محاسبهی کل هزینههای نظامی در جهان و کل تولید دولت-ملتهای جهان و سپس محاسبه نسبت درصدی این دو برای حدود بیست سال یکی از شیوههای اثبات نظریه وجود این تحول بوده است
تغییر بزرگ-28
نخستین جایزه صلح نوبل
۱۹۰۱ سال پس از عیسی مسیح، نخستین سال از آنچه میتوان "تاریخ معاصر" Contemporary History خواند یا "سال یکم تقویم جهانشمول" Universal Calendar, Year One که قبلاً شرح دادم، بنیاد "نوبل" نخستین جایزه صلح خود را مشترکاً به بنیانگزار صلیب سرخ بینالملل Henry Dunant سوئیسی و به اقتصاددان فرانسوی Frederic Passy اعطا کرد.
اعطای نخستین جایزه صلح نوبل به یک اقتصاددان، نماد و سمبلی بود از تغییر و تحول و دگردیسی "انسان اقتصادگرا" به "انسان صلحگرا". این تحول در اروپا رخ داده بود و هنوز به دیگر جاهای دنیا سرایت نکرده بود. در ایران، انسانها هنوز کماکان از کشمکشهای دردناکِ داخلی ناشی از تغییر عظیم "اسلامی" که ۱۳ قرن پیش رح داده بود خلاص نشده بودند. و حتا، در کل، اجازهی گفتار و تجزیه و تحلیل آزادانه و بیخطر درباره آن را نداشتند (و تا به امروز هم کاملاً ندارند، حتا در کانادا).
"انقلاب مشروطیت" اما (۱۹۰۵) نمادِ ورودِ دشوار ولی موفقیت آمیزِ ایرانِ کوچک شده به "عصر جدید" یا "مدرن" شد.
زمان برقراری صلح جهانی؟
چنانکه گفته شد، این تحول را در پایاننامه دکتری اقتصاد خود به انحای مختلف نشان دادم و شد موضوع رسالهای در جستجوی اقتصاد صلح و با عنوانِ "از انسان اقتصادگرا تا انسان صلحگرا".
یکی از نحوههای اثبات این تحول رجوع به ارقام و آمار بود. محاسبهی کل هزینههای نظامی در جهان و کل تولید دولت-ملتهای جهان و سپس محاسبه نسبت درصدی این دو برای حدود بیست سال یکی از شیوههای اثبات نظریه وجود این تحول بوده است. مشاهده شد که درصدِ هزینههای نظامی جهان نسبت به تولیدات جهان به طور کاملاً مشخص در تاریح "معاصر" در حال نزول بوده است (امروز تاریخ معاصر را از ۱۹۴۵-۱۹۶- به اینسو در نظر میگیرند. طبعاً "معاصر" را زندگان تعیین میکنند!). همچنین مشاهده شد که این روند عمدتا در مورد کشورهای "توسعه یافته" صدق میکند، نه کشورهای عقبمانده (کشورهای "در حالِ توسعه").
خُب کافی بود این فرایند را به آینده فرافکند و هر زمان که رقم در صد هزینههای نظامی جهان به تولید ناخالص جهان نزدیک به صفر شد آن زمان نزدیک به برقراری صلح جهانی باشد.
حدود چه سالهائی این نسبت نزدیک به صفر میشود؟ باید گفت که اگر روند نزولی به صورت "خطی" بود، بنا بر محاسبات من، از سال گذشته (۲۰۱۸ م) وارد عصر صلح جهانی شدهایم! زیرا خط سیر نزولی به محور "x" میخورد و "صفر" میشود. شاید هم وارد شدهایم و متوجه نمیشویم. شاید وارد عصر صلح جهانی شدهایم اما هنوز مستقر نشدهایم و بشریت در کل نسبت به آن آگاهی نیافته است.
"ضریب همبستگی خطی" -0.97، در حالی که "ضریب همبستگی" به شکل منحنی -0.99 و بسیار دقیقتر بوده است.
بر اساس گرایش منحنیوار، تاریخ استقرار یا آغاز استقرار صلح جهانی را میتوان سالهای حول و حوش ۲۰۳۰ م م (میلادی مسیحی) دانست. یا به تقویمهای جهانشمول پیشنهادی من، سال ۱۳۰ ت ج (تقویم جهانشمول) یا حول و حوش سال ۹۰ پ ه (پسا هیروشیما).
البته صلح جهانی هم میتواند اینطور برقرار شود که انسانها بر اثر جنگ اتمی یا فاجعه زیست محیطی خود را از بین برده، "انسانیت" به آرامگاه ابدی خود رسیده صلح جهانی و ابدی برقرار شود.
در هر دو صورت، به نوعی آخرِ زمان باشد.
خوانش نوینی از تاریخ عقاید اقتصادی
باید بگویم که در مرحله نخست پژوهشهایم که به بررسی موضع "اقتصاددانان" در مورد هزینههای نظامی مربوط میشد، با هدف انتقادِ معرفتشناسانه از "علم" اقتصاد کلاسیک، توانستم "خوانش" نوینی از تاریخ عقاید اقتصادی ارائه دهم.
"توماس مالتوس" را که معمولاً همراه با "آدم سمیت" و "ریکاردو" و "سِی" جزو بنیانگزاران علم اقتصاد کلاسیک معرفی میکنند، از دیگران جدا کرده نشان دادم که او "کلاسیک" نبود و بر عکس "کارل مارکس" را جزو اقتصاددانان "کلاسیک" گذاشتم که ابتدا به ساکن شگفتآور بود! شرح و تعریفی که از کلاسیک ارائه دادم در این مقاله نمیگنجد. همینقدر دو نکته گفته شود. یکی اینکه مالتوس بر خلاف اقتصاددانان "کلاسیک"، هدف اقتصاد را در برآوردن نیازهای اولیه و اساسی انسان میبیند و دیگر اینکه استدلالهای او در مقیاس جهانی است نه "بینالمللی"، نه بین "دولت-ملتها".
و اما نکته مهم دیگر اینکه مالتوس "نظریهی جمعیتی - اقتصادی" جنگ را مطرح میکرد، نظریهای که میگوید بر هم خوردن تعادل اقتصادی جمعیتی به جنگ منتهی میشود. خلاصه آنکه خوانش و طبقه بندی جدیدی از تاریخ عقاید اقتصادی ارائه دادم که در دفاعیه پایاننامهام با درجه ممتاز مورد قبول واقع شد.
طرح همه موضوعاتی که در رسالهی چندرشتهای خود به آنها پرداختم دریک مقالهی ۱۵۰۰ لغتی طبعاً نمیگنجد. فقط اشارههايی امکانپذیر است که شاید برای خواننده جالب باشد.
اقتصاددان یا اقتصادگرا، کدامیک؟
دستکم دو اصطلاح مهم و مفهوم نوین به زبان و فرهنگ فرانسوی (و بالطبع به انگلیسی و اروپائی و تا اندازهای جهانی) تقدیم داشتم. یکی که همان homo oeconomicus باشد که عنوان رساله هم هست و در اینجا به فارسی به "انسان صلحگرا" ترجمه شد. دوم کلمه و مفهوم economician économicien که ناچار شدم ابداع کنم چرا که بدون این مفهوم و این اصطلاح بیان منظورِ و دیدگاه من امکانپذیر نبود. ترجمهی آن به فارسی باید بشود "اقتصاددان"! میگوئید خُب اینکه واژه نوینی نیست، در فارسی! بله در فارسی نیست اما اگر در ایران "غربزده" نبودیم درست آن بود که "اکونومیست" را "اقتصادگرا" ترجمه میکردیم نه "اقتصاددان" و به جای تقلید و تسلیم که زندگی ما را بر باد داد به عقل خود رجوع میکردیم. توجه کنید که من "علم" اقتصاد (اکونومی) را آنطور که در اروپا پدید آمد به نقد بستم و آن را ثابت کردم که علم نبوده بلکه "ایدئولوژی" بوده است. اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهم و توجه کنید. به نظر من "اقتصاددانان" کلاسیک "اقتصاددان" نبودهاند و نیستند بلکه "اقتصادگرا" بودهاند. تصویری را که در چند مقاله گذشته تحت عنوان "کدام اقتصاد" نشان دادیم در اینجا دوباره نشان میدهیم. دوباره نگاه کنید! این کاریکاتور است از تصویری که "اکونومیستها" economists در گفتار اقتصادگرای خودشان به ذهن دارند. یعنی که همه چیز جهان را چون اشیائ تجاری میبینند و تجسم میکنند. قابل خرید و فروش. نام این نوع اقتصاد را "مارکس" و به دنبال او همه دنیا اقتصاد "سرمایهداری" توصیف کرد. چون حواسش جای دیگر بود. خود او هم "کلاسیک" بود! در واقع باید "اقتصاد تجاری / سوداگری" نام نهاد. من اصطلاح "اقتصاد سوداگری" را برگزیدهام. نام این طرز تجسم مربوط به فقط "اقتصادگرایان" است که ما تاکنون به فارسی "اقتصاددان" ترجمه کرده بودیم. در حالی که از دیدگاه من، دیدگاهی که علمیت آن را در رسالهام به اِثبات رساندم، این به اصطلاح دانشگاهیان "اقتصادگرا" بودهاند نه "اقتصاددان". منظور همان "اقتصاددانان کلاسیکر میباشد. به عبارت دیگر دیدگاه نوینی به جهان ارائه دادهام. که دیدگاه درست است. دیدگاه کج ما در این پانصد سال به موازات زندگانی کج ما بوده است که موجب جنگهای مهیب و ویرانیهای بومشناسانه کره زمین شده بوده است.
از دیدگاه من "مالتوس" یک اقتصاددان بود (و تصادفاً نخستین استاد کرسی اقتصاد) و "آدم سمیت" که به پدر علم اقتصاد شهرت یافت یک اقتصادگرا. کارل مارکس هم اقتصادگرا بود و تئوریهای "حتمیت/جبر اقتصادی" او و نظریه نزاع طبقاتی او همه دال بر این واقعیت است و در جزئیات نظریههای اقتصادی او نیز مشهود است.
وقتی که در "دیژون" بودم و کتاب "ضد اقتصاد" آقای "ژک اَتَلی" منتشر شد شاد و ناراحت شدم. شاد از اینکه عنوانش حرف دل مرا میزد، ناراحت از اینکه انگار افکار مرا دزدیده بود! اما محتوای کتاب "ضد اقتصاد" "اتلی" و کتاب "ضد ساموئلسون" هیچکدام به عمق گفتار اقتصادگرا آنطور که من رفتم نرفته بودند. "اَتَلی" و "گییوم" در نقد خود از اقتصاد کلاسیک، همان ابزارهای اقتصادگرا را به کار بردند! نقد من از "علمیت" اقتصاد کلاسیک، نقدی معرفتشناسانه و دانشدوستانه بوده است، نه اقتصادگرایانه.
ضرورت حفظ فرهنگها
یادم هست، در جوانی، در بروکسل، به دوستانی که گفتار و کردار متفاوت من برایشان جالب بود با شادمانی و خنده، نیمه شوخی نیمه جدی، میگفتم "من خیلی باهوش نیستم... اما نابغهام"!
نبوغ، به گمانم ناشی از دیدن چیزهائی است که عموم مردم نمیبینند. آنچه را گاه میدیدم که دیگران نمیدیدند ناشی از تحول من در محیطهای متفاوت بوده است. ناشی از کاملاً دو زبانه آموزش و پرورش یافتن در دو یا چند فرهنگ گوناگون بوده است.
شاید شما هم مثل من ویدئوئی را دیده باشید که در آن شمار شگفتانگیزی از مکتشفان و مخترعان و نوابغ جهان در عصر مدرن را نشان میدهد که جملگی یهودی بودهاند. به راستی شگفتانگیز است و دوست ایرانی یهودی بسیار عزیز من، نصیر. پ، که در جمهوری اسلامی دیگر جای نمیبیند، به آن مباهات میکند. به نسبت جمعیت یهودیان، هیج قوم دیگری در این زمینه به گرد پای یهودیان نمیرسد. آیا چنان که در تورات خداوند ایشان، "یهوه"، قول داده اینان "قوم برگزیده"اند؟ نخیر، نگران نباشید! علت چیزی نیست مگر سرگردانی یهودیان در کشورهای جهان به ویژه در کشورهای "ینگه دنیا". اگر دقت کنیم متوجه شویم به ندرت ساکنِ اسرائیلاند! مثل اینشتین که یهودی است اما در آلمان و سوئیس و آمریکا نابغه شده است!
در سوئیس و فرانسه و بلژیک به آسانی چیزهائی میدیدم که ساکنان آنجا نمیدیدند، و به خاطر ایرانی بودنم بود، و در ایران چیزهای دیگری که عموم ساکنان سرزمین گل و بلبل نمیدیدند، به علت زبان و فرهنگ فرانسوی- اروپائی خود.
امروز با جهانی شدن روابط و گفتگوی فرهنگها شمار نوابغ روزافزونند.
چیزی که امروز ادامه شکوفائی ذهنی بشر را ممکن است به خطر اندازد، همراه با جهانی شدن جامعه بشری، تسلط منحصر به فرد یکی یا دو زبان و "فرهنگی" است که هدف و گرایششان سلطهی یکتاگرایانه باشد و دیگر زبان- فرهنگها را نابود کند.
یک جهان چند فرهنگی هم زیباست هم ضرورتی حیاتی است.
نخستین جایزه صلح نوبل
۱۹۰۱ سال پس از عیسی مسیح، نخستین سال از آنچه میتوان "تاریخ معاصر" Contemporary History خواند یا "سال یکم تقویم جهانشمول" Universal Calendar, Year One که قبلاً شرح دادم، بنیاد "نوبل" نخستین جایزه صلح خود را مشترکاً به بنیانگزار صلیب سرخ بینالملل Henry Dunant سوئیسی و به اقتصاددان فرانسوی Frederic Passy اعطا کرد.
اعطای نخستین جایزه صلح نوبل به یک اقتصاددان، نماد و سمبلی بود از تغییر و تحول و دگردیسی "انسان اقتصادگرا" به "انسان صلحگرا". این تحول در اروپا رخ داده بود و هنوز به دیگر جاهای دنیا سرایت نکرده بود. در ایران، انسانها هنوز کماکان از کشمکشهای دردناکِ داخلی ناشی از تغییر عظیم "اسلامی" که ۱۳ قرن پیش رح داده بود خلاص نشده بودند. و حتا، در کل، اجازهی گفتار و تجزیه و تحلیل آزادانه و بیخطر درباره آن را نداشتند (و تا به امروز هم کاملاً ندارند، حتا در کانادا).
"انقلاب مشروطیت" اما (۱۹۰۵) نمادِ ورودِ دشوار ولی موفقیت آمیزِ ایرانِ کوچک شده به "عصر جدید" یا "مدرن" شد.
زمان برقراری صلح جهانی؟
چنانکه گفته شد، این تحول را در پایاننامه دکتری اقتصاد خود به انحای مختلف نشان دادم و شد موضوع رسالهای در جستجوی اقتصاد صلح و با عنوانِ "از انسان اقتصادگرا تا انسان صلحگرا".
یکی از نحوههای اثبات این تحول رجوع به ارقام و آمار بود. محاسبهی کل هزینههای نظامی در جهان و کل تولید دولت-ملتهای جهان و سپس محاسبه نسبت درصدی این دو برای حدود بیست سال یکی از شیوههای اثبات نظریه وجود این تحول بوده است. مشاهده شد که درصدِ هزینههای نظامی جهان نسبت به تولیدات جهان به طور کاملاً مشخص در تاریح "معاصر" در حال نزول بوده است (امروز تاریخ معاصر را از ۱۹۴۵-۱۹۶- به اینسو در نظر میگیرند. طبعاً "معاصر" را زندگان تعیین میکنند!). همچنین مشاهده شد که این روند عمدتا در مورد کشورهای "توسعه یافته" صدق میکند، نه کشورهای عقبمانده (کشورهای "در حالِ توسعه").
خُب کافی بود این فرایند را به آینده فرافکند و هر زمان که رقم در صد هزینههای نظامی جهان به تولید ناخالص جهان نزدیک به صفر شد آن زمان نزدیک به برقراری صلح جهانی باشد.
حدود چه سالهائی این نسبت نزدیک به صفر میشود؟ باید گفت که اگر روند نزولی به صورت "خطی" بود، بنا بر محاسبات من، از سال گذشته (۲۰۱۸ م) وارد عصر صلح جهانی شدهایم! زیرا خط سیر نزولی به محور "x" میخورد و "صفر" میشود. شاید هم وارد شدهایم و متوجه نمیشویم. شاید وارد عصر صلح جهانی شدهایم اما هنوز مستقر نشدهایم و بشریت در کل نسبت به آن آگاهی نیافته است.
"ضریب همبستگی خطی" -0.97، در حالی که "ضریب همبستگی" به شکل منحنی -0.99 و بسیار دقیقتر بوده است.
بر اساس گرایش منحنیوار، تاریخ استقرار یا آغاز استقرار صلح جهانی را میتوان سالهای حول و حوش ۲۰۳۰ م م (میلادی مسیحی) دانست. یا به تقویمهای جهانشمول پیشنهادی من، سال ۱۳۰ ت ج (تقویم جهانشمول) یا حول و حوش سال ۹۰ پ ه (پسا هیروشیما).
البته صلح جهانی هم میتواند اینطور برقرار شود که انسانها بر اثر جنگ اتمی یا فاجعه زیست محیطی خود را از بین برده، "انسانیت" به آرامگاه ابدی خود رسیده صلح جهانی و ابدی برقرار شود.
در هر دو صورت، به نوعی آخرِ زمان باشد.
خوانش نوینی از تاریخ عقاید اقتصادی
باید بگویم که در مرحله نخست پژوهشهایم که به بررسی موضع "اقتصاددانان" در مورد هزینههای نظامی مربوط میشد، با هدف انتقادِ معرفتشناسانه از "علم" اقتصاد کلاسیک، توانستم "خوانش" نوینی از تاریخ عقاید اقتصادی ارائه دهم.
"توماس مالتوس" را که معمولاً همراه با "آدم سمیت" و "ریکاردو" و "سِی" جزو بنیانگزاران علم اقتصاد کلاسیک معرفی میکنند، از دیگران جدا کرده نشان دادم که او "کلاسیک" نبود و بر عکس "کارل مارکس" را جزو اقتصاددانان "کلاسیک" گذاشتم که ابتدا به ساکن شگفتآور بود! شرح و تعریفی که از کلاسیک ارائه دادم در این مقاله نمیگنجد. همینقدر دو نکته گفته شود. یکی اینکه مالتوس بر خلاف اقتصاددانان "کلاسیک"، هدف اقتصاد را در برآوردن نیازهای اولیه و اساسی انسان میبیند و دیگر اینکه استدلالهای او در مقیاس جهانی است نه "بینالمللی"، نه بین "دولت-ملتها".
و اما نکته مهم دیگر اینکه مالتوس "نظریهی جمعیتی - اقتصادی" جنگ را مطرح میکرد، نظریهای که میگوید بر هم خوردن تعادل اقتصادی جمعیتی به جنگ منتهی میشود. خلاصه آنکه خوانش و طبقه بندی جدیدی از تاریخ عقاید اقتصادی ارائه دادم که در دفاعیه پایاننامهام با درجه ممتاز مورد قبول واقع شد.
طرح همه موضوعاتی که در رسالهی چندرشتهای خود به آنها پرداختم دریک مقالهی ۱۵۰۰ لغتی طبعاً نمیگنجد. فقط اشارههايی امکانپذیر است که شاید برای خواننده جالب باشد.
اقتصاددان یا اقتصادگرا، کدامیک؟
دستکم دو اصطلاح مهم و مفهوم نوین به زبان و فرهنگ فرانسوی (و بالطبع به انگلیسی و اروپائی و تا اندازهای جهانی) تقدیم داشتم. یکی که همان homo oeconomicus باشد که عنوان رساله هم هست و در اینجا به فارسی به "انسان صلحگرا" ترجمه شد. دوم کلمه و مفهوم economician économicien که ناچار شدم ابداع کنم چرا که بدون این مفهوم و این اصطلاح بیان منظورِ و دیدگاه من امکانپذیر نبود. ترجمهی آن به فارسی باید بشود "اقتصاددان"! میگوئید خُب اینکه واژه نوینی نیست، در فارسی! بله در فارسی نیست اما اگر در ایران "غربزده" نبودیم درست آن بود که "اکونومیست" را "اقتصادگرا" ترجمه میکردیم نه "اقتصاددان" و به جای تقلید و تسلیم که زندگی ما را بر باد داد به عقل خود رجوع میکردیم. توجه کنید که من "علم" اقتصاد (اکونومی) را آنطور که در اروپا پدید آمد به نقد بستم و آن را ثابت کردم که علم نبوده بلکه "ایدئولوژی" بوده است. اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهم و توجه کنید. به نظر من "اقتصاددانان" کلاسیک "اقتصاددان" نبودهاند و نیستند بلکه "اقتصادگرا" بودهاند. تصویری را که در چند مقاله گذشته تحت عنوان "کدام اقتصاد" نشان دادیم در اینجا دوباره نشان میدهیم. دوباره نگاه کنید! این کاریکاتور است از تصویری که "اکونومیستها" economists در گفتار اقتصادگرای خودشان به ذهن دارند. یعنی که همه چیز جهان را چون اشیائ تجاری میبینند و تجسم میکنند. قابل خرید و فروش. نام این نوع اقتصاد را "مارکس" و به دنبال او همه دنیا اقتصاد "سرمایهداری" توصیف کرد. چون حواسش جای دیگر بود. خود او هم "کلاسیک" بود! در واقع باید "اقتصاد تجاری / سوداگری" نام نهاد. من اصطلاح "اقتصاد سوداگری" را برگزیدهام. نام این طرز تجسم مربوط به فقط "اقتصادگرایان" است که ما تاکنون به فارسی "اقتصاددان" ترجمه کرده بودیم. در حالی که از دیدگاه من، دیدگاهی که علمیت آن را در رسالهام به اِثبات رساندم، این به اصطلاح دانشگاهیان "اقتصادگرا" بودهاند نه "اقتصاددان". منظور همان "اقتصاددانان کلاسیکر میباشد. به عبارت دیگر دیدگاه نوینی به جهان ارائه دادهام. که دیدگاه درست است. دیدگاه کج ما در این پانصد سال به موازات زندگانی کج ما بوده است که موجب جنگهای مهیب و ویرانیهای بومشناسانه کره زمین شده بوده است.
از دیدگاه من "مالتوس" یک اقتصاددان بود (و تصادفاً نخستین استاد کرسی اقتصاد) و "آدم سمیت" که به پدر علم اقتصاد شهرت یافت یک اقتصادگرا. کارل مارکس هم اقتصادگرا بود و تئوریهای "حتمیت/جبر اقتصادی" او و نظریه نزاع طبقاتی او همه دال بر این واقعیت است و در جزئیات نظریههای اقتصادی او نیز مشهود است.
وقتی که در "دیژون" بودم و کتاب "ضد اقتصاد" آقای "ژک اَتَلی" منتشر شد شاد و ناراحت شدم. شاد از اینکه عنوانش حرف دل مرا میزد، ناراحت از اینکه انگار افکار مرا دزدیده بود! اما محتوای کتاب "ضد اقتصاد" "اتلی" و کتاب "ضد ساموئلسون" هیچکدام به عمق گفتار اقتصادگرا آنطور که من رفتم نرفته بودند. "اَتَلی" و "گییوم" در نقد خود از اقتصاد کلاسیک، همان ابزارهای اقتصادگرا را به کار بردند! نقد من از "علمیت" اقتصاد کلاسیک، نقدی معرفتشناسانه و دانشدوستانه بوده است، نه اقتصادگرایانه.
ضرورت حفظ فرهنگها
یادم هست، در جوانی، در بروکسل، به دوستانی که گفتار و کردار متفاوت من برایشان جالب بود با شادمانی و خنده، نیمه شوخی نیمه جدی، میگفتم "من خیلی باهوش نیستم... اما نابغهام"!
نبوغ، به گمانم ناشی از دیدن چیزهائی است که عموم مردم نمیبینند. آنچه را گاه میدیدم که دیگران نمیدیدند ناشی از تحول من در محیطهای متفاوت بوده است. ناشی از کاملاً دو زبانه آموزش و پرورش یافتن در دو یا چند فرهنگ گوناگون بوده است.
شاید شما هم مثل من ویدئوئی را دیده باشید که در آن شمار شگفتانگیزی از مکتشفان و مخترعان و نوابغ جهان در عصر مدرن را نشان میدهد که جملگی یهودی بودهاند. به راستی شگفتانگیز است و دوست ایرانی یهودی بسیار عزیز من، نصیر. پ، که در جمهوری اسلامی دیگر جای نمیبیند، به آن مباهات میکند. به نسبت جمعیت یهودیان، هیج قوم دیگری در این زمینه به گرد پای یهودیان نمیرسد. آیا چنان که در تورات خداوند ایشان، "یهوه"، قول داده اینان "قوم برگزیده"اند؟ نخیر، نگران نباشید! علت چیزی نیست مگر سرگردانی یهودیان در کشورهای جهان به ویژه در کشورهای "ینگه دنیا". اگر دقت کنیم متوجه شویم به ندرت ساکنِ اسرائیلاند! مثل اینشتین که یهودی است اما در آلمان و سوئیس و آمریکا نابغه شده است!
در سوئیس و فرانسه و بلژیک به آسانی چیزهائی میدیدم که ساکنان آنجا نمیدیدند، و به خاطر ایرانی بودنم بود، و در ایران چیزهای دیگری که عموم ساکنان سرزمین گل و بلبل نمیدیدند، به علت زبان و فرهنگ فرانسوی- اروپائی خود.
امروز با جهانی شدن روابط و گفتگوی فرهنگها شمار نوابغ روزافزونند.
چیزی که امروز ادامه شکوفائی ذهنی بشر را ممکن است به خطر اندازد، همراه با جهانی شدن جامعه بشری، تسلط منحصر به فرد یکی یا دو زبان و "فرهنگی" است که هدف و گرایششان سلطهی یکتاگرایانه باشد و دیگر زبان- فرهنگها را نابود کند.
یک جهان چند فرهنگی هم زیباست هم ضرورتی حیاتی است.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, می 22, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو