بله من با خیلی از ایرانیها کار کردهام؛ میتوانم به جرات بگویم که در ریچموندهیل جامعه ایرانی تبدیل به یکی از ستونهای اصلی شده است
اگر گرایش سیاسی محافظهکاران را راست، و لیبرالها را میانه توصیف کنیم، آنگاه نیودموکراتها در گرایش چپ طیف قرار خواهند گرفت. آندریا هوروت همراه با دیگر نمایندههای این حزب حدود یک چهارم کرسیهای مجلس انتاریو را در دست دارند و در آخرین نظرسنجیها بعنوان رقیب اصلی داگ فورد در این انتخابات مطرح هستند. تنها نماینده ایرانیتبار از این حزب خانم ثمن طبسینژاد است که در منطقه ویلودیل خود را کاندید کرده است. ما در اینجا با مارکو کولتا مصاحبه کردهایم که در مصاحبه پیش قدم بوده است. او با پیشینه ایتالیایی، پختگی در عین جوانی و انگیزه بسیار بالا برای کمک به همهی مردم که همهی اینها را میشد در سخنانش با ایران استار دید و حس کرد، خودش را در منطقه ریچموندهیل که سالهاست در آن زندگی میکند کاندید نموده است. وی رقیب دکتر رضا مریدی (لیبرال)، دیزی وا (محافظهکار – چینیالاصل)، ایگور بیلی (آزادیخواه) و دیوید هورساک (مستقل) میباشد.
مارکو لطفا کمی از خودت برایمان بگو
چرا شما میخواهید نماینده مجلس شوید، و چرا حزب نیودموکرات را انتخاب کردید؟
من به احزاب دیگر اعتقادی ندارم چون تاثیرات کارهای آنها را در اجتماع به ویژه روی خانواده خودم {به چشم} دیدهام. انتخاب من، مانند انتخاب خیلیهای دیگر به واسطه اینست که نتیجه تصمیمهای دو حزب دیگر را نه فقط روی زندگی خودمان بلکه روی کل اجتماع تجربه کردهایم. چرا من به نیودموکراتها پیوستهام؟ چون آنها تنها کسانی هستم که مستقیما مشکلات اجتماعی مردم را به من میگویند، آنها کسانی بودهاند که همواره گفتهاند ما میخواهیم به مردم کمک کنیم، نه اینکه "عدد اشتغال" را بالا ببریم. کمک کردن به دیگران با کمک کردن به اقتصاد خیلی تفاوت دارد. میخواهم نماینده مجلس شوم تا بتوانم تمام تلاشم را بکار بگیرم تا کسی به مشکلاتی که من با آنها روبرو بودم روبرو نشود. نمیخواهم کلیشهای حرف بزنم ولی اعتقاد دارم که ما باید به "جهان" کمک کنیم.
آیا برای همین است که جملات جک لیتون برای آیندگان را روی فیسبوک خودت گذاشتهای؟
در آن زمان جک اسطورهای برایم بود تا به من بگوید آیندهای بهتر ورای رفتن سرکار و پول درآوردن است، و انسانها میتوانند کارهای بزرگتر و بهتری را انجام دهند. این جملات جک کل حزب را برای ساختن آینده بهتر و نه زندگی فقط برای این لحظه، تحت تاثیر قرار دادهاست، اگرچه آنچه را که امروز انجام میدهیم روی فردایمان اثر دارد، به همین علت آینده مهمترین چیزیست که به آن فکر میکنم: 2 یا 5 سال دیگر در چه وضعی هستیم و کجا خواهیم بود. زندگی بالا و پایینی بسیاری دارد و من آنرا در زندگی خودم تجربه کردهام و متوجه هستم که مهمترین چیز باید تلاش برای آینده بهتر همه باشد.
مهمترین دیدگاههای حزب نیودموکرات چیستند؟ به ویژه آنهایی که با دیگر احزاب متفاوتند.
در دههی 90 دولت انتاریو در دست نیودموکراتها بود، اگر شما پیشروتر هستید چرا شکست خوردید؟
این یعنی شما دوست دارید سیستم کمکهای اجتماعی دوباره برگردد؟
شما فکر میکنید که با تغییرات مالیاتی بدهی انتاریو پرداخت یا کم میشود؟
مشکل بدهی انتاریو از عدم جمعآوری پول کافیست که یک شبه حل نمیشود. اگر کسی بگوید که با تغییر چند قانون این مشکلات حل میشوند، بنظر من با صداقت حرف نزده است. محافظهکاران و مایک هریس این سیستم را با فروش داراییهای عمومی، حذف بودجههای تحصیلاتی، بهداشتی، و کاهش مالیات پولداران پایهگذاری کردهاند که لیبرالها هم آنرا ادامه دادهاند. هر دولتی که سرکار بیاید با بدهی بزرگ انتاریو روبرو میشود که به نظر من تنها راه حلش پیادهسازی یک سیستم مالیاتی منصفانه است.
چگونه اجرایش میکنید، یکدفعهای یا بتدریج؟
مجبوریم که به تدریج پیادهاش کنیم، برخی برنامهها مثل پوشش دندانپزشکی یکدفعهای خواهند بود، ما خواهیم گفت که اگر شما مثلا با شرکت خودتان بیمه دندان دارید و از آن راضی هستید میتوانید آنرا نگهدارید و اگر از آن رضایت ندارید میتوانید از برنامه دولت انتاریو استفاده کنید. محاسبات مربوط به این تغییرات هم در درآمد سالیانه شما خواهد آمد و به این ترتیب شرکتها هم خواهند توانست به رقابت بپردازند. به این ترتیب و با تغییرات آرام و تدریجی دیگر به سیستم اقتصادی شوک وارد نمیشود.
تغییرات پیشنهادی حزب شما چقدر طول میکشد تا پیاده شود؟
به نظرم برنامهای مثل بیمه دندان ظرف یکسال کاملا پیاده خواهد شد.
با توجه به شباهت زیاد بودجه اخیر لیبرالها با برنامههای نیودموکراتها آیا چیزی هست که شما به آن اضافه کنید؟
چیز جالبی که در این زمینه آنها ادعا کردهاند اینست که در عین افزایش بودجه از برخی برنامه کم کردهاند، اینکه آنها حذفها را ابتدا انجام میدهند و بعدا احتمالا آنها را دوباره اجرا خواهند کرد و افزایش خواهند داد به نظر بازی سیاسی میآید. این سیاستی هوشمندانه نیست که لیبرالها 15 سال وقت داشته باشند تا بودجه و برنامهها را با مشکلات جور کنند و در طی این مدت کاری نکرده باشند و یکدفعهای سه ماه مانده به انتخابات یادشان بیافتد که باید چکار کنند تا قهرمان مردم و پیشرفت امور شوند، بنظرم اسمش دغلبازیست.
اگر دولت بعدی اقلیت لیبرال یا محافظهکار باشد، شما با کدامیک از آنها همکاری میکنید؟
بنظرم این وظیفه ماست که با هر دولت اقلیتی همکاری کنیم؛ البته ما موضوعات مشخصی داریم که باید طرف مقابل آنها را در نظر بگیرد، مثلا در زمینه چگونگی انتخابات باید تغییرات صورت گیرد، در حال حاضر حتی با تعداد رای کم {زیر 50%} یک حزب میتواند صاحب حداکثر قدرت شود، ما باید به این وضعیت غلط پایان دهیم. تا کی باید مردم مجبور باشند تا {برای خلاصی} از یکی به دیگری رای دهند؟ دولت اقلیت حداقل باید آنچه مردم میخواهند و میگویند را به کمک ما انجام دهد و برای انجام کارها ما باید اعضایی را در کابینه داشته باشیم.
این یعنی شما با هر دو حزب، از جمله محافظهکاران {راست} هم همکاری خواهید کرد؟
آری.
خوب اگر شما دولت اقلیت باشید، کدام حزب را بعنوان شریک خودتان انتخاب میکنید؟
این موضوع ورای محدوده کنونی من است، بنظرم لیبرالها و محافظهکاران " در عمل" کاملا مشابه یکدیگر هستند؛ تفاوتهایشان در اینست که لیبرالها نزدیک انتخابات که میشود میآیند و مثلا میگویند ما میخواهیم به حقوق بازنشستگان رسیدگی کنیم {که در دوره قبلی گفتند} ولی بطرز عجیبی آنها را انجام نمیدهند. خلاصه اینکه نزدیک انتخابات لیبرالها به خوبی نشان میدهند که نیودموکرات هستند ولی وقتی حکومت در دست آنهاست کاملا شبیه محافظهکاران عمل میکنند. اما اگر ما واقعا ما دولت حداقل را بخواهیم تشکیل دهیم، واقعا فکر میکنم که نه لیبرالها و نه محافظهکاران با ما همکاری نخواهند کرد. ولی ما کار خودمان را انجام خواهیم داد: برنامههایمان را اعلان خواهیم کرد و از بقیه خواهیم خواست تا بیایند و مشارکت کنند، درست مثل یک جامعه مترقی {و امیدواریم یکی از آنها به ما بپیوندد}، مگر اینکه کسی مانند هارپر باشد که بگوید فقط و فقط راه من صحیح است.
اما دولت فدرال با وجود اکثریت بودن نتوانست تغییرات انتخاباتی را در کانادا قانون و اجرا کند، آیا مطمئن هستید که شما در انتاریو میتوانید این کار را انجام دهید؟
در شرایط دولت اقلیتی و اگر آنها همکاری ما را برای تشکیل دولت بخواهند، مطمئنم که با آنها تغییرات انتخاباتی را قانون و اجرا میکنیم. اما در صورتی که ما خودمان دولت اکثریت را داشته باشیم نمیدانم که این بند جزو بندهای اصلی اجرایی باشد یا خیر.
آیا مطمئن هستید که تغییرات اقتصادی مورد نظر شما کسری بودجه را صفر میکند و میزان بدهی انتاریو که بابتش بهره میپردازیم را نیز کاهش خواهد داد؟
صادقانه بگویم، تا این اندازه دقیق مطمئن نیستم {که هر دو را بشود انجام داد}، اما نظر شخصی خودم اینست که با اجرای سیستم مالیاتی عادلانه خیلی از مشکلات حل میشود و فکر نمیکنم حذف برنامهها راه حل تامین بودجه و صفر کردن کسری آن باشد. البته بهینهسازی هزینهها بسیار کار خوبی است اما بهینهسازی با زدن ریشه برخی از بودجهها دقیقا روی زندگی مردم اثر منفی خواهد گذاشت، مثلا با تعدیل بودجه در بیمارستانها مشکل کسری بودجه حل نشد {اما به مشکلات مردم اضافه شد}، حتی در اروپا و آمریکا هم این روش موثر نبوده است. در ایالت میشیگان که مرکز صنعتی آمریکا بود، دولت جمهوریخواه {راست} سر کار آمد و به تعدیل بودجه پرداخت، ببینید چه شد: دیترویت {مرکز میشیگان} ورشکسته شد. در کالیفرنیا هم تعدیل جمهوریخواهان منجر شد که مدتها نتوانند حقوق کارمندان دولت را پرداخت کنند. بنظرم دوران اینکه بگوییم تعدیل مشکل را حل میکند گذشته است و کسی که همچنان روی این موضوع پافشاری کند یا حاضر نیست به واقعیات بنگرد و یا برای واقعیات ارزشی قائل نیست.
آیا برای اجرای سیستم مالیاتی عادلانه حاضرید لیست افرادی که از مالیات فرار میکنند و پولشان را خارج از کشور قایم میکنند را بخرید؟
مثلا از چه کسانی این لیست را بخریم؟
هکرها یا افشا کنندهها...
خیر، ما سازمانهایی داریم که وظیفهی آنها تحقیق در این زمینه است، اگر آنها کارشان را انجام بدهند...
کارشان را درست انجام نمیدهند، اگر داده بودند که الان وضعیت این نبود...
بله، اگر آنها کارشان را درست انجام ندهند احتمالا ما شرایط لازمه مثل پول کافی را برایشان تدارک ندیدهایم...
شوخی میکنید، میلیونها دلار مالیات پولدارها پرداخت نشده {از آنهایی که میدانیم} و سالهاست که حتی به آنها گفته هم نشده که پول مالیاتشان را باید پرداخت کنند؛ درحالیکه مردم عادی مرتبا تحت فشارند... واضح است که سیستم کارآیی ندارد...
آری، این درست است که تاکید بیشتری به پرداخت مالیات مردم عادی مثل من و شما گذاشته شده تا به افراد و شرکتهای پولدار. من خودم این مشکلات را دیدهام، از کار اخراج شدهام، بیمه بیکاری گرفتهام و با من بطور مناسبی برخورد نشده، گاهی جوری استنتاخ شدهام انگار که من مجرم هستم و بعد که به خانه رفتهام در اخبار دیدهام که پولداران چگونه میلیونها دلار را قایم کردهاند. آری واضح است که این مشکل وجود دارد، فکر میکنم که کارمندان این سازمانها در جا {و یا روی پروندهی} صحیحی قرار ندارند. فکر میکنم خرید اطلاعات پیام بد {و غلطی} داشته باشد، قانونی نیست، ما باید خودمان بتوانیم از عهده این کار برآئیم. دولتها گرفتار این شرکتها هستند که میگویند اگر دولت میخواهد میزان اشتغال به کار در جامعه بالا باشد باید خودش را به ندیدن بزند.
حداقل حاضر هستید با دولتهای دیگر دنیا همکاری کنید تا اینها گیر بیافتند؟
اگر اطلاعاتی در میان باشد البته، من انتظار دارم اگر انگلستان چنین اطلاعاتی را در مورد شرکتهایی کانادایی و یا انتاریویی داشته باشد آنها را در اختیار ما قرار دهد و ما هم متقابلا اگر اطلاعاتی داشته باشیم در اختیارشان قرار خواهیم داد. این یک مشکل جهانی است که باید به پایان برسد.
آیا شما برنامهی مدونی برای مشکلات بیمارستانها و یا ترافیک در انتاریو دارید؟
برای بیمارستانها و بهداشت نه فقط نیاز به بودجه داریم بلکه نیاز به مدرن و کارآ کردن وسایل، اماکن و برخی از خدمات داریم، مثلا برای آنهایی که مشکلات ذهنی دارند برنامه مناسب اجتماعی نیاز است. بعلاوه یک مشکل دیگر مسئله گروهی است که مسئول مشاوره برای بهرهوری و کارآیی بهتر سیستم بهداشت ما شدهاند اما امروز در انتاریو این گروه یک لایه دیگری از کاغذبازی را به سیستم تحمیل کرده است تا کمک بیشتر به اجتماعات مردمی، که باید منسوخ شود. بنظرم سیستم بهداشت بایستی دوباره به منطقه برگردد، مثلا تورنتو یا یورک باید بگویند که در آنجاها وضعیت سلامتی مردم چگونه است، الان این کار انجام نمیشود. بعلاوه کارهایی باید در زمینه مدیریت بیمارها انجام شود، من چندین نمونه دارم که بیمارستانها مریضهایی را نه بخاطر دستور پزشک بلکه بخاطر اینکه مدیری گفته، مرخص کردهاند که نمیبایستی مرخصشان میکردهاند. کسی نمیتواند در مقابل کاغذبازی اینکه میگوید مریض را بفرست خانه چون باید تخت اشغالی آزاد شود، مقاومت کند. بسیار پرستارها نیمهوقت استخدام شدهاند و چندین شیفت کار میکنند... چهها دارم که بگویم...
میدانید که ما چقدر دکتر و مهندس و پرستار داریم که به واسطه شغلشان به کانادا آمدهاند ولی سیستم اجازه کار به آنها نمیدهد؟ خیلی از آنها مشغول هر کاری هستند بجز کار تخصصیخودشان...
این ترسناک و مسخره است، ما کمبود پزشک خانواده داریم، چرا نباید اجازه بدهیم دکترهای خوبی که از خارج از کانادا به اینجا مهاجرت میکنند کار کنند...
آنها میآیند ولی مشکل اینجاست که ارگانهایی اینجا هستند که پس از ورود آنها به کانادا به هزاران شکل مختلف اجازه نمیدهند آنها مشغول کار شوند...
بله میدانم آنها را تقریبا مجبور میکنند تا بروند و 4 سال درس بخوانند تا مدرک معادل بگیرند... البته من میفهمم که ما باید یک استانداردی را در زمینه شغلها رعایت کنیم ولی بایستی راهی مناسب و سریع را نیز بوجود آوریم تا متخصصانی که از کشورهای دیگر میآیند و صحت مدارکشان قابل تایید است زودتر وارد تخصصشان شوند. من خودم با دکترهایی صحبت کردهام که متخصص بودهاند اما مجبور شدهاند در آمبولانسهای خصوصی کار کنند، آتشنشانها هم همینگونه هستند، حتی برخی از آمریکا آمدهاند و نمیتوانند وارد سیستم شوند. ما باید این مشکل را بپذیریم و برایش راه حل ارائه دهیم.
من خیلی دیر و وقتی 30 سالم بود شروع به رانندگی کردم، احتمالا هرگز هم سوار وسایل نقلیه عمومی نخواهم شد مگر آنکه واقعا درست شود. توکیو، لندن، حتی نیویورک را ببینید آنها سالهای سال پیش از ما سیستمی به مراتب بهتر از ما را ساختهاند که حالا حالاها خوب کار خواهد کرد. این کاملا اهمالکاری ما بوده که مشکلات اقتصادی را نیز به دنبال آورده است. اگر واقعا دولت برایش ترافیک اهمیت داشت فکری برایش میکرد که ما سالهاست داریم بیلیونها دلار ضرر میدهیم. من در ریچموندهیل زندگی میکنم و برای کشیده شدن مترو تا میجرمکنزی حداکثر تلاشم را میکنم. کشیدن مترو تا هایویسون هم مشکلی را حل نمیکند، ببینید ما مترو حتی از فینچ به پائین مملو از جمعیت است و کشش ندارد، بردن مردم به فینچ به خودی خود مشکل ریچموندهیل را حل نمیکند. ما نیاز به چندین خط در کنار یکدیگر داریم تا بتواند مردم را از ریچموندهیل، تا ویتبی، تا اوکویل برساند. این نیاز به سرمایهگذاری روی مترو، ترن و جاده شوسه دارد. تا دولت نخواهد بودجه کافی برای ساخت راهها مطابق با قرن کنونی اختصاص دهد، مشکلی حل نمیشود، متروی ریچموندهیل که مشکل ترافیکی جیتیای را حل نمیکند. نماینده مجلس کنونی ما مرد بسیار خوبی است اما برای جامعه ریچموندهیل کارش را به خوبی انجام نداده است. او برای حل مشکلات بیمارستانی و ترافیکی کار بخصوصی انجام نداده، اعضای شورای شهر خیلی بیشتر از او کار کردهاند. ما از ریچموندهیل نیاز به نماینده بهتری داریم. شهرداری یک سوم، انتاریو یک سوم، و دولت فدرال یک سوم بودجه ترافیک را تامین میکنند، ما گارانتی نداریم که شهرداری و دولت فدرال سهم خودشان را بدهند، سیستم کنونی جوری تنظیم شده که وانمود میکند دارد کار میکند ولی در واقع کاری نمیکند. سرمایهگذاری ما نه تنها ضرر هر ساله ترافیک را کاهش میدهد، بلکه پرداخت بهره آن پول را نیز حذف میکند و بعلاوه شغل میآفریند و دولت دهها سال است که جلوی این ضرر را نمیگیرد، این کار همهاش سود است همراه با کار و شغل با پرداخت مناسب برای مردم.
نکته جالب دیگر اینست که بندرت قرارداد بزرگ اینچنینی نصیب مهاجران میشود!
صادقانه بگویم، واقعا نمیدانم که این اتفاق میافتد، اگر اینگونه شاید مهاجران با روند قرارداد بستن آشنایی ندارند و نتیجتا به جای آنکه مردم محلی کار بگیرند، شرکتهای بزرگ قراردادها را از آن خود میکنند. ما میتوانیم مثلا مجبور کنیم که برای اجرای پروژهها از افراد محلی استفاده شود و یا اینکه حجم وسیعتری از تقاضاهای قرارداد را بپذیریم. نمیخواهم کلیشهای حرف بزنم ولی بعنوان یک کاندید نیودموکرات به مردم توصیه میکنم عضو اتحادیه شوند. معمولا پروژههای بزرگ به شرکتهای بزرگ سپرده میشوند و اگر شما عضو اتحادیه باشید شرکتهای بزرگ مجبور میشوند تا شما را استخدام کنند. پدر خودم هم عضو یک اتحادیه بود با اینکه ما شرکت خودمان را داشتیم. بهرحال با یک شرکت کوچک تا یک جای مشخصی میتوانید رشد کنید. من فکر نمیکنم که این مشکلی هم باشد، خود من هم بعنوان یک کارآفرین میدانم که در مواردی واقعا نمیشود با شرکتهای بزرگ رقابت کرد. کاش میتوانستم راه حلی در این زمینه بدهم چون خودم هم مشکلات اینچنینی {سپرده شدن کار بزرگ به شرکتهای بزرگ} را دیدهام {پدرم نمیتوانست کارهای بزرگ را بگیرد چون بقدر کافی بزرگ نبود}.
مهاجران شاید ضعیفترین افراد اجتماع باشند چون با پول کمی به کانادا میآیند و اینجا هم کسی را نمیشناسند تا بتوانند از آن طریق کار بگیرند. کار هم که نداشته باشی همه چیزت به هم میخورد؛ آیا فکر نمیکنید که باید توجه بیشتری به مهاجران و کار آنها در اجتماع بشود؟
آیا منظورت حداقل درآمد اجتماعی افراد است؟
آری...
به نظر من حداقل درآمد اجتماعی، و تغییرات انتخاباتی مبتنی بر مردم مهمترین مسائل آینده هستند. منظور من از حداقل درآمد اجتماعی افراد معنای واقعی آن است، آنچه لیبرالها پیشنهاد کردهاند افزایش "کمکهای اجتماعی" است، با این لایحه مثلا اگر من کارمند باشم واجد شرایط دریافت "کمکهای اجتماعی" برای کسری حقوقم نیستم. حداقل درآمد اجتماعی افراد پولی است که به افراد جامعه تعلق میگیرد تا اطمینان حاصل شود که آنها زندگی شرافتمندانهای داشته باشند و این شامل همه میشود، چه آنهایی که میلیونها دلار در سال درآمد دارند چه آنهایی که اصلا درآمدی ندارند. هدف این برنامه کمک به مردم زیر خط فقر و یا از کار بیکار شده نیست، بلکه هدف اینست که همه بدانند از آنها به قدر کافی پشتیبانی میشود تا با خیال راحت به جامعه خدمت کنند و در عین حال استاندارد زندگیشان، بالاتر از خط فقر، تامین میگردد. دوست دارم سیستم حداقل درآمد اجتماعی را ببینم که در آن متغیرهای اجتماعی – منطقهای {مانند تورم و هزینههای زندگی} نیز محاسبه شده و دخیلاند. این ارزشیست که باید برایش جنگید و فکر میکنم جزو برنامههای حزب نیودموکرات باشد و فکر میکنم پیادهسازی آن زمان بیشتری بگیرد زیرا طول میکشد تا با توضیحات و آموزشهای زیاد برای مردم جا بیافتد؛ ولی نهایتا بشریت از آن استقبال خواهد کرد.
آیا شما از افزایش حداقل دستمزد به 15 دلار در ساعت هم پشتیبانی میکنید؟
پانزده دلار در ساعت حتی کم هم هست، حداقل دستمزد باید با هزینهها، تورم و شرایط منطقه افراد مربوط باشد، مثلا دستمزد 15 دلار در ساعتی در بزرگشهر تورنتو به هیچ کجای زندگی نمیرسد و قابل قیاس با همین میزان درآمد در مثلا اکسبریج نیست...
یعنی شما میخواهید حداقل دستمزد را با حداقل درآمد اجتماعی جایگزین کنید؟
خیر اینها دو مقوله جدا از هم هستند. در حداقل درآمد اجتماعی افراد، سیستم "کمکهای اجتماعی" و نیز "بیمه بیکاری" حذف میشود، بودجه این دو برنامه و هزینهها پیادهسازی آنها {که خیلی زیاد هستند} میتواند بودجه حداقل درآمد اجتماعی افراد را تامین کند {این طرح برای اجرا در سطح کشور کانادا - و نه در انتاریو - 43 بیلیون دلار در سال هزینه دارد}. اگر شرکتی یا فردی، شخصی را استخدام میکند وظیفه دارد آنقدر به او پول بدهد که آن شخص قادر به زندگی کردن باشد. ما باید بالاخره این ایده را که باید از کارمندانمان بزنیم تا بتوانیم با چین، ویتنام یا حتی مکزیک رقابت کنیم را کنار بگذاریم؛ این شدنی نیست. و اینکه بگوییم حداقل دستمزد خیلی بالا رفته صحیح نیست، خوب قیمتها را افزایش دهید، بخاطر پایین ماندن قیمتها از حقوق کارمندان زدن که صحیح نیست و این تبدیل به عادتی شده که تغییرش باعث تعجب مردم میشود. در سه سال گذشته قیمتها خیلی بالا رفتهاند، حالا که پس از دههها دستمزدها بالا رفته اعتراضها بلند میشود؟
با شرکتهایی که بعلت بالا رفتن حداقل دستمزد ورشکست میشوند چه میکنید؟
من خودم مدتها با حداقل دستمزد کار کردهام، و بایستی بگویم حداکثر همدردی من با کمپانیهای ثروتمندی مانند مکدونالد و تیمهورتون اینست که به آنها بگویم شما وظیفه دارید که زندگی کارمندانتان را تامین کنید، به آنها به قدر کافی پول بدهید. اگر این به معنی باشد که قیمت مثلا همبرگر 50 سنت گرانتر شود خوب بگذارید بشود بازار آزاد یعنی همین. کمپانیهای بزرگ فقط زمانی میگویند بازار آزاد که به نفع خودشان باشد و نه به نفع کارمندانشان. برای بیزینسهای کوچک و کارآفرینان، میدانم و میفهمم که هزینههایشان را بالا میبرد، اینجاست که باید آنها نشان بدهند در بازار رقابتی دوام خواهند داشت و ورشکسته نمیشوند. بعلاوه من فکر میکنم که برای دولت راههای بهتری برای کمک کردن به بیزینسها وجود دارد، مثلا مالیات مشکل بزرگی برایشان نیست، ولی هزینههای آب و برق و یا اجاره هستند که به بیزینسها صدمه میزنند. اضافه حقوق ساعتی دو یا سه دلار به دو یا سه کارمند یک شرکت را ورشکست نمیکند بلکه هزینههای بالای جاری یک شرکت آنرا زمین میزند که دولت استانی با کاهش این نوع هزینهها، مانند آب و برق میتواند آنرا جبران کند و بدین ترتیب معاملات و تجارت را منصفانه سازد.
نظر شما درباره بازار املاک و افت اخیر آن چیست؟
بله افت کرده ولی فکر نمیکنم که همین الان هم در جای صحیحش قرار داشته باشد. من نمیخواهم چیزی بگویم که سرمایهگذاران را گریزان کند اما واقعیت اینست که من با سی و اندی سال سن که در کانادا بدنیا آمدهام {و مرتب کار کردهام} نمیتوانم در ریچموندهیل خانه بخرم، بله من اجارهنشین هستم، تازه من شانس آوردهام که اجاره بهای کمی میپردازم که احتمالا پیداکردن چنین اجارهای شدنی نیست. حتی با درآمد خوب هم قادر نبودم {و نیستم} که خانه بخرم. بنظرم در کل منطقه یورک قیمتها بالا هستند، حتی شمال تا نیومارکت هم املاک گران هستند. حزب نیودموکرات، آندریا و من معتقدیم جایی که در آن زندگی میکنیم نبایستی به چشم "سرمایهگذاری" دیده شود، بلکه باید بعنوان خانه و محل زندگی خانواده مورد استفاده قرار گیرد، یا بعنوان جایی که خانواده با آن در اجتماعش ریشه میدواند. من فکر میکنم قوانین جدید که قیمتها را مهار کرد شروع خوبی بوده ولی کافی نبوده و نیست. مهمترین ضعف این قوانین اینست که در آن مشکلات مردم با درآمد پایین هنوز دیده نشده است، و پاسخی هم برای آینده فرزندانمان ندارد که وقتی آنها بزرگ شدند قادر باشند برای خودشان مسکن تهیه کنند.
یعنی شما میخواهید کاری کنید که خریدن خانه اول برای همه آسان باشد؟
فکر میکنم باید هزینه زندگی کردن مردم و قیمتها پایین بیایند، این باعث میشود که خانه بعنوان سرمایهگذاری اهمیتش را از دست بدهد. البته با پایین رفتن قیمتها به همین شکل، آنهایی که ملک را بعنوان سرمایهگذاری دیدهاند به مشکل برخواهند خورد. البته دولت باید در این شرایط به کمک مردم بشتابد. باید کاری کنیم که مردم بتوانند وام اولین خانه خودشان را راحت و با نرخ بهره پایینی بگیرند، حتی اگر به قیمت وضع قوانین جدیدی برای بانکها تمام شود و یا مالیات اضافهای را روی صاحبخانههایی که بیش از یک ملک دارند، اعمال کنیم؛ و یا حتی اجرای مالیاتی افزوده روی خریداران خارجی. البته من پاسخ و راه حل صریحی به این سوال ندارم و میدانم که در مورد املاک باید بررسی بیشتری صورت گیرد.
اگر شما به قدرت برسید، مهمترین برنامههایتان، غیر از سیستم بهداشت و سلامتی، و املاک چیست؟
به شخصه فکر میکنم ترافیک یکی از مهمترین مسئلههای منطقه یورک، و بزرگترین مشکل بزرگشهر تورنتوست که بدجوری گره خورده است به اقتصاد، اشتغال، و حتی ترکیببندی و ساختار اجتماعی، محیط زیست. اگر من انتخاب شوم، حتما به این موضوع {بعنوان مهمترین برنامه} خواهم پرداخت.
خوب میرسیم به جامعه ایرانی، نظر شما درباره جامعه ایرانی چیست؟
بله من با خیلی از ایرانیها کار کردهام؛ میتوانم به جرات بگویم که در ریچموندهیل جامعه ایرانی تبدیل به یکی از ستونهای اصلی شده است. خیلی تعجببرانگیز است که ایرانیها با جمعیت 7 درصدی در ریچموندهیل چندین برابر جمعیتشان تاثیرگذارند این موضوع کاملا به چشم میآید. ایرانیها از نظر بیزینس، اجتماعی و اقتصادی بینهایت فعالند که این کاملا به سود شهر ریچموندهیل است که بایستی ادامه یابد. به شخصه دوست دارم که ایرانیها در همه زمینهها فعال باشند؛ اگر به انتخابات اخیر نگاه کنیم در مییابیم که چگونه آنها نقش اصلی موفقیت آقای مریدی را در انتخاب شدنش ایفا کردند. حتی در انتخابات فدرال هم آقای جوهری را به اتاوا فرستادند. به هیچ وجه نمیشود اینهمه موفقیت و فعالیت ایرانیها را در کار داوطلبانه و کمک مالی رد کرد، آنها با اختلاف زیادی به نسبت دیگران با جمعیت کمشان، به موفقیت دستیافتهاند. من امیدوارم آنها از نیودموکراتها حمایت کنند، به نظر من نیودموکراتها بسیار به آنها نزدیکترند. من با تقریبا هر ایرانی که صحبت کردم دیدم که از نظر دید سیاسی آنها به نیودموکراتها بسیار نزدیک هستند اما احتمالا ما نیودمکراتها به قدر کافی به این نزدیکی عقیدهها توجه نکرده باشیم، که امیدوارم این هرچه زودتر تغییر کند. انتخاب سینگ بعنوان اولین رهبر یک حزب کانادا که اقلیتی است، نشان از تغییرات ما دارد. من میخواهم از آنها دعوت کنم که به من بپیوندند، خالصانه بگویم، فکر نمیکنم هیچ کاندیدایی در ریچموندهیل بدون حمایت آنها بتواند موفق شود.
جالب است که هیچکس از حزب شما تاکنون نزد جامعه ایرانی نرفته است. من بعلت وجود در رسانه با تعدادی از نیودموکراتهای فدرال برخورد داشتهام و میتوانم به جرات بگویم که آنها توجهی به مهاجران ندارند و بیشتر به دنبال جلب رای کاناداییهایی هستند که گرایش تقریبا همهی آنها راستگرایانهست. آیا شما بصورت جدی از ایرانیان دعوت میکنید؟
بله، کاملا جدی دعوت کردم، آنها مهمترین مهاجران این اجتماع هستند، الان نوبت آنهاست و ما باید ایرانیان را مورد توجه قرار دهیم. اگر من از آنها درخواست کمک نکنم در واقع به میراث خانوادگی خودم بعنوان مهاجر پشت کردهام. پدر و مادر من بعنوان یک مهاجر وارد کانادا شدند در زمانیکه مردم دستشان را به سوی ایتالیاییهای مهاجر برای همکاری دراز کرده بودند. اگر من همین کار را در حق آنها انجام ندهم اشتباه بزرگی در حق خودم و گذشتگانم انجام دادهام: بیائید حداقل به من بگویید به چه چیزهایی نیاز دارید و چه چیزهایی میخواهید، به من بگویید من چگونه میتوانم به شما کمک کنم، تا من بتوانم شما را کاملا وارد خانواده بزرگ کانادا کنم. همه ما کانادایی هستیم، من شما را اینگونه قبول دارم {صرفهنظر از اینکه در ایران چه میگذرد} زیرا شما هم چون من کانادایی هستید. اگر من اینگونه نباشم چه فرقی با طرفداران ترامپ یا آنهایی که با تنفر نسبت به مسلمانان برخورد میکنند دارم؟ میخواهم بگویم به من اعتماد کنید، برایتان مثل برادر خواهم بود، من به شما احتیاج دارم که به من کمک کنید تا با هم وضعیت را تغییر دهیم.
در زمان هارپر، سفارتخانههای ایران و کانادا بسته شدند و صدها هزار ایرانی دچار مشکلات عدیدهای گشتند. آیا شما میخواهید این مشکلات و این وضعیت را هم تغییر دهید؟ شما میخواهید سفارتخانه باز کنید، یا کنسولگری یا اینکه اصلا کاری نکنید؟
من بعنوان یک عضو حزب نیودموکرات از بازشدن نوعی کنسولگری در داخل حمایت میکنم، و بنظرم این شرایط و مشکلات، یعنی اینکه کانادا شهروندان خودش، کاناداییها {منظور کانادایی-ایرانیهاست} را تنبیه کند، شرمآور است؛ به ویژه وقتی که مشکلات بینالمللی یا دعواهای بین کشورها وجود دارد که مقصرش شهروندان کانادا نیستند. اگر مشکلی بین کانادا و ایران وجود دارد بایستی از طرق دیپلماتیکی مورد بحث و برخورد واقع شود. اینکه ما بیائیم و صدها هزار فرد و خانواده کانادایی {ایرانی} را دچار مشکل کنیم تا برای انجام کارهایشان به یک کشور ثالثی {آمریکا} بروند که آن کشور {یعنی آمریکا} که خودش با تعصب خشک با ایرانیها و مسلمانان برخورد میکند، از کانادایی-ایرانیها پرونده درست کند و آنها را مورد تبعیض قرار دهد، شرمآور است. من یک دوست کانادایی-ایرانی دارم که مدتی پیش برای تعطیلات به آمریکا رفته بود در طی مسافرتش 4 بار توسط پلیس به صورت تصادفی نگهداشته شد؛ این فقط برای سفر تفریحی یک نفر اتفاق افتاده است. این خیلی مسخره است که کسی برای انجام برخی امور اسنادی مجبور شود به آمریکا برود. اگر برخی {مثل هارپر} نمیخواهند حتی کنسولگری مستقیم میان ما باشد چرا از ابتدا فکر یک کشور دیگری را بعنوان نماینده کنسولی میانجی نکردند؟ این شرمآور است که چنین کاری در حق جمعیتی به این بزرگی شود، ما چنین {ظلمی را} در حق هیچ کسی نکردهایم، این باید تغییر کند. اینها نظر من بعنوان یک فرد و یک کاندید نمایندگی نیودموکرات استانی است، ولی باید توجه کرد که این مسئله مربوط به دولت فدرال است. من به پا خواهم خواست و خواهم گفت که این رویه غلط است، اما حتی در صورت انتخاب شدن هم نخواهم توانست که سیاست خارجی خاصی را به دولت فدرال دیکته کنم. دوستانه بگویم، من فکر میکنم که آقای مریدی که قبلا {بارها و محکم} ایستاده و این حرفها را زده، از محدوده خودش خارج شده است. یک سیاستمدار استانی باید به مسائل استان برسد و اگرچه این نوع مشکلات در محدوده او اتفاق بیافتد او نباید در اینباره در دولت فدرال برای تغییرات سیاست خارجی لابی کند. میدانم که گفتن این موضوع سخت است ولی در این مورد مرز روشنی وجود دارد.
خوب، حالا میرسیم به آخرین جملاتی که میخواهید به کانادایی-ایرانیها بگویید.
کمکم کنید. من به عنوان یک شعار این حرف را نمیزنم، میخواهم شماها در کمپین من باشید، من به شما در کمپین نیاز دارم، نفوذ شما، در اختیار گذاشتن وقت و کمکهای مالی شما برنده را در ریچموندهیل {و برخی دیگر از مناطق} تعیین میکند. اگر واقعا میخواهید شاهد تغییرات باشید، اگر واقعا میخواهید دولت به شما خدمت کند، اگر میخواهید منطقه، استان و کشوری بسازید که فردا فرزندانتان به شما و آن ببالند، من به شما احتیاج دارم تا بتوانیم با هم این کارها را انجام دهیم. من به وقت شما احتیاج دارم و همچنین به کمکهای مالی شما به کمپین. تنها راه انجام تغییرات ماندنی، کنار زدن لیبرالها و ایستادن در مقابل محافظهکارانیست که میخواهند آنچه که اکنون داریم را هم بگیرند؛ من فقط این کارها را با کمک جامعه ایرانی میتوانم انجام دهم.
مرسی مارکو
مرسی از شما.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو