در اوایل سال‌های ۷۰ میلادی، بهای نفت، در چارچوب "اوپک" و به رهبری "شاهنشاه" ایران، شروع به افزایش فوق‌العاده کرد، جهش‌های اقتصادی ایران فوق‌العاده‌تر و بیش از حد شد، که البته و متاسفانه منجر به اشباع بیش از حد ظرفیت ساختارهای کشور بود
سال ۱۹۶۶ یا ۱۹۶۷ بود که هوس خورش قیمه کردم. احتمالاً تابستان ۱۹۶۷ بود. بلیطی را که چند ماه پیش پدر فرستاده بود از شرکت هواپیمایی گرفتم و از بروکسل به تهران برگشتم. از پنجره هواپیما وقتی که بر فراز تهران رسیدیم شهر، شهر دیگری بود. چراغانی تهران در شب یکی از زیباترین مناظری بود که تا کنون دیده بودم و تا به امروز هم.
روزهای پس از ورود به تهران همین احساس ادامه یافت. تهران تغییر کرده بود و بزرگ شده بود. خانه ما که در "میدان شعاع" (تقاطع خردمند شمالی، خیابان شاهین و خیابان شاه عباس) و در بیابان‌های "عباس آباد" ساخته شده بود اکنون در شمال مرکزی شهر قرار داشت، کمی بالاتر از خیابان کریم خان زند!
لطفا روی عکس تبلیغات زیر کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Minister Mary Ng Nowruz Canada, مری نگی نوروز
در فاصله سه سال، پیشرفت زادگاهم بسیار محسوس بلکه چشمگیر بود. ایران نیمه‌صنعتی شده بود. یک مرتبه و برای اولین‌بار اتومبیل از کارخانه "ایران ناسیونال" بیرون آمد: "پیکان"! سربلند از اینکه حالا ما اتومبیل می‌سازیم و کفش کارخانه‌ای تولید و به روسیه شوروی صادر می‌کنیم و چه و چه و چه‌...‌. آغاز رونق و توسعه اقتصادی ایران بود و در این سه سال آنچنان تغییر مشهود بود که به راستی تحسین‌برانگیز بود‌ و در من شعف به‌وجود آورده بود.
عصر، عصرِ نخست وزیری امیرعباس هویدا و حزب "ایران نوین" بود (به قول هفته‌نامه "توفیق"، حزب "اینارو ببین"! وزیر اقتصاد کشور، دکتر علی‌‌نقی عالی‌خانی برای من بیش از یک "جان کندی" بود. رهبری جوان، خوش‌تیپ، کارا و ۱۰۰٪ مثبت. اگر با یک ایرانی برخورد می‌کرد که استعدادی در یک زمینه داشت، آن شخص هر که باشد، به او در پیشرفت آن کار کمک می‌کرد: فیلمبردار خوبی هستی، پروژه فیلمبرداری داری؟ بیا این سرمایه، برو و ایده و پروژه‌ات را به انجام برسان، شرکت فیلمبرداری درست کن؛ اگر پینه‌دوزی می‌دید که استعداد دارد، سرمایه‌ای بهش می‌داد که برای خودش کفاشی درست کند؛ حرکت پویا و دینامیک و در دنیا کم‌نظیر. به پیش!
از آن سو دکتر هوشنگ نهاوندی وزیر آبادانی و مسکن وضعیت مسکن را سر و سامان می‌داد و مرا مجذوب خود می‌کرد.
لطفا فیلم زیر را نگاه کنید

از ‌سوی دیگر، شهبانو فرح در زمینه‌های هنری و در مردمی‌کردن حکومت و شوهر خود و دربار تغییرات محسوسی در جامعه به وجود آورده بود و می‌آورد، از جمله تشویق به ایجاد "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" که تولیدات و تلاش‌های مثبت این انحمن و ایرانیان فرهیخته‌ای که مصدر این ترقی بودند خود تاریخچه‌ای جداگانه است.
لطفا روی عکس تبلیغاتی کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Shayda شیدا Film-Movie-Persian-Iranian-Shayda-Canada-AmirEbrahimi-Toronto
یک "مرکز نشر و ترجمه کتاب" ایجاد شده، شروع کرده بود به ترجمه همه آثار کلاسیک دنیا و آثار مربوط به ایران از همه زبان‌ها به فارسی.
لطفا روی عکس تبلیغاتی کلیک کنید تا برای شما شماره بگیرد؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Lumiere-Exchange-Nowruz-صرافی-لومیر-هناره
صنعت و هنر سینما رشد می‌کرد و بخصوص هنر و صنعت دوبلاژ غوغا می‌کرد و من که هم به زبان اصلی بعضی فیلم‌ها را دیده بودم هم به دوبلاژ فارسی باید اذعان می‌داشتم که کار دوبلاژ در حد نبوغ بود و نمی‌شد گفت که اصل بهتر از "دوبله" است! ساز و آواز، از هر سو و به شکل‌های گوناگون کم‌کم جای روضه و آهنگ‌های گریه و زاری نشات گرفته از اسلام عزیز را گرفته بود.
از همه سو حرکت‌های پویایی به چشم می‌خورد. کتابی قطور یا چندین جلد کتاب قطور لازم است تا همه این فعالیت‌ها و تغییرات فوق‌العاده سریع و مثبت سال‌های ۶۰ در ایران را به ثبت برساند.
هر چه بود ایران دیگر آن ایران عقب‌مانده نبود. ‌رونق اقتصادی طوری بود که تقریبا به شکل روزانه پیشرفت ایران محسوس بود. همچنین شهرداران تهران به شهر چهره و دینامیسم نوینی داده بودند. دینامیسمی که بعدها، در دوران پس از "انقلاب"، غلامحسین کرباسچی نیز آنرا به پایتخت برگرداند، و در نظام اسلامی سزایش را دید. کم‌کم دنیا متوجه این تغییرات در مورد ایران شده بود و مثلا کره جنوبی چشمش به ایران و تهران بود که برای پیشرفت خود از الگوی کشورمان و پایتختش سرمشق بگیرد.
 
اعتبار ایران و ایرانی
وقتی چند سال بعد، در اوایل سال‌های ۷۰ میلادی، بهای نفت، در چارچوب "اوپک" و به رهبری "شاهنشاه" ایران، شروع به افزایش فوق‌العاده کرد، جهش‌های اقتصادی ایران فوق‌العاده‌تر و بیش از حد شد، که البته و متاسفانه منجر به اشباع بیش از حد ظرفیت ساختارهای کشور بود و شد بحران‌زا. پیش از آغاز بحران، هنگامی که من در سال ۱۹۷۳ دوباره به خارج رفتم، این بار به فرانسه و برای ادامه تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس و دکترا، در آن کشور که نفت نداشت و دچار مشکلات سخت اقتصادی و مالی شده بود، شرکت "پُست" اعتصاب طولانی را به راه انداخت و من که بورسیه دولت فرانسه بودم و چک ماهانه‌ام از طریق پُست به دستم می‌رسید بی‌پول شده بودم‌. به شعبه کوچک بانک BNP بغل دانشگاه دیژون که در حومه شهر بود و حسابم در آنجا بود مراجعه کردم که علی‌الحساب پول مختصری بگیرم‌. مدیر جوان بانک گفت که نمی‌تواند به من قرض و وام بدهد چون دانشجو هستم و کار نمی‌کنم. ولی پرسید در ایران در چه بانکی حساب دارید، گفتم "بانک تهران". گفت ما با بانک تهران قرارداد داریم، می‌توانید چکی برای من بنویسید‌ و من به شما پول می‌دهم. تعجب کردم، گفتم چک من به فارسی نوشته شده. گفت اشکالی ندارد شما رقمش را به فرانسوی می‌نویسید.  نوشتم ۳۰۰۰ فرانک و او نیز فورا ۳۰۰۰ فرانک به من پول داد (بورس ماهانه من فقط قدری بیش از ۱۰۰۰ فرانک بود). من شگفت‌زده شده بودم. او که شگفتی مرا دید گفت "پول شما، ریال شما، برای ما خیلی ارزش دارد".
 
دیگر نمی‌شد گفت که ایران ناشناخته است و "فرنگی‌ها" فکر می‌کنند ما هنوز سوار شتر می‌شویم‌. پاسپورت ایرانی همه جا با خوشامد روبرو می‌شد و از آن حساب هم می‌بردند. از دیژون به پاریس که آمدم، در بزرگترین فروشگاه پاریس، شخصاً با شگفتی شاهد شدم که اعلام‌ها به دو زبان بود، فرانسوی و فارسی! در یکی از سفرهایی که با اتومبیل از پاریس به تهران داشتم وقتی در یوگسلاوی مرا به علت سرعت در رانندگی جریمه کردند و من اعتراض کردم که "سرعتم را پس از دیدن علامت "حداکثر سرعت" کم کردم، شما دوربین مخفی‌تان را برای پول در آوردن بدجایی نصب کرده‌اید"، و صدایم را بلند کردم و وقتی که  مامورپلیس را تهدید کردم که به سفارت خود، ایران، شکایت خواهم برد، ترسید و نگران شد و به تته پته افتاد(1)!
 
زنگ خطر ۱۹۷۷
به سال ۱۹۷۷که همزمان با پژوهش‌های تِز دکترای خود در پاریس به دانشگاه پنسیلوانیا رفتم و در مقطع پسادکترا در دانشکده جدیدالتاسیس "صلح‌شناسی"(2) به مدت ۹ ماه با همسر و فرزند در "برج دانش‌آموختگان"(3) سکونت داشتم، پولی از سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران که سفر مرا متقبل شده بود نرسید. ما خداحافظی کردیم و منتظر بودم بگویند پس کرایه منزل که نپرداخته‌اید چه می‌شود؟ اما هیچ‌کس چیزی از ما نخواست! "گودبای" با مهر! اعتبار ما در آن حد بود(4).
همان تابستان ۱۹۷۷ شاه و شهبانو به امریکا سفر کردند. به هنگام استقبال از زوج شاهنشاهی، هزاران نفر از ایرانیان در واشنگتن گرد آمدند و دست به تظاهرات علیه آنان و "رژیم شاه" زدند. پلیس از گاز اشک‌آور استفاده کرد. باد، گاز اشک‌آور را برگرداند به زوج ریاست جمهوری کارتر و زوج شاهنشاهی و اشک به چشمان‌شان آورد. این علامت تغییر جهت بود.
در دانشگاه پنسیلوانیا، فیلادلفیا، همه ایرانیان ضد شاه بودند. از فرزند تیمسار گرفته تا فرزند راننده‌ی تیمسار، از فرزند سرمایه‌دار گرفته تا فرزند کارگر که با پول دولت ایران مشغول تحصیل بودند، از چپ گرفته تا راست. از نویسنده گرفته تا خواننده، و… به همسرم گفتم "نمی‌دانم این رژیم چطور سر پاست". تابستانِ سال ۱۹۷۷ بود.
 
پس از "انقلابِ سفیدِ شاه و مردم" سال ۱۳۴۱ و رفراندم ۶ بهمن ۱۳۴۱ که موجب دگرگونی بزرگ در ساختارهای عقب‌مانده اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران شد و جهشِ به پیشِ بزرگ ایران را موجب گشت، نیروهای مخالف شاه و مخالف نظام و مخالف اصلاحات، یا به قول شاه "اتحاد نامقدس سرخ و سیاه" در حال تکوین بود، که به "انقلاب اسلامی" سال ۱۳۵۷ یا از دیدگاه من به "ضد انقلاب ارتجاعی اسلامی" انجامید. عملاً، نه فقط نظام شاهنشاهی بلکه "دولت ایران" سقوط کرد، زیرا "انقلاب" یا "شورش" مردمی مزبور خشونت‌بار و خرابکارانه بود.
 
در میان صدها کتاب که در مورد "انقلاب" و "تغییر بزرگ" ۱۳۵۷و علل و عواقب آن منتشر شده هنوز این انقلاب را کسی به درستی ارزیابی نکرده است. همه این نویسندگان و "محققان" گوشه‌ای از آن را دیده‌اند و مطرح کرده‌اند. در فکرش بوده‌ام و هستم که دست به چنین کاری زنم که (5) ...
علل آن به جای خود نتیجه آن یک نظام اسلامی سرکوبگر و نسبتاً ضد ایرانی‌ به رهبری روح‌الله خمینی در ایران ایجاد شد که مصلحت اسلام را بر مصالح ایران ارجح می‌داشت و تا به امروز ارجح می‌دارد. پیشرفت شگرف ایران متوقف شد، اما اینبار با مشارکت کامل مردم! J
به جای قانون اساسی نظام مشروطه سلطنتی که کپی قانون اساسی بلژیک بود، با تغییراتی مربوط به دین و زبان رسمی ایران، قانون اساسی "جمهوری اسلامی" تصویب شد که نویسنده اصلی آن حسن حبیبی بوده است و مخلوط آشفته‌ای از قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه و نظریه‌ی ولایت فقیهِ آیت‌الله‌العظمی امام خمینی.
این مطالب قدری درهم برهم نوشته شد. در شماره آینده از تجربه‌های خود در تهران و ایران با دقت و نظم بیشتر بنویسم تا خواننده را، به ویژه جوان‌ترها را، همراه خود به آن سال‌های اواخر ۶۰ و اوایل ۷۰ به ایرانِ "زمانِ شاه" آنطور که شخصاً شاهدش بودم ببرم.
(ادامه دارد)
 
1- لابد ترسید که مبادا موجب قطع روابط دیپلماتیک کشورش با ایران شده، سرزنش شود!
2- Peace Science
3- Graduate Tower
4- چون هنوز سازمان رادیو تلویزیون پرداخت نکرده بود به کمک پدر چکی برایشان فرستاده شد که اعتبارمان پس ازبازگشت به اروپا حفظ شود.
5- "بر سر آنم که گر زدست برآید، دست به کاری زنم که غصه سر آید" – حافظ
 
لطفا روی عکس تبلیغات زیر کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Leah-Taylor-Roy-MP-Aurora-Oak-ridges-Richmond-Hill-Nowruz

زیرنویس عکس: نویسنده با کلاه دانشجوئی و تورج ابراهیمی قهرمان شطرنج ایران و بلژیک در مسابقه دانشگاه بروکسل با دانشگاه برلین- برلین، ۲۲-۲۵ ژانویه ۱۹۶۵.
لطفا روی عکس تبلیغات زیر کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Mjid-Jowhari-MP-RichmondHill-Nowruz

اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروس‌هایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسک‌های معمولی رد می‌شود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که می‌توانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, November 14, 2018 - 19:00

درباره نویسنده/هنرمند

دیگر مطالب مرتبط

insurance بیمهتعمیرات هرگونه وسایل برقی - آلن

Share this with: ارسال این مطلب به