ایران استار: در میان خبرهای منفی و ریز درشتی که این روزها از حال و هوای ایران به بیرون درز میکند می توان به برخی نقاط عطف فرهنگی هم اشاره کرد که البته مربوط به گذشته نه چندان دور است، از جمله سال روز تولد سیمین دانشور در ۸ اردیبهشت که برخی او را به حق "بانوی قصه ایران" نامیدهاند. ایران استار به پاسداشت زحمات این بانو برای فرهنگ و ادبیات ایرانی گزارش روز خودش را به روایتی مختصر و مفید از چند پرده مهم زندگی او اختصاص داده است.
پرده اول: از تولد تحصیل تا کار در مطبوعات
خانم دانشور در ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شهر شیراز و در یک خانواده کاملا فرهنگی به دنیا آمد. پدرش محمدعلی دانشور، پزشک، و مادرش قمرالسلطنه حکمت، مدیر هنرستان دخترانه هنرهای زیبای شیراز و از نقاشان بنام این شهر بود.
سیمین از همان دوران کودکی بهترین آموزش ممکن در ایران را دریافت کرد. او دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی مهرآیین به تحصیل پرداخت و تحصیلات عالی را دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به پایان برد.
خانم دانشور از همان دوران نوجوانی از دست یازیدن به تجربههای متنوعی کار ابایی نداشت. او پس از فوت پدرش در سال ۱۳۲۰ یعنی در شرایطی که تنها ۲۰ سال داشت، مدتی را به عنوان معاون اداره تبلیغات خارجی کار کرد و سپس برای رادیو تهران و روزنامه ایران با نام مستعار "شیرازی بینام" مقاله مینوشت.
پرده دوم: از دیدن جلال تا نگارش سووشون
تجربه نویسندگی سیمین که از مطبوعات آغاز شده بود در سال ۱۳۲۷ به بار نشست و کتاب "آتش خاموش"، شامل 16 داستان کوتاه از او منتشر شد. این کتاب اولین مجموعه داستانی است که یک زن ایرانی به چاپ رسانده و همین موضوع نام او را در تاریخ ادبیات ایران جاودانه کرده است. اتفاقا در همین سال ۱۳۲۷ بود که دانشور برای اولین بار جلال آلاحمد را ملاقات کرد.
سیمین و جلال در سال ۱۳۲۹ و علی رغم مخالفت شدید پدر جلال با یکدیگر ازدواج کردند. از آلاحمد نقل شده که پدرش از ازدواج با زن "مکشوفه" مخالف بوده و روز عقدکنان از تهران به قم میرود و ده سال به خانه پسر پا نمیگذارد.
دانشور در مصاحبهای با مجله گردون گفته است: "یکی از شرایطی که من موقع ازدواج با جلال مطرح کردم این بود: من سیمین دانشور میمانم، من سیمین آلاحمد نخواهم شد".
دانشور در سال ۱۳۳۱ بورس تحصیلی در آمریکا را دریافت میکند و برای مدت دو سال به این کشور میرود و در همان زمان دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجله ادبی "پاسیفیک اسپکتاتور" و کتاب داستانهای استنفورد به چاپ میرسد. او در همین مدت در کلاسهای نویسندگی خلاقه استاد "او والاس استگنر" شرکت میکند و همینها زمینهای میشود که او در بازگشت به ایران در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دختران به تدریس بپردازد. او در همه این سالها آثار مختلفی را ترجمه یا تالیف میکند، از نگارش شهری چون بهشت در سال ۱۳۴۰ تا ترجمه "باغ آلبالو" اثر آنتوان چخوف.
سال ۱۳۴۸ و تنها دو ماه مانده به مرگ جلال آلاحمد، سیمین دانشور یکی از ماندگارترین آثار ادبیات داستانی ایران یعنی "سوشون" را به پایان میبرد و منتشر میکند. این کتاب یکی از پُرمخاطبترین رمانهای فارسی در ایران است و تا سال ۱۳۹۵ بیش از پانصد هزار نسخه از آن به فروش رسیده است. این رمان همچنین به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ژاپنی و چینی نیز ترجمه شدهاست. داستان سووشون در شیراز و در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم رخ میدهد؛ در شرایطی که نیروهای متفقین وارد ایران شدهاند. این کتاب در ۲۳ فصل، داستان یک خانواده ملّاک از طبقه متوسط را در این دوره روایت میکند یعنی همان طبقهای که خود دانشور به او تعلق داشته و حتی از همان شهری که خودش در آن به دنیا آمده است.
پرده سوم: مرگ جلال به روایت سیمین
جلال آل احمد دو ماه پس از انتشار سووشون یعنی در شهریور ۱۳۴۸ در منطقه اسالم گیلان فوت میکند. دانشور در کتاب "غروب جلال" مرگ آلاحمد را اینگونه روایت کرده است:
"من جلال را پیش عمویم بردم که رییس بهداری ارتش وقت بود. او معاینات فراوان کرد و دستور آزمایشهای فراوانتر داد و به این نتیجه رسید که جلال سل ندارد اما برونشیت مزمن دارد و قلبش هم نسبت به اندامش کوچک است و سیگار کشیدن و نوشیدن نوشابه را مطلقا ممنوع کرد .
پدرش حضرت آیتالله سیداحمد طالقانی، جلال را به شاه آباد پیش آقای عباس آلاحمد برد که متخصص عکسبرداری از ریه بود و او هم تشخیص عمویم را تایید کرد.
حاج آقا (پدر جلال) با تعدادی جوجه که خریده بودند از شاه آباد برگشتند. تصور میفرمودند بیماری جلال از بیقوتی است از نوشابه و سیگار اطلاع نداشتند. هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک کند، زیر بار نرفت و با مهارت خود مرا سیگاری کرد.
یک پاکت سیگار همای اتو کشیده در یک جاسیگاری زیبا و یک فندک قرمز برایم هدیه آورد و گفت پس از تدریس و یا ترجمه، یک عدد بکش، خستگیات رفع میشود. من ابله هم رطب را خوردم و از آن به بعد منع رطب خوردن نتوانستم. جلال نوشابه خوردن را هم ادامه داد و کوشید مرا هم، هم پیالهی خود کند که این بار زیر بار نرفتم. میگفت مگذار شیطان هم پیاله من شود.
وقتی به اسالم میرفتیم یعنی میرفتیم که دو ماه و اندی بعد جسدش، جسد بیجانش را به تهران بیاوریم، در قزوین توقف کرد و چندین کارتن قزونیکا خرید.
در نوشابههایش آب جوشیده میریختم اما آدم تا سرشار نشود دست از بطری که برنمیدارد، آن هم کسی که از ساعت یازده صبح تا اواخر شب قزونیکای ملک ری مینوشد و سیگار کارگری اشنو میکشد".
پرده چهارم از بازنشستگی تا سرخوردگی و سانسور
سه سال پس از مرگ آل احمد، دانشور کتاب "بنال وطن" اثر آلن پیتون. را به فارسی ترجمه میکند و در سال ۱۳۵۶ هم کتاب "مسائل هنر معاصر" از او منتشر میشود. دانشور در سال ۱۳۵۸ و در روزهای که حریق انقلاب جامعه ایران را میسوازند از دانشگاه تهران تقاضای بازنشستگی کرد و در همین سال مجموعه ده داستان کوتاه از او منتشر شد.
دانشور در همه سالهای پس از انقلاب از سرکوب و انزوایی که انقلابیون مذهبی ایجاد کرده بودند، سرخورده و افسرده بود. در کتاب یکصد و ده نامه از دو سیمین آمده است که دانشور در نامهای نوشته: "دانشور از سرخوردگی نویسندگان در آن سالها مینویسد: «همه دچار ملال و افسردگی هستند و شاید این ملال به خاطر این باشد که خود را انقلابیون بیکار تصور میکنند یا شاید به این علت که به قول عوامالناس تهران به بیماری خیطی دچارند»
به تعبیر علی جیحون منتقد هنری دانشور شدیدا از استقرار جمهوری اسلامی مأیوس است و مینویسد: «تصور میکنم حکومت فعلی تا مدتی دراز بپاید و به این نتیجه رسیدهام که مبارزه در کشورهای جهان سوم مفید فایدهای نیست".
او در نامه دیگری از سلطه اوباش مینویسد: "این که به ما ثابت شد دین افیون عوام است: مزه حکومت پرولتاریا و لمپنها را هم چشیدیم. اما به قول حافظ چه جای کلک بیهوده گو؟"
دانشور به سانسور آثارش پس از انقلاب هم اشاره کرده است. در نامهای از او در کتاب کتاب یکصد و ده نامه از دو سیمین به سانسور داستانی به نام زندگی بودا اشاره شده است: "قریب یک صفحه و نیم زده شد و بودا به صورت امام جعفر صادق درآمده"؛ او اضافه میکند که در خود قصه ماه عسل آفتابی صفحات مربوط به شب زاف که بسیار انسانی و مملوس بود کاملا زده شد و به جای این دو صفحه نوشته شد "مرد زن را تصاحب کرد"، کاری که "مرد ایرانی معمولا میکند".
پرده آخر
سیمین دانشور در تمام سالیانی که از سانسور دستدرازی حکومت به آثار نویسندگان و حتی خود آنها در رنج بود توانست چند اثر دیگر را به میراث ادبیات داستانی ایران اضافه کند که از جمله آنها جزیره سرگردانی است که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد و ساربان سرگردان که در سال ۱۳۸۰ که به زیور طبع آراسته شد.
در نهایت سیمین دانشور در سال ۱۳۹۰ شمسی و در حالیکه کمی بیش از ۹۰ سال سن داشت در تهران درگذشت. علی دهباشی علت فوت این نویسنده را کهولت سن و آنفولانزای شدید عنوان کرد. اگر این گزارش را با توصیف خود دانشور از موضوع مرگ به پایان نبریم حق مطلب را درباره این بانوی بزرگ ایرانی ادا نکردهایم. او در کتاب ساربان سرگردان مرگ نوشته: "زندگی سرودی است با محبت بخوانش. زندگی یک بازی است، با سرور بازیش کن، اما آگاه باش که اصل زندگی سفر در گردونهای است میان زایش و مرگ... مرگ نهایت نیست. جان است که ماندگار است".
یاد و نامش برای همیشه گرامی باد.
پرده اول: از تولد تحصیل تا کار در مطبوعات
خانم دانشور در ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شهر شیراز و در یک خانواده کاملا فرهنگی به دنیا آمد. پدرش محمدعلی دانشور، پزشک، و مادرش قمرالسلطنه حکمت، مدیر هنرستان دخترانه هنرهای زیبای شیراز و از نقاشان بنام این شهر بود.
سیمین از همان دوران کودکی بهترین آموزش ممکن در ایران را دریافت کرد. او دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی مهرآیین به تحصیل پرداخت و تحصیلات عالی را دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به پایان برد.
خانم دانشور از همان دوران نوجوانی از دست یازیدن به تجربههای متنوعی کار ابایی نداشت. او پس از فوت پدرش در سال ۱۳۲۰ یعنی در شرایطی که تنها ۲۰ سال داشت، مدتی را به عنوان معاون اداره تبلیغات خارجی کار کرد و سپس برای رادیو تهران و روزنامه ایران با نام مستعار "شیرازی بینام" مقاله مینوشت.
پرده دوم: از دیدن جلال تا نگارش سووشون
تجربه نویسندگی سیمین که از مطبوعات آغاز شده بود در سال ۱۳۲۷ به بار نشست و کتاب "آتش خاموش"، شامل 16 داستان کوتاه از او منتشر شد. این کتاب اولین مجموعه داستانی است که یک زن ایرانی به چاپ رسانده و همین موضوع نام او را در تاریخ ادبیات ایران جاودانه کرده است. اتفاقا در همین سال ۱۳۲۷ بود که دانشور برای اولین بار جلال آلاحمد را ملاقات کرد.
سیمین و جلال در سال ۱۳۲۹ و علی رغم مخالفت شدید پدر جلال با یکدیگر ازدواج کردند. از آلاحمد نقل شده که پدرش از ازدواج با زن "مکشوفه" مخالف بوده و روز عقدکنان از تهران به قم میرود و ده سال به خانه پسر پا نمیگذارد.
دانشور در مصاحبهای با مجله گردون گفته است: "یکی از شرایطی که من موقع ازدواج با جلال مطرح کردم این بود: من سیمین دانشور میمانم، من سیمین آلاحمد نخواهم شد".
دانشور در سال ۱۳۳۱ بورس تحصیلی در آمریکا را دریافت میکند و برای مدت دو سال به این کشور میرود و در همان زمان دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجله ادبی "پاسیفیک اسپکتاتور" و کتاب داستانهای استنفورد به چاپ میرسد. او در همین مدت در کلاسهای نویسندگی خلاقه استاد "او والاس استگنر" شرکت میکند و همینها زمینهای میشود که او در بازگشت به ایران در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دختران به تدریس بپردازد. او در همه این سالها آثار مختلفی را ترجمه یا تالیف میکند، از نگارش شهری چون بهشت در سال ۱۳۴۰ تا ترجمه "باغ آلبالو" اثر آنتوان چخوف.
سال ۱۳۴۸ و تنها دو ماه مانده به مرگ جلال آلاحمد، سیمین دانشور یکی از ماندگارترین آثار ادبیات داستانی ایران یعنی "سوشون" را به پایان میبرد و منتشر میکند. این کتاب یکی از پُرمخاطبترین رمانهای فارسی در ایران است و تا سال ۱۳۹۵ بیش از پانصد هزار نسخه از آن به فروش رسیده است. این رمان همچنین به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ژاپنی و چینی نیز ترجمه شدهاست. داستان سووشون در شیراز و در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم رخ میدهد؛ در شرایطی که نیروهای متفقین وارد ایران شدهاند. این کتاب در ۲۳ فصل، داستان یک خانواده ملّاک از طبقه متوسط را در این دوره روایت میکند یعنی همان طبقهای که خود دانشور به او تعلق داشته و حتی از همان شهری که خودش در آن به دنیا آمده است.
پرده سوم: مرگ جلال به روایت سیمین
جلال آل احمد دو ماه پس از انتشار سووشون یعنی در شهریور ۱۳۴۸ در منطقه اسالم گیلان فوت میکند. دانشور در کتاب "غروب جلال" مرگ آلاحمد را اینگونه روایت کرده است:
"من جلال را پیش عمویم بردم که رییس بهداری ارتش وقت بود. او معاینات فراوان کرد و دستور آزمایشهای فراوانتر داد و به این نتیجه رسید که جلال سل ندارد اما برونشیت مزمن دارد و قلبش هم نسبت به اندامش کوچک است و سیگار کشیدن و نوشیدن نوشابه را مطلقا ممنوع کرد .
پدرش حضرت آیتالله سیداحمد طالقانی، جلال را به شاه آباد پیش آقای عباس آلاحمد برد که متخصص عکسبرداری از ریه بود و او هم تشخیص عمویم را تایید کرد.
حاج آقا (پدر جلال) با تعدادی جوجه که خریده بودند از شاه آباد برگشتند. تصور میفرمودند بیماری جلال از بیقوتی است از نوشابه و سیگار اطلاع نداشتند. هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک کند، زیر بار نرفت و با مهارت خود مرا سیگاری کرد.
یک پاکت سیگار همای اتو کشیده در یک جاسیگاری زیبا و یک فندک قرمز برایم هدیه آورد و گفت پس از تدریس و یا ترجمه، یک عدد بکش، خستگیات رفع میشود. من ابله هم رطب را خوردم و از آن به بعد منع رطب خوردن نتوانستم. جلال نوشابه خوردن را هم ادامه داد و کوشید مرا هم، هم پیالهی خود کند که این بار زیر بار نرفتم. میگفت مگذار شیطان هم پیاله من شود.
وقتی به اسالم میرفتیم یعنی میرفتیم که دو ماه و اندی بعد جسدش، جسد بیجانش را به تهران بیاوریم، در قزوین توقف کرد و چندین کارتن قزونیکا خرید.
در نوشابههایش آب جوشیده میریختم اما آدم تا سرشار نشود دست از بطری که برنمیدارد، آن هم کسی که از ساعت یازده صبح تا اواخر شب قزونیکای ملک ری مینوشد و سیگار کارگری اشنو میکشد".
پرده چهارم از بازنشستگی تا سرخوردگی و سانسور
سه سال پس از مرگ آل احمد، دانشور کتاب "بنال وطن" اثر آلن پیتون. را به فارسی ترجمه میکند و در سال ۱۳۵۶ هم کتاب "مسائل هنر معاصر" از او منتشر میشود. دانشور در سال ۱۳۵۸ و در روزهای که حریق انقلاب جامعه ایران را میسوازند از دانشگاه تهران تقاضای بازنشستگی کرد و در همین سال مجموعه ده داستان کوتاه از او منتشر شد.
دانشور در همه سالهای پس از انقلاب از سرکوب و انزوایی که انقلابیون مذهبی ایجاد کرده بودند، سرخورده و افسرده بود. در کتاب یکصد و ده نامه از دو سیمین آمده است که دانشور در نامهای نوشته: "دانشور از سرخوردگی نویسندگان در آن سالها مینویسد: «همه دچار ملال و افسردگی هستند و شاید این ملال به خاطر این باشد که خود را انقلابیون بیکار تصور میکنند یا شاید به این علت که به قول عوامالناس تهران به بیماری خیطی دچارند»
به تعبیر علی جیحون منتقد هنری دانشور شدیدا از استقرار جمهوری اسلامی مأیوس است و مینویسد: «تصور میکنم حکومت فعلی تا مدتی دراز بپاید و به این نتیجه رسیدهام که مبارزه در کشورهای جهان سوم مفید فایدهای نیست".
او در نامه دیگری از سلطه اوباش مینویسد: "این که به ما ثابت شد دین افیون عوام است: مزه حکومت پرولتاریا و لمپنها را هم چشیدیم. اما به قول حافظ چه جای کلک بیهوده گو؟"
دانشور به سانسور آثارش پس از انقلاب هم اشاره کرده است. در نامهای از او در کتاب کتاب یکصد و ده نامه از دو سیمین به سانسور داستانی به نام زندگی بودا اشاره شده است: "قریب یک صفحه و نیم زده شد و بودا به صورت امام جعفر صادق درآمده"؛ او اضافه میکند که در خود قصه ماه عسل آفتابی صفحات مربوط به شب زاف که بسیار انسانی و مملوس بود کاملا زده شد و به جای این دو صفحه نوشته شد "مرد زن را تصاحب کرد"، کاری که "مرد ایرانی معمولا میکند".
پرده آخر
سیمین دانشور در تمام سالیانی که از سانسور دستدرازی حکومت به آثار نویسندگان و حتی خود آنها در رنج بود توانست چند اثر دیگر را به میراث ادبیات داستانی ایران اضافه کند که از جمله آنها جزیره سرگردانی است که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد و ساربان سرگردان که در سال ۱۳۸۰ که به زیور طبع آراسته شد.
در نهایت سیمین دانشور در سال ۱۳۹۰ شمسی و در حالیکه کمی بیش از ۹۰ سال سن داشت در تهران درگذشت. علی دهباشی علت فوت این نویسنده را کهولت سن و آنفولانزای شدید عنوان کرد. اگر این گزارش را با توصیف خود دانشور از موضوع مرگ به پایان نبریم حق مطلب را درباره این بانوی بزرگ ایرانی ادا نکردهایم. او در کتاب ساربان سرگردان مرگ نوشته: "زندگی سرودی است با محبت بخوانش. زندگی یک بازی است، با سرور بازیش کن، اما آگاه باش که اصل زندگی سفر در گردونهای است میان زایش و مرگ... مرگ نهایت نیست. جان است که ماندگار است".
یاد و نامش برای همیشه گرامی باد.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: شنبه, آوریل 25, 2020 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Arash Moghaddam آرش مقدم مدرک کارشناسی کامپیوتر و تخصص تولید رسانه دیجیتال دارد و مدیریت تولید بیش ۹ رسانه تصویری، چاپی و اینترنتی را بعهده داشته است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو