ضربانهای پاندول آماده نوسان بود بوسیله قلبهای تمام ایرانیان علاقمند سینما در تورنتو
هومن شیرازی
جانشین تهیهکننده فیلم پاندول، تورنتو کانادا
تقدیم به عوامل ساخت فیلم پاندول
تقریبا یکسالی بود که مصطفی و امیر روی فیلمنامه کارمیکردند. فیلمنامه تمام و رایزنیهای ابتدایی برای ساخت فیلم آغاز شد، شور وحال عجیبی بود. به همه جای شهر برای انتخاب بازیگر سر میکشیدیم، از صحنههای تئاتر گرفته تا کلاسهای بازیگری، دانشگاه، و خلاصه گروه کارگردانان (امیر و مصطفی) فراخان عمومی دادند. بازیگران یکی پس از دیگری انتخاب شدند و یاشا جان خضوعی با تلاشی مثالزدنی تمرین با بازیگران را آغازکرد، ولی انتخاب نقش اول زن سردرگمی عجیبی به گروه وارد کرده بود چرا که بسیار دشوار بود انتخاب از میان این همه استعداد، اینبار "لوان" بود که ناجی ضربانهای پاندول شد و بازیگری را معرفی کرد که موجب پذیرش گروه کارگردانان شد و "هلیا" برای بازیگر نقش اول زن انتخاب شد، او خاطرهای شد از لوان عزیز برای نقش نگاره فیلم پاندول چرا که او با همه ماست در جای جای فیلم که براستی هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.
قطعههای کاشیهای صفحه نقرهای یواش یواش کامل میشد. استرس عجیبی تمام عوامل فیلم را فراگرفته بود، جوانان گمنامی که عاشقانه سینما را دوست داشتند و بدون هیچ تجربه فیلمسازی در سرزمین شمالی به دنبال ثبت آرزویشان بودند. شاید این فکر و خیالها بود که گروه اصلی فیلم را برآن داشت که از تجربه بزرگان هنر در کنار جوانان استفاده کنند. آری انتخاب درستی بود. "مصطفی" تجربه تهیهکنندگی و ساخت برنامه را در ایران بخوبی آموخته بود. پس از پیگیریهای آنها این مهم فراهم شد.
یک تلفن و صدای آشنا جان دوبارهای به گروه داد، استاد صداگذاری، مرد فروتن و پیشکسوت سینمای ایران درخواست گروه کارگردانان را اجابت کرد و این افتخاری بود که او ثبت صدای فیلم پاندول را در سردترین روزهای سال برعهده بگیرد. حضور "عمو نظام" با کولهباری از تجربه و سابقه صداگذاری و صدابرداری در فیلمهای بسیاری در سینمای ایران جانی دوباره به همه ما داد. مدتی بود که همنشین غربت ما در مونترال بود. باید از نزدیک درکنارش باشید که معنا و مفهوم تمام صحبتهای مرا درک کنید، نگین گرانبهایی که شاید بهتر بگویم هیج قیمتی برای او نیست. او بود که آمد و با خود کولهباری از مهر، محبت، عشق و علاقه به گروه منتقل کرد. گروه صدا با آمدن دستیار عمو نظام، آقای کربلایی کامل شد.
نفر بعدی کسی نبود جز همشهری دیگر تورنتویی شهرمان، "شهریار خان اسدی" استاد بیهمتای فیلمبرداری. از نظر من فیلمبردار قلب یک فیلم است و شهریار تصویرگر لحظهها شد و ثبت میکرد طنازی بازیگران و صحنههای رویایی فیلم پاندول را، او بود که تصویر را آینه در آینه میکرد در نقش بند لنزها. شهریار داستان ما همراه بود با دستیارانش، آقا "رمزی"، "مسعود" جان پرتلاش و "فروتن" و "شکیبا"ی عزیز که سنگینی کار فیلمبرداری را با لبخند مهربانانشان آسان میکردند برای گروه فیلمسازی.
خیلی خوششانس هستیم که تورنتو مرکز ایرانیان فرهیخته و مهاجر است. سالهاست که بیادعا مهمان شهر ماست او بود و صحنهها، استاد صفحهآرایی این تصاویر بینظیر بدون کم و کاست و ساختن همه چیز از هیچ، ذهن خلاق او بودکه دیوار نگارهای را لباس رنگ میپوشید برای صحنهای و منظرهای که حک میشد بر ذهن تماشاگر.آری، او کسی نبود جز آقای "کیهان مرتضوی" با جوایز هنری بسیارش واخلاق حرفهای بینظیرش و دستیاران نازنینش، دستیار اول "کیارش"، او بود که برای هفتهها میزبان گروه بود درمحل فیلمبرداری اصلی با تلاش صادقانه، فقط با عشق به سینما و دستیاردوم، "شایسته" خانم، با آن نگاه مهربانه و حس مسئولانهاش همراه گروه بود.
این گروه بازیگران باید آراسته میشدند با لباسهای زیبایی که خانم "میترا قوامیان" طراحی و انتخاب کرده بود، البته متفاوت با همه لباسهایی که تا روزگاری قبل برتن امیرکبیر و مهداولیا مادر ناطرالدین شاه پوشانده بود درسریال امیرکبیر با دستیار خستگیناپذیرش "الهام".
رخت برجامه بازیگران رفت و "رکسانا" و دستیارش با قلم موی سیاهشان رنگ نقاشی میکشیدند بر صورت بازیگران ایرانی و خارجی فیلم پاندول تا نقش بازی کنند بر تصویر نقرهای و دل بربایند از تماشاگران این تصاویر ناب. این طور بود که پاندول آماده میشد که شروع به حرکت کند در آن سرمای طاقتفرسای زمستان.
"فراز"، جدی و سختکوش و مهربان و "علی" بیادعا و فهمیده، دستیارکارگردانان بودند که صحنه را و گروه را آماده فیلمبرداری نمودند. "نازیلا" و آوازه، برنامهریزی و صحنهها و پلانها را نامگذاری کردند. آنها آغاز فصل ساختن را از صبح خروسخوان تا پاسی از شب تکلیف نوشتند. "علی" مدیر تولید با نفس گرم و وفاداری و دوستی بینظیرش، برای من حضور او قوت قلب و نعمتی بینظیر بود و من جانشین تهیهکننده با همه دشواریها و مسئولیتها مخصوصا زمانی که امیرسرصحنه بود و من باید وظیفه تهیهکنندگی را نیز بر عهده میداشتم. وخلاصه همه و همه.
تامین منابع مالی فیلم پاندول بر دوش امیر بود و او بود که باهرسختی و دشواری، فشارهای عصبی هزینهها را تامین میکرد، شاید اگر جسارت او نبود پاندول شروع به حرکت نمیکرد.
مطمئنا پروژهای با این بزرگی از کاستیها و مشکلات خالی نبود ولی آنجا عشق بود که حرکت میکرد و عوامل فیلم برای صرفهجویی در هزینهها هرکدام چندین مسئولیت را به عهده داشتند. اسمها و القاب مطرح نبود و این فیلم بود که از همه بالاتر بود.
ضربانهای پاندول آماده نوسان بود بوسیله قلبهای تمام ایرانیان علاقمند سینما در تورنتو مانند آقا "پیوند"، "مریم" خانم همسر مهربان و دوستداشتی آقا "مصطفی" که با سورپرایزهای بموقع و نگاههای مادرانهاش به گروه جان میداد، آقای "پارسایی" و همسر فرهنگ دوست و اهل هنرش، "علی آقا بلافورنیا" و "نسترن" خانم و "مینا"ی مهربان، آقا "عباس" با گلهای زیبایش، آقا "همایون" با رستورانهای خاطرهساز، آقای "شانس" با شرکت زیبایش و "نسیم" که با حضورش در انتهای فیلم جانی دوباره به "امیر" داد و حرکت فیلم را تسهیل نمود و همه و همه با آن عاشقانه مشق همکاری و از خودگذشتگی به یادگار گذاشتند و بدون هیچ چشمداشتی این پروژه بزرگ را به حرکت واداشتند .
وحال در انتهای این راه پرفراز و نشیب با صدها امید و آرزو، "کیان" عزیز مینویسد و مینوازد موسیقی این فیلم خاطرهساز را برسکانس و پیوند نماهایی که خانم "شیما منفرد" آنها را آراسته است و جان و روح دوباره داده است که رقصکنان بدرخشند بر پرده نقرهای و دوستانی که رنگ امید میپاشند و تنظیم رنگ میکنند این عاشقانه را باصداگذاری پایانی.
واین ما هستیم که باهم همنفس شدیم و تلاش کردیم که تاریخ غربت و مهاجرت را به طریق دیگری بنویسم. صادقانه و بدون چشمداشت دست در دست هم و یکصدا آغاز کردیم ثبت اولین تصویر را بر سختیها و تمام مشکلات غربتمان.
این صدای واحدی که طنینانداز بود و در فضا میپیچید که تبدیل شد به پایان یک آغاز:
صدا..... رفت
تصویر .......رفت
اکشن
..........
..........
کات - عالی بود
که شاید آیندگان روزی از ما بنویسند که اینان عاشقانه سینما را دوست داشتند.
جانشین تهیهکننده فیلم پاندول، تورنتو کانادا
تقدیم به عوامل ساخت فیلم پاندول
تقریبا یکسالی بود که مصطفی و امیر روی فیلمنامه کارمیکردند. فیلمنامه تمام و رایزنیهای ابتدایی برای ساخت فیلم آغاز شد، شور وحال عجیبی بود. به همه جای شهر برای انتخاب بازیگر سر میکشیدیم، از صحنههای تئاتر گرفته تا کلاسهای بازیگری، دانشگاه، و خلاصه گروه کارگردانان (امیر و مصطفی) فراخان عمومی دادند. بازیگران یکی پس از دیگری انتخاب شدند و یاشا جان خضوعی با تلاشی مثالزدنی تمرین با بازیگران را آغازکرد، ولی انتخاب نقش اول زن سردرگمی عجیبی به گروه وارد کرده بود چرا که بسیار دشوار بود انتخاب از میان این همه استعداد، اینبار "لوان" بود که ناجی ضربانهای پاندول شد و بازیگری را معرفی کرد که موجب پذیرش گروه کارگردانان شد و "هلیا" برای بازیگر نقش اول زن انتخاب شد، او خاطرهای شد از لوان عزیز برای نقش نگاره فیلم پاندول چرا که او با همه ماست در جای جای فیلم که براستی هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.
قطعههای کاشیهای صفحه نقرهای یواش یواش کامل میشد. استرس عجیبی تمام عوامل فیلم را فراگرفته بود، جوانان گمنامی که عاشقانه سینما را دوست داشتند و بدون هیچ تجربه فیلمسازی در سرزمین شمالی به دنبال ثبت آرزویشان بودند. شاید این فکر و خیالها بود که گروه اصلی فیلم را برآن داشت که از تجربه بزرگان هنر در کنار جوانان استفاده کنند. آری انتخاب درستی بود. "مصطفی" تجربه تهیهکنندگی و ساخت برنامه را در ایران بخوبی آموخته بود. پس از پیگیریهای آنها این مهم فراهم شد.
یک تلفن و صدای آشنا جان دوبارهای به گروه داد، استاد صداگذاری، مرد فروتن و پیشکسوت سینمای ایران درخواست گروه کارگردانان را اجابت کرد و این افتخاری بود که او ثبت صدای فیلم پاندول را در سردترین روزهای سال برعهده بگیرد. حضور "عمو نظام" با کولهباری از تجربه و سابقه صداگذاری و صدابرداری در فیلمهای بسیاری در سینمای ایران جانی دوباره به همه ما داد. مدتی بود که همنشین غربت ما در مونترال بود. باید از نزدیک درکنارش باشید که معنا و مفهوم تمام صحبتهای مرا درک کنید، نگین گرانبهایی که شاید بهتر بگویم هیج قیمتی برای او نیست. او بود که آمد و با خود کولهباری از مهر، محبت، عشق و علاقه به گروه منتقل کرد. گروه صدا با آمدن دستیار عمو نظام، آقای کربلایی کامل شد.
نفر بعدی کسی نبود جز همشهری دیگر تورنتویی شهرمان، "شهریار خان اسدی" استاد بیهمتای فیلمبرداری. از نظر من فیلمبردار قلب یک فیلم است و شهریار تصویرگر لحظهها شد و ثبت میکرد طنازی بازیگران و صحنههای رویایی فیلم پاندول را، او بود که تصویر را آینه در آینه میکرد در نقش بند لنزها. شهریار داستان ما همراه بود با دستیارانش، آقا "رمزی"، "مسعود" جان پرتلاش و "فروتن" و "شکیبا"ی عزیز که سنگینی کار فیلمبرداری را با لبخند مهربانانشان آسان میکردند برای گروه فیلمسازی.
خیلی خوششانس هستیم که تورنتو مرکز ایرانیان فرهیخته و مهاجر است. سالهاست که بیادعا مهمان شهر ماست او بود و صحنهها، استاد صفحهآرایی این تصاویر بینظیر بدون کم و کاست و ساختن همه چیز از هیچ، ذهن خلاق او بودکه دیوار نگارهای را لباس رنگ میپوشید برای صحنهای و منظرهای که حک میشد بر ذهن تماشاگر.آری، او کسی نبود جز آقای "کیهان مرتضوی" با جوایز هنری بسیارش واخلاق حرفهای بینظیرش و دستیاران نازنینش، دستیار اول "کیارش"، او بود که برای هفتهها میزبان گروه بود درمحل فیلمبرداری اصلی با تلاش صادقانه، فقط با عشق به سینما و دستیاردوم، "شایسته" خانم، با آن نگاه مهربانه و حس مسئولانهاش همراه گروه بود.
این گروه بازیگران باید آراسته میشدند با لباسهای زیبایی که خانم "میترا قوامیان" طراحی و انتخاب کرده بود، البته متفاوت با همه لباسهایی که تا روزگاری قبل برتن امیرکبیر و مهداولیا مادر ناطرالدین شاه پوشانده بود درسریال امیرکبیر با دستیار خستگیناپذیرش "الهام".
رخت برجامه بازیگران رفت و "رکسانا" و دستیارش با قلم موی سیاهشان رنگ نقاشی میکشیدند بر صورت بازیگران ایرانی و خارجی فیلم پاندول تا نقش بازی کنند بر تصویر نقرهای و دل بربایند از تماشاگران این تصاویر ناب. این طور بود که پاندول آماده میشد که شروع به حرکت کند در آن سرمای طاقتفرسای زمستان.
"فراز"، جدی و سختکوش و مهربان و "علی" بیادعا و فهمیده، دستیارکارگردانان بودند که صحنه را و گروه را آماده فیلمبرداری نمودند. "نازیلا" و آوازه، برنامهریزی و صحنهها و پلانها را نامگذاری کردند. آنها آغاز فصل ساختن را از صبح خروسخوان تا پاسی از شب تکلیف نوشتند. "علی" مدیر تولید با نفس گرم و وفاداری و دوستی بینظیرش، برای من حضور او قوت قلب و نعمتی بینظیر بود و من جانشین تهیهکننده با همه دشواریها و مسئولیتها مخصوصا زمانی که امیرسرصحنه بود و من باید وظیفه تهیهکنندگی را نیز بر عهده میداشتم. وخلاصه همه و همه.
تامین منابع مالی فیلم پاندول بر دوش امیر بود و او بود که باهرسختی و دشواری، فشارهای عصبی هزینهها را تامین میکرد، شاید اگر جسارت او نبود پاندول شروع به حرکت نمیکرد.
مطمئنا پروژهای با این بزرگی از کاستیها و مشکلات خالی نبود ولی آنجا عشق بود که حرکت میکرد و عوامل فیلم برای صرفهجویی در هزینهها هرکدام چندین مسئولیت را به عهده داشتند. اسمها و القاب مطرح نبود و این فیلم بود که از همه بالاتر بود.
ضربانهای پاندول آماده نوسان بود بوسیله قلبهای تمام ایرانیان علاقمند سینما در تورنتو مانند آقا "پیوند"، "مریم" خانم همسر مهربان و دوستداشتی آقا "مصطفی" که با سورپرایزهای بموقع و نگاههای مادرانهاش به گروه جان میداد، آقای "پارسایی" و همسر فرهنگ دوست و اهل هنرش، "علی آقا بلافورنیا" و "نسترن" خانم و "مینا"ی مهربان، آقا "عباس" با گلهای زیبایش، آقا "همایون" با رستورانهای خاطرهساز، آقای "شانس" با شرکت زیبایش و "نسیم" که با حضورش در انتهای فیلم جانی دوباره به "امیر" داد و حرکت فیلم را تسهیل نمود و همه و همه با آن عاشقانه مشق همکاری و از خودگذشتگی به یادگار گذاشتند و بدون هیچ چشمداشتی این پروژه بزرگ را به حرکت واداشتند .
وحال در انتهای این راه پرفراز و نشیب با صدها امید و آرزو، "کیان" عزیز مینویسد و مینوازد موسیقی این فیلم خاطرهساز را برسکانس و پیوند نماهایی که خانم "شیما منفرد" آنها را آراسته است و جان و روح دوباره داده است که رقصکنان بدرخشند بر پرده نقرهای و دوستانی که رنگ امید میپاشند و تنظیم رنگ میکنند این عاشقانه را باصداگذاری پایانی.
واین ما هستیم که باهم همنفس شدیم و تلاش کردیم که تاریخ غربت و مهاجرت را به طریق دیگری بنویسم. صادقانه و بدون چشمداشت دست در دست هم و یکصدا آغاز کردیم ثبت اولین تصویر را بر سختیها و تمام مشکلات غربتمان.
این صدای واحدی که طنینانداز بود و در فضا میپیچید که تبدیل شد به پایان یک آغاز:
صدا..... رفت
تصویر .......رفت
اکشن
..........
..........
کات - عالی بود
که شاید آیندگان روزی از ما بنویسند که اینان عاشقانه سینما را دوست داشتند.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, نوامبر 6, 2019 - 19:00