اقتصاد منصوب میکند.
اینهم از "خود سالاری" ملوکانه و اینهم از ناتوانی میهندوستان و تکنوکراتهای ما در همکاری با یکدیگر.
دکتر هوشنگ نهاوندی، وزیر آبادانی و مسکن و سپس رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و پس از آن رئیس دانشگاه تهران نیز بارها از فشارهايی که هویدا در مقام نخستوزیری بر او وارد آورده حکایت داشته است.
من هر سه این دانشآموختگان فرانسه و بلژیک را به خاطر توانائیهایشان و عشق میهندوستانهشان در پیشرفت و ترقی ایران میستایم. هر سه بیگمان جزو کارگزاران سازندگی ایران نوین بودهاند. چون اطلاعات بنده در مورد این اختلافات ناقص و ناچیز و احیاناً یکطرفه است، مجاز به داوری نیستم، فقط میگویم "حیف". حیف که نتوانستند آنطور که باید یکدیگر را ارج نهند و با هم کنار آیند و کار کنند. اینهم یک بُعد و یک علت از ابعاد و علتهای پرشمارِ رشد نهضت واپسگرایانهی اسلامی در ایران سالهای ۵۰ هجری خورشیدی و ۷۰ میلادی.
هوشنگ انصاری
"انصاری" را نمیشناختم. اما خُب آن برخورد اولیه او در نمایشگاه را چکار کنم؟ امروز میتوان گفت که "رژیم شاه" یک اقتصاددانِ میهندوست و یک انسانِ وارسته را که جنبه جامعهشناسانه و انسانیِ اقتصاد را هم مد نظر میداشت برای ایران از دست داد و فردی بددهن را جای او گذاشت. به عنوان کسی که در آن پروژهی برپائی نمایشگاه بینالمللی آسیائی از صمیم قلب و با همه توان مشغول کار بود به نظرم نمیرسید که وسطِ این پروژهی مهم، خوب بوده است وزیر اقتصاد تعویض و به ما بددهنی هم بشود.
ضمن آنکه مقام ریاست دانشگاه تهران سمت مناسبی برای دکتر عالیخانی و تخصص او نبود، چنانکه از صاحبنظران و دانشگاهیان با سابقه شنیدیم.
امروز که بیوگرافی این دو نفر را میخوانیم، به روشنی درمیابیم که شخصی را جایگزین قهرمان رشد و توسعه اقتصادی ایران کردند که مردی پویا، زبل، جسور و پر انرژی بود اما نه سواد و دانش عالیخانی را برای تصدی این مسئولیت داشت و نه طرحی اقتصادی با خود همراه میآورد، بلکه صرفاً در خدمت بازاریان و سرمایهداران داخلی و خارجی کار میکرد و دل شاه و نخستوزیر را هم میدانست چطور به دست آورد.
دوست و خویشاوندِ عزیز و همشهری تورنتوئیمان، نادر مالک که (همراه با همسر گرامیش، ویدا مالک) مدتی زیر دست انصاری در وزارت اقتصاد کار میکرد، از حسن مدیریت او تعریف میکند و میگوید که کارشناسان خوبی را هم به استخدام گرفت مانند جمشید اشرفی و حسنعلی مهران که رئیس بانک مرکزی شد و پستی هم در بانک جهانی گرفت. اما به نظر من، مدیریت یک وزارتخانه و جلب رضایت کارکنانِ آن از یکسو و اداره اقتصاد یک کشور از سوی دیگر، دو چیز متفاوت است.
نگاهی به بیوگرافی "انصاری" نشان میدهد که پس از تحصیلات دانشگاهی در مقطع کارشناسی ارشد در یکی از دانشگاههای آمریکا و پس از بازگشت به تهران، به استخدام یکی از "نمازی"ها درآمد که از ثروتمندان بزرگ ایراناند و در کشورهای مختلف سرمایهگذاری دارند. آنها انصاری را میفرستند که در دفتر تجارتخانهشان در ژاپن برایشان کار کند. وی در آنجا موفق میشود به استخدام سفارت ایران هم درآید و حتا به مقام "وابسته اقتصادی" سفارت برسد. از همانجا و از همانموقع انصاری کار تجارت خصوصی و کار دولتی را به هم پیوند زد.
سفیر ایران در ژاپن، عباس آرام، که بارها در کابینههای مختلف وزیر خارجه ایران بوده است، انصاری را در سفری که شاه به ژاپن میکند به اعلیحضرت معرفی کرده، و وی مورد توجه ملوکانه قرار میگیرد، به طوری که مسئولیت تنظیم روابط اقتصادی خارجی و سرمایهگذاریهای خارجی کشور به او واگذار میشود. سپس شاه او را به تهران احضار کرده، مسئول سفارت خود در پاکستان میکند و سپس سفیر شاهنشاهی در ا. م. آمریکا.
در این میان، وی مدت کوتاهی هم به جای "حسن پاکروان" (رئیس پیشین ساواک که نزد شاه برای نجات خمینی از اعدام وساطت کرده بود و در سال ۱۳۵۷ به حکمِ صادق خلخالی اعدام شد) وزیر اطلاعات و جهانگردی شد.
انصاری به سبک آمریکائیها کارکرده، "بیزنس" خصوصی و کارهای دولتی را با هم مخلوط میکرده است. در زمانی که چندین شغل دولتی نصیبش شده بود، از جمله ریاست کمیسیون نظارت بر ذخایر عمومی، معاونت ضمانت صنعتی، عضویت شورای سرمایهگذاری، نیابت ریاست اتاق بازرگانی و صنایع تهران (ویکیپدیا)، در کنار تمام اینها در کارخانه خصوصی "فخر ایران" فعالیت میکرد و پس از تبدیل آن به یک شرکت سودده آن را به دولت فروخت" (ویکیپدیا).
به نظر من با اطلاعات ناقصی که دارم، "هوشنگ انصاری" اقتصاد ایران را به یک اقتصاد کاسبکارانه و وابسته به سرمایهداریِ جهانی مبدل کرد، بیتوجه به نیازهای توسعهی ساختاری و زیربنائی کشور و بیتوجه به ظرفیتهای ساختاری در پذیرش حجم عظیم واردات کشور بر اثر چند برابر شدن بهای بشکه نفت و درآمدها.
انصاری پس از انتصاب به وزارت اقتصاد ایران تا چند ماه مانده به تغییر رژیم در آن سمت ابقا شد و با در گذشت دکتر منوچهر اقبال، اگر اشتباه نکنم از ۵ شهریور ۱۳۵۷، در پست مدیر عامل شرکت نفت نقش میگیرد و در آبان ۱۳۵۷ به بهانه امضای قرار داد نفتی به پاریس میرود. آنموقع خمینی و همه دار و دسته و اطرافیانش در"نوفل لوشاتو" در حومه پاریس بودند، و در همسایگی منزل خمینی، خانهی تیمیِ سازمان "سیا".
بین هیئت خمینی و انصاری در پاریس تماس گرفته نشد؟ میگوید قلبش ناراحت شده، برای معالجه باید به آمریکا برود. و تا به امروز آقای مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران که اعتصاب کارکنانش یکی دیگر از پایه های "انقلاب اسلامی" بود، همانجا در قلب نظام سوداگر جهانی به بازی سرمایهداری خود ادامه داده، ملیت آمریکائی گرفته و یکی از ثروتمندترین شهروندان آمریکا شده است. هانری کیسینجر وزیر خارجه مقتدر آمریکا رئیس یا عضو هیئت مدیره یکی از شرکتهای تابعه او و حقوقبگیر اوست. ماشاالله به "انصاری"!
هوشنگ انصاری و محمد خاتمی
آیا کسی نقش هوشنگ انصاری را در به قدرت رسیدن آقای خمینی و برپائی "حکومت اسلامی" تحقیق و بررسی کرده است؟ آیا "نمازی"ها که نخستین کارفرمایان "انصاری" بودند، از آنجا که "بازاری بودند" مثل بسیاری از بازاریان در به قدرت رسیدن "خمینی" و دارودسته اسلامیها شرکت داشتهاند؟ من نمیدانم اما اینها پرسشهای بجائی است که تاریخنویسان ایران باید بپژوهند و پاسخهایش را بیابند.
میگویند خانهی کاخ مانندِ انصاری در تهران مقر دفتر جناب خاتمی، رئیس جمهور محبوب اسلامیهای "اصلاحطلب" است. خاتمی پس از انقضای دوره ریاستجمهوری و پیش از ممنوع خروج شدنش مدت قابل ملاحظهای در ا. م آمریکا برای خودش میچرخید. این دو با هم تماس نگرفتند؟ طبق "توئیت"هائی که رد و بدل شده و میخوانیم، موضوعی که از سوی انصاریِ تکذیب نشده، وی نسبت به حضور خاتمی در خانهاش اظهار رضایت کرده است.
چند کلمه پایانی
عالیخانی که نسبت به انصاری زندگانی متوسط خاکیتر و سادهتری داشت، پس از ۱۳۵۷ و خروج از کشور به کار رایزنی اقتصادی مشغول شد و نیز کتاب خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار، را ویراستاری و منتشر ساخت.
اگر هدفهای اقتصادی "انصاری" در پول و بازرگانی و در به دست داشتن نبض شاه و نخستوزیر خلاصه میشد، الویت هدفهای اقتصادی عالیخانی توسعهی صنعت بود و دغدغهی او توازن اقتصادی، عدم تمرکز، و ایجاد تنوع در فعالیتهای اقتصادی بود. ضمن اینکه عالیخانی به مسئلهی "توزیع" عادلانه ثروت نیز بسیار اهمیت میداد. تا آنجا که با اطلاعات اندک خود متوجه هستم، "انصاری" به این چیزها کاری نداشت و در "اقتصاد سوداگری" غوطهور بود.
چنانچه در انتقاد از وزارت و کشورداری "هوشنگ انصاری" و در پرسش نقش او در فاجعه ۱۳۵۷ سختگیر یا نامهربان بودهام از خانوادهی این مرد که امروز ۹۵ ساله است پوزش میخواهم. چه خوب است آنان دستکم بخشی از آن ثروتی را که در اصل ایران برایشان فراهم آورده، در راه آزادی و آبادی ایرانِ بزرگ و رفاه ایرانیان به کار اندازند.
[1] درفرانسه سه نوع دکترا وجود دارد. دکترای موسوم به "دکترای دانشگاهی" که همردیفِ "پی اچ دی" از نوعِ کهتر واز دانشگاههای رده پائیتنتر آمریکا و کاناداست و دکترائی است که یک دانشگاه معمولن برای دانشجویان خارجی در نظر میگیرد. دوم "دکترای سیکل سوم" است که همردیف "پی اچ دی" از نوع برتر از دانشگاههای معتبرتر چون هاروارد و پرینستون است و در واقع دکترای معمول برابر "پی اچ دی" است، و سوم "دکترای دولتی" است که همردیف "پی اچ دی + پسا دکترا توام" است و دکترای عالیخانی و دانش او درچنین سطحی بود.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژانویه 30, 2019 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو