پیشنهاد کردند این پروژه به دلیل اهمیتش با "اعلیحضرت" در میان گذاشته شود. وا رفتم. من کجا "اعلیحضرت" کجا؟
تغییر بزرگ -33
اندیشهی پایان تحصیلات و بازگشت به زادگاه
در بازگشت به پاریس از سفر پربارِ به ایالتهای متحد آمریکا، کمکم هیجانِ اینکه "تز"ِ دکترایم از همه جنبه محکم است و همه کارهائی که دیگران قبلاً کردهاند را در بر میگیرد و هیچ ایدئولوژی چپ یا راست نمیتواند بر "علمیت" آن خرده گیرد و استدلالهایم مو لای درزشان نمیرود، مرا در هر چه سریعتر به پایان رساندن نگارش و شکل بخشیدن نهائی آن ترغیب و تشویق میکرد. و اندیشهی پر از امیدِ بازگشت به ایران در ذهنم شکل میگرفت. در دانشگاه پنسیلوانیا کلی روی جلد دوم رسالهی دکترایم (اقتصاد صلح) کار کرده بودم، به ویژه، در محاسبات آماری و طبقهبندی همه کشورهای جهان به چند دسته بر اساس برخی ضوابط. وارد جزئیات این ضوابط نمیشوم، اما به عنوان مثال نمیشد در تجزیه و تحلیل اقتصادی کشورهای صادرکننده اسلحه و کشورهای وارد کننده را یکسان تلقی کرد. ضابطهی دیگر، درجه توسعهیافتگی و عقبماندگی دولت- ملتها بود. و اما ضابطه دیگر اردوگاه سیاسی- اجتماعی- اقتصادی آنها بود.
در آنزمان دنیا به دو اردوگاه متخاصم تقسیم شده بود. نامهای مختلفی به این دو اردوگاه متخاصم میشد نسبت داد، مثلاً اقتصاد بازاری یا بازار آزاد در مقابل اقتصاد برنامهریزی دولتی ولی عمدتاً به نامهای اقتصاد سوسیالیستی-کمونیستی در مقابل اقتصاد سرمایهداری معروف بودند. به زبان قدری فارسیتر، اردوگاه سرمایهداری در مقابل اردوگاه جامعهداری.
رقابت نظامی و فضائی هم میان این دو اردوگاه بود که اساساً کشورهای عضو پیمان نظامی "آتلانتیک" یا "اطلس" شمالی شامل آمریکای شمالی و کشورهای اروپای غربی بود به رهبری ا م آمریکا از یکسو و کشورهای عضو پیمان نظامی "ورشو" از سوی دیگر شامل کشورهای اروپای شرقی به رهبری "اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی" (به سرکردگی روسیه) بود. اردوگاه "غرب" و اردوگاه "شرق".
و من متوجه شدم که همه مطالعات و پژوهشهایم در اردوگاه "غرب" بود.نمیشد.
و نظام شورویIgor Glagolev
خوب به یاد دارم که در آن اتاق محل اقامتم در "برج بِریل"، پاریس سیزدهم، چقدر تلاش کردم با سفارت شوروی در پاریس تماس بگیرم. میدانستم که در شوروی هم شخصی به نام "ایگورگلاگولِف" روی این مسائل جنگ و صلح و هزینههای نظامی، سلاح و "خلع سلاح" (که موضوعی مطرح میان دو رقیب و دشمن تسلیحاتی اصلی آمریکا و شوروی بود) کار میکند. ضروری بود با او تماس بگیرم و از موضع او و آن "اردوگاه" نیز آگاه و بهرمند شوم و با او ارتباط و اشتراک علمی داشته باشم.
تلفنکاری من بسیار ناکام ماند. یا کسی گوشی را برنمیداشت، یا زنگ "اشغال" میزد. یا کسی گوشی را برمیداشت و مرا معطل میگذاشت و قطع میشد. به وضوح ارتباط امکانپذیر نبود. دستبردار نبودم. مهم بود. پس از یکی دو یا سه روز تلاش ناموفق رفتم به سفارت "اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی" در پاریس. اولین چیزی که جلب نظرم را کرد، دوربینهای بالای درب سفارت بود.
خوانندگان جوان خوب است بدانند که در آنزمان چنین چیزی مرسوم نبود. سفارتخانهها مجهز به چنین ابزارهای کنترل نبودند و نیازی به آن نمیدیدند. زندگانی در کشورهای اردوی غرب، مخصوصاً اروپای غربی، دوستانه، خوشبینانه، و در آرامش بود. باری، در جوّی جیمزباندی درب فولادین سفارت بر روی من باز شد و خود را در یک اتاق کوچک یافتم. شخصی رفت و مرد دیگری آمد. مشخصاً و با دقت درب اتاق را باز گذاشت. وقتی از من پرسید و به او گفتم هدف من از آمدن چیست، با صدای بلند ظاهراً برای آنکه شخص در اتاق مجاور خوب بشنود، دو بار تکرار کرد "ایگورگلاگولف"، "ایگورگلاگولف"! پیش خود گفتم لابد پدر "ایگورگلاگولف" را در میآورند که "دشمن" جویای تماس با او شده بوده است. نتوانستم نشانی او را یا هیچ نوع کمکی برای تماس با او به دست آورم و وقتی سفارت را ترک کردم احساس کردم وارد دنیای آزاد شدم! حیف شد شوروی از بین رفت تا قدر "دنیای آزاد" را بهتر بدانیم. ولی خُب نظام "اسلامی" در ایران و عربستان سعودی و جاهای دیگر هست و جای نظام "پشت پرده آهنین" را گرفته است.
گرچه قبلاً شنیده و خوانده بودم اما اکنون به تجربه دانستم که وضع "اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی" خیلی خراب است و فقط تبلیغات "غرب" نیست. جامعهای که در آن کسی به کسی اطمینان ندارد و "communication" از آن رخت بر بسته است نمیتواند زنده بماند. ضمن اینکه نشان میدهد که دولت "شوروی" فقط نام "communism" (مرام و نظام اشتراکی) را یدک میکشد ولی از آن خبری نیست، چرا که ریشهی هر دو واژهی "کامیونیکیشن" و "کامیونیسم" یکی است و به "common" و "community" یعنی "مشترک" و "جماعت" هم برمیگردد. وقتی ارتباط communication میان جماعت نباشد، چگونه میتوان ادعای نظام "اشتراکی" داشت. نظام دیکتاتوری - پلیسی است نه نظام "اشتراکی" - کمونیسم.
نظام "شوروی" چطور پابرجا میتوانست بماند؟ "هلن کارِردانکُس" در کتابش،همانموقع، فروپاشی این "امپراتوری" را پیشبینی کرده بود. Helene Carrere d’Encausse, L’Empire eclate, 1978. . این بانوی تاریخدان برجستهی فرانسوی، یک مهاجر گُرجیتبار است و نام خانوادگی پدری او "زورابیچویلی" است.
بهار ۱۳۵۷ سفر به تهران
پروژه "مرکز بین المللی صلح جهانی ایران"
احتمالاً فروردین ۱۳۵۷ بود که به تهران سفر کردم، سفری برای آماده سازی بازگشت به ایران و ادامه تلاش در راهِ یک ایران آزاد و آباد و سربلند و پیشتاز در جهان. کسی تا کنون "اقتصاد صلح" را در دنیا چون من مطرح نکرده بود. باید بگویم، در عین حالی که از کاری که برای رساله دکترا کرده بودم و از تز "از انسان اقتصادگرا تا انسانِ صلحگرا"ی خود سربلند بودم و فکر میکردم دارم خدمت ارزشمندی به بشریت و افتخار آفرینی به زادگاهم انجام میدهم، وقتی از من میپرسیدند که "تخصص" اقتصادی شما در چیست از خجالت که مثلاً نمیتوانم بگویم "اقتصاد پول و مالیه" یا "بانکی" خون به صورتم میآمد، و به تِتِه پِتِه میافتادم، تا اینکه یاد گرفتم بدون خجالت بگویم نقدی معرفتشناسانه بر علم اقتصاد کلاسیک.
همراه خود پروژه یا طرحی داشتم برای تاسیس یک "مرکز بینالمللی صلح جهانی ایران".
طرحم را با دستخط و قلم نوک کلفت مشکی نوشته بودم. مقدمهای در باب پژوهشهای صلح در جهان و شرح هدفهای این مرکز و توجیه فواید و ضرورت ایجاد آن در ایران که در آنموقع هم با اردوگاه غرب و همه کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا، هم با اردوگاه "شرق" به رهبری شوروی و با اغلب کشورهای عضو آن روابط بسیار حسنه داشت. هم با اعراب و فلسطین هم با یهودیان، هم با مصر هم با اسرائیل. هم با هند هم با پاکستان. ایجاد این مرکز مظهر دیگری و حرکت دیگری بود در جهت بازگشت به آرمانِ بزرگِ ایران و ایرانی وایرانیت یعنی پیشتازی در مهر و صلحِ جهانی. آرمانی که از دوران کورُش بزرگ، بنیانگزار امپراتوری ایران بنا گذاشته شد:احترام به همه فرهنگها و همزیستی مسالمتآمیز.
در "اُرگانیگرام"ِ این مرکز، سازمانهای حامی و ذینفعِ در نظر گرفته شده عبارت بودند از "سازمان برنامه و بودجه"، "بنیاد شهبانو فرح"،"سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران" و "مرکز توسعه و ارتباطات ایران".
قصد داشتم در مدت کوتاه اقامتم در تهران پروژهام را دستکم به دو نفر ارائه دهم: "مجید تهرانیان"، مسئول "مرکز توسعه و ارتباطات ایران" و "رضا قطبیر مدیر عامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران ورئیس مستقیم من در آخرین سمتم به عنوان "سردبیر خبرگزاری"ِ آن سازمان.
قرارداد نوشتن کتاب
"مقدمهای بر اقتصاد صلح"
نشان داده بودم که "ارتباطات" و "توسعه"، ارکان اصلی رسیدن به صلح است. آدمها و جوامع عقبمانده و توسعه نیافته با "صلح" و "آرامش" فاصله دارند، و صلح و آشتی بدون گفتگو و ارتباط نیز دشوار یا غیر ممکن است. برای همین هم، عقلِ پیشرفته اقتضا کرد، با وجود رقابت و "دشمنی"، میان کاخ کرملین روسیه و کاخ سپید واشنگتن خط تلفن مستقیمی ایجاد شود و شد تا جلوی یک فاجعه اتمی گرفته شود.
در "تز"م ثابت کرده بودم که "مشکل رسیدن به خلع سلاح" در نبودنِ ارتباطات و شفافیتِ ارتباطی است. بنا بر این هم توسعه به معنای وسیع کلمه هم توسعه ارتباطات نقش عمدهای در رسیدن به صلح دارد. و لذا از وجود سازمان جدیدی در ایران به نام "مرکز توسعه و ارتباطات ایران" به شعف آمده بودم و آن را در "ارگانیگرام"ِ "مرکز بینالمللی صلح جهانی ایران" گذاشته بودم.
رئیس "مرکز توسعه و ارتباطات ایران"، "مجید تهرانیان" بود و گفتگوی ما در مورد پروژه "مرکز بینالمللی صلح جهانی ایران" نه تنها بسیار مثبت برگزار شد بلکه منجر به این شد که با اشتیاق به من پیشنهاد داد کتابی درباره پژوهشهایم در اقتصاد صلح برای "مرکز توسعه و ارتباطات ایران" بنویسم و با من قرار دادی امضا کرد که ظرف یکسال کتاب را تحویل دهم. به ازای مبلغ بیست و چند هزار تومان، که با کمال میل پذیرفتم. آخرین حقوق من چند سال قبل از آن، حول و حوشِ ۳۵۰۰ تومان بود. هنوز برای پول کار نمیکردم. باید جمهوری اسلامی میآمد تا چند سال بعدش زمانی برسد تشنهی پول شوم.
ملاقات با اعلیحضرت؟
پروژهام را طبعاً و وظیفتاً و در الویت با جناب "رضا قطبی"، مدیر عامل "سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران" مطرح کردم، سازمانی که کارمند رسمی آن در مرخصی تحصیلی بدون حقوق بودم. ایشان پروژه را مورد تشویق قرار دادند و پیشنهاد کردند این پروژه به دلیل اهمیتش با "اعلیحضرت" در میان گذاشته شود. وا رفتم. هرگز چنین چیزی به مخیله من خطور نکرده بود. من کجا "اعلیحضرت" کجا؟ "قطبی" سکوت و درنگ مرا اشتباه تعبیر کرد و گفت "آقای ضیائیان، اشتباه نکنید شاهنشاه بسیار صلحجو هستند. ". اشتباه اندر اشتباه!
آنچه به ذهن من میآمد شاید ایدههائی از این قبیل بود که چرا همه چیز باید به عرض "اعلیحضرت" برسد، یا به عبارت دیگر چرا باید برای هر چیز مزاحم ایشان شد، ولی حدس زدم که شاید آقای قطبی به عللی اینطور صلاح میداند، و اینکه چرا آقای قطبی در مورد موضع من نسبت به شخص اول مملکت پیشفرضِ اشتباه دارد، و شاید ...افکار مثل سیل به ذهنم سرازیر میشد. جناب رضا قطبی باز هم سکوت مرا که داشتم فکر میکردم و همچنین به علت حجب بود که نمیدانستم چه بگویم لابد طور دیگری تعبیر کرد. آنقدر پیشنهاد دیدار با شاه ایران برایم غیرمنتظره و از سرم زیاد بودکه امروز یادم نیست گفتگوی ما به چه صورت و به چه نتیجهای انجامید، ظاهراً طرح تثبیت پروژه و دیدار با "اعلیحضرت" به بعد موکول شد.
بلیطِ من تاریخدارِ دو سره بود، برنامه دیدار با "اعلیحضرت" جزو برنامهی سفر نبود، هوای دلکشِ بهار بود و من، جوانِ ۳۴ ساله، میخواستم زودتر به پاریس پیش زنم برگردم.
عکس بالای مطلب: هلن کارر دانکوس، نویسنده و محقق برجسته فرانسوی گرجیتبار که فروپاشی شوروی را به استدلال درست پیشبینی کرد
مجید تهرانیان، کارشناس، مدرس و مدیر واحد ارتباطات بینالملل
اندیشهی پایان تحصیلات و بازگشت به زادگاه
در بازگشت به پاریس از سفر پربارِ به ایالتهای متحد آمریکا، کمکم هیجانِ اینکه "تز"ِ دکترایم از همه جنبه محکم است و همه کارهائی که دیگران قبلاً کردهاند را در بر میگیرد و هیچ ایدئولوژی چپ یا راست نمیتواند بر "علمیت" آن خرده گیرد و استدلالهایم مو لای درزشان نمیرود، مرا در هر چه سریعتر به پایان رساندن نگارش و شکل بخشیدن نهائی آن ترغیب و تشویق میکرد. و اندیشهی پر از امیدِ بازگشت به ایران در ذهنم شکل میگرفت. در دانشگاه پنسیلوانیا کلی روی جلد دوم رسالهی دکترایم (اقتصاد صلح) کار کرده بودم، به ویژه، در محاسبات آماری و طبقهبندی همه کشورهای جهان به چند دسته بر اساس برخی ضوابط. وارد جزئیات این ضوابط نمیشوم، اما به عنوان مثال نمیشد در تجزیه و تحلیل اقتصادی کشورهای صادرکننده اسلحه و کشورهای وارد کننده را یکسان تلقی کرد. ضابطهی دیگر، درجه توسعهیافتگی و عقبماندگی دولت- ملتها بود. و اما ضابطه دیگر اردوگاه سیاسی- اجتماعی- اقتصادی آنها بود.
در آنزمان دنیا به دو اردوگاه متخاصم تقسیم شده بود. نامهای مختلفی به این دو اردوگاه متخاصم میشد نسبت داد، مثلاً اقتصاد بازاری یا بازار آزاد در مقابل اقتصاد برنامهریزی دولتی ولی عمدتاً به نامهای اقتصاد سوسیالیستی-کمونیستی در مقابل اقتصاد سرمایهداری معروف بودند. به زبان قدری فارسیتر، اردوگاه سرمایهداری در مقابل اردوگاه جامعهداری.
رقابت نظامی و فضائی هم میان این دو اردوگاه بود که اساساً کشورهای عضو پیمان نظامی "آتلانتیک" یا "اطلس" شمالی شامل آمریکای شمالی و کشورهای اروپای غربی بود به رهبری ا م آمریکا از یکسو و کشورهای عضو پیمان نظامی "ورشو" از سوی دیگر شامل کشورهای اروپای شرقی به رهبری "اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی" (به سرکردگی روسیه) بود. اردوگاه "غرب" و اردوگاه "شرق".
و من متوجه شدم که همه مطالعات و پژوهشهایم در اردوگاه "غرب" بود.نمیشد.
و نظام شورویIgor Glagolev
خوب به یاد دارم که در آن اتاق محل اقامتم در "برج بِریل"، پاریس سیزدهم، چقدر تلاش کردم با سفارت شوروی در پاریس تماس بگیرم. میدانستم که در شوروی هم شخصی به نام "ایگورگلاگولِف" روی این مسائل جنگ و صلح و هزینههای نظامی، سلاح و "خلع سلاح" (که موضوعی مطرح میان دو رقیب و دشمن تسلیحاتی اصلی آمریکا و شوروی بود) کار میکند. ضروری بود با او تماس بگیرم و از موضع او و آن "اردوگاه" نیز آگاه و بهرمند شوم و با او ارتباط و اشتراک علمی داشته باشم.
تلفنکاری من بسیار ناکام ماند. یا کسی گوشی را برنمیداشت، یا زنگ "اشغال" میزد. یا کسی گوشی را برمیداشت و مرا معطل میگذاشت و قطع میشد. به وضوح ارتباط امکانپذیر نبود. دستبردار نبودم. مهم بود. پس از یکی دو یا سه روز تلاش ناموفق رفتم به سفارت "اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی" در پاریس. اولین چیزی که جلب نظرم را کرد، دوربینهای بالای درب سفارت بود.
خوانندگان جوان خوب است بدانند که در آنزمان چنین چیزی مرسوم نبود. سفارتخانهها مجهز به چنین ابزارهای کنترل نبودند و نیازی به آن نمیدیدند. زندگانی در کشورهای اردوی غرب، مخصوصاً اروپای غربی، دوستانه، خوشبینانه، و در آرامش بود. باری، در جوّی جیمزباندی درب فولادین سفارت بر روی من باز شد و خود را در یک اتاق کوچک یافتم. شخصی رفت و مرد دیگری آمد. مشخصاً و با دقت درب اتاق را باز گذاشت. وقتی از من پرسید و به او گفتم هدف من از آمدن چیست، با صدای بلند ظاهراً برای آنکه شخص در اتاق مجاور خوب بشنود، دو بار تکرار کرد "ایگورگلاگولف"، "ایگورگلاگولف"! پیش خود گفتم لابد پدر "ایگورگلاگولف" را در میآورند که "دشمن" جویای تماس با او شده بوده است. نتوانستم نشانی او را یا هیچ نوع کمکی برای تماس با او به دست آورم و وقتی سفارت را ترک کردم احساس کردم وارد دنیای آزاد شدم! حیف شد شوروی از بین رفت تا قدر "دنیای آزاد" را بهتر بدانیم. ولی خُب نظام "اسلامی" در ایران و عربستان سعودی و جاهای دیگر هست و جای نظام "پشت پرده آهنین" را گرفته است.
گرچه قبلاً شنیده و خوانده بودم اما اکنون به تجربه دانستم که وضع "اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی" خیلی خراب است و فقط تبلیغات "غرب" نیست. جامعهای که در آن کسی به کسی اطمینان ندارد و "communication" از آن رخت بر بسته است نمیتواند زنده بماند. ضمن اینکه نشان میدهد که دولت "شوروی" فقط نام "communism" (مرام و نظام اشتراکی) را یدک میکشد ولی از آن خبری نیست، چرا که ریشهی هر دو واژهی "کامیونیکیشن" و "کامیونیسم" یکی است و به "common" و "community" یعنی "مشترک" و "جماعت" هم برمیگردد. وقتی ارتباط communication میان جماعت نباشد، چگونه میتوان ادعای نظام "اشتراکی" داشت. نظام دیکتاتوری - پلیسی است نه نظام "اشتراکی" - کمونیسم.
نظام "شوروی" چطور پابرجا میتوانست بماند؟ "هلن کارِردانکُس" در کتابش،همانموقع، فروپاشی این "امپراتوری" را پیشبینی کرده بود. Helene Carrere d’Encausse, L’Empire eclate, 1978. . این بانوی تاریخدان برجستهی فرانسوی، یک مهاجر گُرجیتبار است و نام خانوادگی پدری او "زورابیچویلی" است.
بهار ۱۳۵۷ سفر به تهران
پروژه "مرکز بین المللی صلح جهانی ایران"
احتمالاً فروردین ۱۳۵۷ بود که به تهران سفر کردم، سفری برای آماده سازی بازگشت به ایران و ادامه تلاش در راهِ یک ایران آزاد و آباد و سربلند و پیشتاز در جهان. کسی تا کنون "اقتصاد صلح" را در دنیا چون من مطرح نکرده بود. باید بگویم، در عین حالی که از کاری که برای رساله دکترا کرده بودم و از تز "از انسان اقتصادگرا تا انسانِ صلحگرا"ی خود سربلند بودم و فکر میکردم دارم خدمت ارزشمندی به بشریت و افتخار آفرینی به زادگاهم انجام میدهم، وقتی از من میپرسیدند که "تخصص" اقتصادی شما در چیست از خجالت که مثلاً نمیتوانم بگویم "اقتصاد پول و مالیه" یا "بانکی" خون به صورتم میآمد، و به تِتِه پِتِه میافتادم، تا اینکه یاد گرفتم بدون خجالت بگویم نقدی معرفتشناسانه بر علم اقتصاد کلاسیک.
همراه خود پروژه یا طرحی داشتم برای تاسیس یک "مرکز بینالمللی صلح جهانی ایران".
طرحم را با دستخط و قلم نوک کلفت مشکی نوشته بودم. مقدمهای در باب پژوهشهای صلح در جهان و شرح هدفهای این مرکز و توجیه فواید و ضرورت ایجاد آن در ایران که در آنموقع هم با اردوگاه غرب و همه کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا، هم با اردوگاه "شرق" به رهبری شوروی و با اغلب کشورهای عضو آن روابط بسیار حسنه داشت. هم با اعراب و فلسطین هم با یهودیان، هم با مصر هم با اسرائیل. هم با هند هم با پاکستان. ایجاد این مرکز مظهر دیگری و حرکت دیگری بود در جهت بازگشت به آرمانِ بزرگِ ایران و ایرانی وایرانیت یعنی پیشتازی در مهر و صلحِ جهانی. آرمانی که از دوران کورُش بزرگ، بنیانگزار امپراتوری ایران بنا گذاشته شد:احترام به همه فرهنگها و همزیستی مسالمتآمیز.
در "اُرگانیگرام"ِ این مرکز، سازمانهای حامی و ذینفعِ در نظر گرفته شده عبارت بودند از "سازمان برنامه و بودجه"، "بنیاد شهبانو فرح"،"سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران" و "مرکز توسعه و ارتباطات ایران".
قصد داشتم در مدت کوتاه اقامتم در تهران پروژهام را دستکم به دو نفر ارائه دهم: "مجید تهرانیان"، مسئول "مرکز توسعه و ارتباطات ایران" و "رضا قطبیر مدیر عامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران ورئیس مستقیم من در آخرین سمتم به عنوان "سردبیر خبرگزاری"ِ آن سازمان.
قرارداد نوشتن کتاب
"مقدمهای بر اقتصاد صلح"
نشان داده بودم که "ارتباطات" و "توسعه"، ارکان اصلی رسیدن به صلح است. آدمها و جوامع عقبمانده و توسعه نیافته با "صلح" و "آرامش" فاصله دارند، و صلح و آشتی بدون گفتگو و ارتباط نیز دشوار یا غیر ممکن است. برای همین هم، عقلِ پیشرفته اقتضا کرد، با وجود رقابت و "دشمنی"، میان کاخ کرملین روسیه و کاخ سپید واشنگتن خط تلفن مستقیمی ایجاد شود و شد تا جلوی یک فاجعه اتمی گرفته شود.
در "تز"م ثابت کرده بودم که "مشکل رسیدن به خلع سلاح" در نبودنِ ارتباطات و شفافیتِ ارتباطی است. بنا بر این هم توسعه به معنای وسیع کلمه هم توسعه ارتباطات نقش عمدهای در رسیدن به صلح دارد. و لذا از وجود سازمان جدیدی در ایران به نام "مرکز توسعه و ارتباطات ایران" به شعف آمده بودم و آن را در "ارگانیگرام"ِ "مرکز بینالمللی صلح جهانی ایران" گذاشته بودم.
رئیس "مرکز توسعه و ارتباطات ایران"، "مجید تهرانیان" بود و گفتگوی ما در مورد پروژه "مرکز بینالمللی صلح جهانی ایران" نه تنها بسیار مثبت برگزار شد بلکه منجر به این شد که با اشتیاق به من پیشنهاد داد کتابی درباره پژوهشهایم در اقتصاد صلح برای "مرکز توسعه و ارتباطات ایران" بنویسم و با من قرار دادی امضا کرد که ظرف یکسال کتاب را تحویل دهم. به ازای مبلغ بیست و چند هزار تومان، که با کمال میل پذیرفتم. آخرین حقوق من چند سال قبل از آن، حول و حوشِ ۳۵۰۰ تومان بود. هنوز برای پول کار نمیکردم. باید جمهوری اسلامی میآمد تا چند سال بعدش زمانی برسد تشنهی پول شوم.
ملاقات با اعلیحضرت؟
پروژهام را طبعاً و وظیفتاً و در الویت با جناب "رضا قطبی"، مدیر عامل "سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران" مطرح کردم، سازمانی که کارمند رسمی آن در مرخصی تحصیلی بدون حقوق بودم. ایشان پروژه را مورد تشویق قرار دادند و پیشنهاد کردند این پروژه به دلیل اهمیتش با "اعلیحضرت" در میان گذاشته شود. وا رفتم. هرگز چنین چیزی به مخیله من خطور نکرده بود. من کجا "اعلیحضرت" کجا؟ "قطبی" سکوت و درنگ مرا اشتباه تعبیر کرد و گفت "آقای ضیائیان، اشتباه نکنید شاهنشاه بسیار صلحجو هستند. ". اشتباه اندر اشتباه!
آنچه به ذهن من میآمد شاید ایدههائی از این قبیل بود که چرا همه چیز باید به عرض "اعلیحضرت" برسد، یا به عبارت دیگر چرا باید برای هر چیز مزاحم ایشان شد، ولی حدس زدم که شاید آقای قطبی به عللی اینطور صلاح میداند، و اینکه چرا آقای قطبی در مورد موضع من نسبت به شخص اول مملکت پیشفرضِ اشتباه دارد، و شاید ...افکار مثل سیل به ذهنم سرازیر میشد. جناب رضا قطبی باز هم سکوت مرا که داشتم فکر میکردم و همچنین به علت حجب بود که نمیدانستم چه بگویم لابد طور دیگری تعبیر کرد. آنقدر پیشنهاد دیدار با شاه ایران برایم غیرمنتظره و از سرم زیاد بودکه امروز یادم نیست گفتگوی ما به چه صورت و به چه نتیجهای انجامید، ظاهراً طرح تثبیت پروژه و دیدار با "اعلیحضرت" به بعد موکول شد.
بلیطِ من تاریخدارِ دو سره بود، برنامه دیدار با "اعلیحضرت" جزو برنامهی سفر نبود، هوای دلکشِ بهار بود و من، جوانِ ۳۴ ساله، میخواستم زودتر به پاریس پیش زنم برگردم.
عکس بالای مطلب: هلن کارر دانکوس، نویسنده و محقق برجسته فرانسوی گرجیتبار که فروپاشی شوروی را به استدلال درست پیشبینی کرد
مجید تهرانیان، کارشناس، مدرس و مدیر واحد ارتباطات بینالملل
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, June 26, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
![]() | Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو