یک کشور احتیاج به دین رسمی ندارد. هر شهروند ایرانی باید بتواند در انتخابِ دین و آئین و عقیدهی خود آزاد باشد
پیش از تظاهراتِ ادامهدارِ سراسری که از پایان سال هجری شمسی ۱۳۹۷ آغاز شد، این اندیشه در میان گروه کثیری از ایرانیان شکل و قوت گرفته بود که مسئله ایران دیکتاتوری آقای خامنهای است. گوئی آقای روحانی یا خاتمی ناجیان یک ایران آزاد و آباد بودهاند اما آقای خامنهای نمیگذارند یا نمیگذاشتند کارها پیش برود. یا اینکه اگر میرحسین موسوی به جای محمود احمدینژاد رئیسجمهور شده بود مسائل حل بود! این اندیشه بسیار دور از واقعیت است. اتفاقاً هم آقای خامنهای هم آقای احمدینژاد از آن سه نفر دیگر، به داوری من، آزادیخواهتر و ایراندوستتر و میهندوستتر هستند. گیریم که من اشتباه کنم، به هر صورت مسئله ایران مسئله گزینش میان این مسئول یا آن مسئول نیست. مسئله ایران مسئله نظام اسلامی است.
مسئلهی اصلی ایران نه آقای خامنهای است نه "دیکتاتوری"است بلکه ناآگاهی مردم، عوامفریبی سیاستمداران، بداخلاقیهای فردی و اجتماعی، نامهربانیها، خودخواهیها، حاکمیت دروغ، و اینجور چیزهاست. بیشترشان اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی است. و بیشترشان ناشی از حاکمیتِ زورکی اسلام است. دیکتاتوری، اگر این دیکتاتوری صرفا در جهت و به خاطر حفظ منافع و امنیت ایرانیان باشد، درد ایران نیست. اینکه باید همگان جلوی جراغ قرمز ایست کنند دیکتاتوری است اما برای جلوگیری از بینظمی و تصادفات مرگبار لازم است. دیکتاتوری جراح که برای نجات جان است خونریز است اما با هدف و امید به نجات بخشیدن و زنده نگهداشتنِ تن است. جراحی بدون خونریزی همیشه میسر و امکانپذیر نیست.
پس مسئله کشورداری اصلی ایران، که دایم هم میشنوید دیکتاتوری است، دیکتاتوری نیست، بلکه اساساً دو چیز است.
یکی محاصره ایران توسط دشمنان ایران، سودجویان مجتمع صنعتی - نظامی- مالی جهانی به ویژه امریکائی انگلیسی و نوکران آنها (امارات، قطر، آل سعود، ...) است. این یکی از ۲ مسئله اصلی ماست، که اینها بیش از ۱۷ سال است ما را محاصره کردهاند و با کمال وقاحت فلات قاره ایران، خلیج فارس، و آسیای غربی را در اشغال نظامی خود گرفتهاند و صدای دنیا هم در نمیآید، حتا صدای ایرانیان آزادیخواه و میهندوست هم در نمیآید زیرا که همه اعتراضاتشان به زعمای اسلامی است و بعضاً فحش و ناسزاگوئی به آنان، یا تلاش در "براندازی" به هر وسیله. دولت جمهوری اسلامی هم به طور جدی و دیپلماتیک صدایش در نمیآید، به این معنا که نمیداند چطور رفتار کند زیرا خودش پرخاشگر و مسئلهساز است و کاردان نیست بلکه تمرکزش بر موضعگیری ایدئولوژیکی و تبلیغات اسلامی است که روحالله خمینی به ارث گذاشته است. در واقع خمینی است که هنوز پس از مرگش، با نهادهائی که بر جا گذاشته و جوَی که ایجاد کرده، بر ایران حکومت میکند. "مرگ بر آمریکا"یا "مرگ بر اسرائیل" یا کشورِ دیگر گفتن چاره کار نیست بلکه برعکس، بهانهی آن تجاوزات هم هست.
دیگری اما مسئله اصلی، مسئله اساسی، مسئله شماره یک ایران، وجود همین "نظام" اسلامی است که آقای خمینی بر ایران تحمیل کرد. مسئله، مسئلهی "نهاد" است نه "فرد". آقای خامنهای، آقای روحانی یا آقای احمدینژاد مسئلهی اصلی ایران نیستند. اینکه فکر کنید یکی برود یکی دیگر بیاید کارها درست میشود، در این نظام درست نمی شود. مشکل از نظام است و قوانین اساسی موجود. مشکل از قوانین شرع اسلام است که بیش از هزار سال پیش تدوین شده و امروز شده قانونِ یک جامعهای که میخواهد پیشرفت کند اما با این قوانین کهنه و فرسوده طبعاً نمیتواند.
چاره
چاره واضح است. "نظام" اسلامی مسئلهی اصلی است، نه "ناظمان". ناظمان برگزیدگانِ فیلتر شدهی این نظام و "شورای نگهبان"ِ آنند. و چاره در این است که در یک رفراندوم دموکراتیک، در محیطی آرام و پرمهر، بدون هیاهو و جنجال، دور از هر نوع پرخاش و اهانت و کینه توزی، نظام سیاسی ایران به رای ملت گذاشته شود، به امید انتخاب نظامی آزاد که صفت "اسلامی" از آن برداشته شود، و در آن دین از دولت جدا و حقوق همه شهروندان برابر باشد. فرقی نمیکند که پادشاهی باشد یا جمهوری بلکه انتخاب میان نظام دینی (اسلامی) و نظام عرفی و آزاد (لائیک - سکولار) مهم است.
آن به اصطلاح "رفراندوم" ۱۳۵۷ که منجر به بر پائی "جمهوری اسلامی" شد باطل است زیرا به هیج لحاظ صحیح انجام نشد. نه در محیطی آرام انجام شد، نه پرسش رفراندوم درست طرح شده بود بلکه به دستور شخص خمینی بدون هیج بحث و گفتگو يی تعیین شد، و از همه مهمتر نه رایگیری کاملاِ مخفی بود و نه کسی که، مثل من، میخواست مشروطه سلطنتی را حفظ کند و رای "نه" به "جمهوری اسلامی" بدهد احساسِ تامین جانی داشت! من و همسرم که در آن روز با ترس و لرز رفتیم، دور از حوزهی مسجدِ بغلِ منزل، در حوزهی"بولینگ عبدو (؟)" رای "نه" دادیم، شاهدِ زندهی مخفی نبودن رای و دخالتِ مسئولان آن حوزه، جوانان پاکدل اما نادان، در آن رایگیری بودیم که از ما، با لحنی محبتآمیز، پرسیدند که چرا رای منفی دادیم ! تازه این رایگیری در یک حوزه شمالِ شهر تهران بود، زیرِ نظرِ جوانانی ظاهراً آزادمنش، تحصیلکرده و دانشآموخته! وای به جاهای دیگر!
علاوه بر همه این اشکالات، در تعیین پرسش رفراندوم، در نحوه برگزاری آن، و در جو "انقلابی" و وحشتآفرینی آن رفراندوم، اولاً مردم نمیدانستند جمهوری اسلامی چیست و بسیاری از همان اشخاصی که با شور و هیجان به ایجاد جمهوری اسلامی رای دادند دیری نپائید که به اشتباه خود پی بردند و امروز پشیمانند. دوماً بیش از نیمی از جمعیت کنونی ایران به سال ۱۳۵۷ به دنیا نیامده بودند (جمعیت ایران بیش از دو برابر شده است)! سوماً در دنیای نضجِ فوقالعاده امکانات ارتباطاتی و اطلاعاتی، آگاهی مردم فوقالعاده بیشتر از ۴۰ سال پیش شده است و تشخیص سیاسیشان بسیار برتر از آنموقع است.
همان قانون اساسی مشروطه را که داشتیم (که کپی قانون اساسی بلژیک است) خوب و بسا بهتر از قانون اساسی جمهوری اسلامی کنونی بوده است (که لباسی است که برای تن آقای خمینی دوخته شده بود). و من پیشنهاد میکنم که پرسش رفراندم میان این دو قانون اساسی یعنی جمهوری اسلامی و مشروطه شاهنشاهی باشد یا اگر ملت جمهوری بخواهد باز همان قانون مشروطه سلطنتی را با تغییرات جزئی میتوان به جمهوری تبدیل کرد، و اغلب کافی است صرفاً به جای "شاه" بنویسیم "رئیسجمهور".
لزوم ۳ تغییر مهم در قانون اساسی مشروطه
اما از فرصت استفاده کنیم و سه چیز مهم را از آن قانون مشروطیتمان حذف کنیم (چه سلطنت، چه جمهوری): اولین بند قانون اساسی که باید تغییر کند، تغییری که باعث میشود سلطنت و جمهوری تفاوتی نداشته باشند، مربوط به موروثی بودن سلطنت است. این موروثی بودن یک چیز قدیمی است و با جهان نوینی که انسانیتِ پیشرو میخواهد بسازد وفق نمیکند. انگلستان و اسپانیا و سوئد و ... هم در گیر این مشکل هستند. مقام شاهنشاهی (یا ریاست جمهوری) موروثی نباشد بلکه انتخاباتی باشد زیرا در عصر جدید، موروثی بودن نه با اصل برابری شهروندان وفق دارد نه با اعلامیه جهانی حقوق بشر. به علاوه شاید هم یک شاهزادهای، زن یا مرد، فاقد هوش یا علاقه سیاسی باشد، یا اصلاً باطناً نخواهد شاه بشود و ترجیح بدهد کیف زندگیش را به عنوان یک انسان آزاد ببرد، که اغلب هم همینطور است، یعنی ترجیح میدهد آزاد زندگی کند ! 2- متمم قانون اساسی مشروطه حذف شود. این "متمم" به آخوند (روحانیت) حق ابطال قوانین مجلس را میدهد و دیکتاتوری عقیدتی اسلامی را حاکم میسازد و منافع قشر آخوند را بر منافع مردم ارجح میدارد، که درست نیست. 3- مواد مربوط به "دین رسمی" ایران حذف شود. یک کشور احتیاج به دین رسمی ندارد. هر شهروند ایرانی باید بتواند در انتخابِ دین و آئین و عقیدهی خود آزاد باشد و از حقوق برابر بهرمند باشد، مضافاً به اینکه دین اسلام یک دین ایرانی نیست، و درست و عادلانه و منصفانه نیست که به زورِ قانون کماکان بر ایرانیان تحمیل شود و کسی را که مسلمان نباشد به شهروند درجه دو تبدیل نماید.
با این ترتیب و در یک نظامِ عرفی و آزاد (لائیک، سکولار) تفاوتی میان نظام سلطنتی و جمهوری نباشد و کافی است عنوان "رئیس جمهور" را به جای "شاه" بگذاریم که هر دو مادام العمر و انتخاباتی اما بدون مسئولیت اجرائی باشد، و مسئولیت اجرائی بر عهده نخست وزیر و کابینه باشد. شاه یا رئیس جمهور ( همچون مقام "رهبری" در جمهوری اسلامی، اما با اختیارات بسیار محدودتر) ضامن استمرار دولت بوده هیچکدام، طبق قانون، مسئولیت اجرائی نداشته باشد بلکه مسئولیت بر عهده نخست وزیر و کابینه دولت باشد که در نتیجه انتخابات پارلمانی - مجلس تشکیل شود. مثل انگلستان یا بلژیک یا کانادا یا آلمان یا هندوستان و مثل ایران پیش از ۱۳۵۷ (البته آنموقع، به علت عقب ماندگی سیاسی ملت و دخالتها و چوب لای چرخِ پیشرفتِ کشور گذاشتنِ آخوندها، به"حکومتِ" شاه مبدل شده، بیشتر در تئوری بود تا در عمل). شاه یا رئیسجمهور تنها بر هماهنگی سه قوه نقش نظارت و داوری داشته، ضامن تداوم دولت ایران باشند.
خلاصه
به طور خلاصه، هدف ایرانیان باید جهت برگزاری همه پرسی برای تعیین میان دو نظام باشد، ولاغیر: میانِ نظام دینی و نظامِ عرفی، میان نظام دینی اسلامی کنونی و یک نظام عرفی، خواه مشروطه پادشاهی باشد یا جمهوری، که انتخاب میان این دو، پادشاهی یا جمهوری، چنانچه مردم به نظام عرفی (به انگلیسی "سکولار"، به فرانسوی "لائیک") رای دادند، در مرحلهی دوم به رای ملت (همه پرسی دوم) گذاشته شود که جمهوری باشد یا شاهی (سلطنتی، پادشاهی، شاهنشاهی) با شرط اینکه سلطنت موروثی نباشد بلکه همچون مقامِ ریاست جمهوری به انتخاب مردم باشد.
اینها را که نوشتم چیز تازهای نیست (و بارها از سال ۱۳۵۷ تا کنون مستمراً تکرار کردهام) و به سال ۱۹۹۳ طی فراخوانی برای تشکیل "جبههی آزادی و آبادی ایران بزرگ" با هدف برگزاری رفراندم برای تعیین نظامی که در آن دین از دولت جدا باشد و حقوق همه شهروندان برابر باشد، با هدفِ برگزاری رفراندومی در محیطی سالم و مسالمتآمیز، خطاب به چند صد نفر از دستاندرکاران ج ا و اپوزیسیونِ چپ و راست، جمهوریخواه و سلطنتطلب، همین موضوع را در سطح نسبتاً وسیعی منتشر کردم که مورد استقبال قرار گرفت و تا مدتی تبدیل به گفتمان اصلی سیاسی ایران شد. تا اینکه با "قتلهای زنجیرهای" دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی و به ویژه پس از "فتنه" اعتراضی میرحسین موسوی به انتخاب نشدن خود، گفتمان سیاسی ایران دوباره به مسائل اختلافات و قهرمانپروریهای شخصی و تبلیغات ضد احمدینژاد و خامنهای و هواداری از "جنبش سبز" و "آزادی انتخابات" و این جور چیزها کشانیده شد و بار دیگر از مسئله اصلی منحرف شد. اما امیدوارم زمان قبول و اقدام به چنین رفراندومی از سوی افکار عمومی، در همه ردهها، حتا در بالاترین ردههای مسئولان با تجربه کشور، از یکسو، و تلاشگران فرهیخته اپوزیسیون، به ویژه جوانان، از سوی دیگر، فرا رسیده باشد.
همزمان، چه دولت جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون و مخالفان جمهوری اسلامی لازم است همصدا و همبسته با یکدیگر و از راه توسل به شورای امنیت سازمان ملل متحد، خواستار خروج همه قوای نظامی بیگانه (آمریکا و انگلیس و ناتو) از منطقه، قطع دخالتهای آنان در امور داخلی کشورهای منطقه و خواستارِ قطع فروش و صدور اسلحه به این کشورها شوند.
دکتر شجاع الدین ضیائیان، تورنتو،
پنجشنبه ۵ جولای ۲۰۱۸
برای ایران آزاد و آباد و مهربان و پیشرو و سربلند و پیشتاز در جهان، و برای همبستگی ملی و برگزاری "همهپرسی" متمدنانه و مهربانانه، و برای اشاعهی "پندار و گفتار و کردار نیک" پشتیبانی و تبلیغ کنیم.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو