زهرا خانم بدعت يک حركت خشونت بار براى محدود كردن آزاديهاى اجتماعى، سياسى را گذاشت. شايد هم ديوانه بود اما آنها كه زهرا خانم را جلوى دانشگاه تهران آوردند مىدانستند كه از يک ديوانه چطور مىشود استفاده سياسى كرد.
نمىدونم چقدر زهرا خانم رو مىشناسيد براى همين از توصيف وجناتش شروع مىكنم.
زهرا خانم زنى بود تقريبا كوتاه قد. نه چاق نه لاغر، با صورتى عصبانى و چادرى كه اگر درست به يادم مانده باشد سورمهاى. با طرحهاى سفيد به سرش كه بخش انتهايى آنرا دور كمرش مىپيچيد و گره مىزد.
حول و حوش چهل سال پيش زمانى كه بيشتر فعالان اجتماعى سياسى جلوى دانشگاه تهران جمع مىشدند و گفتگو مىكردند ناگهان سر و كله زهرا خانم پيدا شد. با همين تعاريف بالا يک تنه به قلب جماعت مشغول گفتگو مىآمد و شروع به داد و بيداد و فحاشى مىكرد.
همه متعجب نگاهش مىكردند. كسى انتظار چنين رفتارى را بخصوص در آن زمان كه قرار بود فضاى باز سياسى باشد و آزادى بيان و عقيده، نداشت. به هيچكس رحم نمىكرد. فدايى، مجاهد، راه كارگر و يا گروههاى ديگر همه را از جيغها و فحاشیهايش بىنصيب نمىگذاشت. مردم متفرق مىشدند. بعضيها راهشان را مىكشيدند و مىرفتند. گروهى هم صبر مىكردند كه زهرا خانم برود تا دوباره جمع شوند.
بعد از مدتى زهرا خانم با چند عقبه آمد. حالا گروهى پنج شش نفره شده بودند. مىآمدند و مىزدند تخت سينه مردم و داد و فرياد راه مىانداختند و آبا و اجداد آدم را در قبر مىلرزاندند. حالا همه انتظار آمدن زهرا خانم را داشتند. اطراف را نگاه مىكردند تا قبل از اينكه او بيايد متفرق شوند.
زهرا خانم هر روز مىآمد. كارش تعطيلىبردار نبود. شيفت كاريش هم نامعلوم. "حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله" شعار هميشگيش بود. تعدادشان ديگر زيادتر شده بود. صدايشان بلندتر و هجومشان كارىتر. مثل واگنهاى قطار بهم با فاصله چسبيده بودن. به هر كسى كه تنه مىزدند چندين قدمى تلوتلو مىخورد و عقب مىرفت. زهرا خانم بخشى از دانشگاه تهران شده بود.
عدهاى فكر مىكردند كه ديوانه است و بهتر است با او هم كلام نشوند. عدهاى حيران بودند كه چطور زنى با آن وجنات، رهبر گروهى است كه با خشم و زورگويى تجمعات مردم را بهم مىزنند و هيچكس جلودار آنها نيست. زهرا خانم رهبرى يک گروه كاملا مردانه را يکتنه بر عهده داشت.
برخورد آنها با مردم ديگر به تنه زدن ختم نمىشد. فحش هم كه جاى خوش را داشت و بخشى از مكالمه بود اما ميزان خشونت و تعرضشان روز به روز بيشتر مىشد. مردم وقتى شعار "حزب فقط حزبالله" را مىشنيدند خودبخود متفرق مىشدند. كسى حوصله درگيرى با گروهى ديوانه و خشمگين را نداشت.
بعد از مدتى جاى زهرا خانم را گروههاى سركوب دولتى گرفتند. كسى جلوى دانشگاه تهران جمع نشد. كتابهايى كه بعد از سالها ممنوعيت چاپ شده بودند، كتابهاى جلد سفيد از كنار خيابانها جمع شد. اعلاميههاى گروههاى سياسى كه جاى خود داشت.
زهرا خانم بدعت يک حركت خشونت بار براى محدود كردن آزاديهاى اجتماعى، سياسى را گذاشت. شايد هم ديوانه بود اما آنها كه زهرا خانم را جلوى دانشگاه تهران آوردند مىدانستند كه از يک ديوانه چطور مىشود استفاده سياسى كرد. چطور مىشود در دل فضاى نو پاى آزادى بيان و عقايد تخم نفرت و وحشت كاشت و از آن بهره برد. چطور مىشود يک گروه سازمان يافته دولتى را جايگزين يک گروه به ظاهر داوطلب كرد.
آنچه اينروزها در تورنتو اتفاق مىافتد من را ياد زهرا خانم انداخت. زهرا خانم نقشش را خوب بازى كرد.
زهرا خانم زنى بود تقريبا كوتاه قد. نه چاق نه لاغر، با صورتى عصبانى و چادرى كه اگر درست به يادم مانده باشد سورمهاى. با طرحهاى سفيد به سرش كه بخش انتهايى آنرا دور كمرش مىپيچيد و گره مىزد.
حول و حوش چهل سال پيش زمانى كه بيشتر فعالان اجتماعى سياسى جلوى دانشگاه تهران جمع مىشدند و گفتگو مىكردند ناگهان سر و كله زهرا خانم پيدا شد. با همين تعاريف بالا يک تنه به قلب جماعت مشغول گفتگو مىآمد و شروع به داد و بيداد و فحاشى مىكرد.
همه متعجب نگاهش مىكردند. كسى انتظار چنين رفتارى را بخصوص در آن زمان كه قرار بود فضاى باز سياسى باشد و آزادى بيان و عقيده، نداشت. به هيچكس رحم نمىكرد. فدايى، مجاهد، راه كارگر و يا گروههاى ديگر همه را از جيغها و فحاشیهايش بىنصيب نمىگذاشت. مردم متفرق مىشدند. بعضيها راهشان را مىكشيدند و مىرفتند. گروهى هم صبر مىكردند كه زهرا خانم برود تا دوباره جمع شوند.
بعد از مدتى زهرا خانم با چند عقبه آمد. حالا گروهى پنج شش نفره شده بودند. مىآمدند و مىزدند تخت سينه مردم و داد و فرياد راه مىانداختند و آبا و اجداد آدم را در قبر مىلرزاندند. حالا همه انتظار آمدن زهرا خانم را داشتند. اطراف را نگاه مىكردند تا قبل از اينكه او بيايد متفرق شوند.
زهرا خانم هر روز مىآمد. كارش تعطيلىبردار نبود. شيفت كاريش هم نامعلوم. "حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله" شعار هميشگيش بود. تعدادشان ديگر زيادتر شده بود. صدايشان بلندتر و هجومشان كارىتر. مثل واگنهاى قطار بهم با فاصله چسبيده بودن. به هر كسى كه تنه مىزدند چندين قدمى تلوتلو مىخورد و عقب مىرفت. زهرا خانم بخشى از دانشگاه تهران شده بود.
عدهاى فكر مىكردند كه ديوانه است و بهتر است با او هم كلام نشوند. عدهاى حيران بودند كه چطور زنى با آن وجنات، رهبر گروهى است كه با خشم و زورگويى تجمعات مردم را بهم مىزنند و هيچكس جلودار آنها نيست. زهرا خانم رهبرى يک گروه كاملا مردانه را يکتنه بر عهده داشت.
برخورد آنها با مردم ديگر به تنه زدن ختم نمىشد. فحش هم كه جاى خوش را داشت و بخشى از مكالمه بود اما ميزان خشونت و تعرضشان روز به روز بيشتر مىشد. مردم وقتى شعار "حزب فقط حزبالله" را مىشنيدند خودبخود متفرق مىشدند. كسى حوصله درگيرى با گروهى ديوانه و خشمگين را نداشت.
بعد از مدتى جاى زهرا خانم را گروههاى سركوب دولتى گرفتند. كسى جلوى دانشگاه تهران جمع نشد. كتابهايى كه بعد از سالها ممنوعيت چاپ شده بودند، كتابهاى جلد سفيد از كنار خيابانها جمع شد. اعلاميههاى گروههاى سياسى كه جاى خود داشت.
زهرا خانم بدعت يک حركت خشونت بار براى محدود كردن آزاديهاى اجتماعى، سياسى را گذاشت. شايد هم ديوانه بود اما آنها كه زهرا خانم را جلوى دانشگاه تهران آوردند مىدانستند كه از يک ديوانه چطور مىشود استفاده سياسى كرد. چطور مىشود در دل فضاى نو پاى آزادى بيان و عقايد تخم نفرت و وحشت كاشت و از آن بهره برد. چطور مىشود يک گروه سازمان يافته دولتى را جايگزين يک گروه به ظاهر داوطلب كرد.
آنچه اينروزها در تورنتو اتفاق مىافتد من را ياد زهرا خانم انداخت. زهرا خانم نقشش را خوب بازى كرد.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, فوریه 7, 2018 - 19:00
درباره نویسنده/هنرمند
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو