زکریا رازی که شاید نخستین و گرانقدرترین نامِ "رنسانس" ایران و جهان باشد
تغییر بزرگ-21
در سال ۱۳۵۲ – ۱۹۷۳، تهران، پایتختی پرجنب و جوش، در تب و تاب، و پرتضاد را به قصد ادامه تحصیل و گرفتن دکترای اقتصاد و به مقصد فرانسه ترک کردم. دانشگاه "دیژون" و شهر مرکز استان "بورگونی" Bourgogne، مقصد اول من بود برای دوره فوق لیسانس (کارشناسی ارشد).
شادی و بیخیالی و صلحگرائی دهه شصت میلادی
دهه شصت قرن بیستم میلادی مسیحی شاید بهترین دوره تاریخ بشر بوده باشد. دوره جوانی من بود. چه در تهران، دبیرستان و بعدها دانشگاه ملی ایران، چه در دانشکاه بروکسل، آزاد از هر غم، خوشبین نسبت به جهان و آینده خود، بنده خوب "خدا"(1) بودم. اما دهه هفتادم طور دیگر بود. آغازِ بحران نظام "مدرن".
پس از جنگ جهانگیر دوم که به تخمینهای متفاوت بین چهل تا صد میلیون کشته داد و اساسا ادامه جنگهای اروپائی و استعماری بود، روح صلحجوئی کمکم بر اروپا و جهانِ پیشرفتهتر مستولی میشد. از دهه پنجاه میلادی که ژنرال دوایت آیزنهاور، فرمانده قوای "متفقین" و قهرمان جنگ، رئیس جمهور "ایالتهای متحد آمریکا" شد(2) و پیش از او پرزیدنت ترومن طرح "مارشال" را برای دوباره سازی اروپا پیاده کرد، به رغم ادامه جنگهای استعماری در ویتنام و لائوس و کره و برخی نقاط در آفریکا، به رغم آغاز جنگ سرد میان شوروی و آمریکا، میان دو نظام کشورداریِ متضاد و متخاصم، میان پیمانهای نظامی "ورشو" و "ناتو"، به رغم همه اینها، در اروپای غربی جوِ رمانتیک و خوشبینی و رشد و توسعه و آزادی موج میزد. آهنگهای موزیکی فرانسوی و ایتالیائی، و فیلمهای سینمائی همه آکنده از همین جوِ "جنگ نکنید، عشق بکنید" بود که شعار جوانان ا. م. آمریکا در مخالفت با دخالت نظامی کشورشان در جنگ ویتنام و جنگهای استعماری دیگر شده بود. افکار عمومی در آمریکای شمالی و اروپا و جنبشهای صلحجویانه بر تمایلات جنگجویانه و استعماری دولتهای "سوداگر" (سرمایه داری) فایق آمده بود. تحت فشار افکار عمومی، عصر استعمار عمدتا پایان مییافت و در سالهای ۶۰ میلادی، کشورهای مستعمره یکایک به استقلال دست مییافتند. (3-4)
ترانههای رمانتیک "آدامو" در بلژیک و اروپا و خوانندگانی چون "ژیلبر بکو" و "شارل آزنانوور" و "جانی هالیدی" و "سیلوی وارتان" و "فرانس گال" و "ژک برل" و "ژرژ براسن" در جهانِ فرانسویزبان یا خواننده آمریکایی "الویس پریسلی" و موزیک "راک اند رل"، و بالاخره غوغای گروه "بیتلها"ی انگلیسی، همه حاکی از این جوِ شادی و رمانتیک و عاشقانه و دوستانه و ضد جنگ و ضدخشونت بود.
ایران بزرگ و "ایرانزدگی" اروپا
ترانههای خوانندگان اروپائی چنان در میان نخبگان و شمال شهریان تهران نیز سوکسه داشت که یکی از آهنگهای شارل آزناوور "لَ بوهم" نامِ یکی از شیکترین کافه رستورانهای شمال خیابان پهلوی شد.
امروز، با نضجِ گرفتن جامعه جهانی اطلاعاتی و ارتباطی، بهتر متوجه میشوم چرا آهنگهای شارل آزناوور برای من و بسیاری ایرانیان اینهمه کشش داشت، انگار که از یک طایفه بودهایم، و اینهمه در سراسر جهان هوادار داشت. این شخص نه تنها قیافهاش آشنا بود که اصلا ارمنیِزاده گرجستان و در نتیجه، از نظر من ایرانی بود؛ چه بخواهد چه نخواهد، چه بداند چه نداند. حالا ممکن است به نظر جلال آل احمد، هواداران و دوستدارانِ "آزناوود" "غربزده" بودهاند، اما در حقیقت او بود، جلال آلاحمد و یا علی شریعتی بود، که "عربزده" و "اسلامزده" بودهاند. آن "غرب" بدون ایران هرگز "غرب" نمیبود. در واقع، به زعم من، این اروپاست که بیآنکه خود بداند و بخواهد، "ایرانزده" بوده است. امروز کشف میکنیم که "شارل آزناوور" ایرانی بود چه خود بداند و بخواهد یا نه، و نشانهاش هم اینکه نام واقعی او در بدو به دنیا آمدن "شهروز آزناووریان" بوده است. خواننده فرانسوی دیگری نیز ارمنی و اهل لبنان بود: "مارک آریان" که آهنگ "استانبول، استانبول" او مشهور شد. نویسندگان لبنانی بزرگی چون "خلیل جبران" نویسنده "پیامبر"، و "امین مالوف" نویسنده "سمرکند" از دیدگاه من "ایرانی" بودهاند و هستند. داستانش مفصل است و در این مقال نمیگنجد. اما به ایرانیانی که این روزها میگویند "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" میگویم، غزه به کنار، لبنان و سوریه، اراک و خراسان بزرگ که نام تحمیلی "افغانستان" را استعمار قرن نوزدهم انگلیس بر آن گذاشته همانا بخشی از ایران بزرگ است. این آمریکا و انگلیس اند که باید تشریفاتشان را از منطقه ببرند.
"رنسانس" ایران، موتور رنسانس اروپا
از دیدگاه من، رنسانس اروپا که چهار یا پنج قرن پیش شروع شد و عصر جدید یا مدرن را پدید آورد نتیجهی رنسانس یا "تولدی دیگر" بود که سه یا چهار قرن پیش از آن با امثالِ "خوارزمی" (۷۸۰ - ۸۵۰ م)، و "زکریا رازی5" (۸۵۴ یا ۸۶۵ - ۹۲۵) "رودکی" (۸۵۸ - ۹۴۱)، " فردوسی" (۹۴۰ - ۱۰۲۰)، " ابن سینا" (۹۸۰ - ۱۰۳۷) و "عمر خیام" (۱۰۴۸ - ۱۱۳۱) و به طور کلی نهضت آزاداندیشی ایرانی و خرافهزدایی اسلامی در ایران پدید آمد، و سپس به اروپا سرایت کرد.
این تغییر بزرگ که با حمله مغول از یکسو و بازگشت حاکمیت دین اسلام از سوی دیگر در ایران متوقف شده بود، ولی در اروپا، به برکت روشنگری و جدائی دین از دولت، به انقلاب صنعتی منجر شده بود از میانه سده نوزدهم میلادی به بعد، اینبار از اروپا به ایران داشت بازمیگشت که بر اثر دو چیز متوقف ماند. یکی مقاومت واپسگرایانه افکار و ایدئولوژی اسلامی و دیگری مواجه شدن مدرنیسم و تجدد و جامعه صنعتی با یک بحران عظیم وجودی (اکزیستانسیل) که مهمترین نماد آن آغاز بحران آلودگی محیط زیست و حرکتهای ضد اقتصادی بود.
بحران محیط زیست و حرکتهای ضد اقتصادی
پیدائی جنبشهای سبز و حرکتهای مشابه در دفاع از محیط زیست و انتشار کتابهائی چون گزارش برای "باشگاه رم" تحت عنوان "محدودیتهای رشد"(6) به سال ۱۹۷۲ که توسط "انستیتوی تکنولوژی ماساچوست" تهیه شد، "ضد اقتصاد" "ژک اتلی" در فرانسه(7) به سال ۱۹۷۴ و "ضد ساموئلسون"(8) در ا. م آمریکا (۱۹۷۷)، کتابهای "ایوان ایلیچ"، فیلسوفِ کرواسی - اتریشی، در نقد رادیکالِ نهادهای "فرهنگِ غرب" به ویژه نظام آموزشیِ آن، در اواخر دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰ میلادی نمادهائی از این تغییر بود و نشانههائی از بحران نظام مدرن و آغاز جستجوی نظامی نوین و پسامدرن. (9)
این حرکت وسیع و رادیکالِ ضدِ اقتصادی و ضدِ نظام متجدد و مدرن در "غرب" بیگمان شخصیتهائی چون ابوالحسن بنیصدر، حسن حبیبی، مهدی بازرگان، علی شریعتی یا حتا فرح دیبا- پهلوی را که جملگی تحصیلکرده فرانسه و دنبالهگیرِ تحولات فکری فرنگ بودند تحت تاثیر گذاشت و در روند تحولات ایران در سده ۷۰ میلادی که منجر به دگرگونی معروف به "انقلاب اسلامی" شد بسیار اثرگذار بود(10). ایجاد نظام جمهوری اسلامی که یک نظام ضد اقتصادی و ضد مدرن بود نیز بیگمان از همین بحرانِ ارزشهای مدرن ( بحران "ارزشهای غربی") متاثر بوده است. البته در عمل، واکنش ایرانیان در برابر بحران "غرب" این نبود که با نگاهی به آینده، جستجوگرِ ارزشهائی نوین و پسا مدرن باشند و به فراسوی این بحران بنگرند، بلکه نگاهشان به گذشته و به الگوی نظام صدر اسلام معطوف شد.
از لحاظ روانجامعهشناسانه، به این نوع بازگشتِ به شرایط گذشته، در اینجا به "ارزشها" (یا "ضدارزشها")ی امنیتی اسلامی، اصطلاحِ "پَسرَفت" یا regression را میتوان به درستی اتلاق کرد.
(ادامه دارد)
1- درکودکی، احترامی سنگین و مهربان نسبت به "خدا" داشتم. خدائی که همه جا مواظب من بود، و ثابت هم کرده بود که مواظب من است. سپس دانستم که همانا مادر و پدر و اطرافیان مواظب من بودهاند، به علاوهی قدری بخت و شانس و تصادف. در نوجوانی دوست داشتم منطقاً ثابت کنم که خدا به معنای "قادر مطلق" نمیتواند وجود داشته باشد و خشنود که به دیگران ثابت هم میکردم، و سالِ بعدش ثابت کنم که آن منطق اشتباه است و نمیتواند دال بر ردِ وجود "قادر مطلق" باشد. و در جوانی که به دانشگاه خدانشناسان رفتم تصمیم گرفتم به "خدا" رحم کرده ثابت کنم وجود دارد و موفق هم میشدم.
عاقبت، از سن ۲۳ سالگی دانستم که خدا همانا من و شما هستیم، یعنی انسانیت یا بشریت است، چرا که اگر "خدا" به مفهوم "خالق" و "آفریدگار" است، مائیم که آن مفهوم را "خلق" کردهایم و مائیم که آفرینندهی "خدا" هستیم. پس ما و خدا یکی هستیم، و البته پرندگان و درختان نیز و به طور کلی طبیعت جزئی از همین مفاهیم خالق و خلقت است : کهکشان و کیهان و "ابر و باد و مه و خورشید و فلک"، و "بنگِ بزرگ" و خلاصه "خدا" همانا معمای وجود است که ما انسانها پس از کنار گذاشتن خرافات و افسانه ها و دگمهای دینهای کهنِ اجدادِ نادانمان و با روی آوردن به علم و دانش در جهت کشف هر جه بیشتر این معما هستیم. آفرینش و آفریننده یکی است. و میتوان گفت که آفرینش کامل در آینده صورت خواهد پذیرفت و بیخودی ارسطو به دنبال "موتور اول" میگشت و همه دیگران هم به همین منوال مثل او در اشتباه. خلقت چه بسا در آینده صورت "خواهد گرفت" (آینده ما). و با فرض اینکه دانش بشر بینهایت شود و بشر زنده ماند و خود را منهدم نکند (زیرا، ما، هم خدا هستیم هم "شیطان")، معما حل شود و خدا شوبم و خلفت صورت پذیرد. امروز نه به طور واقع بلکه به طور "پتانسیل" خدا هستیم، و خلقت در آینده صورت پذیرد. البته اگر به عنوان بشر زنده بمانیم، اگر "شیطان"ی که ما باشیم، یعنی بلاهت و حماقت و حرص و آز و نابردباری و خشونتمان بگذارد. اگر نمانیم، خلقت صورت "نخواهد گرفت" و خدا هم نباشد و نیست شود.
2- در پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود (۱۹۵۳-۱۹۶۱)، آیزنهاور در نطق تلویزیونی پایانی و خداحافظی خود که پیام صلح و آبادانی بود، در ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱، به ملت هشدار داد که مواظب دخالتها و نفوذ نا بجای "مجتمع صنعتی- نظامی" کشور باشند:
"we must guard against the acquisition of unwarranted influence, whether sought or unsought, by the military–industrial complex."
3-گرچه عصر "استعمار نو" آغاز میشد. به جای اشغال کشور، به جای "استعمار" و "کولونیالیسمگ، عصر بهرهکشی از منابع و عصر سلطه تجاری و دخالتهای غیر مستقیم آغاز شد.
4- در قرن ۲۱ م م، با ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش (بوش دوم)، نوعی واپسگرائی و عقبگرد و بازگشتِ به عصر استعمار، همزمان با پیدائی نهضتهای واپسگلرا و خشونتآمیز اسلامی، پدید آمد و ۱۷ سال است که آمریکا و انگلیس و دنبالهروهایشان چون کانادا، به بهانهی مبارزه با این نهضتها که خود در پدیدآمدنشان مشوق بودهاند، مستقیما در فلات قاره ایران و خلیج فارس و عربستان و به طور کلی آسیای غربی حضور نظامی و در کشورداری سرزمینهای غرب و شرق ایرانِ کنونی (سوریه و عراق و امارات و قطر و پاکستان و افغانستان) با "زر و زور و تزویر" دخالت مستقیم دارند.
5- زکریا رازی که شاید نخستین و گرانقدرترین نامِ "رنسانس" ایران و جهان باشد، چندین قرن قبل از هممسلکان اروپائی خود، از پایهگزاران علوم مدرن است و نوشتههائی دارد در تشویق و ترویج آزاداندیشی و نسخِ خرافات دینی. "رازی کتابهایی را در تقبیح مذاهب و در باب روشهای شیادی پیامبران نوشت. (…) به گفته بیرونی رازی نه تنها اسلام که تمامی مذاهب را تقبیح کرد. او تمامی کسانی که از ابتدا ادعای پیغمبری کردند را شیادانی میدانست که در بهترین حالت بیماری روانی داشتند. وی همچنین قرآن را مجموعهای از افسانههای سراسر تناقض میخواند که هیچ اطلاعات مفید و بدردبخوری ندارد. (…) در تفکر رازی همهٔ انسانها قدرت و توانایی رسیدن به معرفت و دانایی را دارند، و لذا از لحاظ توانایی کسب معرفت با هم برابرند و بر یکدیگر هیچ برتری ندارند." - ویکیپدیا.
6 Donella Meadows, Dennis Meadows,Jorgen Randers, William W. Behrens III, Club of Rome, The Limits to Growth (a 1972 report on the computer simulation of exponential economic and
population growth with a finite supply of resources.)
ترجمه فرانسوی این گزارش تحت عنوان ِ "رشد را متوقف کنیم! " همان سال منتشر شد.
7- Jacques Attali & Marc Guillaume, L’Anti-économique, PUF, 1974. ژک اتلی مشاور اقتصادی ویژه رئیس جمهور وقت فرانسه، فرانسوا میتران شد.
8- The Anti-Samuelson, 1977, Urizen Books Inc.,N.Y کتاب "اقتصاد"، نوشته ساموئلسون در دو جلد اقتصاد کلان و اقتصاد خرد، قرآنِ دانشجویان علم اقتصاد بود. در دانشگاه ملی ایران هم ترجمه فارسی آن به عنوان یکی از کتابهای درسی اصلی تدریس میشد.
9- تز و رساله دکترای من نیز که در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸ تحقیق و نگاشته شد با عنوان "از انسان اقتصادگرا تا انسان صلحجو" در همین راستا بود و انتقادی بود معرفتشناسانه از "علم اقتصاد" و اثبات اینکه "اقتصاد کلاسیک"، اعم از لیبرال و "نولیبرال" و مارکسی (مارکسیستی)، علم نیست بلکه ایدئولوژی و مرام است. تز من با درجه ممتاز پذیرفته شد.
Shodja Eddin Ziaian, De l’homo oeconomicus à l’homo pacificus. Analyse économique des dépenses militaires. Les éléments idéologiques et les éléments de fait. Thèse de doctorat d’État, soutenue le 15 juin 1979, 550 pages.
10- کتابهای پر فروش "غربزدگی" (۱۳۴۱-۱۹۶۲) نوشته جلالآل احمد، و "میراثخوار استعمار" نوشته مهدی بهار که به سال ۱۳۴۴-۱۹۶۵ منتشر شد، و بارها و بارها در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی تجدید چاپ شد، و بسیاری نوشتهها و ترانهها و اشعار و فیلمها و طنزهای اجتماعی و طعنههای سیاسی ایرانیان در اواخر دهه ۶۰ و در دهه هفتاد میلادی نیر همآهنگ با همین جوِ ضد اقتصادی و ضد "غربی" بود، که در نهایت به رهبری و امامت روح الله خمینی منجر به "انقلاب اسلامی" و در او متجلی گشت.
در سال ۱۳۵۲ – ۱۹۷۳، تهران، پایتختی پرجنب و جوش، در تب و تاب، و پرتضاد را به قصد ادامه تحصیل و گرفتن دکترای اقتصاد و به مقصد فرانسه ترک کردم. دانشگاه "دیژون" و شهر مرکز استان "بورگونی" Bourgogne، مقصد اول من بود برای دوره فوق لیسانس (کارشناسی ارشد).
شادی و بیخیالی و صلحگرائی دهه شصت میلادی
دهه شصت قرن بیستم میلادی مسیحی شاید بهترین دوره تاریخ بشر بوده باشد. دوره جوانی من بود. چه در تهران، دبیرستان و بعدها دانشگاه ملی ایران، چه در دانشکاه بروکسل، آزاد از هر غم، خوشبین نسبت به جهان و آینده خود، بنده خوب "خدا"(1) بودم. اما دهه هفتادم طور دیگر بود. آغازِ بحران نظام "مدرن".
پس از جنگ جهانگیر دوم که به تخمینهای متفاوت بین چهل تا صد میلیون کشته داد و اساسا ادامه جنگهای اروپائی و استعماری بود، روح صلحجوئی کمکم بر اروپا و جهانِ پیشرفتهتر مستولی میشد. از دهه پنجاه میلادی که ژنرال دوایت آیزنهاور، فرمانده قوای "متفقین" و قهرمان جنگ، رئیس جمهور "ایالتهای متحد آمریکا" شد(2) و پیش از او پرزیدنت ترومن طرح "مارشال" را برای دوباره سازی اروپا پیاده کرد، به رغم ادامه جنگهای استعماری در ویتنام و لائوس و کره و برخی نقاط در آفریکا، به رغم آغاز جنگ سرد میان شوروی و آمریکا، میان دو نظام کشورداریِ متضاد و متخاصم، میان پیمانهای نظامی "ورشو" و "ناتو"، به رغم همه اینها، در اروپای غربی جوِ رمانتیک و خوشبینی و رشد و توسعه و آزادی موج میزد. آهنگهای موزیکی فرانسوی و ایتالیائی، و فیلمهای سینمائی همه آکنده از همین جوِ "جنگ نکنید، عشق بکنید" بود که شعار جوانان ا. م. آمریکا در مخالفت با دخالت نظامی کشورشان در جنگ ویتنام و جنگهای استعماری دیگر شده بود. افکار عمومی در آمریکای شمالی و اروپا و جنبشهای صلحجویانه بر تمایلات جنگجویانه و استعماری دولتهای "سوداگر" (سرمایه داری) فایق آمده بود. تحت فشار افکار عمومی، عصر استعمار عمدتا پایان مییافت و در سالهای ۶۰ میلادی، کشورهای مستعمره یکایک به استقلال دست مییافتند. (3-4)
ترانههای رمانتیک "آدامو" در بلژیک و اروپا و خوانندگانی چون "ژیلبر بکو" و "شارل آزنانوور" و "جانی هالیدی" و "سیلوی وارتان" و "فرانس گال" و "ژک برل" و "ژرژ براسن" در جهانِ فرانسویزبان یا خواننده آمریکایی "الویس پریسلی" و موزیک "راک اند رل"، و بالاخره غوغای گروه "بیتلها"ی انگلیسی، همه حاکی از این جوِ شادی و رمانتیک و عاشقانه و دوستانه و ضد جنگ و ضدخشونت بود.
ایران بزرگ و "ایرانزدگی" اروپا
ترانههای خوانندگان اروپائی چنان در میان نخبگان و شمال شهریان تهران نیز سوکسه داشت که یکی از آهنگهای شارل آزناوور "لَ بوهم" نامِ یکی از شیکترین کافه رستورانهای شمال خیابان پهلوی شد.
امروز، با نضجِ گرفتن جامعه جهانی اطلاعاتی و ارتباطی، بهتر متوجه میشوم چرا آهنگهای شارل آزناوور برای من و بسیاری ایرانیان اینهمه کشش داشت، انگار که از یک طایفه بودهایم، و اینهمه در سراسر جهان هوادار داشت. این شخص نه تنها قیافهاش آشنا بود که اصلا ارمنیِزاده گرجستان و در نتیجه، از نظر من ایرانی بود؛ چه بخواهد چه نخواهد، چه بداند چه نداند. حالا ممکن است به نظر جلال آل احمد، هواداران و دوستدارانِ "آزناوود" "غربزده" بودهاند، اما در حقیقت او بود، جلال آلاحمد و یا علی شریعتی بود، که "عربزده" و "اسلامزده" بودهاند. آن "غرب" بدون ایران هرگز "غرب" نمیبود. در واقع، به زعم من، این اروپاست که بیآنکه خود بداند و بخواهد، "ایرانزده" بوده است. امروز کشف میکنیم که "شارل آزناوور" ایرانی بود چه خود بداند و بخواهد یا نه، و نشانهاش هم اینکه نام واقعی او در بدو به دنیا آمدن "شهروز آزناووریان" بوده است. خواننده فرانسوی دیگری نیز ارمنی و اهل لبنان بود: "مارک آریان" که آهنگ "استانبول، استانبول" او مشهور شد. نویسندگان لبنانی بزرگی چون "خلیل جبران" نویسنده "پیامبر"، و "امین مالوف" نویسنده "سمرکند" از دیدگاه من "ایرانی" بودهاند و هستند. داستانش مفصل است و در این مقال نمیگنجد. اما به ایرانیانی که این روزها میگویند "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" میگویم، غزه به کنار، لبنان و سوریه، اراک و خراسان بزرگ که نام تحمیلی "افغانستان" را استعمار قرن نوزدهم انگلیس بر آن گذاشته همانا بخشی از ایران بزرگ است. این آمریکا و انگلیس اند که باید تشریفاتشان را از منطقه ببرند.
"رنسانس" ایران، موتور رنسانس اروپا
از دیدگاه من، رنسانس اروپا که چهار یا پنج قرن پیش شروع شد و عصر جدید یا مدرن را پدید آورد نتیجهی رنسانس یا "تولدی دیگر" بود که سه یا چهار قرن پیش از آن با امثالِ "خوارزمی" (۷۸۰ - ۸۵۰ م)، و "زکریا رازی5" (۸۵۴ یا ۸۶۵ - ۹۲۵) "رودکی" (۸۵۸ - ۹۴۱)، " فردوسی" (۹۴۰ - ۱۰۲۰)، " ابن سینا" (۹۸۰ - ۱۰۳۷) و "عمر خیام" (۱۰۴۸ - ۱۱۳۱) و به طور کلی نهضت آزاداندیشی ایرانی و خرافهزدایی اسلامی در ایران پدید آمد، و سپس به اروپا سرایت کرد.
این تغییر بزرگ که با حمله مغول از یکسو و بازگشت حاکمیت دین اسلام از سوی دیگر در ایران متوقف شده بود، ولی در اروپا، به برکت روشنگری و جدائی دین از دولت، به انقلاب صنعتی منجر شده بود از میانه سده نوزدهم میلادی به بعد، اینبار از اروپا به ایران داشت بازمیگشت که بر اثر دو چیز متوقف ماند. یکی مقاومت واپسگرایانه افکار و ایدئولوژی اسلامی و دیگری مواجه شدن مدرنیسم و تجدد و جامعه صنعتی با یک بحران عظیم وجودی (اکزیستانسیل) که مهمترین نماد آن آغاز بحران آلودگی محیط زیست و حرکتهای ضد اقتصادی بود.
بحران محیط زیست و حرکتهای ضد اقتصادی
پیدائی جنبشهای سبز و حرکتهای مشابه در دفاع از محیط زیست و انتشار کتابهائی چون گزارش برای "باشگاه رم" تحت عنوان "محدودیتهای رشد"(6) به سال ۱۹۷۲ که توسط "انستیتوی تکنولوژی ماساچوست" تهیه شد، "ضد اقتصاد" "ژک اتلی" در فرانسه(7) به سال ۱۹۷۴ و "ضد ساموئلسون"(8) در ا. م آمریکا (۱۹۷۷)، کتابهای "ایوان ایلیچ"، فیلسوفِ کرواسی - اتریشی، در نقد رادیکالِ نهادهای "فرهنگِ غرب" به ویژه نظام آموزشیِ آن، در اواخر دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰ میلادی نمادهائی از این تغییر بود و نشانههائی از بحران نظام مدرن و آغاز جستجوی نظامی نوین و پسامدرن. (9)
این حرکت وسیع و رادیکالِ ضدِ اقتصادی و ضدِ نظام متجدد و مدرن در "غرب" بیگمان شخصیتهائی چون ابوالحسن بنیصدر، حسن حبیبی، مهدی بازرگان، علی شریعتی یا حتا فرح دیبا- پهلوی را که جملگی تحصیلکرده فرانسه و دنبالهگیرِ تحولات فکری فرنگ بودند تحت تاثیر گذاشت و در روند تحولات ایران در سده ۷۰ میلادی که منجر به دگرگونی معروف به "انقلاب اسلامی" شد بسیار اثرگذار بود(10). ایجاد نظام جمهوری اسلامی که یک نظام ضد اقتصادی و ضد مدرن بود نیز بیگمان از همین بحرانِ ارزشهای مدرن ( بحران "ارزشهای غربی") متاثر بوده است. البته در عمل، واکنش ایرانیان در برابر بحران "غرب" این نبود که با نگاهی به آینده، جستجوگرِ ارزشهائی نوین و پسا مدرن باشند و به فراسوی این بحران بنگرند، بلکه نگاهشان به گذشته و به الگوی نظام صدر اسلام معطوف شد.
از لحاظ روانجامعهشناسانه، به این نوع بازگشتِ به شرایط گذشته، در اینجا به "ارزشها" (یا "ضدارزشها")ی امنیتی اسلامی، اصطلاحِ "پَسرَفت" یا regression را میتوان به درستی اتلاق کرد.
(ادامه دارد)
1- درکودکی، احترامی سنگین و مهربان نسبت به "خدا" داشتم. خدائی که همه جا مواظب من بود، و ثابت هم کرده بود که مواظب من است. سپس دانستم که همانا مادر و پدر و اطرافیان مواظب من بودهاند، به علاوهی قدری بخت و شانس و تصادف. در نوجوانی دوست داشتم منطقاً ثابت کنم که خدا به معنای "قادر مطلق" نمیتواند وجود داشته باشد و خشنود که به دیگران ثابت هم میکردم، و سالِ بعدش ثابت کنم که آن منطق اشتباه است و نمیتواند دال بر ردِ وجود "قادر مطلق" باشد. و در جوانی که به دانشگاه خدانشناسان رفتم تصمیم گرفتم به "خدا" رحم کرده ثابت کنم وجود دارد و موفق هم میشدم.
عاقبت، از سن ۲۳ سالگی دانستم که خدا همانا من و شما هستیم، یعنی انسانیت یا بشریت است، چرا که اگر "خدا" به مفهوم "خالق" و "آفریدگار" است، مائیم که آن مفهوم را "خلق" کردهایم و مائیم که آفرینندهی "خدا" هستیم. پس ما و خدا یکی هستیم، و البته پرندگان و درختان نیز و به طور کلی طبیعت جزئی از همین مفاهیم خالق و خلقت است : کهکشان و کیهان و "ابر و باد و مه و خورشید و فلک"، و "بنگِ بزرگ" و خلاصه "خدا" همانا معمای وجود است که ما انسانها پس از کنار گذاشتن خرافات و افسانه ها و دگمهای دینهای کهنِ اجدادِ نادانمان و با روی آوردن به علم و دانش در جهت کشف هر جه بیشتر این معما هستیم. آفرینش و آفریننده یکی است. و میتوان گفت که آفرینش کامل در آینده صورت خواهد پذیرفت و بیخودی ارسطو به دنبال "موتور اول" میگشت و همه دیگران هم به همین منوال مثل او در اشتباه. خلقت چه بسا در آینده صورت "خواهد گرفت" (آینده ما). و با فرض اینکه دانش بشر بینهایت شود و بشر زنده ماند و خود را منهدم نکند (زیرا، ما، هم خدا هستیم هم "شیطان")، معما حل شود و خدا شوبم و خلفت صورت پذیرد. امروز نه به طور واقع بلکه به طور "پتانسیل" خدا هستیم، و خلقت در آینده صورت پذیرد. البته اگر به عنوان بشر زنده بمانیم، اگر "شیطان"ی که ما باشیم، یعنی بلاهت و حماقت و حرص و آز و نابردباری و خشونتمان بگذارد. اگر نمانیم، خلقت صورت "نخواهد گرفت" و خدا هم نباشد و نیست شود.
2- در پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود (۱۹۵۳-۱۹۶۱)، آیزنهاور در نطق تلویزیونی پایانی و خداحافظی خود که پیام صلح و آبادانی بود، در ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱، به ملت هشدار داد که مواظب دخالتها و نفوذ نا بجای "مجتمع صنعتی- نظامی" کشور باشند:
"we must guard against the acquisition of unwarranted influence, whether sought or unsought, by the military–industrial complex."
3-گرچه عصر "استعمار نو" آغاز میشد. به جای اشغال کشور، به جای "استعمار" و "کولونیالیسمگ، عصر بهرهکشی از منابع و عصر سلطه تجاری و دخالتهای غیر مستقیم آغاز شد.
4- در قرن ۲۱ م م، با ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش (بوش دوم)، نوعی واپسگرائی و عقبگرد و بازگشتِ به عصر استعمار، همزمان با پیدائی نهضتهای واپسگلرا و خشونتآمیز اسلامی، پدید آمد و ۱۷ سال است که آمریکا و انگلیس و دنبالهروهایشان چون کانادا، به بهانهی مبارزه با این نهضتها که خود در پدیدآمدنشان مشوق بودهاند، مستقیما در فلات قاره ایران و خلیج فارس و عربستان و به طور کلی آسیای غربی حضور نظامی و در کشورداری سرزمینهای غرب و شرق ایرانِ کنونی (سوریه و عراق و امارات و قطر و پاکستان و افغانستان) با "زر و زور و تزویر" دخالت مستقیم دارند.
5- زکریا رازی که شاید نخستین و گرانقدرترین نامِ "رنسانس" ایران و جهان باشد، چندین قرن قبل از هممسلکان اروپائی خود، از پایهگزاران علوم مدرن است و نوشتههائی دارد در تشویق و ترویج آزاداندیشی و نسخِ خرافات دینی. "رازی کتابهایی را در تقبیح مذاهب و در باب روشهای شیادی پیامبران نوشت. (…) به گفته بیرونی رازی نه تنها اسلام که تمامی مذاهب را تقبیح کرد. او تمامی کسانی که از ابتدا ادعای پیغمبری کردند را شیادانی میدانست که در بهترین حالت بیماری روانی داشتند. وی همچنین قرآن را مجموعهای از افسانههای سراسر تناقض میخواند که هیچ اطلاعات مفید و بدردبخوری ندارد. (…) در تفکر رازی همهٔ انسانها قدرت و توانایی رسیدن به معرفت و دانایی را دارند، و لذا از لحاظ توانایی کسب معرفت با هم برابرند و بر یکدیگر هیچ برتری ندارند." - ویکیپدیا.
6 Donella Meadows, Dennis Meadows,Jorgen Randers, William W. Behrens III, Club of Rome, The Limits to Growth (a 1972 report on the computer simulation of exponential economic and
population growth with a finite supply of resources.)
ترجمه فرانسوی این گزارش تحت عنوان ِ "رشد را متوقف کنیم! " همان سال منتشر شد.
7- Jacques Attali & Marc Guillaume, L’Anti-économique, PUF, 1974. ژک اتلی مشاور اقتصادی ویژه رئیس جمهور وقت فرانسه، فرانسوا میتران شد.
8- The Anti-Samuelson, 1977, Urizen Books Inc.,N.Y کتاب "اقتصاد"، نوشته ساموئلسون در دو جلد اقتصاد کلان و اقتصاد خرد، قرآنِ دانشجویان علم اقتصاد بود. در دانشگاه ملی ایران هم ترجمه فارسی آن به عنوان یکی از کتابهای درسی اصلی تدریس میشد.
9- تز و رساله دکترای من نیز که در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸ تحقیق و نگاشته شد با عنوان "از انسان اقتصادگرا تا انسان صلحجو" در همین راستا بود و انتقادی بود معرفتشناسانه از "علم اقتصاد" و اثبات اینکه "اقتصاد کلاسیک"، اعم از لیبرال و "نولیبرال" و مارکسی (مارکسیستی)، علم نیست بلکه ایدئولوژی و مرام است. تز من با درجه ممتاز پذیرفته شد.
Shodja Eddin Ziaian, De l’homo oeconomicus à l’homo pacificus. Analyse économique des dépenses militaires. Les éléments idéologiques et les éléments de fait. Thèse de doctorat d’État, soutenue le 15 juin 1979, 550 pages.
10- کتابهای پر فروش "غربزدگی" (۱۳۴۱-۱۹۶۲) نوشته جلالآل احمد، و "میراثخوار استعمار" نوشته مهدی بهار که به سال ۱۳۴۴-۱۹۶۵ منتشر شد، و بارها و بارها در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی تجدید چاپ شد، و بسیاری نوشتهها و ترانهها و اشعار و فیلمها و طنزهای اجتماعی و طعنههای سیاسی ایرانیان در اواخر دهه ۶۰ و در دهه هفتاد میلادی نیر همآهنگ با همین جوِ ضد اقتصادی و ضد "غربی" بود، که در نهایت به رهبری و امامت روح الله خمینی منجر به "انقلاب اسلامی" و در او متجلی گشت.
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, مارس 13, 2019 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Dr. Shodja Eddin Ziaian دکتر شجاعالدین ضیائیان دکترای اقتصاد صلح از دانشگاه پاریس، فوق دکترای صلحشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا، و استاد بازنشسته دانشگاههای تورنتو و یورک میباشد |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو