تغییر بزرگ-30 - پژوهش صلح در سرزمین جنگ
تغییر بزرگ-30: پژوهش صلح در سرزمین جنگ
رفتار بیتکلف "آمریکائی"
اواخر ژانویه ۱۹۷۷، در سردترین هوائی که در عمرم شاهدش بودم، وارد شهر فیلادلفیا شدم و خود را به دانشگاه پنسیلوانیا رساندم.
پُرسان پُرسان به دپارتمان جدیدالتاسیس "علم صلح" درآمده، در دفتر آن، با شادی و دلهره منتطر دیدار با رئیس دپارتمان، دکتر "والتِرآیزارد"Walter Isard، اقتصاددان نامدار بودم. خانم مسئولِ دفترِ دپارتمان که سخت مشغول تایپ بود به مرد نسبتاً مفلوکی که آمده بود و کاغذ و پروندهها را جابحا میکرد و به کارمند دفتری میماند، رو کرده، با اشاره به من گفت: "دکتر آیزارد، آقای ضیائیان با شما قرار ملاقات دارد".
کارائی و کارآمدی آمریکائی
پس از گفتگوئی نسبتاً کوتاه در دفتر ایشان، دکتر "آیزارد" به منشی گفت برایم به عنوان دانشجوی ویژهی "پسادکترا" کارت شناسائی صادر شود.
همه کارها بدون لحظهای درنگ انجام شد، عکس گرفتن و صدور کارت و اسکان در آپارتمان در یکی از طبقات بالای "برجِ دانشآموختگان" Graduate Tower، همه در همان روز صورت گرفت، و فردایش در کتابخانه بزرگ و غنی و سهلالاستفاده دانشگاه پنسیلوانیا، با یک دنیا مسرت، پژوهشهای خود را آغاز کرده، ادامه دادم.
فارسی، زبان بینالمللی!
"شیرین" و "بردیا" نیز از فرانسه به من ملحق شدند. بردیا، سه ساله، که تا آنهنگام فقط به زبان فرانسوی صحبت میکرد، به زودی متوجه شد که زبان بینالملل همانا زبان فارسی است که در هر دو جا صحبت میشد، و در فیلادلفیای انگلیسی زبان شروع کرد به فارسی صحبت کردن! باید گفت که در دانشگاه پنسیلوانیا دانشجویان ایرانی کم نبودند و در مهد کودک دانشگاه نیز بردیا با کودکان فارسی زبان ایرانی آشنا شده بود. دوران طلائی ایرانِ معاصربود.
دانشگاه پنسیلوانیا و دپارتمان صلحشناسی
دانشگاه پنسیلوانیا، که در طبقهبندی دانشگاهها یکی از ۱۰ دانشگاه صدرنشین "ایالتهای متحد آمریکا" بود برای نخستین بار، همانسال، یک دپارتمانِ "علم صلح" Peace Science یا "صلحشناسی" ایجاد کرده بود، آنهم به ابتکار و مدیریتِ یک اقتصاددانِ نامدار، دکتر "والترآیزارد" Walter Isard که یکی از دانشجویان همدوره من رساله "فوق لیسانس" خود را در باره کارهای او به عنوان متخصص اقتصاد منطقهای RegionalEconomics مینوشت!
شگفتا، مگر از این بهتر هم میشد؟ موهبت خدائی بود.پیدائی یک دپارتمان صلحشناسی از سوی یکی از معتبرترین دانشگاههای جهان آنهم در همه سطوح لیسانس، فوق لیسانس و دکترا!
نماد دیگری از تحول و تغییر و دگردیسی انسان "اقتصادگرا" به "صلحگرا" بود که من در جلد اول رسالهام به آن پرداخته بودم و حال مشغول جلد دوم بودم تا مقدمات "اقتصاد صلح" خود را بنیان گذارم.
بیدرنگ و با هیجان و دلهره تقاضای پذیرش و ادامه تحصیل در آن دانشگاه و آن دپارتمان کرده بودم. دکتر محمد حسن گنجی، تحصیلکردهی آمریکا (پی اچ دی) و استاد ممتاز دانشگاه تهران و از متخصصان برجسته سازمان ملل متحد، نامهی محکمی در معرفی و پشتیبانی از تقاضای من نوشته بود.
کتابخانه ی غنی دانشگاه
بیشتر وقت روزانه خود را در کتابخانه میگذراندم. آنقدر غنی بود که هیچ اشتهائی را نمیتوانست سیر کند. در پاریس میبایستی تقاضای حداکثر سه کتاب کرد، منتظر شد تا برایتان پیدا کنند و شما مطالعه کنید! در اینجا همه کتابخانه در اختیارتان بود!
کتابی به زبان فرانسوی از اقتصاددانی فرانسوی یافتم که دقیقاً به کار جلد اول رسالهام میخورد و از آن بهره بردم و در کتابخانه دانشگاه پاریس یافت نمیشد! برگهای این کتاب به زحمت از هم باز میشد، زرد و خشک و شکننده، میبایستی با مواظبت بسیار آن را نیمه باز کرد و خواند تا برگها نشکند! به وضوح، من نخستین کسی بودم که این کتاب چاپ قرن نوزدهم را باز کرده بودم!
در تابستان آنسال بود که به کمک یک ماشین حساب علمی که سیصد و اندی دلار پولش را دادم، محاسبات ریاضی خود را برای تعیین زمان دقیق استقرار صلح در جهان به انجام رساندم.
حکومت کاسبکاران
برای خرید یک دوربین فیلمبرداری وارد یک فروشگاه نسبتاً بزرگ در مرکز شهر شدم. فروشنده، مردی تنومند، یک دوربین "کانُن" به دست من داد، ۷۵۰ دلار. گفتم گران است و داشتم میرفتم که گفت "۶۵۰ دلار.میخوام ببینم مرد خرید هستی، ۵۵۰ دلار"! خریدم. عصر آن روز منزل ف م، وی به من گفت، "شجاع، قیمت این دوربین ۲۶۰-۲۶۵ دلار است، سرت کلاه گذاشتند". برگشتم دوربین را پس بدهم و پولم را پس بگیرم. چه خیال خامی! گفتم کلاهبرداری است و شکایت میکنم. گفت برو شکایت کن، از تو پولدارترم، وکیل من میاندازدت زندان! شکایت به شهرداری نیویورک بردم. مامور شهرداری اظهار تاسف کرد که چنین کاسبکارانی در نیویورک نسبتاً فراوانند و به لحاظ قانونی کاری نمیشود کرد.
در همان زمان در ایران، "شاه" میخواست که افرایش بیرویه قیمتها کنترل شود... سقوط کرد! هر دوی ما به بازاریان باختیم!
وحشیگریهای شبانهروزی
گهگاه صبح که برمیخواستیم میشنیدیم که شب قبل در کمپوس دانشگاه به دانشجوی دختری تجاوز شده است. در همه عمر که در ایران و کشورهای اروپا گذرانده بودم به اندازه دو هفته در "آمریکا" خبر "تجاوز" نشنیده بودم. هیچ کجا هم حضور اینهمه مامور پلیس، مسلح و قلدر، ندیده بودم. امان از صدای آژیر پلیس که امکان نداشت روزی یا شبی بلند نشود!
از پنجره طبقه بالای برج محل اقامتم رانندهای را دیدم که برای خروج از پارک کنار خیابان، چون جا کم بود اتومبیلش را محکم به ماشینهای جلو و عقب زد و جا باز کرد و رفت! جلالخالق!
در مدت اقامتم در آن کشور، یک شب برق در نیویورک رفت. به زنان تجاوز شد و مغازهها به تاراج رفت. صبح بعد خیابانهای اصلی نیویورک شبیه یک شهر جنگزده بود.
ا م آمریکا یک "جامعه" به معنای متعارف نیست بلکه یک بازار بزرگ داد و ستد وحشیانهی "آزاد" است. دفاع از "بازار آزاد"، شعارِ بیشرمانهی روسای جمهور آمریکا.
جوّ "جنگ ستارگان" و خشونت!
برای فهمیدن ذهنیت "جنگ ستارگان" ،"ایالتهای متحد"، به نکاتی باید توجه کرد، و کشورهای دیگر در تقلید از این ذهنیت امریکائی اشتباه میکنند زیرا در شرایط مشابه نیستند.
همان وقت که وارد فضای "ایالتهای متحد" شدم، از پنجرهی هواپیما مرتب و منظم بودن قطعات زمینهای کشاورزی که عمدتا مستطیل شکل بود نظرم را جلب کرد. حساب مساحتشان آسان بود. نه مثل کشورهای کهنی چون فرانسه و ایران که قطعه زمینهایشان مرزبندیهای طبیعی یا حتا هنری و احساسی داشت، بر اساس انحنای یک آبراه،یک پستی یا بلندی، یک درخت، یک تاریخچه، یک خاطره محلی یا یادگار تاریخی و اینگونه ملاحظات! کوچه باغهای ایران کجا و این تقسیمبندیهای هندسی و مادی و بیاحساس کجا!
همچنین باید به یادداشت که این کشور، در بعضی ایالتهایش، همه ساله دچار شدیدترین و خشنترین طوفانها و گردبادهاست که خانهها و کاشانهها را ویران میکند، و طبعاً شهروندانش را به خشونت عادت میدهد و به اینکه آرامشها پایدار نیست.
پرجمعیتترین ایالتِ آن، کالیفرنیا، منتظر لحظهی تاریخی زمینشناسانهی زلزله بزرگی است که تکهای از آن سرزمین را از قاره جدا کند و لوسآنجلس و سانفرانسیسکو را ویران نماید و ساکنانش را مثل مورچه دفن کند.
و اما چنانکه خواننده ارجمند لابد میداند، سنت حمل و استفاده از سلاح گرم جزو سنتهای بنیانی جامعهی ایالتهای متحد آمریکاست. از همان ابتدا برای کشتار اهالی بومی، یا برای حل اختلافهای بین خود، "به خاطر یک مشت دلار" وسیلهی عمده زنده ماندن بود.
با تفنگ به سویم نشانه گرفت!
در بهار ۷۷ با خانواده، سفری با اتومبیل از فیلادلفیا به شهر کوچک پلاتویل در ایالت ویسکانسین کردیم. شب بود و قدری هم بارانی که به نزدیک یا در حومه یپلاتویل رسیده بودیم که منزل پدر و مادر و هم منزل خواهر در آنجا بود. قدری گم شده بودم و نمیدانستم به درستی کجائیم و به کدام جهت باید میرفتیم. برای پرسش از یکی از ساکنان خانهای که چراغش روشن بود به چپ پیچیدم و در راه گاراژش توقف کرده، نقشه به دست، از اتومبیل پیاده شدم. همزمان، درب خانه ناگهان باز شد و مردی قوی هیکل با تفنگ به سوی من نشانه گرفت. شانس آوردم شلیک نکرد. ۳۳ سال از سن و سالم میگذشت و به کشورهای پرشماری سفر کرده بودم و در بعضی هم سالها سکونت داشتهام. هرگز با چنین منظره و واکنشی یا شبیه آن در هیچ کجای دنیا مواجه نشده بودم و قابل انتظار هم نبود. فکر میکردم فقط در فیلمهای هالیوود برای سرگرمی است. اما نه، آن فیلمها بازتاب زندگانی واقعی "امریکائیان" بوده است!
علل این وحشیگری تنها به خاطر قانون اساسی ایالتهای متحد نیست که حمل اسلحه را تشویق میکند. این خشونت از ابتدای تاسیس دولت ایالتهای متحد جزو اساس زندگانی در آمده است. کشتار بومیان، جنگهای داخلی و بالاخره جنگهای خارجی.
دولت جنگاور
این کشور در سراسر تاریخ خود کمتر سالی را بدون جنگ گذرانده است.
گرچه همه مردم در همه کشورهای جهان نیز طبیعتاً در گیر جنگ بودهاند، اما روانشناسی علل جنگ در ایالتهای متحد آمریکا با کشورهای "نُرمال" چون فرانسه و ایران و دیگر کشورهای اروپائی و آسیائی و آفریقایی متفاوت است. نمیدانم آیا میتوان گفت که ایالتهای متحد آمریکا، استرالیا، نیوزیلند، کانادا، سنگاپور، قطر، امارات، و بعضی جوامع دیگر که مخلوق دوران استعمارگری انگلستاناند اصولاً "دولت-ملت" نیستند بلکه دولتهای بازاری و سوداگرِ داد و ستد و تولید و مصرفاند.و اما دولت ایالتهای متحد آمریکا، به لحاظ روحیهی تهاجم، پرخاشگری، خشونت و به خصوص سلطهجوئی و در سودای کنترل ساختاری و نظامی جهان بودن، با همه متفاوت است. به علاوه "مجتمع صنعتی نظامی" ا م آمریکا خود یک نیرویی است که، به قول ژنرال آیزنهاور، میتواند خارج از کنترل سیاسی مردم و حتا رئیس جمهور،حکومت کند.
باید گفت بیشتر خوبیها و بدیهای انسانیت، برترینهایش در "ایالتهای متحد آمریکا" ست.
حوادث و مشاهدات ۹ ماه اقامتم در آن کشورآنقدر زیاد است که در یکی دو مقاله نمیگنجد. بیشک یکی از برجستهترین و جنجالیترین آنها دیدار رسمی اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو فرح از کاخ سفید بود، و واکنشهای ایرانیان مقیم آمریکا.
رفتار بیتکلف "آمریکائی"
اواخر ژانویه ۱۹۷۷، در سردترین هوائی که در عمرم شاهدش بودم، وارد شهر فیلادلفیا شدم و خود را به دانشگاه پنسیلوانیا رساندم.
پُرسان پُرسان به دپارتمان جدیدالتاسیس "علم صلح" درآمده، در دفتر آن، با شادی و دلهره منتطر دیدار با رئیس دپارتمان، دکتر "والتِرآیزارد"Walter Isard، اقتصاددان نامدار بودم. خانم مسئولِ دفترِ دپارتمان که سخت مشغول تایپ بود به مرد نسبتاً مفلوکی که آمده بود و کاغذ و پروندهها را جابحا میکرد و به کارمند دفتری میماند، رو کرده، با اشاره به من گفت: "دکتر آیزارد، آقای ضیائیان با شما قرار ملاقات دارد".
کارائی و کارآمدی آمریکائی
پس از گفتگوئی نسبتاً کوتاه در دفتر ایشان، دکتر "آیزارد" به منشی گفت برایم به عنوان دانشجوی ویژهی "پسادکترا" کارت شناسائی صادر شود.
همه کارها بدون لحظهای درنگ انجام شد، عکس گرفتن و صدور کارت و اسکان در آپارتمان در یکی از طبقات بالای "برجِ دانشآموختگان" Graduate Tower، همه در همان روز صورت گرفت، و فردایش در کتابخانه بزرگ و غنی و سهلالاستفاده دانشگاه پنسیلوانیا، با یک دنیا مسرت، پژوهشهای خود را آغاز کرده، ادامه دادم.
فارسی، زبان بینالمللی!
"شیرین" و "بردیا" نیز از فرانسه به من ملحق شدند. بردیا، سه ساله، که تا آنهنگام فقط به زبان فرانسوی صحبت میکرد، به زودی متوجه شد که زبان بینالملل همانا زبان فارسی است که در هر دو جا صحبت میشد، و در فیلادلفیای انگلیسی زبان شروع کرد به فارسی صحبت کردن! باید گفت که در دانشگاه پنسیلوانیا دانشجویان ایرانی کم نبودند و در مهد کودک دانشگاه نیز بردیا با کودکان فارسی زبان ایرانی آشنا شده بود. دوران طلائی ایرانِ معاصربود.
دانشگاه پنسیلوانیا و دپارتمان صلحشناسی
دانشگاه پنسیلوانیا، که در طبقهبندی دانشگاهها یکی از ۱۰ دانشگاه صدرنشین "ایالتهای متحد آمریکا" بود برای نخستین بار، همانسال، یک دپارتمانِ "علم صلح" Peace Science یا "صلحشناسی" ایجاد کرده بود، آنهم به ابتکار و مدیریتِ یک اقتصاددانِ نامدار، دکتر "والترآیزارد" Walter Isard که یکی از دانشجویان همدوره من رساله "فوق لیسانس" خود را در باره کارهای او به عنوان متخصص اقتصاد منطقهای RegionalEconomics مینوشت!
شگفتا، مگر از این بهتر هم میشد؟ موهبت خدائی بود.پیدائی یک دپارتمان صلحشناسی از سوی یکی از معتبرترین دانشگاههای جهان آنهم در همه سطوح لیسانس، فوق لیسانس و دکترا!
نماد دیگری از تحول و تغییر و دگردیسی انسان "اقتصادگرا" به "صلحگرا" بود که من در جلد اول رسالهام به آن پرداخته بودم و حال مشغول جلد دوم بودم تا مقدمات "اقتصاد صلح" خود را بنیان گذارم.
بیدرنگ و با هیجان و دلهره تقاضای پذیرش و ادامه تحصیل در آن دانشگاه و آن دپارتمان کرده بودم. دکتر محمد حسن گنجی، تحصیلکردهی آمریکا (پی اچ دی) و استاد ممتاز دانشگاه تهران و از متخصصان برجسته سازمان ملل متحد، نامهی محکمی در معرفی و پشتیبانی از تقاضای من نوشته بود.
کتابخانه ی غنی دانشگاه
بیشتر وقت روزانه خود را در کتابخانه میگذراندم. آنقدر غنی بود که هیچ اشتهائی را نمیتوانست سیر کند. در پاریس میبایستی تقاضای حداکثر سه کتاب کرد، منتظر شد تا برایتان پیدا کنند و شما مطالعه کنید! در اینجا همه کتابخانه در اختیارتان بود!
کتابی به زبان فرانسوی از اقتصاددانی فرانسوی یافتم که دقیقاً به کار جلد اول رسالهام میخورد و از آن بهره بردم و در کتابخانه دانشگاه پاریس یافت نمیشد! برگهای این کتاب به زحمت از هم باز میشد، زرد و خشک و شکننده، میبایستی با مواظبت بسیار آن را نیمه باز کرد و خواند تا برگها نشکند! به وضوح، من نخستین کسی بودم که این کتاب چاپ قرن نوزدهم را باز کرده بودم!
در تابستان آنسال بود که به کمک یک ماشین حساب علمی که سیصد و اندی دلار پولش را دادم، محاسبات ریاضی خود را برای تعیین زمان دقیق استقرار صلح در جهان به انجام رساندم.
حکومت کاسبکاران
برای خرید یک دوربین فیلمبرداری وارد یک فروشگاه نسبتاً بزرگ در مرکز شهر شدم. فروشنده، مردی تنومند، یک دوربین "کانُن" به دست من داد، ۷۵۰ دلار. گفتم گران است و داشتم میرفتم که گفت "۶۵۰ دلار.میخوام ببینم مرد خرید هستی، ۵۵۰ دلار"! خریدم. عصر آن روز منزل ف م، وی به من گفت، "شجاع، قیمت این دوربین ۲۶۰-۲۶۵ دلار است، سرت کلاه گذاشتند". برگشتم دوربین را پس بدهم و پولم را پس بگیرم. چه خیال خامی! گفتم کلاهبرداری است و شکایت میکنم. گفت برو شکایت کن، از تو پولدارترم، وکیل من میاندازدت زندان! شکایت به شهرداری نیویورک بردم. مامور شهرداری اظهار تاسف کرد که چنین کاسبکارانی در نیویورک نسبتاً فراوانند و به لحاظ قانونی کاری نمیشود کرد.
در همان زمان در ایران، "شاه" میخواست که افرایش بیرویه قیمتها کنترل شود... سقوط کرد! هر دوی ما به بازاریان باختیم!
وحشیگریهای شبانهروزی
گهگاه صبح که برمیخواستیم میشنیدیم که شب قبل در کمپوس دانشگاه به دانشجوی دختری تجاوز شده است. در همه عمر که در ایران و کشورهای اروپا گذرانده بودم به اندازه دو هفته در "آمریکا" خبر "تجاوز" نشنیده بودم. هیچ کجا هم حضور اینهمه مامور پلیس، مسلح و قلدر، ندیده بودم. امان از صدای آژیر پلیس که امکان نداشت روزی یا شبی بلند نشود!
از پنجره طبقه بالای برج محل اقامتم رانندهای را دیدم که برای خروج از پارک کنار خیابان، چون جا کم بود اتومبیلش را محکم به ماشینهای جلو و عقب زد و جا باز کرد و رفت! جلالخالق!
در مدت اقامتم در آن کشور، یک شب برق در نیویورک رفت. به زنان تجاوز شد و مغازهها به تاراج رفت. صبح بعد خیابانهای اصلی نیویورک شبیه یک شهر جنگزده بود.
ا م آمریکا یک "جامعه" به معنای متعارف نیست بلکه یک بازار بزرگ داد و ستد وحشیانهی "آزاد" است. دفاع از "بازار آزاد"، شعارِ بیشرمانهی روسای جمهور آمریکا.
جوّ "جنگ ستارگان" و خشونت!
برای فهمیدن ذهنیت "جنگ ستارگان" ،"ایالتهای متحد"، به نکاتی باید توجه کرد، و کشورهای دیگر در تقلید از این ذهنیت امریکائی اشتباه میکنند زیرا در شرایط مشابه نیستند.
همان وقت که وارد فضای "ایالتهای متحد" شدم، از پنجرهی هواپیما مرتب و منظم بودن قطعات زمینهای کشاورزی که عمدتا مستطیل شکل بود نظرم را جلب کرد. حساب مساحتشان آسان بود. نه مثل کشورهای کهنی چون فرانسه و ایران که قطعه زمینهایشان مرزبندیهای طبیعی یا حتا هنری و احساسی داشت، بر اساس انحنای یک آبراه،یک پستی یا بلندی، یک درخت، یک تاریخچه، یک خاطره محلی یا یادگار تاریخی و اینگونه ملاحظات! کوچه باغهای ایران کجا و این تقسیمبندیهای هندسی و مادی و بیاحساس کجا!
همچنین باید به یادداشت که این کشور، در بعضی ایالتهایش، همه ساله دچار شدیدترین و خشنترین طوفانها و گردبادهاست که خانهها و کاشانهها را ویران میکند، و طبعاً شهروندانش را به خشونت عادت میدهد و به اینکه آرامشها پایدار نیست.
پرجمعیتترین ایالتِ آن، کالیفرنیا، منتظر لحظهی تاریخی زمینشناسانهی زلزله بزرگی است که تکهای از آن سرزمین را از قاره جدا کند و لوسآنجلس و سانفرانسیسکو را ویران نماید و ساکنانش را مثل مورچه دفن کند.
و اما چنانکه خواننده ارجمند لابد میداند، سنت حمل و استفاده از سلاح گرم جزو سنتهای بنیانی جامعهی ایالتهای متحد آمریکاست. از همان ابتدا برای کشتار اهالی بومی، یا برای حل اختلافهای بین خود، "به خاطر یک مشت دلار" وسیلهی عمده زنده ماندن بود.
با تفنگ به سویم نشانه گرفت!
در بهار ۷۷ با خانواده، سفری با اتومبیل از فیلادلفیا به شهر کوچک پلاتویل در ایالت ویسکانسین کردیم. شب بود و قدری هم بارانی که به نزدیک یا در حومه یپلاتویل رسیده بودیم که منزل پدر و مادر و هم منزل خواهر در آنجا بود. قدری گم شده بودم و نمیدانستم به درستی کجائیم و به کدام جهت باید میرفتیم. برای پرسش از یکی از ساکنان خانهای که چراغش روشن بود به چپ پیچیدم و در راه گاراژش توقف کرده، نقشه به دست، از اتومبیل پیاده شدم. همزمان، درب خانه ناگهان باز شد و مردی قوی هیکل با تفنگ به سوی من نشانه گرفت. شانس آوردم شلیک نکرد. ۳۳ سال از سن و سالم میگذشت و به کشورهای پرشماری سفر کرده بودم و در بعضی هم سالها سکونت داشتهام. هرگز با چنین منظره و واکنشی یا شبیه آن در هیچ کجای دنیا مواجه نشده بودم و قابل انتظار هم نبود. فکر میکردم فقط در فیلمهای هالیوود برای سرگرمی است. اما نه، آن فیلمها بازتاب زندگانی واقعی "امریکائیان" بوده است!
علل این وحشیگری تنها به خاطر قانون اساسی ایالتهای متحد نیست که حمل اسلحه را تشویق میکند. این خشونت از ابتدای تاسیس دولت ایالتهای متحد جزو اساس زندگانی در آمده است. کشتار بومیان، جنگهای داخلی و بالاخره جنگهای خارجی.
دولت جنگاور
این کشور در سراسر تاریخ خود کمتر سالی را بدون جنگ گذرانده است.
گرچه همه مردم در همه کشورهای جهان نیز طبیعتاً در گیر جنگ بودهاند، اما روانشناسی علل جنگ در ایالتهای متحد آمریکا با کشورهای "نُرمال" چون فرانسه و ایران و دیگر کشورهای اروپائی و آسیائی و آفریقایی متفاوت است. نمیدانم آیا میتوان گفت که ایالتهای متحد آمریکا، استرالیا، نیوزیلند، کانادا، سنگاپور، قطر، امارات، و بعضی جوامع دیگر که مخلوق دوران استعمارگری انگلستاناند اصولاً "دولت-ملت" نیستند بلکه دولتهای بازاری و سوداگرِ داد و ستد و تولید و مصرفاند.و اما دولت ایالتهای متحد آمریکا، به لحاظ روحیهی تهاجم، پرخاشگری، خشونت و به خصوص سلطهجوئی و در سودای کنترل ساختاری و نظامی جهان بودن، با همه متفاوت است. به علاوه "مجتمع صنعتی نظامی" ا م آمریکا خود یک نیرویی است که، به قول ژنرال آیزنهاور، میتواند خارج از کنترل سیاسی مردم و حتا رئیس جمهور،حکومت کند.
باید گفت بیشتر خوبیها و بدیهای انسانیت، برترینهایش در "ایالتهای متحد آمریکا" ست.
حوادث و مشاهدات ۹ ماه اقامتم در آن کشورآنقدر زیاد است که در یکی دو مقاله نمیگنجد. بیشک یکی از برجستهترین و جنجالیترین آنها دیدار رسمی اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو فرح از کاخ سفید بود، و واکنشهای ایرانیان مقیم آمریکا.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, June 5, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو